جلسه 536

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:536 ب‏
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ: 10/10/1369
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
عرض كرديم اينكه فضل و استحباب در اين است كه انسان به ساعى غسل كند و به مدّى من الماء وضو بگيرد اين معنا مسلم است و روايات معتبره به اين معنا دلالت مى‏كردند. ثم كلام واقع مى‏شود در تأييد اين مدّ كه اين مدّ چه مقدار است؟ در صحيحه زراره كه خوانده شد امام فرمود اين ساعى كه هست ستة ارطال است. و وضو به رطل و نصف كه ربع مى‏شود و وضو هم كه به مدّ مستحب است يعنى به رطل و نصف مستحب است كه ربع ساع مى‏شود و اينكه ربع، ربع ساع مدّ است هم اين صحيحه دلالت مى‏كند و هم در ما نحن فيه روايات ديگرى است كه از آن روايات اين معنا استفاده مى‏شود. كه اكثر در باب زكات الفطره وارد است. حيث اينكه در زكات الفطره‏اى كه هست، فطره واجب ساع است. در بعضى روايات ساع النبى است. ساع النبى يعنى ساعى كه به ارطال مدنى بوده باشد كه ستة ارطال بوده باشد نه ساع بغدادى. كه ارطال بغدادى تسعه‏اش يك ساع مى‏شود. در صحيحه حلبى اينجور دارد آنجا در جلد ششم است در باب ششم از ابواب زكات المطره، آنجا روايت دوازدهمى است. در آن روايت دوازدهمى اينجور دارد، محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد، عن صفوان. صفوان ابن يحيى است. عن عبد الله ابن مسكان عن الحلبى، روايت من حيث السند صحيحه است. آنجا مى‏فرمايد قال سألت ابا عبد الله عليه السلام عن صدقة الفطره فقال على كل من يعول الرجل على الحر و العبد و الصغير و الكبير ساع من تمر. كه تمر من باب مثال است.
در آنجا دارد كه و الساع اربعة امداد. ساع چهار مدّ است. يعنى به مدّى من الماء وضو گرفتن يعنى ربع ساع با او وضو گرفتن مستحب است كه در صحيحه زراره هم بود. و مراد هم از ساع، ساع النبى است. يعنى ساعى كه به ارطال مدنى تعيين مى‏شود. بدان جهت در باب ششم روايت اولى كه صحيحه سعد ابن اشعرى است آنجا دارد بر اينكه سألته عن الفطره كم يطفع آنجا دارد قال ساع بساع النبى (ص)، يعنى ساع مدنى. يعنى ارطالش مدنى باشد. پس بدان جهت در ما نحن فيه آن ساعى كه هست، ستة ارطال است بالمدنى. روايت ديگر هم دارد كه الان خواهيم خواند. به ارطال بغدادى يعنى همان رطل عراقى، همان نه رطل مى‏شود. كلام فعلا در آن رطل مدنى است. خوب اين رطل خودش چقدر است، كه شش رطل مى‏شود يك ساع، تا معلوم بشود كه يك چهارمش كه مدّ است چقدر مى‏شود. معروف و مشهور ما بين الاصحاب اين است كه رطل مدنى مساوى است با صد و نود و پنج درهم. صد و نود و پنج درهم مساوى است با يك رطل مدنى، و اين مشهور و معروف است. نقل شده است در كلمات فقها و غير الفقها در روايت هم هست، همين معنا در روايت وارد است. از اين رواياتى كه در آنها اين معنا وارد است، يعنى همان خود آن روايتى كه اين معنا را دارد در باب هفت از ابواب زكات الفطره كه باب مقدار ساع چقدر است، آنجا روايت ابراهيم المحمد همدانى است. روايت چهارمى است. محمد ابن الحسن باسناده عن على ابن حاتم. اين على ابن حاتم خودش فى نفسه شخص جليل القدرى است، ثقه است. لا بعث به است. كتابى هم دارد كه شيخ در تهذيب رواياتى از كتاب على ابن حاتم قزوينى نقل كرده است. اين روايت هم از آنها است. على ابن حاتم نقل مى‏كند از محمد ابن عمر، عن حسين ابن حسن الحسينى، عن ابراهيم ابن محمد ابن همدانى. ابراهيم محمد همدانى ظاهرش خودش لا بعث به. خودش عيبى ندارد
ولكن قبلى‏هايش توثيق ندارد، از معاريف هم نيستند. ولكن يك معناى عرفى را بيان مى‏كند كه در عرف ساع اينقدر بود.
او مى‏گويد انّ اب الحسن صاحب العسگر عليه السلام، امام على هادى سلام الله عليه كتب عليه فى حديث الفطرة عليك و على الناس كلهم من تعول،... كان انسى، صغيرا او كبيرا، حرا او عبدا بعله،... حتى شيرخوار بوده باشد تدفعه وزنا ستة ارطال برطل المدينه كه ساع مى‏شود. و الرطل مع و خمس و تسعون درهما. خود امام نوشته بود كه هر رطلى صد و نود و پنج درهم است. رطل عراقى صد و سى درهم است، ولكن رطل مدنى صد و نود و پنج تا است. خوب صد و نود و پنج را اگر شما ضرب كنيد، شش تا است ديگر، صد و نود و پنج را اگر ضرب كنيد به شش مى‏شود هزار و صد و هفتاد. اين ساع تمامى‏اش هزار و صد و هفتاد درهم مى‏شود. درهم كه هست، اين يك چيز متعارفى است. از مسلمات است، ديگر جاى خدشه نيست. هر ده درهم هفت مثقال شرعى است. هر ده درهم يك مثقال شرعى است. اين را نقل كرده‏اند هم در كتب لغت، جاى خدشه نيست كه درهم هر ده درهم مساوى است با هفت مثقال شرعى. يعنى هيجده نخود. مراد از مثقال شرعى است. يعنى هيجده نخود. هزار و صد و هفتاد را به ده تقسيم كنيد، چند تا ده درهم است؟ مى‏شود صد و هفده. صد و هفده تا صد و ده درهم است ساع. هر درهم هفت مثقال است. صد و هفده را اگر ضرب بكنيد به هفتد مى‏شود هشتصد و نوزده. بدان جهت يك ساع هشتصد و نوزده مثقال شرعى است. صد و هفده را ضرب بكنيد به هفت مى‏شود هشتصد و نوزده. آن وقت اين هشتصد و نوزده مثقال شرعى است يك ساع. و اين هم از مسلمات است، حتى عوام هم مى‏دانند كه مثقال سيرفى كه غير مثقال شرعى است او ناقص است از مثقال شرعى به ربعين. يك ربع كمتر از مثقال شرعى است. مثقال شرعى كمتر است، مثقال شرعى وزنا كم است از آن مثقال سيرفى. بدان جهت هشتصد و نوزده مثقال شرعى را اگر بخواهيم به مثقال سيرفى دربياوريم ربع هشتصد و نوزده را بايد پيدا كنيم. هشتصد و نوزده را تقسيم بكنيد به چهار كه ربعش را پيدا بكنيد مى‏شود دويست و چهار و يك ربع درهم. يك چهارم يك درهم. دويست و چهار درهم و يكى هم سه چهارم يك درهم كه يك ربع درهم كم است. سه چهارم درهم. اين دويست و چهار درهم و سه چهارم درهم را شما از آن هشتصد و نوزدهى كه هست كم كنيد. هشتصد و نوزده را كه مثقال شرعى است آن هيجده حبه است. مثقال سيرفى كه هست مى‏خواهيم او را به مثقال سيرفى دربياوريم كه مثقال سيرفى بيست و چهار حبه است. بدان جهت هيجده و نوزدهى كه هست از او كم بكنيد دويست و چهار و سه چهارم درهم را مى‏ماند ششصد و چهارده و يك چهارم. سه چهارم از يك كم بشود يك چهارمش مى‏ماند، آن وقت هم دويست و چهار هم استثنا بشود از هشتصد و نوزده مى‏ماند ششصد و چهارده. ششصد و چهارده و يك ربع درهم. اين مثقال سيرفى يك ساع است. يك ساع مدنى مساوى است با ششصد و چهارده مثقال شرعى و يك ربع مثقال. اين مقدار ساع است.
اگر بخواهيد اين را به مدّ تبديل كنيد. مدّ يك چهارم اين است، خوب پُر واضح است. ششصد را ربعش چقدر مى‏شود؟ صد و پنجاه مثقال. مى‏ماند چهارده. دوازده هم ربعض چقدر مى‏شود؟ سه مثقال مى‏شود. مى‏شود صد و پنجاه و سه مثقال. مى‏ماند چقدر؟ مى‏ماند دو مثقال كه چون چهارده، دوازده ربعش سه نصف مى‏شود. دو مثقال آنجا ماند يكى هم يك چهارم ماند. دو مثقال ربعش چقدر مى‏شود؟ نيم مثقال مى‏شود. دو مثقال ربعش نيم مثقال مى‏شود. مى‏ماند ربع مثقال. ربع مثقال چند حبه است؟ شش حبه است. چونكه خود مثقال بيست و چهار حبه است. ربعش مى‏شود شش حبه. شش حبه ربعش چقدر مى‏شود؟ مى‏شود يك حبه و نيم. مدّ اينجور مى‏شود كه صد و پنجاه و سه مثقال و نيم مثقال و يك حبه و نصف الحبه، اين عبارت عروه است. در عبارت عروه‏اى كه هست اينجور ذكر فرموده است، مى‏فرمايد بر اينكه الاول ان يكون بمدّ و هو ربع الساع. ساع چقدر است؟ و هو ستة مع و اربعة عشر مثقالا و ربع مثقال، فالمدّ چهار يكش. مع و خمسون مثقالا و ثلاثة مثاقيل و نصف مثقال و حمسة و نصف يك نخود و نيم است كه همان مدّ مى‏شود. كه صورت عمل اين بود، هر رطلى مساوى بود با صد و نود و پنج درهم. اگر به شش ضرب كرديم مى‏شود هزاز و صد و هفتاد. هزار و صد و هفتاد را ده درهم دربياوريد. هر ده درهم هفت مثقال است. مى‏شود صد و هفده. صد و هفده ضرب در هفت، هشتصد و نوزده. هشتصد و نوزده تقسم بر چهار، چونكه اين مثقال شرعى است. مى‏خواهيم مثقال سيرفى كنيم، مى‏شود دويست و چهار و سه چهارم درهم. هشتصد و نوزده منهاى دويست و چهار و سه چهارم درهم مساوى است با ششصد و چهارده و يك چهارم درهم. ششصد و چهارده تقسم بر چهار مى‏شود صد و پنجاه و سه و نيم مثقال و يك حمّسه و نصف حمّسه. به آن بيانى كه عرض كردم. بدان جهت اينى كه ايشان فرموده است اگر مى‏خواهيد اين را هم به كيلو دربياوريد، مى‏دانيد كه كيلو دويست و شانزده مثقال است. مى‏توانيد هر كيلو على ما هو المعلوم، دويست و شانزده. اين را من معروف شنيده‏ام، خودم امتحان نكرده‏ام. دويست و شانزده مثقال است. بدان جهت اگر فرض بفرماييد خواستيد اين را به كيلو دربياوريد، ساع را به كيلو دربياوريد، ساع كه ششصد و چهارده و يك چهارم يك مثقال بود، تقسيم مى‏كنيد به دويست و شانزدهى كه هست معلوم مى‏شود كه چند كيلو است. آن وقت ربع او هر چقدر مى‏شود، چند گرم مى‏شود، آن وقت آن هم مدّ مى‏شود. اين طريقه‏اش است. اين طريق در باب كر هم گفته‏ايم. در باب كر هم همين جور گفتيم كه اگر وزنى كر را بنابر اين كه وزن معتبر بوده باشد كالمساحه، وزن هم با كريت به وزن، چونكه ما سابقا گفتيم كه وزن اعتبار ندارد. فقط بالمساحت است. اگر كسى هو المعروف به وزن هم گفت تهديد مى‏شود كه هزار و دويست رطل عراقى است او را به كيلو درآوردن راهش همين است. رطل عراقى همان صد و سى درهم است او را درمى‏آوريد مثقال شرعى مى‏شود، مثقال سيرفى مى‏كنيد، كيلو به كيلو تقسيم مى‏كنيد، درمى‏آيد. سابقا هم ما درآورده‏ايم و گفتيم چقدر است. اين راهش است.
پس اساس اين مطلب اين بود كه ساع، ساع النبى است. يعنى ارطالش، ارطال مدنى است. و ساع نبى به ارطال مدنى شش تا است و در روايات فرموده‏اند كه مدّ ربع اين است. هم در صحيحه حلبى بود، هم در صحيحه زراره بود. بعد ساع را كما اينكه در روايت ذكر شده است، يك روايت ديگرى هم هست كه او هم باز در ما نحن فيه، اينها مؤيد است. اينها احتياج به روايت ندارد، چونكه درهم مثلا يك رطل عراقى، يك رطل مدنى مساوى با چند درهم است، اين يك امرى است كه از لغت هم مى‏شود به دست آورد. از نقل هم بدست مى‏شود آورد. با وجود اين روايت هم دارد. در روايت اينجور ذكر كرده‏اند، آن هم روايت جعفر ابن ابراهيم محمد الهمدانى است، روايت اولى است، در باب مقدار الساع. محمد ابن يعقوب عن محمد ابن يحيى، عن محمد ابن احمد ابن يحيى عن جعفر ابن ابراهيم محمد الهمدانى، پسرش است. و كان معنا حاجا، بعله محمد ابن احمد ابن يحيى مى‏گويد با ما حاج بود، قال كتب الى اب الحسن عليه السلام على يد ابى. بواسطه پدرم... ان اصحابنا اختلفوا بالساع. بعضهم يقول الفطرة بساع مدنى، و بعضهم يقول بساع العراقى. در مقدار ساع عراقى و مقدار ساع مدنى اختلاف نداشتند. يك چيز مسلم بود. كلام در اين است كه فطره به ساع النبى است يا به ساع عراقى است؟ كدام يكى است؟ فكتب عليك الساع بستة ارطال بالمدنى و تسعة ارطال بالعراقى. آن ساعى كه در فطره معتبر است، آن ساع مدنى است. ساع مدنى به ستة رطل مدنى مى‏شود و نُه رطل عراقى مى‏شود. اگر عراقى يك ساع ديگرى دارد غير از اين كه كمتر از نه رطل عراقى است او ملاك در باب الزكات نيست.
آنجا در ذيلش دارد كه ستة ارطال بالمدنى و تسعة ارطال بالعراقى و اخبر يعنى انه يكون بالوزن الف و مع، و سبعين وزنه. و نوشت كه اين ساع هزار و صد و هفتاد وزنه مى‏شود. در بعضى نسخ نقل شده است درهم است. وزنه نيست. وزنه هم باشد به معنا درهم است. هزار و صد و هفتاد درهم كه گفتيم كه هر ده درهمى هفت مثقال شرعى است و نتيجه‏اش او مى‏شود. پس ما ملتزم شديم به واسطه اين روايات، يعنى رواياتى كه مدّ را مى‏گفت، ربع ساع است و ساع النبى است، به اينكه مدّ اين نحو مى‏شود. ولكن در بعضى روايات مدّ را ربع ساع ذكر نكرده‏اند. بلكه مدّ را خمس الساع ذكر كرده‏اند و گفته‏اند بر اينكه ساع باز هم آن ظاهر، ساع، ساع مدنى است. با وجود اينكه ساع، ساع مدنى است، هر ساعى پنج مدّ مى‏شود. هر ساعى پنج مدّ مى‏شود. در موثقه سماعه در جلد اول در باب پنجاه، روايت چهارمى هست كه موثقه سماعه است. در موثقه سماعه اينجور است، روايت چهارمى است و باسناد الشيخ عن محمد ابن احمد ابن يحيى باب پنجاه روايت چهارمى، و باسناد الشيخ عن محمد ابن احمد ابن يحيى عن ابى جعفر. ابى جعفر يعنى احمد ابن محمد ابن عيسى است. عن ابيه، از پدر خودش كه محمد ابن عيسى است عن زرعه، عن سماعه، قال، سألته عن الذى يجزى من الماء الغسل، سؤال كردم از مقدار آبى كه براى غسل كافى است. قال اغتسل رسول الله (ص) بساع و توض‏ء بمدّ و كان الساع على عهده خمسة... آن روايات مى‏گفت چهار مدّ است. ولكن اين روايت مى‏گويد پنج مدّ است. و كان المدّ قبل رطل و ثلاث... هر مدّ هم يك رطل بود و يكى هم سه وقيه. معروف اين است كه هر رطل دوازده وقيه است. اين دارد بر اينكه نه اين ثلاث الواق بود. اين يك روايت است.
يك روايت ديگر روايت سليمان ابن حبص مروزى است. روايت سومى است. و عن المفيد، شيخ قدس الله نفسه الشريف نقل مى‏كند از مفيد، مفيد هم از صدوق عليه الرحمه. صدوق صاحب من لا يحضر كه از مشايخ مفيد بود رضوان الله عليهما. و احمد ابن محمد ابن الحسن. مفيد نقل مى‏كند هم از صدوق هم از پسر احمد ابن محمد ابن حسن ابن وليد. از هر دو تاى اينها، هم صدوق، هم پسر محمد ابن الحسن نقل مى‏كند عن محمد ابن الحسن. محمد ابن حسن وليد هم نقل مى‏كند عن محمد ابن يحيى العطار عن محمد ابن احمد ابن يحيى الاشعرى، عن على ابن محمد. عن رجل، عن سليمان حبص مروزى، على ابن محمد هم همان على ابن محمد كاشانى است. آنجا دارد بر اينكه قال اب الحسن، روايت من حيث السند ضعيف است. هم مرسله است هم على ابن محمد دارد كه در او اشكال كرده‏اند. قال اب الحسن موسى ابن جعفر عليه السلام، الغسل بساع من ماء و الوضوء بمدّ ماء و ساع النبى خمسة امداد و المدّ وزن معتين و سمانين درهم. اين روايت با روايت سماعه مختلف است. چونكه اگر بنا بوده باشد مدّ وزنش دويست و هشتاد درهم بوده باشد نزديك به همان حدّى مى‏شود كه ما گفتيم. كه گفتيم هر ساع چهار مدّ است آن حسابى كه كرديم اگر بنا بوده باشد مثقال شرعى مدّ دويست و هشتاد درهم بوده باشد مثقال شرعى‏اش، مثقال زيادى مثقال شرعى را از زيادى من حيث العددش را كه من حيث العدد الحباد آن مثقال شرعى سيرفى زياد است بدان جهت بايد اين مثقال شرعى با او حساب بشود. با او حساب شدن اين است كه او را از اين كسر مى‏كنيم تفاوتش. اگر تفاوت را كم بكنيم صد و پنجاه مثقال سيرفى درمى‏آيد كه آن صد و پنجاه سه مثقال بود و خرده‏اى. خيلى فرق نمى‏كند. اين روايت با آن دومى خودش اختلاف دارد. او گفت يك رطل و ثلاث الواق و اين هم من حيث السند ضعيف است و آن ديگرى هم خلاف معروف و مشهور و معهود ما بين الاصحاب بلكه ناس است بدان جهت مجالى نيست به اينها عمل كردن، آنى كه متعين مى‏شود در مسئله آنى كه گفتيم ما ذكرنا است. و آن روايات صحيحه داشت و رطل چقدر است، درهم چقدر است، گفتيم اين از معروفات است، نتيجه آن مى‏شود كه ذكر كرديم.
بعد صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف ذكر مى‏كند مستحب ثانى را كه ثانيا مى‏گويد مستحب دومى عند الوضو سواك است، مسواك كردن است. ايشان مى‏فرمايد مسواك كردن يعنى ماليدن اسنان به هر چيزى بوده باشد. حتى بالاصابه بوده باشد كه انسان به اصبه‏اش كه متعارف است مؤمنين موقع وضو گرفتن با اين ابهامشان و با اين اصبشان سواك مى‏كنند او مستحب است. بعد ايشان در آخر عبارت دارد كه و الافضل عود الاراك. اراك هم شجر معروفى است كه مسواكش را مى‏آورند. افضل اين است كه انسان با او مسواك بكند، كه اسم درختى است. با چوب او متعارف است كه مسواك بكند. اينجا دو تا مطلب است، يك مطلب اين است كه عند الوضو سواك مستحب است. اين معنا روايات معتبره‏اى دارد كه از آن روايات معتبره استفاده مى‏شود كه سواك عند الوضو مستحب است ولى مسواك كردن به هر چيزى كه صدق كند ديگر اصبع بوده باشد، اودع بوده باشد شجره ديگرى بوده باشد، فرقى نمى‏كند. از آن رواياتى كه اين معنا استفاده مى‏شود يكى صحيحه معاوية ابن عمار است. در باب سه از ابواب سواك اينجور نقل مى‏كند، روايت را محمد ابن يعقوب، عن محمد ابن يحيى، عن احمد ابن محمد ابن عيسى عن على ابن نعمان، على ابن نعمان ثقه است، جليل است. عن معاوية ابن عمار روايت من حيث السند صحيحه است. قال سمعت اباعبد الله عليه السلام يقول كان فى وصية النبى لعلى عليه السلام، ان قال يا على اوصيك بنفسك خسال فاحفضها انى، ثم قال الهم اعنه، خصال خيلى است. در يك جمله‏اش هست كه و اعد من الخصال، خصال را معاوية ابن عمار نقل كرد الى ان قال و عليك بالسواك ان كل بوضوء. بر چيزى كه هست بر تو هست كه انّ كل وضوء مسواك بكنى. اين يك روايت است. خوب مسواك به هر چيزى كه صدق بكند. ولو بالاصبع بوده باشد. اصبع خودش هم نسوس است.
در معتبره سكونى كه روايت چهارمى است در باب نهم، محمد ابن الحسن باسناده عن الحسن صفوان، عن ابراهيم ابن هاشم كه پدر على ابن ابراهيم است رضوان الله على عن السكونى عن جعفر عن ابيه عن آباه، از امام جعفر صادق عليه السلام از پدرش يعنى از آبائش، چونكه به سكونى مى‏گويد، سند را به آبا مى‏رساند. عند رسول الله (ص) قال السواك بالابهام و المصبحه عند الوضوء سواك. با دو تا انگشت انسان مسواك بكند اين مسواك حساب مى‏شود. بدان جهت مسواك مستحب است ولو به اصبع بوده باشد. ولكن اينكه مى‏گويد و الافضل اعود الاراك، عود اراك است، نه نمى‏شود به دليل شرعى ثابت كرد. سؤال؟ عند الوضو، عند الصلاة يعنى موقعى كه انسان بلند مى‏شود براى نماز. انّ غسل الوجه اين كار را بكند كه قبل الوضو مى‏شود. ظاهرش اين است.
ولكن در ما نحن فيه اين كه مى‏گويد افضل عود الاراك است ما يك چيزى پيدا نكرديم. فقط دو تا مطلب نقل شده است، آن دو تا مطلب را هم كتابش را نداشتيد ما نگاه كنيم. اينجور نقل كرده‏اند در مكارم الاخلاق از نبى (ص) نقل كرده‏اند انه (ص) يستاك بالاراك. به اراك مسواك مى‏كرد همان عود معروف، با او مسواك مى‏كرد. يكى روايت نبوى است و اينجور است و امره بذالك جبرئيل. جبرئيل عليه السلام امر كرده بود كه با اراك مسواك بكن. اين معلوم مى‏شود كه روايت اگر سند صحيحى داشت دلالت مى‏كرد جبرئيل امر كرده است پس حسن است، افضل است، مستحب است. ولكن روايت من حيث السند درست نيست. كسى كه مى‏گويد تسامح مى‏شود در ادله سنن او بعله مى‏تواند بگويد، مثل صاحب العروه الافضل السواك. يك نقل ديگرى هم از رساله ذهبيه نقل كرده‏اند كه آنجا اينجور است كه رسول الله فرمود اعلم يا امير المؤمنين ان اجود ما استكت به فالاراك. اجود آن چيزى كه با او مسواك بكنيد همان شجر الاراك است. اينها را در ما نحن فيه هست، كسى كه در تسامح در ادله سنن را بداند مى‏تواند اين كار را ملتزم بشود. و الاّ لعل لفظا همين جور است، اراك است اينجور بايد تعبير بشود. بعد ايشان مى‏فرمايد يكى از چيزهايى كه مستحب است اين است آن وقتى كه انسان مى‏خواهد وضو بگيرد، اناء را در طرف يمينش قرار بدهد. آن انائى كه مى‏خواهد از او اختراف بكند و وضو بگيرد او را در يمينش قرار بدهد. خوب اين دليلش چه بوده باشد؟ صاحب حدائق قدس الله نفسه الشريف كه متعرض مى‏شود به نقل اصحاب نوعا متعرض مى‏شود، در اينجا فرموده است كه اصحاب اين را ذكر كرده‏اند. اصحاب لابد مرادش جمله‏اى اصحاب هستند. چونكه تمام اصحاب متعرض نشده‏اند. جمله‏اى از اصحاب، جمله‏اى معتدٌ به يا كثير ذكر كرده‏اند و بعضى از اين اصحاب تسريع كرده‏اند كه در اين معنا ما به يك روايتى برنخورده‏ايم كه دلالت بكند بر اينكه اناء كه اختراف با او مى‏شود در يمين گذاشته بشود.
بعد ايشان در ذيل مى‏فرمايد، چونكه كلام ايشان در ما نحن فيه متين است به همان اكتفا مى‏كنيم. ايشان در ذيلش مى‏فرمايد كه اين علاوه بر اينكه در اخبار ما ذكر نشده است از عايشه عامه يك نقلى كردند كه نبى اكرم (ص) همه كارهايش با يمين بود، حتى وضع انا هم در يمين بود كه يمين اعم از دست بوده است، با دست راست و طرف راست بوده باشد. كه اينجور چيزى نقل كرده‏اند كه او به درد نمى‏خورد. صاحب حدائق مى‏گويد كه او در اخبار ما نيست، او هم عايشه نقل مى‏كند كه واضح است. بعد ايشان مى‏گويد كه اعتبارات هم كه طرف راست بگذاريد، بهتر آسان مى‏شود اينها را مى‏گويد كه حكم شرعى نمى‏شود، خودش هم آسان مى‏شود اول كلام است. بعد مى‏فرمايد عمده در اين است علاوه بر اين در اخبار ما چيزى هست كه منافات با اين استحباب دارد. چونكه در اخبار ما امام عليه السلام وقتى كه وضو مى‏گرفت و به مردم مى‏گفت كه مى‏خواهيد در وضوء جدم رسول الله (ص) بر شما عملا حكايت كنم كه گفتند عيبى ندارد خيلى ممنون، شما اين را به ما حكايت بكنيد، آنجا دارد كه امام عليه السلام اين كار را كرد. جلد اول است باب پانزده از ابواب الوضو است. روايت دومى است و عن على ابن ابراهيم، از پدرش. يك سند كلينى از على ابن ابراهيم از پدرش نقل مى‏كند. يك سند ديگر محمد ابن اسماعيل عن فضل ابن شازان، فضل ابن شازان پدر على ابن ابراهيم جميعا نقل مى‏كنند عن حماد ابن عيسى عن حريض عن زراره. قال، قال ابو جعفر عليه السلام على احطى لكم وضو رسول الله (ص) فقلنا بلى، كه خيلى خوب مى‏شود حكايت كنيد. فدعى بقعب فيه شى‏ء من ماء. قب همان قدح است. همان كاسه است از چوب درست مى‏كنند. فدعى بقعب فيه شى‏ء من ماء فوضعه بين يده، جلوئش گذاشت. و فى يمين ندارد، خوب اين معلوم مى‏شود بر اينكه طرف يمين گذاشتن اساس درستى ندارد، بعد شروع كرد به وضو گرفتن.
على كل تقدير اين معنا به دليل ثابت... بعله اگر روايتى بود كه مستحب است مى‏گفتيم اين روايت در مقام بيان نيست. در مقام بيان وضع الاناء و اينها نيست. اينجور گذاشته بود، ولكن چونكه روايتى نيست نه ملتزم نمى‏شويم. بعد ايشان قدس الله نفسه الشريف مى‏فرمايد بر اينكه مستحب است قبل از وضو انسان اگر بول كرده است سابقا كه مى‏خواهد وضو بگيرد، دستش را يك دفعه بشويد، مستحب است، قبل از وضو. هر دو دستش را قبل از اينكه ادخال فى الاناء بكند، قبل از اينكه اختراف فى الانا بكند، يك دفعه بشويد اگر بول كرده است. يا اگر قبلا از خواب بلند شده است وضو بگيرد با آبى كه در كاسه است يك دفعه دستهايش را بشويد. و اما اگر از غايط آمده است، مى‏آيد وضو مى‏گيرد مستحب است بر اينكه قبل از وضو دو دفعه دستهايش را بشويد. بابى دارد صاحب وسايل قدس الله سره در باب وضو عنوان كرده است. آن باب عبارت از اين است كه باب بيست و هفت است، باب استحباب غسل اليدين قبل ادخالهما الاناء مرتا بالحدث البول و النوم و مرتين الغايط و ثلاث من الجنابت. جنابت فعلا محل كلام ما نبود كه ايشان ذكر نكرده‏اند در ما نحن فيه. اين معنا هم در روايات معتبره ذكر شده است اين معنا، دستها را شستن قبل الاختراف. يكى را بخوانم در آن دومى تأمل لازم است. يكى از آن روايات صحيحه حريض است. يا مصححه حريض، على ابن سندى دارد كه معتبر است بنا بر قول صحيح. محمد ابن الحسن باسناده عن محمد ابن احمد ابن يحيى، روايت دومى است در اين باب. عن محمد احمد ابن يحيى، عن على ابن سندى كه ثقه است اين، عن حماد ابن عيسى عن حريض، عن ابى جعفر عليه السلام. قال يغسل الرجل يده من النوم مرتا و من الغايط و البول مرتين. از غايط و بول مرتين مى‏شويد. چونكه روايتى داريم كه از بول مرتا شسته مى‏شود حملش به آنجا مى‏شود. آنجايى كه بول منفرد است يك دفعه. آنجايى كه با غايط است دو دفعه شسته مى‏شود ديگر سه دفعه شستن لازم نيست. دو دفعه‏اش بر غايط يك دفعه‏اش بر بول. دو دفعه شستن كافى است. بدان جهت در صحيحه عبيد الله حلبى كه روايت اولى است دارد سألته عن الوضو... قال واحدة من حدث البول و اثنتان من حدث الغايط و ثلاث من الجنابه. جمع ما بين اين دو تا روايت گفته‏اند اين را اقتضا مى‏كند. اين را اقتضا مى‏كند اين روايت، يا مدلول اينها ربطى به باب وضو ندارد انشاء الله بعد.