جلسه 537
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:537 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ: 11/10/1369
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در بعضى مستحبات وضو بود. صاحب العروه قدس الله سره فرمود بر اينكه مستحب است عند التوضء كسى وضو مىگيرد از حديث نومى، قبل از ادخال يدش در اناء دو دستش را يك مرتبه بشويد. و هكذا در جايى كه وضوئش از حدث بولى بوده باشد و اما اگر از غايط بوده باشد مستحب است دو دفعه بشويد. ظاهر كلام ايشان اين است اين استحباب غسل اليدين مختص است به صورتى كه در آن صورت دو تا قيد موجود بوده باشد. يكى اينكه توضء شخص به نحو اختراف الماء بوده باشد. كه آب را از انائى با دستش برمىدارد. و اما در جايى كه توضء به نحو اختراف نيست مثل فرض كنيد آن توضء كه فى عصرنا هست. كه از شير آب باز مىكنند يا در جايى كه از كوزهاى آب مىريزد، از آفتابهاى آب مىريزد كه در سابق زمان بود وضو مىگيرد نه آنجا غسل يدين استحباب ندارد. شستن يدين در صورتى مستحب است كه وضوئش به نحو اختراف بوده باشد. و قيد ديگر كه از كلامش استفاده مىشود اين است كه اين استحباب غسل يدين در صورتى كه حدث، حدث بولى نبوده باشد يا حدث نومى و غايطى نباشد اين استحباب الغسل آنجا نيست. مثل اينكه حدثش فقط خروج ريح بوده است. ناقض وضوئش، وضوء سابقىاش خروج ريح بوده است. در آن صورت نه، ولو به اختراف وضو مىگيرد غسل اليدين استحبابى ندارد. ظاهر كلامش اين است، ولكن از بعضى رواياتى كه وارد شده است در بيان وضوء رسول الله (ص) كه امام عليه السلام آن وضو را عملا بيان كرده است. كه به آن اخبار، اخبار وضوئات بيانيه مىگويند. اخبارى است كه بيان مىشود در آنجا وضوء نبى (ص).
در بعضى از آنها هست كه امام عليه السلام قبل از اينكه اختراف بكند مائى را براى وضو غسل يديه، هر دو دستش را شست و آنجا نفرمود كه اين شستن دست در صورتى است كه فرض بفرماييد حدث، حدث مثلا بولى يا نومى يا غايطى بوده باشد. اين قيد را آنجا ذكر نفرمود. كه در مقام بيان وضو رسول الله (ص) است فى واجباته و مستحباته. چونكه فقط آن وضوء، آن اجزاء واجبه وضو را بيان نمىكند. حتى آن اجزائى كه آنجا در آن افعالى كه در وضو مستحب است، آنها را هم بيان مىكند. اين روايت را مىخوانم ببينيد همين جور است، در باب پانزده از ابواب الوضو، روايت يازدهمى است. شيخ قدس الله نفسه الشريف نقل مىكند عن المفيد. استاد خودش مفيد. شيخ در تهذيب در جلد اول، جلد اولى كه فعلا مطبوع است، باب طهارت است. در باب طهارت بعض احاديث را كه بعض، بعض قليل نيست. بعض كثير است. به تمام سند نقل كرده است. ولكن فى ما بعد، مثل اينكه ديده است اين طولانى مىشود بر اين سندها، در اول كتابش هم ذكر كرده است، بدع كرده است روايات را به اسم آن شخصى كه روايت را از كتاب او نقل مىكند. روايتى را كه مثلا از كتاب حسين ابن سعيد، از كتب او نقل مىكند، مىگويد و الحسين ابن سعيد نه بر حسين ابن سعيد. بعد در آخر تهذيب كه مشيخه تهذيب است آنجا ذكر كرده است يك سند، يا دو سند، آن رواياتى را كه من در اين كتاب از حسين ابن سعيد نقل كردهام سندش تا حسين ابن سعيد اين است. چونكه كتاب حسين ابن سعيد نسخه بوده است. نسخهاى بود كه اين از كتب حسين ابن سعيد. اين نسخه ثابت بشود كه نسخه حسين ابن سعيد است سند مىخواهد؛ كه به آن سند برسد كه به خود حسين ابن سعيد برسد اين نسخه. آن سندش را از آنها تعبير مىكند به
مشيخه تهذيب. آنى كه در مشيخهاش ذكر كرده است سند را. اين روايت از آن رواياتى است كه تمام سند را نقل كرده است در خود تهذيب. و عن المفيد شيخ قدس الله نفسه الشريف از خود مفيد نقل مىكند عن احمد ابن محمد عن ابيه، احمد ابن محمد عن ابيه، احمد ابن محمد ابن يحيى است، يا احمد ابن محمد ابن حسن ابن وليد است عن ابيه عن محمد ابن حسن وليد. هر دو محتمل است. اين در ما نحن فيه احمد ابن محمد ابن يحيى بعضىها اشكال كردهاند كه توثيق ندارد، گفتيم سابقا كه پسر محمد ابن يحيى العطار است كه از پدرش نقل مىكند. گفتيم اين جاى خدشه نيست، از معاريف است. و خودش هم شيخ اين روايات اين قدرى را در تهذيب از او نقل كرده است اين شخصى است قدحى هم دربارهاش نرسيده است، جاى تأمل نيست.
آن دارد كه عن سعد ابن عبد الله، آن هم نقل مىكند محمد ابن حسن ابن وليد نقل مىكند عن سعد ابن عبد الله. احمد ابن حسن ابن وليد هم همان داستان را مبتلا است. توثيقى ندارد ولكن از معاريف است. پدرش محمد ابن حسن ابن وليد مىشود. اين ظاهرا احمد ابن حسن ابن وليد است، چونكه پدرش از سعد ابن عبد الله نقل مىكند. عن سعد ابن عبد الله عن احمد ابن محمد. احمد ابن محمد ابن عيسى است عن عثمان ابن عيسى كه شيخ در عده توثيق كرده است، مذهبش فاسد است. عن ابن ازينه، بكير و زراره. روايت من حيث السند موثقه مىشود. انهما سألا ابا جعفر عليه السلام عن وضوء رسول الله (ص) اينها سؤال كردند از امام باقر سلام الله عليه، بكير و زرارة ابن اعين اين دو برادر سؤال كردند، امام باقر سلام الله عليه را از وضوء رسول الله (ص)... او تور فيه ماء. تور همان قدح است، تشت هم كه همان ظرف است. فغسل كفيه امام عليه السلام دو دستش را شست ثم غمس كفه اليمنا فى التور. اين دو دست را شست. ندارد بر اينكه، اين فرمود اين در صورتى است كه نوم باشد، بول باشد، تغوط باشد. بدان جهت ملتزم شدهاند بر اينكه غسل اليدين قبل از وضو استحباب دارد، على كل تقدير حدث هر چه بوده باشد يا حتى حدث هم نبوده باشد، اعاده وضو بوده باشد غسل اليدين قبل الوضو استحباب دارد. منتهى در اين صورت وضو به نحو الاختراف است در اين روايت مباركه. بما اينكه اين وضو به نحو الاختراف است اين را نمىشود ادعا كرد كه از اين روايت استفاده مىشود كه غسل اليدين حتى در صورتى كه به نحو الاختراف نباشد، باز استحباب دارد. او ديگر از اين معنا استفاده نمىشود. اين را فى ما بعد ببينيم از روايات ديگر كه در كيفيت الوضو است استفاده مىشود يا اينكه ظاهرا استفاده نمىشود. پس على هذا اين كه در عروه فرموده است در صورتى كه حدث، حدث بولى بوده باشد، آن وقت مستحب است استحباب غسل اليدين قبل ادخالهما الاناء باب، باب بيست و هفت بود كه در اين باب رواياتى نقل كرده است. دارد در آن روايت كه روايت اولى است، صحيحه عبيد الله على حلبى است محمد ابن الحسن باسناده عن محمد ابن احمد ابن يحيى، اين روايت را از كتاب محمد ابن احمد ابن يحيى نقل مىكند به سند خودش. محمد ابن احمد ابن يحيى همان اشعرى است. صاحب كتاب نوادر الحكمه. آن هم نقل مىكند عن احمد ابن محمد عن ابيه. آن هم نقل مىكند از احمد ابن محمد ابن عيسى، پدرش محمد ابن عيسى، عن ابن ابى عمير عن حماد ابن عثمان عن عبيد الله ابن على حلبى روايت صحيحه است. قال سألته عن الوضو كم يفرغ الرجل يده يمنا لان يدخلها فى الاناء. چقدر آب مىريزد مرد بر يد يمناش قبل ان يدخلها فى الاناء. اين كانّ راوى مسلم گرفته است يعنى سائل، مسلم گرفته است، يعنى شستن دست راست كه در اناء برده مىشود شستنش مستحب است. اين را خودش مىداند. سؤال مىكند كه مقدارش چقدر است؟ يعنى چند دفعه بايد شسته بشود. امام عليه السلام فرمود واحدة من حدث البول و اثنتان من حدث الغايط و ثلاث من الجنابه. در جايى كه حدث، حدث بولى باشد يك دفعه و حدث غايطى باشد دو دفعه، حدث جنابتى باشد كه باب برمىدارد كه غسل جنابت بكند آنجا هم سه دفعه بايد بشويد، يعنى در غسل جنابت. در وضو دو دفعه و يك دفعه است، آنجا سه تا است.
و رواه الكلين عن على ابن ابراهيم عن ابيه، عن ابن ابى عمير عن حماد، عن الحلبى، اين روايت منافات با آن اطلاق آن روايتى كه گفتيم ندارد. اين خود شستن مستحب است، آن روايت مىگويد على الاطلاق ديگر، اين هم مفروغ عنه است. اين از عددش مىپرسد. مىگويد فقط در غايط دو دفعه شسته مىشود. اين منافات با او ندارد. روايت ديگرى كه در ما نحن فيه هست، روايتى است كه باز شيخ محمد ابن الحسن باسناده عنه يعنى عن محمد ابن احمد ابن يحيى، محمد ابن احمد ابن يحيى نقل مىكند عن على ابن سندى كه گفتيم لا بعث به، عن حماد ابن عيسى عن حريض عن ابى جعفر عليه السلام. قال يغسل الرجل يده من اليوم مره و من الغايط و البول مرتين و من الجنابة ثلاث. يعنى در جايى كه مىخواهد وضو كند يك دفعه، دو دفعه، در جنابت سه دفعه. در روايت ديگرى هست، و باسناده روايت سومى است. و باسناده عن الحسين ابن سعيد، عن ابن سنان محمد ابن سنان است، عيب ندارد چونكه با محمد ابن سنان عثمان ابن عيسى هم هست، دو نفر هستند. عثمان ابن سنان ثقه است. جميعا عن ابن مسقان، عبد الله ابن مسقان است. عن ليث المرادى از ليث مرادى عن ابى بصير در ذهن ما اين است كه عن ليث المرادى ابى بصير است عن ابى بصير نيست چونكه ليث مرادى خودش ابى بصير است. ممكن است همين ابى بصير همين يكى بوده باشد كه يحيى ابن القاسم بشود، آن يحيى بوده باشد. عن ليث المرادى عن ابى بصير عن عبدالكريم ابن عتبط الهاشمى، عبد الكريم هم شخص ثقه است. قال سألت اباعبد الله عليه السلام عن الرجل يبول و لم يمسّ يده اليمنا شيئا، دستش هم به هيچ نجسى نخورده است. ايدخلها فى وَضوئه قبل ان يغسلها. وَضو يعنى آب وضو. مىتواند داخل كند دستش را در آب وضو، قبل از اينكه دستش را بشويد؟ قال لا حتى يغسلها، حتى اينكه بشويد.
بول اختصاص ندارد، نوم هم همين جور است. آنجا هم مىشويد. قلت فانه استيقض من نوم و لم يبول، هيچ كار نكرده است. ايدخل فى وَضوئه قبل ان يغسلها؟ در اين صورت قال لا، لانّه لا يدرى حيص ماتت يده، نمىداند دستش كجا بيتوته كرده بود. يعنى به چه چيز خورده بود. اين به جهت اسقاط او است. اين روايات دلالت مىكند بر اينكه قبل از ادخال فى الماء بايد اين غسل بشود. بايد، بايد استحبابى است. چرا؟ چونكه رواياتى داريم كه هم در روايات بيانيه كه امام عليه السلام دستش را ابتدائا برد در كاسه، دست يمنا را و از آن انائى كه هست آب را برداشت... بر وجه شريفش ريخت كه وضو مىخواست بيان بكند كه در بعضىها دارد كه هذا اذا كان الكف طاهرتا. اين كه در اناء برده مىشود دست، در صورتى است كه دست طاهر بوده باشد. و هكذا روايات ديگرى هست از آن جمله صحيحه محمد ابن مسلم است در باب بيست و هشت روايت اولى است، محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد عن صفوان ابن يحيى، عن فضالة ابن ايوب على ابن رزين، عن محمد ابن مسلم عن احدهما عليه السلام، قال سألته عن الرجل يبول و لا يمسّ يده اليمنا شيئا، ايغمسها فى الماء قال نعم. و ان كان جنبا، جنب هم باشد چونكه دستش چيزى انسان ندارد اصابت نكرده است، پاك است عيبى ندارد.
در آن موثقه سماعه، روايت دومى است در باب بيست و هشت باز محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد عن اخيه، عن اخ الحسين ابن سعيد كه حسن ابن سعيد است، آن هم ثقه است، جليل است. عن زرعَ عن سماعه، عن ابى عبد الله عليه السلام اذا اصابت الرجل جنابة و ادخل يده فى الاناء فلا بعث ان لم يكن اصابه يده شيى من المنى، اگر چيزى اصابت نكرده است عيبى ندارد. در وضوئات بيانيه كه انشاء الله آن روايات را در بيان واجبات وضو بيان خواهيم كرد، تفسيرا در بيانش هست كه غمس يده فى الاناء ابتدائا به صورت مباركش ريخت، بر وجهش ريخت. بدون اينكه متعرض بشود كه غسل يدين بكند. و رواياتى كه وارد شده است حدّ الوضو غسل الوجه و اليدين، غسل الوجه و اليدين، آن غسل وجهى كه در آيه مباركه هست، و آن غسل يدينى كه در آيه مباركه ذكر شده است و آنى كه مسح الرأس و الرجل است او حدّ وضو است. او دلالت مىكند كه اين غسل اليدين مستحب است. و بعثى هم نيست
كه انسان ملتزم بشود غسل اليدين فى كل حال، موقع وضو گرفتن مستحب است نسبت به آن رواياتى كه در وضوئات بيانيه بود. منتهى در صورتى كه حدث، حدث بولى باشد، نومى باشد اين استحبابى كه هست آكد مىشود و اگر فرض كنيد حدث غايطى بوده باشد مستحب اين است كه دو دفعه شسته بشود. اين عيبى ندارد. مىشود ملتزم شد به اين معنا. و اما تقييد به اينكه در صورتى است اين استحباب به نحو الاختراف بوده باشد، توضء در ذهن مىزند كه اين مدخليتى ندارد، اين غسل يدينى كه امام عليه السلام فرمود، قبل از ادخال فى الاناء، مع طهارة اليد، مع احزار طهارة اليد كه زدنش به آب هيچ محصورى ندارد ايشان اينجور فرمود، كه اين مثلا وضو به اين نحو گرفته مىشود. اگر كسى در او مناقشه بكند استحباب مختص به صورت الاختراف مىشود. اما حدث بولى يا غايطى خصوصيتى ندارد. در مطلق جاهايى كه توضء به نحو الاختراف است، غسل اليدين مستحب مىشود. اين هذا كلُ نسبت به اين مقام.
بعد ايشان در عبارت عروه دارد بر اينكه مستحب است در وضو غسل اليدين يكى هم المزمزة و الاستنشاق ثلاثا. مستحب است در وضو انسان مزمزه كند و استنشاق كند سه مرتبه. سه مرتبه مزمزه، سه مرتبه استنشاق. آنجا دارد كه فى كل مرتا يكف واحد. در عروه همين جور مىگويد. يعنى با سه مرتبه كه مزمزه مىكند، سه كف آب برمىدارد. با يكى يك مزمزه، كف دومى با او مزمزه دومى، سومى و هكذا فى الاستنشاق. و در ذيلش مىفرمايد و يكفى كف واحد لكل منهما. ممكن است يك كف آب بردارد سه مزمزه را با آن يك كف آب بكند. يك مقدارش را به دهانش بگيرد بياندازد. مقدار دومى و مقدار سومى. بعضىها فرمودهاند بر اينكه نه لازم نيست مزمزه با يك كف بشود استنشاق با يك كف. با يك كف مىشود اگر مىتواند سه تا مزمزه و سه تا استنشاق را با يك كف آب بكند. اين لازم نيست كه شرطش اين نيست كه اينجور بوده باشد. كلام در ما نحن فيه در سه مقام واقع مىشود. مقام اول اين است كه استنشاق و المزمزه عند التوضء مستحب است. كاستحباب غسل اليدين على ما تقدم. اين يك مقام. مقام دومى اين است كه مزمزهاى كه مستحب است يا استنشاقى كه مستحب است او سه مرتبه است. يا فرد كاملش سه مرتبه است يا اصل استحباب سه مرتبه است كه مزمزه سه مرتبه بشود. اين هم مقام ثانى. مقام ثالث اين است كه اين سه مزمزه هر كدام با يك كف آب مستحب است بشود يا نه سه مرتبه مزمزه مستحب است. سه مرتبه استنشاق، كف معتبر نيست. ممكن است با پنج كف، شش كف، سه تا مزمزه را موجود كند. بعله، آب را با يك كفش بگيرد در دهانش نگه دارد باز با يك كف ديگر بگيرد، دو تا يك دفعه مثلا در فمش برگرداند. اما اينكه استنشاق مستحب است و مزمزه مستحب است روايات وارده فى الاستشاق و المزمزه على طوائفى هستند. يك قسم از روايات هست كه در آن روايات ذكر شده است كه مزمزه و الاستنشاق از وضو است. مزمز و استنشاق از وضو است، اين يك طايفه است. در مقابل اين طايفه، طايفهاى هست كه و المزمزة و الاستنشاق ليسى من الوضو. اينها از وضو نيستند. طايفه ثالثهاى هست و طايفه ثالثه اين است، ذكر كردهاند كه ان المزمز و الاستنشاق اينها نه فريضه هستند و لا سنت هستند. نه فريضه هستند و نه سنت. اين هم يك طايفه. يك طايفه رابعى هست كه در طايفه رابعه امر شده است به استنشاق و المزمزه عند التوضء كه امر شده است كه استنشاق و مزمزه بكن. خوب كلام واقع مىشود كه مدلول اين طوايف با همديگر تنافى دارند. چونكه آنى كه امر مىكند عند الوضو، مزمزه و استنشاق بكن خوب مىگوييم كه اين امر وجوبى نيست، چونكه در ما نحن فيه وضوئى كه واجب است غسل الوجه و اليدين است و مسح الرأس و الرجلين است. حتى در بعضى روايات كه در وضوئات بيانيه بود آنجاها استنشاق وارد نشده است كه امام استنشاق كرد يا مزمزه كرد. معلوم مىشود اين معنا كه وضو در او مزمزه داخل نيست، بدان جهت امر شده است عند الوضو فى الاستنشاق و المزمزه اين امرش مىشود امر استحبابى. و طايفه ثانيه كه مىگويد نه از وضو هستند اين طايفه ثانيه را اينها را يك خرده بخوانم تدريجا كه متوجه باشيد چه جور است؟
يكى از اينها موثقه ابى بصير است. موثقه ابى بصيرى كه هست، ايشان عنوان باب را باب استحباب المزمزة ثلاثا و الاستنشاق ثلاثا قبل الوضو و عدم وضو بهما كه اينها مستحب است و واجب نيست. يكى از روايات اين است، آن روايت، روايت عبد الله ابن سنان است روايت اولى است، محمد ابن الحسن باسناده عن القاسم ابن عروه عن عبد الله ابن سنان عن ابى عبد الله عليه السلام. قال المزمزة و الاستنشاق من ما سنّ رسول الله (ص) كه مستحب است، بايد استحباب امر به چيز است، نظير طايفه اولى. در موثقه سماعه كه روايت دومى است محمد ابن الحسن باسناده عن حسين ابن سعيد عن عثمان ابن عيسى عن سماعه، قال سألته عنهما يعنى از مزمزه و استنشاق قالهما من السنّ... ترك كرده است عيبى ندارد. باز روايت سومى دارد بر اينكه سألت ابا عبد الله عليه السلام ان من توضء و نصى المزمزه و الاستنشاق ثم ذكر بعد ما دخل فى صلات قال لا بعث. در روايت ديگرى دارد كه سألت اباعبد الله عليه السلام كه موثقه ابى بصير است عنه، يعنى محمد ابن الحسن باسناده عن حسين ابن سعيد عن حماد ابن عيسى عن شعيب عن ابى بصير قال سألت اباعبد الله عليه السلام عنهما قالهما من الوضو. كه از وضو هستند... اين يك طايفه. كه آن رواياتى كه امر شده بود يعنى امر شده بود به استنشاق آنها هم يك طايفه هستند. آنها را هم مىرسيم.
طايفه ديگر اين است كه المزمزة و الاستنشاق ليسا من الوضو. صحيحه زراره است. روايت پنجمى است. حسين ابن سعيد عن ابن ابى عمير عن جميل ابن دراج عن زراره عن ابى جعفر عليه السلام قال المزمزة و الاستنشاق ليسا من السنة. اين هم يك طايفه است. طايفه ديگر اين بود كه روايت، باز آن روايت هم فرض بفرماييد روايت زراره است كه باز در سندش قاسم ابن عروه است در ذهنم نيست، قاسم ابن عروه چه جور است فعلا، بدان جهت روايت تعبير كردم و باسناد الشيخ عن محمد ابن على ابن محبوب عن العباس ابن معروف عن القاسم ابن عروه عن ابن بكير عن زراره عن ابى جعفر عليه السلام. ليس المزمزة و الاستنشاق فريضة و لا سنه انّما عليك ان تغسل ما ظهر. آنى كه ظاهر بدن است چونكه آنها اصلا داخل حلق، دان بينى، آنى كه در وضو واجب است غسل ما ظَهَر هستند. اين روايت است، روايت امر به استنشاق را هم مىرسيم در آن امر ثلاثا. خوب با اين روايات چكار بكنيم؟ يك مقدمهاى عرض كنم تا معلوم بشود كه اين روايات معنايش چيست؟ سنت اطلاق به دو معنا مىشود. مثل الفرض، فرض هم اطلاق مىشود به دو معنا. طهارتا سنت اطلاق مىشود به آن حكمى كه رسول اكرم (ص) او را تشريع فرموده است. اعم از اينكه اين حكم، حكم وضعى بوده باشد يا حكم تكليفى بوده باشد. حكم تكليفى هم شد وجوب باشد، حرمت باشد. تكليف الزامى باشد يا غير الزامى باشد. اسنّ ما سنّ الرسول (ص). در مقابل تشريعاتى كه از خود خداوند سبحان جل و اعلى است كه آنها را از آنها تعبير مىكنند آنى كه مثلا فرض الله، حده الله، خود خدا حدّش را بيان كرده است. و آنى كه خداوند خودش فرض كرده است. رسول الله هم به امر خدا اين كار را مىكرد. بالاخره نسبتش به خدا است؛ ولكن به تشريع اين نحوى است.
اين سنت به اين معنا در مقابل فرض الله و ما حده الله است. يك سنت معناى ديگرى دارد. سنت در مقابل فرض، يعنى واجب. (فرض يعنى واجب) سنت يعنى چيزى كه واجب نيست، مستحب مىشود قطعا طلب شده است، فرضى كه فرض بفرماييد، سؤال؟... عرض مىكنم سنت يك معنايش ما تشرع النبى (ص) به تفويض و باذن من الله سبحان كه آنى كه رسول الله تشريع مىكند طهارتا حكم الزامى مىشود. ايجاب حرمت مىشود و اخرى حكم وضعى مىشود و اخرى حكم ندوى مىشود. همه اينها را سنت مىگويند. يك سنت معناى ديگرى دارد. اين سنت به معناى ديگر در مقابل سنت است يعنى فرض نيست، يعنى واجب نيست. اين مىشود مستحب. فرض هم همين جور است. طهارتا فرض گفته مىشود و فريضه گفته مىشود مراد ما اوجبَه الله سبحان فى كتاب المجيد. و اخرى فرض گفته مىشود اطلاق مىشود به آن چيزى كه واجب است. هر فعلى كه واجب شد در شريعت مىگويند اين فرض است در
مقابل آن ديگرى كه مىگويند سنت است يعنى مستحب است. بدان جهت اين مقدمه كه فرض دو تا شد معنايش، سنت دو تا شد اين به اين مقدمه يك نكتهاى را هم متوجه بشويد آن نكته اين است كه عامه اين استنشاق و مزمزه را، اينها را اگر جُلشان اينجور نبوده باشد، كلشان نبوده باشد اين را در وضو واجب مىدانند. مىگويند سنّ النبى (ص) اين استنشاق و وضو و مزمزه و استنشاق را در وضو يعنى واجب است. منتهى به جعل تكليف خدا نيست، به آن چيزى كه هست تعبير مىكنند خودشان به تفسير النبى يعنى به سنت النبى (ص) است.
آنى كه در روايات امر شده است بالاستنشاق و در ما نحن فيه آن امرى كه طلب است آن امر آن طايفه اولى خوب ملتزم مىشويم به استحباب، بعد از آن كه در وضوءآت بيانيه داريم كه امام عليه السلام استنشاق نفرمود در بعضىها، شايد كلشان همين جور است مزمزه نفرمود، صورت را شروع كرد بعله، معلوم مىشود كه واجب نيست. طلب شده است قبل از وضو اين معنا، امام عليه السلام هم در آنها ترك كرده است همين تفهيم مىكند كه واجب نيست آنى كه در ذهن سنىها هست كه رسول الله اين را سنت قرار داده بود، يعنى واجب قرار داده بود در وضو نه اينجور نيست. وجه تركش هم همين است. روى على هذا الاساس ملتزم مىشويم كه مستحب است. آنى كه مىگويد وضو استنشاق سنت است ولكن اگر نصيان كردى بعثى ندارد، سنت به معناى استحباب در مقابل فرض است. با آن طايفه تنافى ندارد. آنى كه مىگويد نه فريضه است نه سنت، معنايش اين است كه اين فريضه، فرض الله، فرض الله كه نيست. سنت هم نيست يعنى نبى اكرم واجب بكند، آن سنتى كه هست در ما نحن فيه به معناى استحباب نيست. به معناى تشريع النبى است. نه نبى وجوب او را تشريع كرده است، الزامش را، نه هم كه خداوند متعال ذكر كرده است. جمع ما بين الروايات همين مىشود. بدان جهت اين روايات با همديگر تنافى ندارند ملتزم مىشويم كه سنت است به معناى استحباب، يعنى فرض نيست. سنت نيست يعنى نبى اكرم (ص) واجب بكند در وضو نه اينجور نيست كما اينكه خدا واجب نفرموده است نبى اكرم هم واجب نفرموده است. سرّ اين هم، اين نكته را متوجه باشيد كه در وضوءآت بيانيه ائمه عليهم السلام استنشاقات اينها را ترك كردهاند صرف تفهيم اين معنا است كه بابا رسول الله اينجور سنتى كه اينها مىگويند واجب قرار داده بود در وضو نه اينجور نيست.
على هذا الاساس آن جهت اولى كه التزام بر اينكه استنشاق و المزمزه مستحب است اين عيبى ندارد، ملتزم مىشويم اما ثلاثا، سه دفعه كجا؟ كه در اين روايت سه دفعه نبود. فقط در اين روايات بود كه المزمزة و الاستنشاقى كه هست من ما سنّ رسول الله. سنّ به معناى استحباب است. رسول الله استحباب اما ثلاثا نداشت. بدان جهت در ما نحن فيهى كه هست در ما نحن فيه اين سه تا را از كجا دربياوريم؟ دو تا روايت داريم كه در طايفه اولى امر شده است به استنشاق. يكى از آن رواياتى كه هست يكى از اين رواياتى كه در ما نحن فيه هست، در آن روايتى است كه مولانا على ابن ابيطالب سلام الله عليه وقتى كه محمد ابن ابى بكر را والى مصر قرار داد به او يك عهدى نوشت كه عهد مولانا امير المؤمنين الى محمد ابن ابى بكر سندش اين است در باب پانزده، روايت شانزدهمى است عن حسن ابن محمد طوسى پسر شيخ طوسى قدس الله نفسه الشريف، فى مجالسه از پدرش كه شيخ طوسى است نقل مىكند، شيخ الطوسى از مفيد، مفيد هم از على ابن محمد ابن... عن حسن ابن على ابن زعفرانى اينها توثيق ندارند. عن اسحاق ابن ابراهيم سقفى عن عبد الله ابن محمد ابن عثمان عن على ابن محمد ابن ابى سعيد عن فضيل ابن جُعد عن ابى اسحاق الهمدانى عن امير المؤمنين عليه السلام فى عهده الى محمد ابن ابى بكر لمّا و الله مصره آنجا اينجور داشت و النظر الى الوضو فانه تمام الصلات تمزمز ثلاث مرات و الاستنشق ثلاث مرات، امر از همان طايفه اولى كه گفتيم امر شده است به وضو استنشاق اين يك سه مرتبه در اين است. يكى هم، يك روايتى هست كه آن روايت باز دلالت مىكند سه مرتبه آن روايتى كه هست آن روايت، در آن روايتى كه محمد ابن محمد ابن نعمان مفيد در ارشادش، عن محمد ابن اسماعيل، عن محمد
ابن فضل انّ على ابن يقطين روايت محمد ابن فضل است، انّ على ابن يقطين كتب الى اب الحسن موسى عليه السلام يسأله عن الوضو فكتب اب الحسن... اين روايت را ما نگفتيم. ما روايت ديگر پيدا كرديم. اين روايت مال حكم تقيهاى است. وضوء تقيهاى را امام عليه السلام تعليم به على ابن يقطين مىكند كه ابتلا نشود على ابن يقطين. چونكه آنجا دارد تمسح رأسك كلها، همه سرت را مسح كن كه عامه مىكنند و ظاهر اذنين، آنها را هم مسح كن، باطنها و تغسل رجليك... اين وضوء تقيهاى است اين شاهد نمىشود. عامه هم استنشاق را واجب مىدانستند. يك روايت ديگرى بود كه آن روايت ديگر را پيدا كرديم كه آنجا تمزمز ثلاثا است، مزمزه ثلاثا است منتهى الان جايش را گم كرديم. در آن روايتى كه هست در آن روايت دارد بر اينكه تمزمز ثلاثا است، اين طلب شما.
و اين دو تا روايت كه هر دو من حيث السند ضعيف هستند نمىشود اين را اثبات كرد اين ثلاثا استحباب ثلاثا مبنى بر احتياط، يعنى به قصد رجا است از باب تسامح در ادله سنن، كسى ملتزم شد مستحب است فهو، والاّ بايد به قصد رجا اطيان بشود. و الحمد الله رب العالمين.
|