جلسه 531

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:531 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ: 2/10/1369
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
فرمود صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف اگر در قسم ثانى كه شخص متطهر از حدث اصغر باز وضو مى‏گيرد. لتجديد يا در قسم ثالث آن كسى كه محدث به حدث اكبر است وضو مى‏گيرد براى فعلى كه امر وارد است، امر استحبابى به وضو گرفتنش عند ارتكاب آن فعل. مثل اينكه جنب وضو مى‏گيرد براى اكلش. فرمود در اين موارد آن غايتى كه وضو براى او گرفته شده است فقط براى آن غايت كفايت مى‏كند. و اما غايت ديگرى كه امر شده است به وضو عند تلك غايه هم اين وضو نسبت به او مجزى نيست. كافى نيست. مى‏گفتيم بر اينكه، لازمه كلام ايشان اين است اگر شخص جنب مى‏خواهد اكل طعام كند و براى اكل طعامش كه وضو گرفت كه مستحب است يا كراهت از بين برود يا مستحب است كه برمى‏گردد به استحباب وضو عند الاكل اين وضو را كه براى اكل گرفت بعد مى‏خواهد بخوابد. اين وضوء قبلى كافى نيست. يوم الجنب هم بلا توض‏ء مكروه است. امر شده است به وضو عند النوم، بايد يك وضوء ديگرى بگيرد. يا مى‏خواهد بخوابد كه رفت در رختخواب، به آن دخترش مى‏گويد كه آب بياور. بلند شود بايد دوباره وضو بگيرد. تا آن آب را بخورد. چونكه بر شربش هم امر است بر وضو، لازمه كلام ايشان اين است. و منهنا جماعتى ملتزم شده‏اند در ما نحن فيه شخصى كه در قسم ثالث، قسم ثانى گذشت، در قسم ثالث اگر براى غايتى وضو گرفته باشد و تا مادامى كه ناقض الوضو موجود نشود، ولو در قسم ثالث شخص محدث به حدث اصغر است. ولكن تا مادامى كه بعد از وضو گرفتنش آن نواقضى كه گذشت براى وضو هست، از آن نواقض سر نزند اين وضو به غايات ديگر هم كافى است. همين كه خورد طعام را، وضو گرفته بود. اكل كرد طعام را. بعد هم شرب مى‏كند، چونكه ناقض وضوئى موجود نشده است. بعد اگر قبل از اينكه رفت بخوابد بول بكند بايد يك وضوء ديگر بر نومش، يعنى بايد اين استحباب است، يك وضوء ديگر بر نومش بكند. چونكه ناقض آن وضو آمد.
و اما همين جور خورد و دراز كشيد آن نه احتياج به وضو ديگر ندارد. وضو مادامى كه از او حدثى صادر نشده است، حكم همين است. در مقابل اين قول، قول سيد صاحب العروه و من طبعه او ذكرَ قبل. آن اين است كه بر هر حدثى بايد يك وضو گرفت. آنهايى كه گفته‏اند بر هر غايتى بايد يك وضو بگيرد، يعنى مستحب است يك وضو گرفتن، بخواهد به استحباب عمل كند بايد وضو بگيرد. آنها دو وجه را در ما نحن فيه ذكر كرده‏اند. فرموده‏اند بر اينكه اين وضوئى كه هست در ما نحن فيه از شخص محدث بالحدث الاكبر اين طهارت نيست. چونكه شخص محدث به حدث اكبر است و حدث اكبر را وضو رفع نمى‏كند. پس شارع در ما نحن فيه امر استحبابى كه به وضو كرده است به ما انّ الوضوء افعال امر كرده است كه همان غسل الوجه و اليدين و مسح الرأس و الرجلين، به آن عنوان امر كرده است. و اما به عنوان طهارت در ما نحن فيه محدث به حدث اكبر طهارت ندارد به وضو، به اين عنوان امر ندارد. آنى كه در وضو طهارت حساب مى‏شود با او تمام غايات اتيان مى‏شود او به جهت طهارت وضو است كه وضو طهارت است. صلاة هم مشروط به طهارت است. طواف هم مشروط به طهارت است. قرائت قرآن هم طهارت شرط فضيلتش است كه شرط كمال است يا آن غايات ديگر كه هر چه گفتيم. لمس قرآن ولو جلدش را اولى است بهتر است. كتابتش با آن طهارت‏
ديگر حرام نيست، جايز است اين كه تمام غايات با يك وضو مى‏شد، چونكه طهارت بود. و همه آنها طهارت مى‏خواستند. ولكن در ما نحن فيه وضو ما بلا طهارت است. طهارت ندارد. نفس افعال است كه غسل الوجه و اليدين و مسح الرأس و الرجلين به اين افعال است.
اين افعال مفروض اين است كه عند كل غاية امر دارد. وقتى كه جنب مى‏خواهد طعام بخورد امر دارد اين افعال. وقتى كه رفت به رختوابش يا خواست برود به رختوابش باز اين افعال امر دارد. يكى از ديگرى مجزى است، اين وجهى ندارد. وجه اجزاء در آنجاهايى كه قسم اول بود به ما اينكه وضو طهارت بود، و آن طهارت همه آن غايات با آن طهارت يا مشروط بودند از صحتشان يا كمالشان يا جوازشان. ولكن در ما نحن فيه نفس الوضو است، آن طهارت نيست. مراد افعال است. آن افعال هم عند كل غايت امر دارد. اين وجه يكى اين است.
وجه دوم گفته‏اند بر اينكه اصلا اينى را كه جنب اتيان مى‏كند اين وضو نيست. براى اينكه جنابت با وضوئى كه هست با او جمع نمى‏شود. اين صورت الوضو است. يعنى اطلاق وضو به او مجاز است، وضو نيست حقيقتا. كما اينكه اطلاق صلاة به صلاة الميت مجاز است و صلاة الميت صلاة نيست حقيقتا. حقيقتش دعا است، اين وضو هم حقيقتا وضو نيست بلكه غسلات مسحات محض است. وقتى كه اينجور شد آن احكامى كه براى وضو بود با وضو حقيقى كه با آن وضوء حقيقى مى‏شد تمام غايات را اتيان كرد به يكى، به يك غايتى كه موجود شد، جميع غايات مى‏شد كه قسم اول است. او مال وضو حقيقى است. اطلاق وضو بر اين مجاز است. علاقه مجازيت تشابه در صورت است. آن وضوء حقيقى تشابه دارد با اين وضو در صورت، بدان جهت به اين وضوء تشابه امر شده است. ديگر آن اجزاء وضو واحد از جميع الغايات او مترتب بر اين نمى‏شود. اين وضو نيست حقيقتا. اين هم اين وجه دوم.
اما اين وجه دومى كه وضو نيست حقيقتا، يك كلمه بگويم بعد مى‏رسيم. اين وضوئى كه شخص جنب مى‏گيرد و به او مى‏گوييم طهارت نيست و آن وضوئى كه شخص محدث بالاصغر مى‏گيرد به وضو او مى‏گوييم طهارت است، اين وضو با آن وضو هيچ فرقى ندارد. همان حد الوضو، غسل الوجه و اليدين و مسح الرأس و الرجلين است. غايت الامر اين وضوئى را كه اين شخص حدّ وضو اين است كه در روايات است، غسل الوجه و اليدين و مسح الرأس و الرجلين اين همان وضو است. غايت الامر اين است شخص اگر محدث به حدث اصغر باشد وقتى كه اين افعال را اتيان كرد به نحو قربى او هم وضو است، هم طهارت است. طهارت عين وضو است. يا بنا بر قول بعضى‏ها طهارت مسبب از آن وضو مى‏شود، اما وضو همان وضو است. اگر شخص محدث بالاصغر بوده باشد و اين افعال را اتيان بكند از او طهارت مسبب مى‏شود. بدان جهت وضو اسم بر افعال است. وضو اسم است، هم در روايات هم حدّ الوضو غسل الوجه و اليدين و مسح الرأس و الرجلين است. اين وضو، وضوء حقيقى است. مجاز نيست. آن صلاة ميت به آن قياس نمى‏شود كه صلاة اول التكبير و آخر هر تسبيح دارد. ركوع دارد، سجود دارد، صلاة ميت نه ركوع دارد، نه سجود دارد، نه تسليمه دارد، نه طهارت دارد. نه، نه، نه. او به خلاف وضو. اين وضو از شخص جنب تمام حدّ وضو را دارد كه در روايات ذكر شده است. اين وضو است. غايت الامر طهارت نيست يا طهارت به او مترتب نمى‏شود. خوب اين وقتى كه حقيقتا وضو شد در اذهان متشرعه اينجور است، آن اثرى كه آن وضو حقيقى داشت لا بما هى طهارت. بلكه بما هو وضو، حكم بر او شده بود كه وضو آن اثر كه خود وضو را داشت و آن اين است كه ما ذكر كرده‏ايم و گفتيم ديگران هم حتى آنهايى كه ملتزم شده‏اند طهارت مسبب است، مثل مرحوم حكيم او هم اخيرا ملتزم شده است اينجا كه آن افعال بقادارد. مى‏گوييم منصرف از آن اخبارى كه وارد شده است در آنها امر به وضو از شخص جنب، اينكه الجنب اذا اراد ان يأكل فاليتوض‏ء وضو بگيرد اين منصرف است، اين خبر به آن جنبى كه آن جنب وضو نگرفته باشد. انصراف اين اخبار اين است، جنبى باشد كه او وضو نگرفته باشد يا اگر وضو گرفته باشد، وضوئش باقى نمانده باشد. يعنى يكى از نواقض موجود شده باشد. منصرفش اين است. چونكه در اذهان متشرعه اين است. از احكام وضو اين است كه اگر وضو انسان گرفت، مادامى كه حدث صادر نشده است مى‏ماند. على وضوء است. اين اختصاص ندارد به آنجايى كه وضو مؤن به عنوان طهارت بشود. چونكه بقا را در خود وضو اعتبار كرديم. در خود وضو اعتبار شده است. بدان جهت منصرف اين روايات آن شخصى است، آن جنبى است كه وضو نگرفته باشد براى يك غايتى يا اگر وضو گرفته باشد هم، وضو باقى مانده باشد. كسى كه مثلا فرض كنيد خورد، بعد از او يك ليوان آب بخورد. اين يك وضو بگيرد. بعد كه زير لحافش مى‏رود اين هم يك وضوء سومى را بگيرد، اين در اذهان متشرعه مأنوس نيست. چونكه گرفتى، هنوز كارى نكرده‏اى، همان وضوئى كه بر اكل گرفتى باقى است.
بعله، به خلاف اينكه فرض كنيد وضو بگيرد جنب، بخورد بعد برود توالت برگردد. بعله، آن همين جور است كه آن وضو ديگر اثرى ندارد. در ذهن اين است. اين ارتكاض متشرعه مى‏گوييم كه اينجور است، روى اين اساس رواياتى كه مى‏گفت الجنب اذا اراد ان يأكل فاليتوض‏ء معنايش عبارت از اين است كه جنبى كه وضو نگرفته است يا وضو گرفته است و آن وضوء به هوا رفته است به آن بيانى كه گفتيم وضوء ديگر بگيرد. اين كه در اخبار وارد است لا ينقض الوضو الاّ النوم. يعنى وضوئى كه انسان مى‏گيرد بعد از آن وضو نوم بايد بشود يا بول بايد بشود يا كذا تا آن وضو از بين برود. آن وضو كسى اطلاق بكند بر اينكه اطلاقش مقام را هم مى‏گيرد بعيد نيست. طهارت نيست در ما نحن فيه. در آن رواياتى كه هست لا ينقض الوضو بود. خود وضو نقض مى‏شود. منتهى وقتى كه از محدث بالحدث الاصغر بشود آن وضو كه نقض مى‏شود طهارتش هم نقض مى‏شود. طهارت مى‏آورد. و اما آنجايى كه نه محدث به حدث اكبر بوده باشد، طهارت نياورده است خود وضو نقض مى‏شود. يعنى ديگر اثرى ندارد. بعد اگر فعلى بخواهى اتيان بكنى، غايتى را كه امر به وضو دارد جايش. روى اين هذا الاساسى كه هست، معلوم شد به اين افعال كه امر شده است ما هم مى‏گوييم به اين افعال امر شده است. ولكن منصرف اين اوامر اين است جنبى كه اين فعل را اتيان نكرده است. يا اتيان كرده است نقض شده است اين افعال بواسطه آن چيزهايى كه نواقض الوضو گفته مى‏شود. بدان جهت عدم الاجزا، مثلا كسى جنب بود، براى جماع ثانيا وضو گرفت كه يكى از موارد استحباب بود. ولى اين اگر بخواهد ثالثا جماع كند بايد وضو را تكرار كند. چونكه جماعى كه هست وضو را باطل مى‏كند. وضو اگر شخص محدث بالحدث الاصغر هم بود نواقضش بود، گذشت در بحث نواقض. و تا مادامى كه اين نواقض نيامده است اين هم همين جور است و هكذا در حائض هم همين جور است. حائض وقتى كه وضو مى‏گيرد براى صلاتى در وقت صلاة بعدى هم بايد وضو بگيرد ولو پشت سر هم اتيان مى‏كند. چرا؟ يعنى استحبابش اين است. براى اينكه آن حيضى كه هست در ما نحن فيه، آن حيضى كه بعد مى‏آيد از او، آن حيض از نواقض الوضو هست. بدان جهت در ما نحن فيه چونكه منتهى نسبت به آن مقدارى كه مشغول ذكراست، به مقدار صلاة الاول نسبت به او مختفر است. يا كسى ادعا بكند كه همه‏اش مقتفر است. حائض هم اگر بعد از نماز نرفت به مستراح، با همان يك وضو مى‏تواند دو نماز را اتيان كند، عيبى ندارد. ولكن در آن حائض محل اشكال است، در آن حيضش. چونكه آن حدث است. حدث بعد الوضو است. على هذا الاساسى كه هست در قسم ثالث مى‏شود ملتزم شد كه فى اطلاقه تأمل، در صورتى كه آن وضو نقض نشده باشد به يكى از نواقض ظاهر اين است كه نسبت به غايت ديگر هم مكفى است. اين مطلب ثانى.
و اما مطلب ثالث كه گفتيم در مسئله سه مطلب ايشان فرموده است. مطلب ثالث استثنائى از اين عدم الاجزاء است. اينكه گفت در قسم ثانى و ثالث اگر به غايتى اتيان كرد نسبت به غايات ديگر مجزى نيست از اين يك استثنائى مى‏كند. مى‏فرمايد مگر در صورتى كه اين شخصى كه وضو تجديدى گرفته است يا اين جنبى كه براى مثلا اكل وضو گرفته است اين در واقع نفس الامر جنب نباشد يا متطهر از حدث اصغر كه قسم ثانى است. متطهر نبوده باشد محدث بالاصغر بشود فقط. اين جنابتش خيالى بود يا اينكه من متطهر هستم وضو تجديدى بگيرم خيالى بود. الاّ اينكه در واقع محدث بوده باشد بالاصغر كه او به جهت وضو گرفتن به قصد اعاده وضو يا به قصد نوم، خيال مى‏كرد جنب است وضو گرفت با اين وضو گرفتن در حقيقت محدث بالحدث اصغر تنها بود كه وضو گرفته است. اگر اينجور بوده باشد رجع الى القسم الاول. يعنى وضو كه گرفته است طهارت حاصل شده است براى او. هر غايتى را مى‏تواند اتيان بكند. از آن غاياتى كه در قسم الاول است. عبارت ايشان استثنا است از اين قسم ثانى و ثالث است، مى‏فرمايد بر اينكه بعد از اينكه، عين عبارت را مى‏خوانم تا محل اشكال نشود بعد، مى‏فرمايد به خلاف ثانى و الثالث فانهما ان وقا على نحو قصدا اگر واقع بشوند بر آن نحوى كه قصد كرده‏اند، يعنى خطاء در واقع نشود. مثل اين استثنايى كه مثال گفتيم. در واقع جنب باشد، وضو گرفته است. يا وضو داشته است، وضو تجديدى گرفته است. فانهما ان وقعا على ما فسدا لم يؤثر الاّ فى ما قصد لاجل، فقط آن غايتى كه براى او قصد شده است، او كافى مى‏شود، نعم لو وقعا على ما قصدا. نعم استدراك از او است. استثنا از او است. نعم لو انكشف الخطا اگر خطا كشف بشود بان كان محدث بالاصغر، به اينكه وضو تجديدى گرفته است محدث به حدث اصغر بوده باشد. فلم يكن وضوئه تجديديا، وضوئش تجديدى نباشد كه قسم ثانى است. ولا مجامع للاكبر كه قسم ثالث است. حدث اكبر هم در واقع نداشته باشد. اين وضو گرفته است رجعا الى الاول. اين قسم ثانى و قسم ثالث وضو در اينها به قسم اول برمى‏گردد. و قوى القول بالصحه، قوى مى‏شود كه انسان قائل بشود كه وضو صحيح است و اباهة الجميع غايات به. تمام غاياتى كه در قسم اول بود بواسطه اين وضو مباح مى‏شود. منتهى ايشان در اينكه مى‏فرمايد به قسم ثانى برمى‏گردد و تمام الغايات حلال مى‏شود اين مطلب سوم مختص به باب وضو نيست. اين در موارد كثيره‏اى دارد در آن موارد كثيره، آن قاعده‏اى كه در اينجا منقه بشود بايد به همان نحو تطبيق بشود. ايشان در آن موردى كه در واقع جنب نبود، به جهت اكل وضو گرفت. آمد سر سفره نشست، آن عيالش گفت كه وضو گرفتى نمازت را بخوان، چرا نشسته‏اى اينجا. گفت بابا من آخر چيز بودم، به جهت او وضو گرفته‏ام بر اكل. گفت مؤمن ديوانه شده‏اى، صبح بلند شدى غسل كرده‏اى ديگر. تو جنب نيستى، بعد از او كارى نكرده‏اى. اين يادش افتاد. يادش افتاد كه جنب نيست. براى اكل وضو گرفتن معنى ندارد.
اين شخص ولكن محدث بالاصغر بود مثلا فرض بفرماييد بول كرده بود بعد از آنها، اين مى‏فرمايد بر اينكه مى‏شود قسم اول، مى‏شود پاك. با اين وضو گرفتن طاهر مى‏شود از حدث اصغر. تمام غايات قسم اول حلال مى‏شود. اما يك قيدى مى‏زند، قيدش اين است كه اين كه براى اكل وضو گرفته است، اين از باب اشتباه در تطبيق بوده باشد و تخلف در داعى بوده باشد. اين اشتباه در تطبيق است و اگر تخلف در داعى شد اين معنا صحيح است. اين را توضيح مى‏دهم. ما ديروز بحث كرديم براى شما و منقح كرديم بر شما كه عناوين طهارتا عناوين قصديه مى‏شود كه اگر مكلف بخواهد آن عنوان، منطبق بر خارج بشود و در خارج موجود بشود بايد قصد آن عنوان را بكند، مثل قصد اداء الدين كه توسليات بود. و اما يك عناوينى هست كه وقتى كه مكلف اراده كرد اتيان او را، قصد آن عنوان لازم نيست. ولو اصلا اعتقاد داشته باشد كه آن عنوان منطبق نمى‏شود. آن عنوان اصلا نيست. كسى تير خالى رها مى‏كرد، اتفاقا تير پُر بود به سينه كسى خورد، مرد. قتل فلان، و حال اينكه اصلا قصد نكرده بود آدم بكشد. اين عناوين، عناوين ذاتيه هستند. در اين عناوينى كه اين عناوين، عناوين قصديه هستند داير مدار حصول آنها در خارج قصد است. قصد مقوم آن فعل است. آن عنوان قيامش به همان قصد است. اگر قصد بكند موجود مى‏شود. والاّ موجود نمى‏شود.
عرض كرديم بر اينكه در جايى كه مكلف خيال بكند بر اينكه مأمور بهش اين عنوان قصدى است و بعد منكشف بشود كه نه، اصلا آن عنوان قصدى مأمور به نبود، مأمور به عنوان قصدى ديگر است. به نحوى كه آنى را كه اين شخص در خارج اتيان كرده است به او اين عنوان ديگر را كه مأمور به است قصد مى‏كرد او اين عنوان ديگر مى‏شد، مأمور به مى‏شد. ولكن او اين عنوان را قصد نكرده است. مثل چه؟ مثل اينكه شخصى نماز عصرش را خواند، تمام كرد. چهار را تمام كرد به عنوان صلاة العصر. صلاة الظهر با صلاة العصر عناوين قصديه هستند والاّ هر دو چهار ركعت هستند. آن به عنوان صلاة ظهر است اين هم به عنوان صلاة عصر. صلاة عصرش را خواند تمام كرد. وقتى كه تمام كرد يادش افتاد كه من صلاة ظهر را نخوانده بودم، عصر را خواندم. خوب صلاة ظهرش را بايد بخواند، اين عصر را اتيان كرده است. اين عصر ظهر نمى‏شود. چرا؟ چونكه صلاة ظهر عنوان قصدى است. منتهى چونكه ترتيب داشت عصر بعد از ظهر واقع بشود، ترتيب شرط ذكرى بود، يعنى عند العذر ساقط است از ترتيبيت مى‏گوييم آن عصرش صحيح. ولكن اين ظهرش را اتيان نكرده است. او ظهر نمى‏شود چونكه ظهر شدن چهار ركعت به قصد است. بدان جهت در ما نحن فيهى كه هست صلاة الظهر نسبت به صلاة العصر صلاة صبح نسبت به نافله صبح، امثال ذالك عناوين قصديه هستند. اين عناوين اشتباه در تطبيق ندارد. قاعده كليه. عناوينى كه آن عناونى از قبيل عناوين قصديه شد آن اشتباه در تطبيق ندارد. چرا؟ براى اينكه هر چه را قصد بكنى، آن موجود مى‏شود. صلاة ظهر را قصد كنى او موجود مى‏شود. عصر قصد كنى، عصر موجود مى‏شود. منتهى باطل مى‏شود چونكه امرى ندارد. چونكه آنى را كه تو اتيان كرده‏اى امر ندارد مى‏شود باطل. به خلاف عناوين ذاتيه، اشتباه و خطا در تطبيق در آنها مى‏شود. اين خيال مى‏كرد كه تفنگ خالى مى‏زند، نگو اين قتل است. چونكه قتل بودن يا ضرب بودن يا رنگ بودن اينها به قصد نيست. تابع قصد نيست. تابع واقعش است. اگر به اين رنگ كسى را كشت مى‏شود قتل. نكشت قتل نمى‏شود. اين دائر و مدار واقعى نيست. اشتباه در تطبيق در اين موارد مى‏شود كه اين فعلى را كه قصد كرده بود يعنى خيال مى‏كرد كه مجرد رمى است اين خطا بود در واقع قتل بود. مثل اين است كه مايعى را برداشت خورد به خيال اينكه مثلا اين سركه است. خورد معلوم شد كه خمر است. اين شرب خمر بودن يا شرب خل بودن تابع قصد شخص نيست. خمر عنوان واقعى است. شرب و خمر عنوان واقعى است. شرب خل هم عنوان واقعى است. كلام ما اين بود، اشتباه در تطبيق در موارد عناوين ذاتيه مى‏شود ولكن در موارد عناوين قصديه اشتباه در تطبيق نمى‏شود. آنى كه قصد مى‏شود آن موجود مى‏شود.
على هذا الاساس ما عرض كرديم كه وضو خودش عنوان قصدى است. يعنى خود غسلتين و مسحتين، غسل الوجه و اليدين و مسح الرأس و الرجلين اين وضو باشد عنوان قصدى است. والاّ كسى كنار آب نشسته است يك دفعه صورتش را زد، نه به خيال عنوان وضو. برويم صورتمان را به آب بزنيم. بعد از مدتى دستهايش را زد. دستش را هم اتفاقا به سرش كشيد. او وضو حساب نمى‏شود. او عنوان وضو حساب نمى‏شود. عنوان وضو، عنوان قصدى است. اما كونه طهارتا او عدم كونه طهارتا اين عنوان قصدى نيست. اگر اين غسل الوجه و اليدين و مسح الرأس و الرجلين بعد الحدث الاصغر واقع شد، اين وضو مى‏شود طهارت. ولو انسان نداند چه جور مثل قتل و رمى بود. اين هم همين جور است. اگر بعد الحدث واقع شد مى‏شود طهارت. نه بعد الحدثى كه هست واقع نشد، بلكه بعد الطهاره واقع شد، مى‏شود وضو تجديدى. نه بعد الحدث اكبر واقع شد مى‏شود مجرد الوضو. وضوئى كه مثلا اكل و اينها بود. خود طبيعى الوضو كه محدد است به غسل الوجه و اليدين و مسح الرأس و الرجلين عنوان قصدى است. اما خصوصياتش كه هست به او عنوان طهارت منطبق مى‏شود يا فرض بفرماييد عنوان تجديدى منطبق مى‏شود، عنوان بعد حدث الاكبر منطبق مى‏شود اينها عناوين قصديه نيستند. وقتى كه عنوان قصدى نشدند اين شخص به خيال اينكه جنب است طعام مى‏خورد وضو گرفته بود. وضو را قصد كرده بود. خودش هم لالله قصد كرده بود. قصد قربت را داشت. بعد معلوم شد كه حدث اصغر داشت، جنابت كى است؟! زنش يادش افتاد كه بابا تو جنب نيستى. فقط محدث به حدث اصغر بود، وضو گرفت مى‏شود متطهر. رجع الى قسم الاول. بدان جهت تمام غاياتى كه در قسم اول موجود بود مترتب مى‏شود. منتهى اين از قبيل اشتباه در تطبيق مى‏شود. يعنى اين تطبيق كرده است، بر اين وضوئش وضو جنب را بعد از جنابه للاكل و حال اينكه نه وضو، وضوء طهارتى بوده است. خيال مى‏كرد امرى كه وضو دارد در ما نحن فيه امر استحبابى است يعنى للاكل است، آن به جنب كه امر دارد براى اكلش وضو بگيرد آن امر است در واقع در تطبيق اشتباه كرده بود آن امر نيست. اين امر مال آن امرى است كه محدث به حدث اصغر دارد و اينكه ان الله يحب المتطهرين.
ايشان در ما نحن فيه كه مى‏فرمايد بر اينكه مثلا مثال مى‏گويد و رجعا الى الاول و قوى القول بالصحه و اباهة الجميع بغاياته اذا كان قاصدا لانتصال امر الواقعى المتوجه عليه فى ذالك الحال و ان اعتقد انه الامر تجديدى، اينجا را مى‏خواهند براى شما توضيح بدهند كه ايشان مى‏خواهد چه بگويد و آنى كه مى‏خواهد صحيح است يا غير صحيح؟...
ايشان اينجور مى‏فرمايد، مى‏فرمايد بر اينكه اين كسى كه به خيال اينكه جنب است وضو گرفته است اين دو جور مى‏تواند بوده باشد. يك وقت اين است طورى است كه اگر مى‏فهميد كه جنب نيست فقط محدث به حدث اصغر است اصلا وضو نمى‏گرفت. الان كه اعتقاد دارد جنب است به جهت او براى اكل جنب وضو مى‏گيرد والاّ اگر مى‏دانست كه جنابت كجا بود، اصلا وضو نمى‏گرفت. در اين زمان اصلا وضوئى نمى‏گرفت. لم يتوض‏ء اصلا. مى‏گويد اگر اين نحو بوده باشد صحت وضوئش اشكال دارد. يعنى رجوع الى الاول، حكم به صحت. رجوع الى القسم الاول و ترتب الغايات اشكال دارد و اما نه، قسم ثانى اگر بود. مى‏فهميد كه جنب نيست باز مى‏گفت نماز خواهيم خواند، بگذار وضو بگيريم. باز وضو را مى‏گرفت. اين امر واقعى اگر برايش منكشف بود باز وضو مى‏گرفت. در اين صورت مى‏گويد بلا اشكال صحيح است. اين فرمايش ايشان است. مى‏گويد بر اينكه و قوى القول و الصحه و اباهة الجميع غايات به، اذا كان قاصدا لانتصال امر الواقعى كه آن استحباب وضو بر شخص محدث بالاصغر است. المتوجه عليه فى ذالك الحال واقعا كه در حال ان الله يحب المتطهرين به او متوجه بود و اين اعتقد امره التجديدى منه، ولو خيال مى‏كرد كه امر فعلى‏اش اين است كه جنب است، وضو للاكل دارد. ولكن نه، آن امر هم اگر برايش منكشف بود در اين صورت او را قصد مى‏كرد. اذا كان قاصدا الانتصال امر الواقعى متوجه عليه، مى‏گويد همان امر فعلى را انتصال مى‏كند. خيال مى‏كند، امر فعلى‏اش، آن امر جنابتى است، جنبى است. و حال اينكه امر فعلى در واقع آن امر استحبابى بود. فيكون من باب الخطاء فى التطبيق و تكون... اينكه جنابت خيال اينكه من جنب هستم اين داعى شده است براى وضو گرفتنش. داعى شده است كه چرا وضو گرفته است؟ خيال كرده است كه جنب است براى خوردن وضو بگيرد. لتقييد، وضوئش را تقييد نكرده است. به حيث او كان امر الواقعى... لم يتوض‏ء به حيث اينكه مى‏فهميد در واقع جنابتى نيست، فقط حدث است، وضو نمى‏گرفت. چونكه اگر اينجور بوده باشد ففى صحته اشكال، در صحت وضو اشكال دارد. اين چرا اشكال دارد؟ ما هم مى‏توانيم اينها را تسريع كنيم يا نه؟ انشاء الله بعد.