جلسه 539

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:539 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ: 16/10/1369
توسط دفتر تبليغات حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در حكمى بود كه نسبت داده شده است به مشهور قديما و حديثا و آن اين است كه در وضو كه معتبر است غسل الوجه و اليدين مستحب است تكرار غسل على الوجه و على اليديك. و رواياتى كه در اين معنا ذكر كرده‏اند عمده‏اش آن رواياتى بود كه دلالت مى‏كرد... يتوض‏ء مرتين، مرتين در آن موثقه يونس ابن يعقوب بود. ولكن اگر معناى اين روايات و ظهورشان تمام بشود على فرض تصميم كه ظهور داشته باشند اين روايات كه غسل وضود دو دفعه مى‏شود يعنى مستحب است اين روايات گفته شده است معارض است به بعضى رواياتى كه آنها نفى مى‏كنند استحباب را از غسل ثانى و آن رواياتى كه نفى مى‏كنند استحباب را در غسل ثانى يكى از آنها موثقه عبد الكريم عمر است كه در اين صحيحه عبد الكريم عمر گفته شده است دلالت است بر اينكه غسل ثانى استحبابى ندارد. در باب سى و يك از ابواب الوضو است. محمد ابن يعقوب عن محمد ابن الحسن عن سهل ابن زياد اين يك سند است. سند ديگر دارد و على ابن ابراهيم و عن ابيه دو تا سند دارد سند سومى هم هست و محمد ابن يحيى الابطال عن احمد ابن محمد در باب سى و يك روايت هفتمى است. و محمد ابن يحيى عن احمد ابن محمد جمعا، عن احمد ابن محمد ابن ابى نصر بزنتى. يك كلمه اينجا بگويم يادتان باشد، جماعتى كه سهل ابن زياد كه تضعيف شده است اين را گفته‏اند نمى‏شود ملتزم شد ضعيف است و رواياتش هيچ است. براى اينكه كلينى كافى را پُر كرده است از روايات سهل ابن زياد. نمى‏شود اين روايات را ناديده گرفت و كلينى اين اعتماد را كرده است. اين دليل نمى‏شود كه اين شخص معتبر است رواياتش. چرا؟ روى اين نكته‏اى كه همين جا مى‏گويم. چون كه كثيرى از روايات سهل ابن زياد سندش... است مثل اين روايت است. محمد ابن يعقوب عن محمد ابن الحسن و غيره، عن سهل ابن زياد و عن على ابن ابراهيم عن ابيه و محمد ابن يحيى عن احمد ابن محمد، اينها جميعا عن احمد ابن محمد ابن ابى نصر بزنتى هم سند روايت... است در بعضى روايات، در بعضى روايات سند... نيست كلينى يك سند دارد. ولكن روايت در آن باب منحصر به روايت سهل ابن زياد نيست، روايات ديگرى هست كه روى هم رفته آن روايات با روايات سهل ابن زياد اقلا اين روايت سهل مؤيد مى‏شود آنها را. اگر اينها را شما برداريد اين دو مورد را آنجور مواردى نمى‏ماند كه اگر به روايات سهل ابن زياد عمل نكنيم مبتلا مهجور مى‏شويم. بدان جهت اين وجهى كه گفته شده است، دليل بر صحت روايت سهل ابن زياد نمى‏شود.
آنجا دارد كه احمد ابن محمد ابى نصر عن عبد الكريم، يعنى ابن عمر كه ثقه است شخص جليل القدرى است. قال سألت اباعبد الله عليه السلام و للوضو فقال ما كان وضو على مرتا، مرتا. حصر مى‏كند كه على ابن ابيطالب كه وضو مى‏گرفت مره‏اى غسل وجه را مى‏كرد. فرض بفرماييد مره‏اى غسل يدين را مى‏كرد. زايد بر او افترا بر على ابن ابيطالب است. عامه نقل كرده‏اند. گفته شده است كه اين روايت دلالت مى‏كند كه غير از مره ثانيه استحبابى ندارد. چون كه معنا ندارد مره ثانيه مستحب بشود و على ابن ابيطالب سلام الله عليه آن را دائما ترك كند. فقط وضوئش مره بوده باشد. جواب گفته‏اند از اين، يك روايت ديگر هم هست بگذاريد آن را هم بخوانم بگويم كه چه جواب گفته‏اند از اين معارضه. روايت ديگر هم روايتى است كه ابن ادريس در سرائر، در آخر سرائر از كتاب همين نوادر احمد ابن ابى نصر
بزنتى نقل كرده است. روايت بيست و هفتم است در همين باب سى و يك. محمد ابن ادريس فى آخر السرائر نقلا من كتاب نوادر محمد ابن ابى نصر البزنتى عن عبد الكريم، يعنى ابن عمر، عن ابن ابى يعفور. اينجا ابن عبد الكريم هم نقل كرده است از ابى يعفور، عن ابى عبد الله عليه السلام فى الوضو قال اعلم ان الفضل فى واحده. در يك غسل است نه من لا... كسى كه داير بر عصمتين بكند اجر به او داده نمى‏شود. اجر وضو يعنى وضويش فاسد است. اين اجر داده نمى‏شود يعنى وضوى او فاسد است. اين لم يوجود على الوضو. اين دلالت مى‏كند عن الفضل واحده دفعه دومى شستن استحبابى ندارد. والاّ اگر استحبابى داشته باشد فضل واحده نمى‏شود. فضيلت در يك دفعه شستن نمى‏شود. دومى هم مستحب است. اولى واجب، دومى مستحب مى‏شود. فضل در اثنين مى‏شود. اينكه مى‏گويد فضل در واحده است، معنايش اين است كه استحبابى ندارد. از اين روايت يك جوابى داده‏اند كه كانّ دلالت اين روايت بر نفى استحباب ثانيا دلالتش درست است. ولكن بما اينكه طريق ابن ادريس و نوادر احمد ابن محمد ابى نصر بزنتى براى ما بيان نشده است، ابن ادريس بيان نكرده است. احتمال مى‏دهيم در طريقش، طريقش تمام نباشد. ضعيفى يا ضعف‏هايى بوده باشد. چون كه ابن ادريس نمى‏تواند از احمد ابن محمد ابن ابى نصر شفاها يا سمعا يا قرائة عليه نسخه‏اش را نقل كند. بايد سماع و قرائتش بر مشايخ بوده باشد. مشايخ كه خودش به احمد ابن ابى نصر مى‏رسد كه طريق نسخه مى‏شود. آن طريق نسخه معلوم نيست كما اينكه كرات و مرات ذكر كرده‏ايم اين روايت اعتبارى ندارد من حيث السند. ولكن دلالتش را قبول كرده‏اند.
مى‏ماند آن روايتى كه وضوء على ابن ابيطالب سلام الله عليه را نقل كرده‏اند. در وضوء على ابن ابيطالب سلام الله عليه هم سند تمام است، هم دلالت تمام است ولكن جواب داده‏اند كه اين از مختصات على ابن ابيطالب سلام الله عليه است. بعضى احكامى هست كه مختص است به على ابن ابيطالب سلام الله عليه، اين از آنها بوده باشد. كما اينكه گفته‏اند دخوله المسجد... جايز است بر ايشان. از مختصات ايشان است. مقتضاى آن امر يصب الابواب الاّ باب على همين است. در جهت ديگر هم دارد. اين هم كه غسل مرتا اين هم مختص به على ابن ابيطالب سلام الله عليه و سرّش اين است، چونكه دو دفعه شستن مستحب است، حكمت استحباب در اين است، در بعضى روايات هم هست، آن سند من حيث السند معتبر نيست ولكن در بعضى روايات كه روايات داوود است كه رسول الله صل الله عليه و آله دو دفعه شستن را تصحيح كرده است لضعف الناس است به جهت ضعف مردم است. چون كه مردم نمى‏توانند با يك دفعه شستن، خودش هم با يك مدّ از آب تمام صورت، تمام مواضع وجه و يدين را بشويند. بعضى‏ها خشك مى‏ماند اگر دقت كنيد و آنهايى كه در وضو مى‏گيرند، دستش مى‏بينى كه از مرفقش يك تكه خشك مانده است. به جهت اينكه اين احتياط در وضو بشود خشك نماند مواضع وضو شسته بشود، غسل ثانيا را تصريع كرده است. خوب اين در مثل على ابن ابيطالب سلام الله جارى نمى‏شود كه از ضعاف الناس نيست. بدان جهت در ما نحن فيه ايشان يك دفعه شستن براى او كافى است.
اما اين جواب، اين كه جواب نشد، جواب در كلامش اشاره دارد. و آنكه سائل از وضوء على ابن ابيطالب سلام الله نمى‏پرسد كه بگوييم بلكه اين حكم مختص به على ابن ابيطالب بود. او سؤال از كيفيت وضو مى‏كند به جهت اينكه خودش بفهمد وظيفه‏اش چيست؟ روايت هفتمى اينجور بود كه سألت ابا عبد الله عليه السلام عن الوضو لا عن وضو. سؤال از وضو كرد تا بفهمد كه چكار بايد بكند؟ عبد الكريم عمر سؤال كرد از امام صادق سلام الله عليه كه حكم وضو را بفهمد. ايشان در جواب بفرمايد ما كان وضوء على عليه السلام مرتا، مرتا اين معنايش اين است كه تو هم بايد اينجور وضو بگيرى. اين يك ظهورى است كه اين قابل انكار نيست. اين روايت را نمى‏شود به آن معنا حمل كرد كه اين مختصات على ابن ابيطالب است. كلام در مختصاب على ابن ابيطالب نبود. آن سائل سؤال كرد از وظيفه‏اش در باب‏
وضو كه من چه جور وضو بگيرم؟ بدان جهت ظاهر اين روايت عبارت از اين است كه شستن دفعه ثانى اين مشروعيتى ندارد. يك كلمه اينجا بگويم كه بعد مبتلا نشويد به مهجور. ظاهر اينكه على ابن ابيطالب مرتين غسل نمى‏كرد معنايش اين است كه بعد تمام الغسل، بعد از اينكه حدّ واجب همه‏اش شسته شد آب به تمامى آنها رسيد، تكرار نمى‏كرد و هكذا در يديه. و اما اينكه يك وقتى يك مشت آب را انداخت تا نصف صورت رسيد و شست بعد يك مشت ديگر برداشت دوباره به صورتش زد به جهت اينكه آن وضو غسل اولى را تكميل بكند منتهى آب را از پيشانى زد. اين معنايش... وضو است. اين را خواهيم گفت كه عيب ندارد. مستحب هم هست. يعنى مشروع است. مشروع است بر اينكه انسان غسل الوجه مى‏كند، غسل اولى تمام نشده است، تكرار غسل را بكند، كه استيعاب بكند. غسل دومى، تمام مواضع الغسل را، تمام وجه شسته بشود. ولو بعض الوجه مكرار شسته بشود. اين عيبى ندارد. اين را خواهيم گفت... وضو است و مشروع است. امر مى‏شود به او كه اينجور هم مى‏توانى بكنى. مباح نمى‏شود در عبادت اباهه به معنى التساوى الطرفين. بدان جهت مشروع است او را مى‏تواند شخص، مخير است يا با يك غسل، با يك مدّ غسل را تمام بكند يا مخير است با دو مدّ غسل را، غسل الوجه را تمام بكند. ولو به اينكه به مدّ اول بعض الوجه را بشويد، به مدّ ثانى بعضى الوجه را بشويد يا از اول بشويد تا آخر. چونكه وجه ديگر خيس شده است با يك مشت ديگر همه‏اش دوباره شسته مى‏شود. اين عيبى ندارد. اين... الوضو است. اين مشروع است. صحيحه على ابن جعفر هم دلالت مى‏كند كما سنذكر. كلام در او نيست. كلام در اين است كه غسل الوجه كه تمام شد و تمام حدّ الوجه شسته شد؛ شك هم ندارد. شك داشته باشد عيبى ندارد. و اما در صورتى كه فرض كنيد شك هم ندارد، تمام الحد شسته شده است، دوباره دفعه دومى بشويد كلام در اين است. ما دليل بر استحباب اين عمل مى‏خواهيم كه گفته بودند روايات مثنا، مثنا دلالت بر اين مى‏كند كه غسل دو تا است. غسل يد دو تا است. چونكه روايات داريم كه طبيعى الغسل كافى است. يك دفعه كافى مى‏شود. بدان جهت اينكه اگر اين روايت مى‏گفت يك دفعه مجزى است معارضه‏اى ندارد. مى‏گفتيم يك دفعه مجزى است، آنها مى‏گفتند مثنا، مثنا مى‏شود دو دفعه مستحب است.
ولكن اين صحيحه دارد كه وضوء على يك مرتبه بود. اين را چونكه مى‏دانيم ممكن نيست يك چيزى مستحب بوده باشد و على ابن ابيطالب او را دائما ترك كند اين معنايش اين است كه سلام الله عليه اين را كه ترك مى‏كرد چونكه استحبابى نداشت. بعد از غسل، تمام شدن غسل اول و تطهير شدن او غسل را مكرر كند اين استحباب نداشت. كلام در اين روايت است. والاّ آن روايتى كه مثل دومى است بر اينكه در آن روايت دومى دارد بر اينكه، انّ الله وطر يحب الوطر فقط يجزيك من الوضو ثلاث واحد... اين عيبى ندارد. و ما بقى من من لتى يداك... با آنها منافات ندارد. آنها مى‏گويند يك دفعه شستن كافى است. كلام در اين است كه دو دفعه مستحب است والاّ احتمال وجوب ندارد، چونكه روايات اجزا داريم. اين روايت على ابن ابيطالب سلام الله عليه اين را نفى مى‏كند. و اين را به اين معنايى كه بگوييم مستحب است ولكن الاّ فى حقّ على اين نه در ذهن متشرعه جا مى‏گيرد نه هم ظهور اين روايت است، بلكه مخالف با روايت كانّ مى‏شود گفت كالصريح است در اين احتمال. چونكه سائل از وظيفه وضو مى‏پرسد. بدان جهت بعضى‏ها آمده‏اند معارضه را با آن روايات مثنا و مثنا به نحو ديگرى حل كرده‏اند. و هكذا با آن روايتى كه در مستدركات سرائر بود و سند او را معتبر مى‏دانند كانّ اينجور منافات را نفى كرده‏اند. گفته‏اند ملّخص كلام، يعنى جوهره كلام ايشان است، در مستمسك فرموده است، جوهره كلام ايشان اين است كه غسله ثانيه مثل صوم يوم عاشورا مى‏ماند. چه جور در صوم يوم عاشورا، سوم مشروعيت دارد، مستحب است بدان جهت انسان روزه گرفت، مستحب... مى‏شود. ولكن بر ترك صوم يك عنوانى منطبق است كه آن عنوان، عنوان ارجحى است. كسى مثلا صوم را ترك كند لعل بر مشابه با بنى اميه، با بنى اميه مشابهت پيدا نكند. ترك مى‏كند به عنوان مخالفت با بنى اميه و عدم مشابهت به آنها. اين يك عنوان‏
ديگرى است كه مصلحت اقوا مترتب است. كانّ دو تا مستحب متزاحم مى‏شود. آن يكى چون كه مصلحتش اقوا است بدان جهت مى‏گويند ترك صوم اولى است در يوم عاشورا. فضل در ترك صوم است. فضل يعنى در ترك مخالفت با بنى اميه. اين هم همين جور است در ما نحن فيه. يك عنوانى مترتب است بر آن ترك غسله ثانيه. آن عنوان چيست نمى‏دانيم ما. ولكن يك عنوانى منطبق است بدان جهت امام عليه السلام فرموده است كه ان الفضل فى الواحده. دو تا بگيرد صحيح است. ولكن فضلى كه هست فضيلت در يكى است، اكتفا در يكى بكند. على ابن ابيطالب سلام الله عليه كه اكتفا به يكى مى‏كرد چونكه فضل در او است. نه اينكه دومى مشروعيت ندارد، استحباب ندارد. مثل اين است كه در روايت وارد بشود كه امام صادق سلام الله عليه تا آخر عمر در يوم عاشورا صوم را ترك مى‏كرد. عيب ندارد. اين منافات با استحباب صوم ندارد.
ولى اينجور فرموده‏اند در ما نحن فيه، اولا يك عنوان ديگرى منطبق است، مستحبين متزاحمين مى‏شود. اينها پيش ما قبول نيست. در فعل واحد تزاحم نمى‏شود. تزاحم در دو ملاك مى‏شود، حكم تابع اقوى الملاكين مى‏شود و ثانيا بر اينكه در ما نحن فيه، در ما نحن فيه ظاهر اين رواياتى كه هست، مى‏گويد بعضى روايات دارد كه بل اثنين لا يوجود. شخصى اگر دو تا بگيرد به آن دو تا، اصل به وضو اجر نمى‏دهد. يا به آن دفعه دومى اجر نمى‏دهند. اين با اين حمل جور نمى‏شود. اين بايد اجر بدهند. چونكه در آن مرسله ابن ابى عمير كه ايشان معتبر مى‏داند، اينها الزامى است. بنابر اين كه سندها معتبر باشد. در آن روايت سومى دارد كه الوضوء واحد فرضا... دو تا را اجر نمى‏دهند. اين با استحباب منافات ندارد. دو تا ديگر اگر صوم يوم عاشورا باشد بايد اجر بدهند. اين ظاهرش اين است كه نه اجر نمى‏دهند. علاوه بر اينكه اين روايات دومى مشروع است و مستحب است، اين بايد ملتزم بشويم كه مثنا، مثنا ظهور دارد در استحباب دفعه دومى، كه بگوييم به آن ظهور جمع مى‏كنيم با اين روايات و مى‏گوييم كه مثل صوم يوم عاشورا است. ولكن كلام ما الان به اينجا رسيد كه خود آن روايات الوضوء مثنا، مثنا معنايش اين نيست كه غسلش دو دفعه بشود. غسل الوجه و يدينش دو دفعه بشود. والاّ اگر اين بوده باشد بايد در مسح هم بگويد. الوضو، وضو اسمش بر غسلتين و مرتين. اگر بشود وضو مثنا، مثنا باشد، يعنى اجزائش مثنا، مثنا است بايد غسل هم تكرارش مستحب بشود. و حال اينكه كسى ملتزم نشده است به اين معنا كه تكرار مسح، با تماميتش كه فرض ما او است، نه... كه شك دارم دفعه اول تمام خط مسح شد يا نه؟ آن عيبى ندارد. يا مسح نشد. در وسط مثلا قدم يك نقطه‏اى ماند، قطع شد. آنجا مسح نشد، آن عيبى ندارد. آن... وضو است. اما بعد از تكميل وضو كه وضو مسحش كامل شده است دوباره مستحب است يك دفعه ديگر مسح كردن اين را نگفته‏اند.
سؤال؟ مثل وضو غسل وجه مرتا. على هذا الاصلى كه هست مثل در غسل وجه مرتا كه روايت داريم. در ما نحن فيه اولى واجب مى‏شود، دومى مستحب مى‏شود. الوضوء غسلتان.
در ما نحن فيه ما مدعامان اين است كه الوضو مثنا، مثنا معنايش عبارت از اين است كه جفت است يعنى غسلش جفت است، مسحش هم جفت است. سؤال؟ عرض مى‏كنم اين الوضوء مثنا، مثنا اين ربط بر عامه است كه عامه مسح را مثنا نمى‏دانند. مى‏گويند رجلين بايد شسته بشود. منتهى اگر كفش داشت كفش را مسح مى‏كند، والاّ اگر كفش ندارد، درآورده است بايد بشويد رجلين را. امام عليه السلام مى‏فرمايد اين وضو كه غسل و مسح است جفت جفت است. تنها نيست. دو تا غسل است يعنى غسل وجه و اليدين و دو تا هم مسح است يعنى مسح رأس و الرجلين. اين معنايش اين است. اين يعنى منفرد نيست غسل كما عليه العامه. اين شاهدش چيست كه اين روايات اين است، يتوض‏ء مرتين، مرتين، يعنى يتوض‏ء غسل و مسح است بالغسل مرتين و بالمسح مرتين. معنايش اين است كه مسح را تنها نكند، منفرد نكند كما عليه العامه. معناى اين روايات اين است. چرا اين را مى‏گوييم؟ روايت، روايت پنجمى است در اين‏
باب و باسناد الشيخ عن الحسين ابن سعيد عن قاسم ابن عروه. قاسم ابن عروه از معانيف است. ولكن يك جهتى دارد كه مولاى منصور بوده است. شايد او قدح حساب بشود يا نشود. عن قاسم ابن عروه عن ابن بكير، عبدالله ابن بكير است عن زراره. موثقه زراره يا معتبره زراره. عن ابى عبدالله عليه السلام قال الوضوء مثنا، مثنا من زاد لم يوجد عليك. كسى كه بر اين مثنا، مثنا زايد بكند لا يجود عليه. در بعضى روايات دارد كه كسى ناقص بكند آن هم لا يوجود عليه. من زاد يعنى چه؟ يعنى معنايش اين است كه آن غسل را سه تا بكند، مسح را يكى بكند. يا فرض بفرماييد زيادى از اين بوده باشد، ديگر از اين مثنا، مثنا بوده باشد. الوضو مثنا، مثنا من زاد لم يوجد عليه، يعنى باطل است. و حكى، زراره بعد از اينكه مى‏گويد امام عليه السلام اين را به ما فرمود، حكايت كرد لنا وضوء رسول الله (ص) فغسل وجهه مرتا واحده، امام عليه السلام در مقام حكايت از وضو رسول الله صورتش را يك دفعه شست و زراعه مرتا واحده و مسح رأس و رجلين، و فرمود بفضل وضوئه، با اين هم مسح كرد.
خوب در مقام استشهاد به اينكه الوضو مثنا، مثنا استشهاد به وضو رسول الله مى‏كند امام عليه السلام، يك دفعه مى‏شويد. اين معلوم مى‏شود كه مثنا مثنا واجب، مسئله غسل و وجه است. نه تكرار المسح على الوجه است و تكرار است. همين عبارتى كه در اين روايت است من زاد لم يوجد عليك اين همان عبارتى است كه در صحيحه داود ابن فرقب امام صادق عليه السلام بيان فرموده است. در اول باب پنجم هست كه محمد ابن يعقوب عن عدة من اصحابنا، عن احمد ابن محمد عن ابى داود جميعا عن الحسين ابن سعيد عن فضاله عن داود ابن فرقب قال سمعت اباعبد الله عليه السلام يقول انّ ابى كان يقول ان لوضوء حدا، براى وضو حدّى هست و التعداه لم يوجر. كسى كه تعدى بكند تكنى است، عملش باطل است. لم يوجر همين كه گفتيم، عمل باطل است. و كان ابى يقول انما... اين وضو نمى‏گيرد. فقال له رجل رسول الله (ص) و ما حدّه فقال له رجلٌ مردى به امام عرض كرد كه و ما حدّه؟ حدّ اين وضو چيست؟ قال تغسل وجهك و يدك و تمسح رأسك و رجليك. اين حدّ وضو است. كسى از اين تعدى بكند لم يوجر. مفروض اين است كه غسل هم غسل طبيعى الغسل است، ديگر تغسل ندارد كه تغسل مرتين. يا ذيلش هم ندارد، فرمود آخر من تعدّاه لم يوجر. بايد استثنا بزند. بفرمايد بر اينكه لا اذا غسل مرتين وجه و يديك. او صحيح است. تعدى آنجورى اگر مستحب بوده باشد اجر مى‏دهند به آن تعدى. بايد استثنا بزند. اين من تعدى، معنايش اين است كه حدّ وضو طبيعى غسل وجه و اليدين و مسح الرأس و رجلين است. اين مؤيد بر اين است كه اين روايت زراره‏اى كه الان خواندم اينكه تفسير مى‏كند بر اينكه استشهاد مى‏كند به وضوء رسول الله استشهاد مى‏كند به همان حدّ وضو كه حدّ وضو او است. پس الوضو مثنا، مثنا استشهاد به او است. پس معلوم مى‏شود الوضو مثنا مثنا حدّ وضو را بيان مى‏كند. و منهنا ذكرنا با دليل به اينكه اين هم ملاحظه بشود كه وضو مرتين تكرار نمى‏شود در ناحيه مسح، ولكن اين حرف را در حال غسل گفته‏اند عرض مى‏كنم مقتضايش اين است كه ملتزم بشويم وضو همان طبيعى الغسل است، مع التحفظ بر اينكه ملتزم مى‏شويم اسباق در وضو مشروع است. اسباق در وضو مشروع است معنايش اين است انسان وضوئش را فراگير سازد به تمام حدى كه شارع امر كرده است به غسل او. اگر به آن غسل اول و در غسل اول اين معنا حاصل نشد، اين اسباق حاصل نشد، اسباق را به غسل ثانى مى‏تواند بكند. بعله كما اينكه عرض كردم نصف صورتش را شسته بود يا مثلا فمش شسته بود بعد احتمال داد بر اينكه چيزى كه هست يك نقطه‏اى باقى بماند دور و بر فم و اينها. يك مشت ديگر برداشت از پيشانى‏اش ريخت شست تا آن حدّ الوضو. اين عيب ندارد. سومى را هم بريزد عيبى ندارد. آن ثلاثه‏اى كه عامه مى‏گويند، سه غسل تمام آن مدعة است كه تمام وجه سه دفعه شسته بشود كه در روايات است.
اين اسباق وضو مشروع است. اسباق وضو عيبى ندارد امر هم هست در صحيحه على ابن جعفر از برادر بزرگوارش امام موسى ابن جعفر سلام الله عليه در باب پنجاه و چهار از ابواب وضو است صحيحه است. صدوق نقل مى‏كند،
روايت دومى است و فى ثواب الاعمال عن ابيه عن محمد ابن يحيى عن الامركى عن على ابن جعفر عن اخيه موسى ابن جعفر عن ابيه جعفر ابن محمد عليهم السلام قال، قال رسول الله من اسبق وضوئه و احسن صلاته و عدا زكات ماله كه اسباق به اين معنا لازم است بايد فراگير بشود و احسن صلاته و عدا زكات ماله و... روايت هم من حيث السند صحيح است.
سؤال؟... عرض كردم بر اينكه آن مرتين را ملتزم شديم. مرتين اسباقا است. ما همين را مى‏گفتيم. چونكه اسباق مشروع است،... آن روايتش ضعيف است. آن لضعف الناس، آن هم همين مؤيد اين معنا است كه اين من باب احتياط است. چون كه مردم مبالات نمى‏كنند، بپرسى احتمال مى‏دهى يك جايش خشك مانده است يا؟ مى‏گويد يك دفعه ديگر بشور. عرض مى‏كنم روايت من حيث السند ضعيف است حمل به اين معنا مى‏شود كه اسباق الوضو چون كه روايتش صحيح است آنى كه من حيث السند تمام است و من حيث الدلاله تمام است آن اين است كه اسباق وضو مشروع است. هر جا تعدد الغسل داخل عنوان اسباق الوضو شد ملتزم مى‏شويم عيبى ندارد.
و اما در صورتى كه حتى سومى هم اگر بوده باشد عيبى ندارد. و اما دو تا غسل مستقل اگر دليل بر عدم مشروعيت هم تمام نشود دليل بر مشروعيت استحباب تمام نيست. چونكه اين روايات اين احتمال را دارد. لا اقل الظهور نداشته باشد احتمال دارد كه روايات معناى مثنا، مثنا اين بوده باشد بدان جهت نتيجه چه مى‏شود؟ نتيجه اين مى‏شود كسى كه دو دفعه مى‏شويد بعد اكمال غسل الوجه يا فرض كنيد دو دفعه مى‏شويد اين دو دفعه را در دست چپش نشويد. در صورتى كه دست چپش را با دست راست مى‏شويد. دست چپش را يك دفعه بشويد. وقتى كه يك دفعه شد اين مى‏شود... وضو. رأس را كه مسح مى‏كند به نداوه وضو مى‏شود. و اما اگر به دفعه دومى بشويد بعد تمام غسل يد... نه مثل بعضى مقدس‏ها كه غسل مى‏كنند به شستن پا اين را مى‏شويند بعد يد را مى‏شويند آن عيبى ندارد. تمام را، يعنى اول كه مى‏ريزند آب را قصدشان است كه تا اينجا غسل وضوئى است. آن عيبى ندارد و اما كسى كه غسل وضوئى را على تمام اليد، تمام كرد، دوباره بخواهد بشويد در هر دو دست، نداوه، نداوه وضو معلوم باشد. چونكه مشروعيت ثابت نشد. محتمل است مشروعيت. بدان جهت در اين صورت بعله، يد يسرى را كه به يد يمنى مى‏شويد يد يسرى را دو دفعه نشويد. و از اينجا معلوم شد، كسى كه مى‏خواهد يك دفعه بشويد منتهى يك دفعه شستنش ارتماسى است، مثل آن حوض‏هايى كه خيلى صاف است، صورتش را هم در حوض شسته است. به قصد وضو صورت را برد در حوض و درآورد... دست راستش را هم برد، موقع بردن قصد كرد، چونكه موقع خروج بخواهد قصد كند او را خواهيم گفت اشكال دارد. اصل وضو از اول باطل مى‏شود. در صورتى كه دست را مى‏برد در حوض، موقع بردن شيئا و شيئا از مچ مى‏برد. از على فالاعلى. چون كه غسل احاطه ماء است. هر قدر كه احاطه ماء شد هر قدر كه احاطه ماء شد غسل محقق مى‏شود. دست چپ را اينجور درآورد، غسل كرد يد يسرى را همين جور، شيئا و شيئا. اين نمى‏تواند مسح كند. چرا؟ چون كه در دستش علامه وضو نيست. چونكه وقتى كه دستش را برد، تماميت رفت در آب غسل تمام شده است اين آب حوض است كه مى‏رسد به دستش. اين آب حوض است كه به دستش مى‏رسد و با آب حوض غسل كرده است نه به نداوه وضو. بدان جهت احوط به آن كسى كه مى‏خواهد ارتماسا غسل بكند، ارتماسا وضو بگيرد، احوط اين است كه صورتش را ارتماسا چيز بكند يا اگر دست راست را هم ارتماسا غسل كرد كه يد يسرى را ارتماسا نشويد. يد يسرى را با يك مشت آب بردارد بشويد كه در اين صورت در هر دو دست موقع تمام شدن غسل يد يسرى نداوه وضو مى‏شود. با او مسح كند. بدان جهت است احوط ترك است يد يسرى را به نحو ارتماس اين احوط است، احوطش هم وجوبى است. و كسى كه يد يمنائش را به ارتماس بخواهد بشويد چونكه نداوه وضو بعد به آن يد يمنا مى‏رسد به شستن اين دست چپ، آن عيبى ندارد.
و اما كسى كه فرض بفرماييد فقط هر دو دست را به ارتماس شسته است وضوء او اشكال دارد. هم در يد يمنا و هم در يد يسرى. بدان جهت فتوا درست مى‏شود، كسى كه هوا خيلى گرم است، وقتى كه درآورد هر دو فورا خشك مى‏شود. ولكن در... مى‏ماند. آن كسى كه مى‏خواهد بلد را از اينجا اخذ كند او نمى‏تواند صورتش را هم ارتماسا بشويد. چرا؟ چونكه اين ماء حوض مى‏شود. و الحمد الله رب العالمين.