جلسه 540

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:540 ب‏
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ: 18/10/1369
توسط دفتر تبليغات حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در مستحباتى بود كه آنها را مستحبات الوضو مى‏گفتند. مى‏فرمايد از مستحبات وضو است. موقعى كه مرد غسل مى‏كند يد يمنا يا يد يسرى را، بدع كند در غسل اليدين الظاهر اليدين. ولكن زن مستحب است عكس كند. بدع كند غسل را از باطن اليدين. ايشان مى‏فرمايد اين در غسله اولى است. و اما در غسله ثانيه بر مرد مستحب است كه بعد كند از باطن اليدين غسله ثانيه را و زن شروع كند و بدع كند در غسله ثانيه الظاهر اليدين. در ما نحن فيه در دو مقام كلام واقع مى‏شود. مقام اول اين است در آن غسله واجبه كه غسله اولى است، ما بين مرد و زن فرقى هست. كه زن شروع مى‏كند از باطن اليدين و مرد شروع مى‏كند الظاهر اليدين. اين يك مقام. مقام ثانى اين است على تقدير اين كه در وضو غسله ثانيه مستحب شد در آن غسله ثانيه امر عكس است. زن شروع مى‏كند از ظاهر اليدين و مرد شروع مى‏كند از باطن اليدين. فعلا كلام در مقام اولى است. در مقام اول است.
استدلال شده است به اين معنا كه فرق است ما بين غسل اليدين در مرد و غسل اليدين در زن استدلال شده است و رواياتى كه آن روايت را صاحب وسائل قدس الله سره، كه دو تا روايت است. اين دو تا روايت به حسب صورت دو تا روايت است، به حسب حقيقت يك روايت است. در باب چهلم از ابواب الوضو. روايت اول اين است محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن اخيه اسحاق ابن ابراهيم، على ابن ابراهيم صاحب التفسير برادرى داشت، آن برادرش كه هست اسحاق بود. اسحاق ابن ابراهيم مى‏شود. كه على ابن ابراهيم در موارد قليله‏اى از اين برادرش روايت دارد. اين هم از موارد قليله است. اين اسحاق ابن ابراهيم معلوم نيست حالش. توثيقى هم برايش ثابت نشده است. خودش هم قليل الروايت است. كثير الروايت نيست كه بگوييم از معاريف است. و ذمى و قدحى درباره‏اش قدح نشده است. محمد ابن يعقوب، عن على ابن ابراهيم عن اخيه اسحاق ابن ابراهيم، اسحاق ابن ابراهيم هم نقل مى‏كند عن محمد ابن اسماعيل ابن بزيع. محمد ابن اسماعيل ابن بزيع كه جلالتش واضح است عن حسن ابن رضا سلام الله عليه، قال فرض الله على النساء فى الوضو لصلات، خدا فرض كرده است بر نساء در وضوئى كه براى صلات مى‏گيرند يعنى در وضوء شست و شويى نه. در وضوء صلاتى، آن وضوئى كه وضوء اصطلاحى است. عن يبتدعن بباطن ازرعهن. شروع كنند غسل زراعين را به باطن زراعين و فى الرجل بالظاهر الزراع. ولكن در مرد به ظاهر زراع است. مرد از ظاهر زراع شروع مى‏كند زن از باطن الزراع شروع مى‏كند. و رواه الشيخ اين روايت را شيخ قدس الله نفسه الشريف از محمد ابن يعقوب كلينى نقل كرده است. در تهذيب روايات كثيره‏اى هست كه آن روايات كثيره را شيخ از محمد ابن يعقوب نقل كرده است در تهذيب و استبصار.
رواياتى كه شيخ در تهذيب و استبصار نقل كرده است از همه صاحب الكتب كه روايات آنها را شيخ نقل كرده است بيشتر است. روايات كثيره‏اى را كه اكثر است بالنست باقى صاحب الكتب شيخ اين روايت را هم در تهذيب از كلينى نقل كرده است. قهرا همان سند مى‏شود كه محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن اخيه اسحاق ابن ابراهيم. عن محمد ابن اسماعيل ابن بزيع. صدوق عليه الرحمه اين روايت را مرسلا نقل كرده است. محمد ابن على ابن الحسين،
قال، قال رضا عليه السلام. همان اب الحسن رضا سلام الله عليه است. فرض الله عزوجل على الناس فى الوضوء ان تبدء المرئه بباطن زراعها و الرجل بالظاهر الزراع. اينجور مرسلات را كه صدوق مى‏گويد روى ندارد. قال، قال رضا عليه السلام، جزما نقل مى‏كند اينها را ما تعبير مى‏كنيم به رواه و جزما. مقطوعا. به عنوان ارسال نيست، مقطوعا نقل مى‏كند. و اينكه ما كرات و مرات گفته‏ايم صدوق اينها را كه مقطوعا و جزما نقل مى‏كند اين دليل بر اعتبار سند نيست. مى‏بينيد روايت را آنها به آن سند نقل كرده‏اند، اطمينان هم هست كه اين سند همان روايت است. صدوق عليه الرحمه جزما نقل كرده است. پيشش معتبر بود. ولو بواسطه تسامح در اخبار سنن. بدان جهت على هذا الاساسى كه هست اين روايت مع الغمز عن سنده، از سندش غمز عين بكنيم، چونكه محمد ابن اسماعيل بزيع را فرصت نكردم نگاه بكنم. ممكن است محمد ابن اسماعيل بزيع چونكه از رضا سلام الله عليه نقل مى‏كند ممكن است سند دو قولى بشود. محمد ابن اسماعيل بزيع از آنهايى بشود كه شيخ مى‏گويد رَويت جميع كتبه و رواياته با سند ديگرى. اگر اينجور بوده باشد روايت من حيث السند تمام مى‏شود.
فرصتى نكردم نگاه بكنم او را. ولكن اين اشكال در خود دلالت اين روايت است. فرض الله على النساء فى الوضو لصلاة ان يبتدعن... خدا كجا اين را فرض كرده است؟ اگر مراد در قرآن مجيد است كه فرض الله نيست. اگر معنايش اين است كه نه ولو نبى اكرم فرض كرده است، كه آن هم برمى‏گردد به فرض الله، كى نبى اكرم فرض كرده است؟ وجوب نيست اين. ظاهر اين روايت وجوب است. بدان جهت اين من حيث الدلاله هم اين اشكال را دارد. ادعا كرده‏اند محقق در معتبر، مراد از اين فرضه قدّر است. يعنى اينجور تقدير كرده است ولو استحبابا. ولكن كسى كه تسامح در ادله سنن را تمام بداند فتوا به استحباب مى‏دهد مثل صاحب عروه. ربما روايت ضعيفه‏اى قائم مى‏شود بر وجوب فعلى، بر وجوب عملى كه آن عمل هم از قبيل عبادت است يا غير العباده. متيقنش آن عبادت است. خبر ضعيفى قائم مى‏شود بر وجوب اين عبادت. خبرى كه دلالت مى‏كند بر وجوب، دلالت مى‏كند كه اطيان او ثواب دارد. چونكه سند ضعيف است وجوب ثابت نمى‏شود. و اما نسبت به مدلول اينكه ثواب دارد اخبار منبره گفته مى‏شود كه مى‏گيرد اين را من بلغه ثواب على عمل اين هم يكى از اعمالى است كه ثواب به او رسيده است. نتيجتا فتوا مى‏دهند به استحباب. كم له نظرٌ در فقه كه بعضى از فقها در اين موارد حكم به استحباب مى‏دهند. ولو دليل بر وجوب ضعيف است و وجوب را ثابت نمى‏كند ولكن استحباب مستحق مثوبت بر عمل و محبوبيت عمل به اين نحو ثابت مى‏شود. كسى اخبار تسامح را تمام بداند و او هم اين را چماله كند كه جايى كه مدلول مطابقى‏اش نشود اثبات بشود مدلول التزامى‏اش را، اخبار من بلغ اثبات مى‏كند كسى لعل صاحب عروه هم از اين اشخاص است؛ آن عيبى ندارد. و اما آن كسى كه آنها را تمام نمى‏داند اين درست نيست.خوب اين هم اينجور است. مقام ثانى امرش ظاهر شد كه در غسله ثانيه مرد از باطن شروع كند زن هم از ظاهر شروع كند. غسله ثانيه اصل استحبابش گفتيم ثابت نيست. لافرض ثابت است، اين تفسير كجاست؟ هيچ نصى به اين معنا نيست. ما روايتى پيدا بكنيم كه در غسله ثانيه مرد شروع كند از باطن، زن از ظاهر كه مشهور است عند بعضى متأخرين كه شهيد هم در لمّه يادم هست كه دارد. بعله يا شهيد اول دارد با شهيد ثانى يا شهيد ثانى دارد. اين جماعتى از متأخرين اين را گفته‏اند اين هيچ وجهى ندارد. مگر كسى بگويد اخبار تسامح در سنن فتواى جماعتى را هم مى‏گيرد. ممكن است آنها اين را، از اين روايت استفاده كرده باشند. نگوييد كه پس يك روايتى بود اينها پيدا كرده‏اند، چونكه فتواى به غير علم نمى‏دهند. روايتى بود، به دست ما نرسيده است. نه ممكن است آنها از اين استفاده كنند كه يك ابتداء الوضوء است يك انتها الوضو است. ظاهر اين روايت اين است كه در ابتدا كردن مرد با زن فرق دارد در ابتدا كردن، مرد با زن فرق دارد. يعنى ابتدائشان را بايد اينجور بكند. معنايش اين است كه در آخر رساندن، بايد در آخر هم غسله اخيرى كه ولو مستحب است در او هم بايد فرقى داشته باشند. شايد از اين استفاده كرده‏اند كه هيچ وجهى هم‏
ندارد. مراد اين ابتدا، ابتدا در غسل واجب است. خودش هم مى‏گويد مرد از ظاهر، زن از باطن، هيچ دلالتى ندارد. بدان جهت جماعتى هم گفته‏اند در اين معنا دليلى نيست كه در غسله ثانيه اينجور بشود. بعد صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف مستحب آخرى را ذكر مى‏كند و آن مستحب آخر اين است، وقتى كه انسان آب را مى‏ريزد براى غسل الوجه يا غسل اليدين مستحب است بر اينكه از اعلى بريزد. مثلا آب را كه به صورتش مى‏ريزد از آن... بريزد كه اعلى است. يا فرض كنيد به دستش كه مى‏ريزد از مرفق بريزد. در صورتى كه اين ريختن به قصد غسل نبوده باشد. والاّ به قصد غسل بوده باشد بايد متعين است بايد از اعلى ريخت. چونكه غسل از اعلى باشد. هم در وجه هم در يدين. و اما در جايى كه قصد غسل را بعد از ريختن آب مى‏كند، شروع مى‏كند به غسل در اين صورت مستحب است بر اينكه غسلى كه هست، غسل صب از اعلى بوده باشد. بدان جهت عبارتش اين است الهادى عشر عن يصب الماء على اعلا كل عضو و ام الغسل من العلى فواجب. يعنى در صورتى كه صب به عنوان غسل نبوده باشد، غسل وضوئى. و اما اگر بخواهد به عنوان غسل بوده باشد اين غسل من العلى واجب است، كما سيعطى انشاء الله. آن مستحب نيست.
خوب اين چه دليل دارد بر اينكه اگر صبش به عنوان غسل نيست غسل وضوئى بعد از صب است چرا بايد از اعلى بوده باشد. استدلال شده است بر اين معنا به بعضى از رواياتى كه در بيان وضو رسول الله (ص) كه در آن روايات يكى از آنها صحيحه زراره است. روايت دومى است در باب پانزده. آنجا دارد كه عن على ابن ابراهيم عن ابيه اين يك سند و محمد ابن اسماعيل عن الفضل ابن شازان، جميعا عن حماد ابن عيسى عن حريض عن زراره قال، قال ابوجعفر عليه السلام على احفى لكم وضوء رسول الله (ص) فقلنا بلى فدعا بقعب فيه شى‏ء من الماء آن كاسه‏اى كه از سوپ بود. فوضعه بين يده ثم حصر عن زراعين. زراعينش را بالا زد، ثم غمس فيه كفه اليمنا، فرو برد در آب كف يمنااش را ثم قال هكذا اذا كانت الكف طاهرا. اين از آن ادله انفعال ماء قليل است. كه اگر دست نجس نبوده باشد اين آب را نجس مى‏كند. ثم قرف ملئها پُر كرد، آن چيزى كه هست آن كفش را فوضعها على جبهة، گذاشت بر جبه‏اش و قال بسم الله و بالله. بعد كه مى‏فرياد ثم غمس يده اليسرى فقرف بها ملئها ثم وضعه على مرفقه اليمنا... بعد هم دارد كه ثم قرف بيمينه ملئها فوضعها.. خوب از آن بيانى كه از خارج عرض كردم معلوم مى‏شود كه به اين روايت نمى‏شود استدلال كرد. خوب لعل امام عليه السلام قصد غسل داشت. اگر به خود آن صب الماء به جبهه قصد غسل داشت. چونكه قصد غسل داشت به جبهه‏اش ريخت. قصد غسل بر يد را داشت. بايد از اعلى بوده باشد. اين دليل نمى‏شود در صورتى كه انسان قصد غسل نداشته باشد به صب، صب را مقدمه‏اى قرار مى‏دهد. آنجا صب مستحب است از اعلا بوده باشد، اين روايت اين دلالت را نمى‏كند. بلكه در روايت هم بود كه ثم غسل، صب ثم غسلَ باز دليل نمى‏شد. چونكه صب كردن ماء، به جهت اينكه يا از مرفق مى‏شود يا پايين‏تر از مرفق مى‏شود. خوب يكى را اختيار كرده است، نه اينكه اولويت دارد او. او در مقام اختيار است. چونكه آسان است ريختن از اعلا. اسهل للغسل است بعد ذالك بدان جهت همين جور ريخته‏اند. اين دليل بر استحباب نمى‏شود. بدان جهت اين روايت و مثل اين روايت در دلالت بر استحباب دو تا خدشه دارد. خدشه اولى اين است كه اين غسل، صب ممكن است خودش غسل بشود. به نيست غسل بشود. آن بايد از اعلا بشود. ثانيه اين است كه اگر قرينه هم داشت، لافرض است كه اين صب به غسلى نبود، ثم غسل بود، باز دليل نمى‏شد. براى اينكه يك كار را بايد بكند. يا از صب از بالا بكند، صب الماء را از بالاى عضو، يا پايين‏تر از او. يكى را اختيار كرده است، چونكه اسهل است او. اين دليل بر استحباب نمى‏شود. بدان جهت اينى كه ايشان در عروه فرموده است مى‏شود بعله، وقتى كه قصد غسل ندارد انسان از اعلا بريزد به قصد اينكه از اعلا مستحب است ريختن، ولكن به عنوان رجاء بايد بشود، فتوا به استحباب نمى‏شود داد. ولى تسامح در ادله سنن هم اگر گفته شد در ما نحن فيه نمى‏شود اين را گفت. چونكه روايت دلالتى ندارد بايد روايت دلالتى داشته باشد بر استحباب فضيلت.
بعد مى‏فرمايد كسى كه مى‏خواهد وضو بگيرد، مستحب اين است كه وضو را، يعنى اعضاء الغسل را به صب الماء بشويد. اين صب در مقابل غمس است. اين كه وضوء ارتماسى مى‏گيرند، صورت را مى‏برند در آب مى‏شويند، ارتماسا. يد يمنا يا يد يسرى را مى‏شويند اين غسل كردن اعضاء به نحو صب الماء كه آب بريزد و غمس نكند اين فضيلتش مستحب است. عبارتى كه در عروه دارد اين است كه الثانى عشر ان يغسل ما يجب غسله من مواضع الوضو به صب الماء عليه لا بغمس آن عضو فى الماء. مراد از غمس در ما نحن فيه يعنى غمس ماء نشود. خوب اين دليلش چيست؟ دليلش تمام روايات وضوءآت بيانيه است. گفته شده است اينجور كه در تمام وضوءآت بيانيه حتى در يكى نداشت كه امام عليه السلام غمس كرد، مثلا صورت مبارك را يا يدش را در آن ماء. بعله غمس عيبى ندارد، خواهيم گفت. چونكه حد الوضو غسل الوجه و اليدين است. غسل بواسطه غمس بوده باشد فى الماء يا به واسطه صب بوده باشد. حتى در بعضى جاها، در بعضى روايات كه يكى فعلا در ذهنم است قمص هم منسوس است كه اگر غمس كرده است فى الماء عيبى ندارد. الاّ انّه كلام اين است كه غسل صبّى اولى است از غسل ارتماسى. اين در باب غسل هم هست. در باب غسل بعضى اغسال هست كه غسل قمسى آنجا اشكال دارد. مثل غسل ميت. تغسيل ميت. اصل تغسيل ميت غمسا فى الماء در او اشكال كرده‏اند. سرّش اين است كه تمام رواياتى كه در باب تغسيل آن موتها هست همه‏اشان صبى است. در اين وضوءآت هم اين رواياتى كه در بيان وضوءآت هست در تمامى اينها امام عليه السلام به نحو صب وضو گرفته‏اند. خوب اينجا يك اشكالى هست و آن اشكال بايد حل بشود و آن اين است كه در اين وضوءآت بيانيه يك كاسه آب بود. در اين كاسه آب كه غمس نمى‏شود. يعنى اگر بشود هم شى‏ء متعارف است. بعله، دستش را... و تكلف است. يكى وقتى يك قسمت صورت را ببرد در كاسه بعد يك قسمت ديگرش را ببرد در كاسه، قسمتش پايينش را. اين آنى كه در روايات فرض شده است در وضوءآت بيانيه اناء ماء است. همين مثل اين روايتى كه... يك قدحى از آب، در اينها ارتماسى كه هست، ارتماس نمى‏شود. يعنى تكلف است ارتماس اگر بشود هم. بدان جهت، نه به جهت اين است كه وضو ارتماسى و رمسى نمى‏شود. به جهت اينكه يك كاسه آب را كه آوردند براى تعليم وضو بيشتر از اين نمى‏شود. ولى كنار حوضى بود، كنار نهرى بود، امام عليه السلام، نهر جارى بود، آنجا مثلا فرض كنيد عرض مى‏شد خدمت ايشان كه يابن رسول الله بر ما حكايت بكن وضوء رسول الله (ص) را. ايشان اينجور بيان مى‏كرد به صب الماء آن وجهى داشت. باز آن هم يك اشكال بود كه رسول حكايت مى‏كند وضو رسول الله را كه در زمان رسول الله نهر نبود فرض نشده بود. بدان جهت ايشان چونكه همين جور برمى‏داشت همين جور است. به جهت اينكه نهر نبود در آن زمان كه در دسترس بوده باشد. كه ارتماس باشد، حوض باشد، كر بشود.
على كل تقدير اين اشكال را دارد والاّ اگر كسى اينجور بشود بايد ملتزم شد بر اينكه موقعى هم كه انسان صب مى‏كند آب را بايد ملتزم بشويم ديگر. صب را بايد به يد بكند. صب به غير اليد نه، آن مستحب نيست. به يد بايد بشود. مثل اينكه انسان آفتابه با او وضو مى‏گيرد، با آفتابه صب مى‏كند بر دستش كه امر متعارف است ديگر. صب مى‏كند بر مثلا عضوش. آنجا يد ندارد. اگر بنا بوده باشد آن وضوءآت بيانيه دليل بشود كه نه استحباب اين است كه به غمس نشود به صب بشود، بايد ايشان فتوا بدهد كه مستحب هم هست صب باليد. با وجود اينكه اين را در عروه فتوا نداده است و ديگران هم ذكر نكرده‏اند كه صب باليد مستحب است.
سؤال؟ در صورت اختلاف ديگر، در صورتى كه بنا شد اختلاف بكند به يمنا اختلاف بكند. اما صب بايد به يد بشود، مستحب است به يد بوده باشد اين را كه ايشان ذكر نكرده بود. پس على هذا در اين وضوءآت بيانيه در اين جهتش هم دلالتى بر اين معنا نيست بدان جهت استحباب بايد به عنوان رجاء و احتياط بوده باشد. بعد مى‏فرمايد الثالث عشر ان يكون ذالك بامرار اليد تلك المواضع. سؤال؟ عرض مى‏كنم در وضوءآت بيانيه اين ذكر شده است كه صب باليد بود.
اگر بنا شد آنى كه در اينها ذكر مى‏شود، ذكر نمى‏شود را به شما بخشيديم. كلام در ذكر شدن است. در اين وضوءآت بيانيه كه ذكر شده است اين وضو به نحو صب بود به نحو غمس نبود، اين اگر دلالت بكند كه صب مستحب است نسبت به غمس افضل است، اگر به اين معنا دلالت بكند، دلالت مى‏كند كه صب باليد هم افضل است از صب بالابريق. صب بكند به ابريق از او افضل است. چونكه صب باليد ذكر شده است. اين را چرا شما ذكر نمى‏كنيد؟ بدان جهت گفتيم چونكه آنجا آب اينجورى نبود كه او ارتماسى بشود به اناء يا بكئسٍ، اينها چونكه غمس در اينها نمى‏شود لعل اين وجوب بود كه صب مى‏كرد. بدان جهت اگر گفتيد كه نه اين ظاهرش اين است كه اينجور است والاّ مى‏گفت كه يك تشت بزرگى بياور. اين كه گفته است اناء بياور معلوم بشود كه صب، پس صب باليد را هم بگوييد. و حال اينكه صب باليد را نمى‏گوييم. سؤال؟ دارد بر اينكه، در آنجا دارد الثالث عشر ان يكون ذالك به امرار يد على تلك المواضع. آن تشت معنايش اين نيست كه يد در او غمس مى‏شود. تشت صدق مى‏كند به آن ظرفى كه ولو غمس در او متعارف نبوده باشد، شما آن تشت‏هاى كوچك را متعارف است صورتتان را غمس بكنيد؟ اين در حوض آب و آب كثير مرسوم است. مى‏فرمايد الثالث عشر ان يكون ذالك بامرار اليد على تلك المواضع. اينكه انسان صب مى‏كند ممكن است تمام غسل اليد را يا غسل الوجه را به صب موجود كند. اصلا امرار يد نكند. آن حدى كه در يد هست، كه بايد شسته بشود همين با آفتابه به تمام آن حد آب مى‏ريزد. هيچ دستى نمى‏زند كه امرار يد بكند. ايشان مى‏فرمايد بر اينكه مستحب است صب ماء كه شد استعانت بشود به يد در غسل اليد. كه با هر دو تا شسته بشود. امرار اليد در غسل مقوم غسل نيست كما سيعطى انشاء الله. غسل العضو ايصال الماء به تمام آن عضو است. به تمام الحد است. آن حدى كه لازم است شسته بشود آب برساند به او. امرار يد مدخليتى ندارد. بدان جهت است امرار يد خارج از حقيقت الوضو است. به خلاف امرار اليد در مسح. امرار اليد در مسح داخل در حقيقت الوضو است. اين نكته را داشته باشيد. چونكه مسح مقومش امرار اليد است. ولكن به خلاف الغسل، در غسل مقومش ايصال الماء است. ايشان مى‏فرمايد ثالث عشر ان يكون بامرار اليد على تلك المواضع و ان تحقق الغسل بدون. بدون امرار يد هم غسل محقق مى‏شود. ولكن به امرار اليد غسل بكند. عرض مى‏كنم بر اينكه باز هم در ما نحن فيه مى‏شود تمسك كرد به رواياتى كه آن روايات در وضوءآت بيانيه بود. چونكه در آنها داشت كه يدى را پُر كرد و با او به امرار اليد غسل العضو را تمام كرد. عيبى ندارد اين معنا را. چونكه اختلاف ثانيا بكند، ثالثا بكند، نكرد. اينكه امام عليه السلام در آن وضوءآت بيانيه كه حكايت مى‏كند وضوء رسول الله (ص) آب را ريخت و عمل يده كه در روايات وضوءآت بيانيه هست انسان بگويد صب ماء كه مى‏كند استعانت به يد بكند در اتمام آن غسل و در آن غسل العضو اين مستحب است، اين مفهوم مى‏شود. چونكه در آن موارد، امر متعارفى هم بود صب.
سؤال؟ غالبا اينجور نيست. شما قبل از اينكه دست راستتان را بشوييد او را تَر بكنيد بعد با آفتابه آب بريزيد، همه جايش را مى‏گيريد. اگر خشك، خشك باشد آن همين جور است كه شما مى‏فرماييد. بعضا بعضى نقاط را نمى‏گيرد، رد مى‏شود. والاّ اگر آنجور بكنيد، آن هم بعضا است نه غالبا، اين معنا عيب ندارد. سؤال؟ نه، ممكن است صب ماء ديگر بشود. كلام اين است كه يد را به صب تمام نكند. با صب و امرار اليد غسل اليد را تمام بكند. غسل الوجه را تمام بكند. اين معنا استفاده‏اش از اخبار وضوءآت بيانيه بحثى ندارد. بعد ايشان مى‏فرمايد بر اينكه ارابع عشر ان يكون حاضر القلب فى جميع احوال مستحب است بر اينكه كسى كه وضو مى‏گيرد حضور قلب داشته باشد. حضور قلب داشته باشد در جميع آن احوال وضو. موقعى كه آب را فرض كنيد برمى‏دارد به صورت مى‏ريزد. صورت را مى‏شويد. غسل يد و يمنا و يسرى را، مسح را مى‏كند، قلبش حضور قلب داشته باشد. اين معنا بلا اشكال حكم مى‏شود به استحبابش. چرا؟ براى اينكه اين حضور القلب، موقعى كه انسان عبادت را اطيان مى‏كند مثل بعضى‏ها كه وضو مى‏گيرد، مى‏گويد
كه فلان چيز را هم بخر، به آن آدمش مى‏گويد، فلان چيز را هم بخر. گوشت را هم بخر، كم بخر. مى‏بينى وضو مى‏گيرد ولكن آن صحبت‏ها را به او مى‏كند. اين وضو صحيح است، عيبى ندارد. در وضو قصد اجمالى كافى است. به حيث اينكه لو سئل، چكار مى‏كنى؟ مى‏گويد وضو مى‏گيرم. اين كافى است. اينكه وضو عنوان قصدى است، بايد قصد داشته باشد، خودش هم براى خدا مى‏گيرد. خدا اگر امر نكرده بود براى نماز و اينها وضو نمى‏گرفت يا امر نكرده بود بر اينكه طهر محبوب من است، طهارت، وضو را نمى‏گرفت. عنوان قصدى را هم قصد كرده است. ولكن اين معنا كه قلبش حاضر بوده باشد و آنها مشهور نشود اين مرتبه كمال عبادت است كه انسان به معبود خودش كه مى‏خواهد عبادت بكند، افراغ داشته باشد. فارغ بوده باشد، براى آن عبادت. اين نظرش فقط به آن عبادتش بوده باشد. صاحب وسايل قدس الله نفسه الشريف بابى دارد در مقدمات وسايل كه همان جلد اول است. در آنجا باب نوزده است، يك بابى دارد كه تأكد استحباب حب العباده و تفرق لها.
در آن باب يك روايتى دارد كه صحيحه عمر ابن يزيد است. محمد ابن يعقوب عن عدة من اصحابنا عن احمد ابن محمد، عن ابن محبوب، عن عمر ابن يزيد، عن ابى عبد الله عليه السلام روايت من حيث السند صحيحه است. قال امام صادق سلام الله عليه فى التورات مكتوب، در تورات اين نوشته شده است. اينكه كه مى‏فرمايد فى التورات مكتوب اين معنايش اين است كه اين حكم ابدى است كه نقل مى‏كند. فى التورات مكتوب يابن آدم تفرغ العبادتى. خودت را فارغ بر عبادت من قرار بده. يعنى از چيزهاى ديگر، ديگر اعراض بكن، مشغول عبادت من بشو. يعنى موقعى كه، قدر متيقنش همان موقع عبادت است. تفرق بلل العبادتى... به قلب تو پُر مى‏كنم از غنا و اكلك الى طلبك به طلب تو، تو را واگذار نمى‏كنم. و على ان اسدّ... قلبى خوفا منى، قلبت را از خوف خودم مى‏كنم. اين تفرغ للعباده كه انسان از كارهاى ديگر غمض عين بكند و مشغول عبادت بشود حضور قلب مرتبه كامل تفرغ است. ممكن است كسى بازارش را ول كرد مى‏رود وضو بگيرد، اين هم تفرغ است ولكن در ذهنش همان ترازو و اينها، دفتر حساب است. اين هست ولكن مرتبه كامل تفرغ اين معنا است كه خدمت شما عرض كردم. علاوه بر اين در بعضى روايات از مولانا امير المؤمنين عليه السلام و از ساير ائمه نقل شده است در حالات آنها كه موقعى كه وضو مى‏گرفتند رنگ مباركشان تغيّر پيدا مى‏كرد و اعضائشان به لرزش مى‏افتاد. عرض مى‏شد خدمت آنها چه شده است شما را؟ كه اينجور شده‏ايد. مى‏فرمودند سزاوار است بر كسى كه محيا مى‏شود براى عبادت بر ربّ جليلش اين حال را داشته باشد. كه همان عظمت آن مقام است، كيفيت آن مقام كه آن مال اهلش است. ولكن اين معنا كه افراغ القلب است كما اينكه گفتيم آن اختصاص به ائمه صلوات الله عليهم ندارد در مومنين هم مى‏شود. در مؤمن صالح متقى كه مى‏بيند كه اينها ذخيره آخرت است و آنهايى كه مى‏كوشد و آنها بالاخره از دست خواهند رفت اين ذخيره آخرت است كه انيس و مونسش در آن دار دنيا و اينها است، اين كار را مى‏كند. بعد ايشان قدس الله نفسه الشريف يك چيزى هم فرموده‏اند، فرموده‏اند بر اينكه الخامس عشر، پانزدهمى كه مستحب است ان يقرء القدر حال الوضو، سوره انا انزلنا را در حال وضو بخواند. و السادس عشر ان يقدر آيت الكرسى بعده. بعد از وضو هم آيت الكرسى بخواند. اين را مجلسى قدس الله نفسه الشريف در كتاب بحار از فقه رضوى نقل كرده است كه قال عليه السلام اىّ مؤمنٍ قرء فى وضوئه انا انزلناه فى لية القدر خرج من ذنوبه كيوم وردت امه، باز هم آن فقه رضوى كه حالش را كرات بحث كرده‏ايم. باز در بحار... در جامع الاخبار و كتاب ولد الامين آنجا دارد بر اينكه من قرء بعد اسباق الوضو انا انزلنا فى لية القدر كسى كه بعد از اينكه وضوئش را اسباق كرد، انا انزلناه فى لية القدر را بخواند و قال الهم انى تمام الوضو، اينكه مى‏گفتيم اسباق به معناى اسباق وضو و تكميل وضو است مؤيدش هم اين است. دعايى كه وارد شده است در اسباق وضو. الهم انى اسئلك تمام الوضو و تمام الصلاة و تمام رضوانك و تمام مغفرتك لم تضر بذنب الاّ محته. الاّ اينكه آن ذنب را فرض كنيد آن محو مى‏كند اين‏
قرائت انا انزلنا.
باز در آن كتاب نقل شده است من قرء على اثر وضوئه يعنى عقيب وضوء آية الكرسى مرتا عطاه الله اربعين، و رفع اربعين درجتا. سؤال؟ غرض اين رواياتى هست، اين روايات مى‏دانيد كه اينها استحباب را اثبات نمى‏كند. اينها اخبار من بلغ ثواب على عملٍ موردش اينجا است. كسى اينها را به عنوان رجا اطيان بكند. مدلول آن اخبار اين است كه اين ثواب به او مى‏رسد و اعطا مى‏شود. يكى هم اين است كه مستحب است موقع وضو گرفتن شيئى از آب را به صورتش بزند. كه مثل اينكه فرض كنيد يك خرده خوابش مى‏آيد. وقتى كه آب را زد به صورتش يك خرده بيدار مى‏شود يا خيلى سرد است يك خرده زد به صورت، يك خرده يك جورى مى‏شود كه آن سردى آب را بعد ديگر احساس نمى‏كند. اين هم در فقه مرسلا نقل شده است. هذا تمام الكلام فى مستحبات الوضو، مرسلا نقل شده است اين هم. مورد تسامح در اخبار سنن است، يقع الكلا فى... انشاء الله.