جلسه 535

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:535 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ: 9/10/1369
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اين مسئله بود براى شخصى كه محدث بالاصغر است، محدث بالاصغر براى او غاياتى هست كه آن غايات بعضى‏ها واجبه هستند. و وضو براى آنها لازم است. مع ذالك غايتى هم هست كه آن وضو بر آنها وجوبى ندارد. غايات، غايات واجبه نيستند يا وضو بر آنها لازم نيست. چونكه صحت آنها نيستند، شرط كمال هستند در آنها. در اين صورت ايشان فرمود اگر مكلف وضو بگيرد و قصد كند استحباب و ندو را با وجود اينكه غايات واجبه است و وضو وجوب دارد براى آن غايات واجبه. وجوب غيرى دارد. مع ذالك قصد كند من اطيان مى‏كنم وضو را به جهت امر استحبابى كه متعلق بر او است به ندوى كه متعلق به وضو است، عيبى ندارد، وضوئش صحيح است. اشكال اين شده بود بر اينكه وقتى كه اين وضو متعلق وجوب غيرى شد، ديگر ندو نمى‏شود بر او. طلب ندوى نمى‏شود. فكيف اين مكلف قصد مى‏كند اين طلب ندوى را. دو جواب فرمود، جواب اخيرى‏اش اين است كه اجتماع وجوب و استحباب در وضو از جهتين مانعى ندارد. از جهت اينكه مقدمه واجبه است وجوب غيرى دارد. از جهت اينكه مقدمه مستحب است، يا خودش اين عند عمل مستحب است مثل قرائت القرآن يا عند الحدث على الاطلاق مستحب است، عيبى ندارد. هم استحباب دارد، هم وجوب.
اشكال شده است بر فرمايش ايشان. بر اينكه در باب اجتماع ام نهى مقرر است اگر دو تكليف بخواهد متعلق بر فعل واحد بشود آن فعل بايد دو تا عنوان داشته باشد؛ كه دو تا عنوان هر دو تقييدى است. يعنى هر دو موضوع الحكم در خطاب شارع اين فعل به آن عناوين است كه در حقيقت تكليف متعلق است به آن عنوان، منتهى آن عنوان وجود خارجى‏اش مطلوب مى‏شود يا مبغوض مى‏شود. نه عنوان بما هو عنوان. ولكن خارج به آن عنوان مبغوض است. خارج به آن عنوان مطلوب است. بدان جهت مى‏گويند در باب اجتماع... دو تا عنوان تقييدى بايد باشد و اما در جايى كه فعل اصل دو تا عنوان ندارد. دو تا تكليف به او متعلق نمى‏شود. يا دو تا عنوان دارد ولكن عناوينش تقييدى نيستند، تعليلى هستند. مثل ما نحن فيه. در ما نحن فيه ولو وضو دو تا عنوان بلكه بيشتر دارد. هم مقدمه صلات است هم مقدمه فرض كنيد، مقدمه است فرض بفرماييد براى جواز مسّ كتابت. يا شرط كمال است در قرائت قرآن يا خودش فى نفسه طهارت است وضو. الاّ انّه عنوان مقدميت، عنوان جهت تقييدى نيست. آنى كه صلات به او موقوف است عنوان مقدمه نيست. وجوب غيرى، متعلق مى‏شود به آن چيزى كه عمل به او موقوف است، صحّت عمل. صحّت عمل موقوف است به خود وضو. چونكه وضو قيد صلات است. چه جورى كه استقبال قبله قيد صلات است خود وضو قيد صلات است. بدان جهت چونكه تقيدش داخل است و ذات الوضو خارج از متعلق امر صلاتى است مى‏گوييم خود وضو مقدمه است. يعنى عنوان مقدمه به او منطلق مى‏شود. وجوب قيدى، آنى كه به حمل الشايع مقدمه است به او جعل شده است ابتداعا. به او متعلق شده است. در موارد عناوين تقييديه حكم روى عنوان جعل مى‏شود. منتهى آن عنوان چونكه خودش بما هو، هو مطلوبيت و مبغوضيت ندارد، مطلوبيتش و مبغوضيتش بواسطه وجوبش است آن وجود خارجى به آن عنوان متعلق امر و نهى مى‏شود. ولكن در عناوين تعليليه حكم روى خود آنى‏
كه صلات به او موقوف است كه وضو است استقبال قبله است وجوب غيرى روى آنها رفته است. منتهى چرا رفته است؟ چونكه صلات موقوف است، اين توقف علت است. از اين توقف كه علت است، علت تعلق حكم است، عنوان مقدمه انتزاع مى‏شود بر وضو. عنوان مقدمه، مى‏گويند عنوان مقدمه جهت تعليلى است در وجوب غيرى به جهت اينكه اين عنوان مدخليتى ندارد. مدخليت در تعلق وجوب غيرى مبدأش است. مبداء يعنى توقف صلات بر وضو. چونكه اين مبداء در صلات هست كه موقوف به وضو است بدان جهت بر وضو عنوان مقدمه منطبق مى‏شود. ولكن وجوب غيرى روى نفس وضو مى‏رود. پس در ما نحن فيه دو تا عنوان تقييدى نداريم كه من جهتين مراد من عنوانين بوده باشد. دو تا عنوان نداريم.
وانگهى در مواردى هم كه عنوان تقييدى است طهارتا اين دو تا عنوان تقييدى اجتماعشان در مجمع، تركيبشان اتحادى مى‏شود. مثل اينكه فرض كنيد من با آب غصبى وضو مى‏گيرم. اين غسل كه آب را برمى‏دارم به صورتم مى‏ريزم اين غسل وضو است. چونكه غسل الوجه و اليدين است. وضو است. عنوان وضو به او منطبق است. خود اين غسل، غصب هم هست. چونكه مال ملك ديگرى است. به صورت كه مى‏ريزم تصرف در مال غير مى‏كنم. اينجا غصب با وضو در جايى كه آب غصبى بوده باشد تركيبش اتحادى است. در موارد تركيب اتحادى اصلا اجتماع امر و نهى جايز نيست. ولو دو تا عنوان تقييدى داشته باشد غصب، غصب عنوان تقييدى است، عنوان تصرف در ملك الغير به غير طيب نفس مالكش، عنوان تقييدى است وضو هم كه عنوان تقييدى است. دو تا عنوان تقييدى به درد نمى‏خورد، چونكه تركيب اتحادى است. اين دو تا عنوان تقييدى در موارد تركيب انضمامى به درد مى‏خورد كه مى‏گوييم هر دو حكم ثابت است. مثل اينكه آب غصبى نيست ولكن آب در كاسه‏اى هست كه او ملك مردم است و هيچ راضى نيست. هر روى مى‏گويد بابا كاسه ما را بياور، من راضى نيستم. مع ذالك اين در آن آب ريخته است وضو مى‏گيرد در خانه‏اش. اينجا تركيب اتحادى است چونكه انضامى است، چونكه وضو ايصال آن ماء است به وجه و اليدين. ماء هم ملكش است، دست خودش هم كه هست، صورت هم كه مال خودش است. اين خود وضو كه غسل است منطبق عليه عنوان غصب نيست. غصب اين آب برداشتن است كه آب را از اين كاسه برمى‏دارد اختراف مى‏كند اين تصرف در مال غير است. مى‏بينيد عنوان محرم يك وجودى دارد و عنوان واجب يك وجود ديگرى دارد. ولكن به هم ملزم هستند، چسبيده‏اند. اگر اجتماع امر و نهى جايز بوده باشد كه در اين موارد جايز است، چونكه شارعى كه هست به طبيعى الوضو امر كرده است نه به اين وضو. اين وضو مصداق است. ترخيص در تطبيق مى‏تواند بدهد. كه اگر تصرف در كاسه ديگرى كردى، نكن. اگر كردى آن وضو عيبى ندارد. يعنى آن غسل عيبى ندارد. وضو را مى‏توانى، غصب كردى، يعنى آب را برداشتى مى‏توانى بعد از برداشتن، برندارد، تصرف در آن كاسه نكن، اما اگر برداشتى مى‏توانى، مرخّص هستى وضو را به او تطبيق كنى. ترخيص در تطبيق با آن حرمت تصرف در او قابل جمع است، عيبى ندارد. اجتماعا نهى عيبى ندارد. تركيب بايد انضمامى بشود آن وقت دو تا عنوان تقييدى بشود، گفته شده است كه در ما نحن فيه اصل در ما نحن فيه، فعل، فعل واحد است، دو تا عنوان تقييدى هم ندارد، دو تا عنوان كه شما مى‏گوييد اين تعليلى است و تعدد عنوان تعليلى به درد نمى‏خورد. آن كسانى هم كه در موارد تركيب اتحادى قائل شده‏اند به جواز اجتماع و امر نهى قائل شده‏اند مثل مرحوم،... قدس الله سره قائل شده است در موارد تركيب اتحادى هم مى‏شود اجتماع بشود، آنها ملتزم هستند كه دو تا عنوان بايد تقييدى بشود. آنها اين را ملتزم هستند. دو تا عنوان تقييدى كه شد تركيب اتحادى هم كه بشود عيبى ندارد. بحثش در اصول است. و اما در ما نحن فيه اصلا دو تا عنوان تقييدى نيست. اين اشكال را كرده‏اند. روى اين اساس چه جور مكلف مى‏تواند بگويد من اين وضو را مى‏گيرم، چونكه اين وضو استحباب دارد. با وجوب اينكه وقت داخل شده است و اين وضو وجوب قيدى دارد. روى اين اساس گفته‏اند بر اينكه، مشهور مى‏گويند، مشهور بين القدما بود كه بعد دخول الوقت انسان وضو بگيرد يا غسل كند بايد نيت وضو اطيان بكند. به نيت ندو و استحباب نمى‏شود.
ولكن اين اشكالى كه در ما نحن فيه گفته‏اند اين اشكال قابل حل است. نه اينكه ما نحن فيه يك خصوصيتى دارد. اصل اينكه در اجتماع دو تا حكم، در فعل واحد احتياج به عنوان تقييدى دارد و دو تا جهت تعليلى كافى نيست اين خودش منحصر است به آن مواردى كه دو تا حكم، مثل وجوب حرمت يا استحباب حرمت، يعنى دو تا حكمى بوده باشد كه يكى اقتضا كند كه فعل راجح بر تركش بشود و ديگرى اقتضا كند كه نه، فعل نسبت به تركش مرجوح بشود. در باب اجتماع الامر و نهى اينكه فعل واحد نمى‏تواند متحمل دو تا تكليف بشود در صورتى است كه يكى از تكليفين اقتضا كند كه فعل راجح بر ترك خودش بشود و ديگرى اقتضا كند بر اينكه فعل نسبت به ترك خودش مرجوح بشود. اين نمى‏شود. يك فعلى بوده باشد كه متعلق تكليف بشود. چونكه اقتضا مى‏كند اين تكليف فعلش راجح بر تركش بشود. و يك تكليفى هم داشته باشد كه آن تكليف منشائش اين بوده باشد كه ترك اين فعل نسبت به ترك خودش مرجوح است. يعنى به قول عوامى تركش بهتر است. اين فعل هيچ فايده‏اى ندارد. بدان جهت وجوب با حرمت، استحباب با حرمت، قابل جمع نيستند. وجوب با كراهت، كراهت اصطلاحى، وجوب با كراهت، استحباب با كراهت، اينها قابل جمع نيستند. چونكه منشاء اينها يك جا جمع نمى‏شود در فعل واحد كه فعل واحد نسبت به ترك خودش مرجوح باشد. نسبت به ترك خودش هم راجح باشد در عين مرجوحيت. و اما در جايى كه منشاء دو تكليف اين نشد. منشاء هر دو تكليف اين است فعلى كه هست فعل هر دو منشائش اين است كه راجح بر ترك خودش است. كه از اين تعبير مى‏كرد و مى‏كند مرحوم آخوند در كلماتش اجتماع المصلح. دو تا وجوب متعلق بر يك فعلى بشود. اين اشكالى ندارد. براى اينكه دو تا ملاك دارد فعل واحد. ملاك ملزم كه هر كدام فى نفسه ملزم است. روى يك ملاك طلب مى‏كند شارع آن فعل را و اخرى طلب مى‏كند آن فعل را روى ملاك آخر. منتهى اين جا بعضى‏ها گفته‏اند كه يك طلب مؤكد مى‏كند روى ملاكين كه يكى از طلبين... مى‏شود هر كدام از طلبين در ديگرى، يك طلب مؤكد مى‏كند. بعض‏ها گفته‏اند نه... نمى‏خواهد. دو تا طلب مى‏كند به داعى مولويت. هم به جهت اينكه آن ملاك در آن فعل است و طلب آخر مى‏كند آن فعل را به داعى اينكه اين ملاك در اين است. صلاة ظهر را امر مى‏كند به او چونكه خودش ملاك ملزم دارد بما هو ملاك ملزم دارد، مثل صلاة صبح و المغرب و العشاء و مثل صلاة العصر ملاك ملزم دارد. يك ايجاب ديگر مى‏كند بناء بر مقدمه واجب چونكه ملاك مقدميت در او هست نسبت به صلاة العصر. نسبت به او هم مطالبه مى‏كند. هيچ اشكالى هم ندارد. شارع صلاة ظهر را امر به او مى‏كند، بما انّه ملاك ملزم دارد، چونكه نذر هم كرده است صلوات يوميه‏اش را، يك‏طلبى هم مى‏كند به صلاة ظهر من باب وفا به نذر. هيچ اشكالى ندارد. دو تا استحباب هم همين جور است. در فعل دو تا استحباب جمع مى‏شود. وجوب با استحباب در فعل جمع مى‏شود، اشكالى ندارد. فعل واحد را هم طلب الزامى مى‏كند و هم طلب غير الزامى مى‏كند. يك طلب ديگر، طلب غير الزامى، چه... بشود، چه نشود. فرقى نمى‏كند. طلب يكى روى ملاك الزامى است و آن ديگرى روى ملاك غير الزامى است.
اينكه در السنه معروف است مقدمه مستحب، مستحب مى‏شود، يعنى استحباب غيرى پيدا مى‏كند. چونكه ملازمه است. اگر ملازمه با بين ايجاب ذى المقدمه و ايجاب مقدمه تمام شد در استحباب هم همين جور است. استحباب يعنى طلب... ذى المقدمه را، مستلزم اين است كه طلب بكند مقدمه‏اش را. مى‏گويند آن طلب ندوى مى‏شود. طلب ندوى مى‏شود يعنى چه؟ طلب ندوى مى‏شود، چونكه طلب الزامى آن است كه شارع در او ترخيص در ترك ندارد. ولكن طلب ندوى آنى است كه در مخالفت او و در ترك العمل به او، يعنى در ترك آن فعل شارع ترخيص دارد. مى‏خواهى ترك كن لا بعث، اين است. اين كه يك فعلى كه متعلق وجوبى است اگر شارع به او طلب ندوى بكند اين طلب مقطرب به ترخيص نمى‏شود. چرا؟ طلب آن وقتى مقطرب به ترخيص مى‏شود در فعل ملاك ملزم آخر نباشد. آن وقتى كه فعل ملاك ملزم آخر نيست بعله، ترخيص در ترك مى‏دهد. چونكه ملاكش منحصر است به اين‏طلبى كه طلب ترخيصى است، ذى المقدمه‏اش ترخيصى است، اين هم بالاتر از ذى المقدمه نمى‏شود. ترخيص در تركيب هم مى‏دهد. ولكن در مواردى كه خود فعل ملاك ملزم آخر دارد و روى آن ملاك ملزم طلب لزومى روى خود فعل رفته است، ترخيص در فعل سرايت نمى‏كند. ترشح مى‏كند طلب غيرى اگر ملازمه بوده باشد، از ذى المقدمه به مقدمه. ولكن ترخيص ديگر ترشح نمى‏كند، چونكه ترخيص بودش در آن مورد به نحو لا اقتضى است. چونكه مقتضى الزامى است ترخيص مى‏دهد. وقتى كه در فعل خودش مقتضى الزام شد ترخيص در الزام نمى‏دهد. منتهى شما مى‏گوييد اين طلب يا مدت كه مى‏شود كه بعضى‏ها، اين را هم ما قبول نداريم. اين طلب مدت كه مى‏شود در آن طلب الزامى، طلب مؤكد مى‏شود. مثل طلب الزامى. مى‏گوييم اگر غرضى داشته باشد مولا در تعدد طلب خود تعدد طلب در او غرضى داشته باشد روى هر ملاك يك طلب مولوى بكند از عمد، نه دو تا طلب مى‏كند هيچ... هم نمى‏شود. هر دو هست. ولكن در موارد اجتماع وجوب، و استحباب ترخيص در ترك نيست در آن فعل. چرا؟ نه به جهت اينكه طلب ندوى رفته است. نه، به جهت اينكه با اين طلب ندوى چونكه طلب الزامى در فعل، يا ملاك ملزم در فعل است، شارع ترخيص در ترك نمى‏دهد.
ترخيص در ترك در موارد ندو به جهت لا اقتضى است. براى اينكه ممدوحيت مكلف از ترك مقتضى ندارد. وقتى كه در يك موردى ممنوعيت مقتضى دارد، چونكه طلب الزامى ديگر به فعل متعلق است ترخيص در ترك نمى‏شود. اين كه در بعضى كلمات الفهول هست طلب ندوى در آن فعلى كه متعلق وجوب است، مقدمه واجب است و خودش فى نفسه مستحب است يا خودش مقدمه مستحب است، طلب ندبى هست لا به حدّه. لا به حدّه دو تا احتمال دارد. يكى... كه گفتيم قبول نداريم. يكى معنايش اين است كه ترخيص در ترك كه حدّ استحباب است او را ندارد. آن طلب ندوى به حدّه نيست. يعنى حدّش كه در ساير موارد لا اقتضى موجود است، او نيست. خوب بدان جهت اينكه متعلق مى‏شود به وضو، هم وجوب، هم استحباب من جهت لا معنايش اين است كه من عنوان. كسى بگويد كه اين عنوان مقدمه، عنوان تقييدى نيست. لعل مراد صاحب العروه هم ما ذكرنا كه دو تا طلب متعلق شده است به وجوب. يكى وجوب، يكى ندو، من جهتين يعنى لملاكين. چونكه وضو دو تا ملاك دارد. جهت، جهت تعليلى است. يعنى آن جهت ثبوتى است. يعنى ملاك الحكم است. چونكه دو تا ملاك دارد، دو تا متعلق مى‏شود. اين محتمل است، اين باشد هيچ اشكالى ندارد. شخصى بعد از دخول وقت قصد مى‏كند وضو را، چونكه وضو فى نفسه محبوب خداوند است. يا قصد مى‏كند وضو را به جهت اينكه وضو گرفتن براى قرائت قرآن مستحب است. اينها به جهت قصد تقرب بود ديگر. قصد تقربش هم صحيح است. چونكه الان هم مستحب است. الان هم طلب ندوى دارد لقرائة القرآن. چونكه منافاتى نيست. وضو هم طلب ندوى داشته باشد هم طلب وجوبى هم داشته باشد. چونكه اول وقت است نمى‏خواهد وضو بخواند. ولكن همين شهادتش اين است، اول وقت كه ظهر است، داخل خانه شد، يك صفحه قرآن مى‏خواند من باب تبيّن و تبرك كه بچه‏هايش ملتفت بشوند. همسايه‏ها هم بشوند قرآن را، كه امام همين جور مى‏فرمود و اينجور مى‏خواند در منزلش. كسى كه مرور مى‏كند از كوچه بشنود و بفهمد. روى اين اساسى كه هست وضو مى‏گيرد براى قرائت قرآن مستحب است. التماس دعا خيلى خوب است. هم قصد قربتش درست است، بلكه ذكرنا اصل وجوب اين غيرى يا استحباب غيرى اينها عمدى نيست كه اينها را بشود با دليل تمام كرد. اينها وجوب غيرى را، وجوب يعنى وجوب مولوى نه ارشادى. كه مولا يك طلب مولوى مى‏كند روى فعلى، به جهت اينكه به اطيان آن فعل داعى درست كند. اين گفتيم اين درست نيست. چرا؟ چونكه امرى به ذى المقدمه بعد از اينكه شارع تقييد كرد صلات را به وضو و به صلات امر كرد تقييد كرد صلاة را به استقبال قبله و به صلاة امر كرد، تقييد كرد صلاة را به طهارت ثوب و البدن، به صلاة امر كرد، امر به صلاة داعى مى‏شود به اطيان تطهير الثوب. به اطيان وضو و به استقبال القبله، چونكه بدون او نمى‏شود. داعيت به عقل است. حاكم به انتصال عقل است. مى‏گويد انتصال به او نمى‏شود. بدان جهت ما ذكرنا بعد از دخول وقت هم به قصد وجوب شرعى مولوى وضو بگيرد او اشكال دارد. افترا است اين. كجا وضو بود، دليل نداريم بر وجوب. آن كسى كه ملتزم است ملازمه نيست ما بين ايجاب ذى المقدمه، آن كسى كه ملتزم است او... نيست، مى‏گويد شارع اينجور كرده است. و اما آن كسى كه قبول دارد، ملازمه ما بين ايجاب مقدمه و ذى المقدمه نيست او به قصد استحباب بايد اطيان كند يا به جهت اينكه وضو خودش مستحب است يا به جهت اين است كه وضو اطيان مى‏كند كه طهارت حاصل بشود كه طهارت مستحب است، يا براى قرائت قرآن و نحو ذالك.
سؤال؟ عرض مى‏كنم ندو معنايش اين است كه اگر طلب الزامى نبود ترخيص مى‏داد. سؤال؟ نه، ترخيص، ترخيص اقتضايى است نه فعلى. يعنى اگر آن جهت نبود ترخيص مى‏داد. از اين هم استحباب انتضاء مى‏شود. طلب ندوى انتضاء مى‏شود كه اگر آن تكليف ديگر نبود ترخيص در اين فعل مى‏داد. اين طلب ديگرى، طلب ندوى مى‏شود. هذا كله حق الكلام فى المقام و حق الكلام فى المقام ما ذكره فى العروه قدس الله سره، منتهى با آن توضيحى كه گفتيم.
بعد صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف شروع مى‏كند به بعضى مستحباتى كه موقع توض‏ء آنها مستحب هستند آنها را ذكر مى‏كند. مى‏فرمايد اولين مستحب، يعنى اينها نه معنايش عبارت از اين است كه خودشان استحباب نفسى دارند. بلكه اعم از اينكه خودشان استحباب نفسى داشته باشند اين بعضى مستحبات يا وضو را وضوء كامل بكنند. فضل در وضو ايجاد كنند. وضو، وضوء با فضيلت بشود. يعنى اكثر الثوابا بشود، نسبت به آن وضوئات ديگرى كه فاقد اينها هستند. يكى از آنهايى كه گفته مى‏شود مستحب است، آن عبارت از اين است كه مائى كه با او وضو مى‏گيرد به مقدار مدّ بوده باشد. مستحب است بر اينكه ماء الوضو به مقدار المدّ بوده باشد. يعنى مائى را كه به مقدار المدّ است او را صرف در وضو بكند. بيشتر از مقدار ماء المدّ نبوده باشد. يا كمتر نبوده باشد، همين مقدار بوده باشد. خوب بدان جهت وقتى كه گفتيم مستحب است، اين مقدار و استحبابش ثابت شد بايد مدّ را تعيين بكنيم كه مدّ چقدر است؟ اين را هم بايد بحث بكنيم. ايشان هر دو جهت را در اين امر اول قدس الله سره مى‏فرمايد. هم بعد از اينكه استحباب را فرمود مقدار المدّ را بيان مى‏كند. و ما اصل استحباب را ببينيم مى‏توانيم اثبات بكنيم يا نمى‏توانيم، بعله اين جهت اولى را فعلا بحث مى‏كنيم و در ضمن اين رواياتى كه بحث مى‏كنيم به آن جهت ثانيه كه مقدار المدّ است اشاره مى‏كنيم. تا ذهنتان حاضر بشود انشاء الله.
در جلد اول در ابواب الوضو كه باب پنجاهم است، بابى دارد بر اينكه صاحب وسايل باب استحباب الوضو به مدّ من ماء كه وضو را فضيلت مى‏كند نه اينكه خود آب كه صرف در وضو مى‏شود خودش يك ثوابى دارد كه به مقدار مدّ بشود، نه. متفاها عرفى از روايات همان است كه ايشان عنوان كرده است آب را به او. يعنى وضو را وضوء فضيلت دار مى‏كند. باب استحباب الوضو به مدّ من ماء و الغسل به ساء. انسان هم كه غسل مى‏كند، غسل جنابت او را به يك ساء مى‏كند. مرد را مى‏گوييم. مرد كه غسل مى‏كند از جنابت، يا فرض بفرماييد زن از حيض غسل بكند، ماء او چقدر بوده باشد داخل اين محل كلام نيست و استحباب الوضو به مدّ و الغسل بساء. روايت اولى اين است، محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد، شيخ قدس الله نفسه الشريف اين روايت را از كتاب حسين ابن سعيد نقل مى‏كند و سند شيخ به كتاب حسين ابن سعيد اهوازى صحيح است و حسين ابن سعيد جلاتش واضح است عن حماد، اين حماد ابن عيسى است كه حسين ابن سعيد از او نقل مى‏كند. آن هم نقل مى‏كند عن حريض، عن زراره، عن جعفر عليه السلام. شيخ در تهذيب با اين سند به اين مثل سند روايات كثيره‏اى دارد. عن ابى جعفر عليه السلام. قال كان رسول الله (ص) يتوض‏ء بمدّ، وضو مى‏گرفت به يك مدّ از آب و يغتسل بساء، غسل مى‏كرد به يك سائى از آب. خود امام عليه السلام مى‏فرمايد و المدّ رطل و رجس، مدّ يك رطل و نيم است. و ساء ستة اطال. ساء هم شش رطل است. خوب مدّ مى‏شود ربع ساء. چونكه ربع شش رطل مى‏شود چه چيز؟ يك رطل و نيم. امام فرمود و المدّ رطل و نصف و ساء ستة ارطال. ساء ستة ارطال است. خوب مى‏دانيد كه ساء ستة ارطال است، رطل بايد رطل مدنى بوده باشد كه رطل مدنى است رطل عراقى نباشد. كما اينكه بحث خواهيم كرد. رطل عراقى هر سائش نه رطل است. ساء به ارطال عراقيه نه رطل است ولكن به رطل مدنى شش رطل است. رطل مدنى بيشتر از رطل عراقى است كه او را رطل بغدادى هم در روايات مى‏گويند. و اين رطل، رطل مدنى است. و اين در خود روايات تسريع شده است كه مراد از رطل، رواياتى كه مى‏خوانيد، مراد رطل مدنى است.
روايت دوم كه صحيحه ابى بصير و محمد ابن مسلم است، عن ابى جعفر عليه السلام، انهما سمعها. باز شيخ نقل مى‏كند باسناده عن حسين ابن سعيد و عنه يعنى محمد ابن الحسن باسناده عن حسين ابن سعيد عن نذر ابن سويد، عن عاصم ابن حميد، عن ابى بصير، سند صحيح است. و محمد ابن مسلم عن ابى جعفر عليه السلام انهما سمعاه يقول. محمد ابن مسلم و ابى بصير هر دو شنيدند امام باقر را كه مى‏فرمود كان رسول الله يغتسل بساء من ماء، غسل مى‏كرد به يك سائى و يتوض‏ء به مدّ من ماء وضو مى‏گرفت به يك مدّ از ماء. البته ائمه عليهم السلام كه متصدى شده‏اند نبى‏اكرم (ص) استمرار داشت در وضوئش به يك مدّ از آب وضو مى‏گرفت و در غسلش به يك ساء مى‏گرفت، تصدى ائمه به حكايت اين قضيه و خودش هم رسول الله كه مستمد در اين بود اين ظاهرش اين است كه اين فضيلت دارد. اين استمرار رسول الله اين نمى‏شود، مگر موجبى بوده باشد در همان موجب شرعى. موجب شرعى بوده باشد و ائمه عليهم السلام كه متصدى شده‏اند نقل كنند اين را بر ماها برسد، اين به جهت اينكه اين ظاهر عبارت از اين است، هم ظاهر تصدى امام نقل را، هم ظاهر تصدى رسول الله (ص) استمرار على هذا العمل را، اين اين است كه همين جور دارد. مؤيدش هم، بدان جهت آن روايتى كه مى‏خوانم، تسريع به اين معنا مى‏كند كه اين سنت رسول الله است در باب وضو آن روايت ولا من حيث السند ضعيف بوده باشد ولكن مؤيد اين مطلب است، چونكه اين روايات ظاهرش اين است. و آن روايت، روايت ششمى است مرسله صدوق است. محمد ابن على ابن الحسين قال رسول الله (ص) الوضوء مدّ يعنى ماء الوضوء مدّ و ماء الغسل ساء و سيعطى اقوام بعدى يستقلون ذالك. اين را قبول ندارند مى‏گويند اين كم است. يستقلون ذالك در اعتقاد و فتوا آن تحريم مى‏شود. اين تشريع مى‏شود. صاحب وسايل اين را فهميده است از اين روايت، در باب گفته است و عدم جواز استقلال ذالك. جايز نيست بر اينكه زايد بر اين را انسان اختيار بكند، مستقل بشود، بگويد كه نه اين وضو كافى نيست، اين مقدارد. نه كسى بگويد كافى است ولكن من بدبخت مبتلا هستم يك خرده بيشتر استحمام مى‏كنم آب را. آن عيبى ندارد. آن كه عدم استقلال، عدم جواز است، مال اولى است، دومى نيست.
محمد ابن على ابن الحسين قال قال رسول الله صل الله عليه و آله الوضوء مدّ و الغسل ساء و سيعطى اقوام بعدى يستقلون ذالك فاولاك على خلاف سنة و ثابت على سنة... لعل اينجور معنا كرده است بواسطه اين ذيلش است كه آن كسى كه اينجور نكند در غسل كانّ نيست. اينجور فهميده است، كه در آن فهميدنش هم اشكال است. على كل تقدير اين معنا، مؤيد مى‏شود. باز روايت ديگرى دارد كه آن روايت، روايت ابى بصير است روايت پنجمى است. سألت ابا عبد الله عليه السلام، عن الوضو قال كان رسول الله (ص) يتوض‏ء بمدّ من ماء و يغتسل بساء، غسل به ساء مى‏كرد. اين كه روايات ما همه‏اش مطابق بر اين است كه وضوء به مدّ من الماء است در اين خلافى نيست. بعضى رواياتى هست كه در مقدار مدّ و در مقدار ساء با روايات ديگر اختلاف دارد. و اما وضو، حتى در آن موثقه سماعه، سألته عن الذى يجزى من مال الغسل كه روايت معارضه ذكر كرده‏اند فقال اغتسل رسول الله (ص) بساء و توض‏ء بمدّ در اين جهت اختلاف ندارد. اختلاف در ذيلش است و كان الساء على احده خمسة امداد اين ما مى‏گوييم كه ساء اربع امداد است، او مى‏گويد خمسة امداد است. يا روايت سليمان حبص مروزى آن ساء را و مدّ را جور ديگرى تعيين مى‏كند مقدارش را كه آن جهت ثانيه مى‏شود. و آن وقت كلام واقع مى‏شود در جهت ثانيه و اينكه سائى كه هست ساء ستة ارطال بالمدنى است و آن وقت مدّ هم ربع اين ستة ارطال كه ستة نصف است كلام در اين واقع مى‏شود كه انشاء الله بعد.