جلسه 541

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:541 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ: 22/10/1369
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
مى‏فرمايد از مكروهات وضو استعانت به غير است، در آن مقدماتى كه آن مقدمات مقدمات قريب الوضو حساب مى‏شود. مراد از غير شخص است. انسان آخر است كه انسان استعانت بجويد به شخص آخرى در اتيان به مقدمات قريبه لوضو. وضو يك مقدمات بعيده‏اى دارد. مثل اينكه شخصى بئرى را حفر مى‏كند كه صاحب خانه از آن آب بئر وضو مى‏گيرد ولكن اين مقدمات بعيده است. حتى مجى الماء. به خادمش مى‏گويد بر اينكه آب بياور، وضو بگيرم. آن هم ابريق يا كاسه را پر مى‏كند و مى‏آورد. اين مجى الماء و نحو ذالك كه مقدمات بعيده هستند، استعانت به شخص آخر در اين مقدمات كراهتى ندارد. و وجهى هم نيست بعضى‏ها توهم كنند كه در اينها استعانت در مثل مذى بالماء، استعانت مكروه است. حيث اينكه در روايات وارد است خود امام عليه السلام طلب مى‏كرد ماء را، و مى‏آوردند وضو مى‏گرفت. از آن رواياتى كه در ما نحن فيه وارد است، موثقه سماعه‏اى بود كه سابقا گذشت. در باب استحباب اعادة الوضو، لصلاة المغرب. در آن موثقه سماعه داشت امام عليه السلام وقتى كه وقت مغرب مى‏رسيد در آن وقت خواست، خود روايت را بخوانم.
آبى را خواست كه بياورند بر او، باب هشتم بود از ابواب الوضو. آنجا داشت، موثقه سماعه بود. چونكه سند دومى‏اش و رواه البرفى فى المحاسن عن ابيه عن عثمان ابن عيسى، عن سماعة ابن مهران قال كنت عند اب الحسن فصّل الظهر و العصر بين يدىّ و جلست عند حتى حضرت المغرب فدعا بوضوء. آب وضو را خواست كه بياورد. در اين صورت فتوض‏ء لصلاة به من هم فرمود ثم قال توض‏ء قلت جعلت فداك، انَ على وضوء فقال و ان كنت على وضوء كه سابقا گذشت. اين وضوئى را كه امام عليه السلام مى‏گرفت اين وضو را مى‏گرفت. همان وضوء عبادى است كه استعانت به غيرى كه هست در روايات پر است. روايات بيانيه كه پر است امام عليه السلام فرمود براى شما حكايت كنم وضوء رسول الله (ص) فدعا بتشتٍ يا بقعد، او بناء كه از ماء. عمده مثل اين دومى است. چونكه در آنها ممكن است كسى بگويد كه آن وضوء صورت الوضو بود. چونكه امام عليه السلام در مقام تعليم نفس الوضو بود. بدان جهت در ما نحن فيه وضوئى را براى صلاة نمى‏گرفت. ولو بعيد است، كسى اگر تمام آن روايات را نگاه بكند مى‏بيند كه نه وضوئى كه مى‏گرفتند، وضوء همان صلاتى بود. فى الطهارة بود. و مى‏فرمود كه در بعضى‏ها دارد كه لا يقبل الصلاة الاّ بهذا. اين اصل حقيقى، وضوء حقيقى بود. ولكن كسى در آنها مناقشه كرد كه نه آن در مقام تعليم بود، براى عبادت صلاتى وضو بگيرد و در مقدمات بعيده كه مثل المجى بالماء استعانت بجويد، مثل موثقه سماعه دليل مى‏شود بلا كلام كه الان خواندم. مى‏ماند مقدمات قريبه. مقدمات قريبه كالصب الماء باليد. البته اين صبّ الماء فى اليد دو صورت دارد. يك صب الماء فى اليد است لغسل اليدين. كه دستش را بشويد شخص. اين استعانت در مقدمات است. مقدمات قريبه است. يك وقت اين است كه آب را مى‏ريزد به كَفَش كه انسان با او غسل اليد و الوجه را بكند. اينها را عرفا مقدمات قريبه حساب مى‏كنند. صب الماء باليد را. چه بخواهد دستهايش را بشويد كه دست و رو شستنى كه قبل از وضو مستحب است، يا فرض بفرماييد اگر آن هم كسى گفت كه آن هم مقدمه قريبه خود وضو نيست صب الماء على اليد كه‏
با او غسل على الوجه مى‏شود و غسل الزراعين مى‏شود، بلا اشكال از مقدمات قريبه است.
آن صب الماء باليدى كه هست، اين را مى‏گوييم كه غير صب بكند، اين را گفته‏اند كه صب مكروه است. دليل بر كراهتش را در ما نحن فيه، روايتى را ذكر كرده‏اند كه آن روايت را صدوق عليه الرحمه قدس الله سره نقل كرده است. هم غير الصدوق كه كلينى قدس الله نفسه بلكه شيخ هم قدس الله نفسه او را نقل كرده است. آن روايت، آنى كه كلينى نقل كرده است، باب چهل و هفت از ابواب الوضو است. باب يك محمد ابن يعقوب، عن على ابن محمد ابن عبد الله، كه على ابن محمد ابن عبد الله همان بندار است كه لا بعث، از مشايخ كلينى است كه لا بعث به. عن ابراهيم ابن اسحاق الاحمر. اين ابراهيم ابن اسحاق الاحمر است كه احمرش نگذاشته است توثيق كنند اين را. اين ابراهيم اسحاق احمر اين توثيق ندارد، بلكه تضعيف دارد. اين نقل مى‏كند عن حسن ابن على ابن بشّا، حسن ابن على ابن بشّا معتبر است. روايت من حيث السند همان ابراهيم ابن اسحاق ابن احمر است كه ضعفش بواسطه او است. قال دخلت عن الرضا عليه السلام و بين يده ابريق يريد ان يتحى منه لصلاة. در جلوى مباركش يك ابريقى بود، آفتابه‏اى بود كه مى‏خواست تحى پيدا كند با اين ابريق براى صلاة. يعنى وضو بگيرد. فدنوت منه، نزديك شدم از امام عليه السلام لاصب عليه، تا اينكه آب را من بريزم. به دست مباركش. فابا ذالك، منع كرد. گفت بگذار زمين. فقال محيا، حسن. اين كار را نكن. فقلت له... چرا من را نهى مى‏كنيد كه بر دو دستت آب بريزم. خوشت نمى‏آيد كه من اجر ببرم؟ قال توجر انت، تو اجر مى‏برى و اوز انا، من هم وزر مى‏برم. فقلت و كيف ذالك؟ اين چه جور مى‏شود؟ قال و سمعت الله عزوجل يقول فمن كان يرجوا لقاء ربه فاليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادت ربه احدا و هانا اذا اتوض‏ء لصلاة و هى العباده. اين عبادت من مى‏شود صلاة، فاكره ان يُشركنى فيها يا يَشركنى فيها احد، كسى با من شريك بشود در اين عبادت. يك سندش اين است. يك نكاتى هست عرض كنم.
اين روايت نه آنجور است كه توهم شده است، ظاهر اين روايت اين است كه اين روايت جايز نيست. صب الماء خودش جايز نيست، ظاهر اين روايت اين است كه و اوزر عليه. وزر بشود بر من. عرض مى‏كنم بر اينكه اين قطعا مراد نيست. قرينه قطعيه در خود روايت است كه امام عليه السلام فرمود در جواب آن سائل كه تكره ان اوجد؟ تو خوشت نمى‏آيد كه من اجر ببرم، قال توجر انت. تو اجر مى‏برى اگر بريزى. خوب اگر حرام بوده باشد، يعنى مبطل بوده باشد وضو را اين وضو كلا وضو است. چه اجرى دارد بر او؟ اينكه مى‏فرمايد، اين در خود اين روايت شهادت است بر اينكه در ما نحن فيه اين حكم، حكم كراهتى است. يعنى ثواب وضو كم مى‏شود. وزر، وزر قلّت ثوابى است. نه وزر عدم استحقاق مصوبت اصلا هست كه بطلان باشد. در ما نحن فيه اين دلالت مى‏كند بر اينكه اين معنا استعانت به صب الماء اليد چه آن صبى كه قبلا دو دست مبارك را بشويد، يا آن صبى كه با او غسل وجه و يد را بكند، اين دو تا هر دو مقدمات قريبه هستند. به مقتضاى اين روايت. چونكه او نزديك شد كه آب بريزد. امام عليه السلام نهى كرد. امام عليه السلام ربما اول دستهايش را، چونكه مستحب هم هست.
سؤال؟ اعانه بر عمل بطلان چه مى‏شود؟ وقتى عمل باطل شد اجر ندارد او. وقتى كه عمل اجر ندارد در ما نحن فيه... مى‏گويد كه مى‏خواهد در اين عملى كه امام عليه السلام اتيان مى‏كند در ثواب اين شريك بشود. ان يشركنى فيه، كه مى‏گويد كه اين در اين شريك مى‏شوى با من. اين در صورتى مى‏شود كه استعانت عيبى نداشته باشد. والاّ اگر عمل باطل است، ثوب ندارد تو شريك بشوى. پس على هذا الاساسى كه هست در ما نحن فيه اين روايت شاهد قطعى دارد، اين نهى، نهى به معنا قلّت ثواب است تنزيهى در عبادت است. به معنا قلّت الثواب است. يعنى ثواب من كم مى‏شود، تو ثواب مى‏برى اما ثوب من كم مى‏شود. وزر بر من مى‏افتد. يك نكته ديگرى كه در اين روايت هست بگويم اين را، روايت ضعيف است. اين نكات ربطى به اين دخل ضعف روايت ندارد. عرض مى‏كنم بر اينكه امام عليه السلام اين آيه مباركه را تطبيق به ما نحن فيه كرد و فرمود بر اينكه تو اگر اين كار را بكنى اين شريك مى‏شوى با من در عمل و حال اينكه خداوند تبارك و تعالى در قرآن مجيد فرموده است فاليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادت ربه احدا. اين مى‏دانيد كه اين تعليل خودش مناسبت دارد با كراهت تنزيهى. چرا؟ براى اينكه آيه مباركه به آن معناى ظاهرى‏اش منطبق به ما نحن فيه نمى‏شود. ظاهر آيه مباركه كه نهى از او هست او اين است كه معبود انسان در عبادت متعدد بشود. غير خدا هم معبود گرفته شد كه خاطر او را هم از خودمان دلشان كنيم كه اينجور، شركت همان است كه معبود متعدد بشود و او اصل عبادت را باطل مى‏كند كما سيعطى انشاء الله در بحث رياء در عبادت. خودت عبادت را باطل مى‏كند. هر عبادتى كه در او معبود غير خدا هم شد، آن عبادت باطل مى‏شود. بدان جهت در ما نحن فيه عامل در اين عبادت دو تا است. كسى استعانت بكند، اين عامل دو تا مى‏شود. اين عيبى ندارد، اصلا بعضى واجبات است كه به شركت موجود مى‏شود. مثل آن اقل نفرى كه با او صلاة جمعه منعقد مى‏شود. آن صلاة جمعه عبادت است ولكن عبادت شركتى است. چونكه جماعت شرط صحتش است. اين جمع شريكا اين عبادت را موجود مى‏كند. اقل ما تنعقد به الجمعه. اين منافات ندارد، هيچ با اخلاص هم منافات ندارد. بدان جهت امام عليه السلام كانّ اينجا كه خدا وضو را از من خواسته است، از من تنها تو هم دخل بكنى، كان اين هم يك مرتبه‏اى هست، يك مرتبه خفيه‏اى هست كه اين هم از اين معلوم مى‏شود كه حزازت دارد. والاّ اين آيه ربطى به ما نحن فيه ندارد.
بدان جهت اين در ما نحن فيه به قول بعضى اعلا مثل تفسير بالبطن است كه از بطن آيه هم امام عليه السلام، اين معنا را استفاده كرده است كه اين هم در عملى كه هست قادح است به آن معنايى كه گفته مى‏شود. يعنى ثوابش را كم مى‏كند. آنجايى كه انسان مى‏تواند عمل را مستقلا خودش اتيان بكند و خطاب به آن عمل هم به خود شخص متوجه است. هر كسى مكلف به صلاة است با وضو. سؤال؟ آخر اين حرف ديگر ربط ندارد. معبود دو تا است، يا عامل دو تا است؟ عامل دو تا است اين عيب ندارد. اين منافات با عبادت ندارد. سؤال؟ آن اصل اولى يعنى ظهور. ما هم خواهيم گفت كه در خود وضو استقلال است. يعنى بالمباشره انسان موجود بايد بكند. اين ظهور وغسلوا وجوهكم ظاهرش اين است كه هر كس صورت خودش را خودش بشويد. من بيا صورت مبارك شما را بشويم، تو هم بيا صورت من را بشور. من دست تو را بشويم، تو هم دست ما را بشور، نمى‏شود. فغسلوا وجوهكم، ظاهرش اين است كه هر كس صورتش را خودش بشويد. اين مباشرت است ظاهر و هكذا در وضوئات بيانيه ظاهر اين است كه آن مباشره، ولكن مباشرت در خود وضو، اين ربطى به شرك در عبادت نيست، براى خدا شريك در عبادت اگر اينجور نكند. نه اين شرط خود عمل است كه عمل چونكه عمال مباشرى است، مباشرت در او شرط است. كلام اين است كه مقدمات اين عمل كه مباشرى نيستند. مقدمات اين عمل اين است كه آبى بياورند. در دستش آب باشد. يك وقت اين است كه او از آفتابه مى‏ريزد، آن كنيزش يا دخترش، يا پسرش، يا خادمش، يا اينكه نه خودش مى‏ريزد. يا خودش برمى‏دارد. كلام در اين مقدمات قريبه است. كه در اين مقدمات قريبه اين كسى استعانت بكند اين داخل مدلوله آيه مباركه نيست. مدلول آيه مباركه شريك بودن در معبود است در عبادت شخص كه در معبودش غير خدا هم بوده باشد كه اصل آن عمل باطل است، كما فى بحث الريا خواهد آمد.
على هذا الاساسى كه هست، استدلال امام عليه السلام به اين آيه، يعنى استشهادش نوع تنبيه و تقريبى هست كه اهل آيه كه اهل بيت هستند آنها از اين آيه اين را هم مى‏فهمند كه اين معنا هم نشود. خوب عيبى ندارد، اين مناسبت با همين اين معناى بطنى، مناسبت با كراهت دارد كه در خود روايت اصلا قرينه قطعيه بر اين معنا است. بدان جهت در ما نحن فيه مدلول اين روايت كه استعانت در مقدمات قريبه، مكروه است اين دلالتش تمام است. احتياج به امر ديگرى نداريم كه قرينه خارجيه ملزم كنيم كه قطعا همين جور است. جايز است اين استعانه حرام نيست. اين حرف را گفته‏اند، جايش اينجا نيست. خود روايت دلالت مى‏كند. فقط مى‏ماند ضعف سند. ولكن اين روايت به سندهاى متعددى ذكر شده است و رواه الشيخ باسناده عن محمد ابن يعقوب از كلينى نقل كرده است. محمد ابن على ابن حسين قال كان اذا امير المومنين اذا توض‏ء لم يد احدا يصب عليه الماء، نمى‏گذاشت كسى به دست مباركش آب بريزد. فقيل له يا امير المؤمنين... چرا نمى‏گذارى اينها آب بريزند؟ فقال لا احب ان اشرك فى صلاتى احدا. كسى را در صلاة خودم شريك قرار بدهم. اين درست است، آنجا شرك بر خدا بود، او را مى‏گفتيم. در صلاة هم كسى را شريك قرار بدهند، يعنى يك عامل ديگرى هم غير از من در بين بوده باشد. اين را دوست ندارم. اين را مى‏دانيد كه دوست ندارم كه دلالت به حرمت نمى‏كند. دوست ندارم، دوست ندارم عبادتى است، همان كراهت در عبادت مى‏شود. ولكن روايت من حيث السند مرسله است، كما ذكرنا. باز استشهاد فرموده است و قال الله تبارك و تعالى فمن كان يرجوا لقاء ربه، فاليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعادت ربه احدا. كه مثل آن روايت اولى است.
باز صدوق عليه الرحمه هم در مغنه مرسلا نقل كرده است، و در علل هم سندش اين است. و فى علل الصدوق عن ابيه، عن محمد ابن يحيى العطار، محمد يحيى العطار، عن محمد ابن احمد ابن اشعرى است، عن ابراهيم ابن اسحاق ابن احمر، همان ابراهيم ابن اسحاق است عن عبد الله ابن حماد. عبد الله ابن حماد هم توثيقى ندارد. عن ابراهيم ابن عبد الحميد عن شهاب ابن عبد ربه كه ابراهيم عبد الحميد از اجلا است شهاب ابن عبد ربه لا بعث به است فقط عبد الله حماد انصارى است با ابراهيم ابن اسحاق احمر. عن ابى عبد الله عليه السلام و عن امير المؤمنين نحوه. باز و رواه الشيخ باسناده عن ابراهيم ابن هاشم عن عبد الرحمان ابن حماد، باز در اين سند هست، عن ابراهيم ابن عبد الحميد، اين سند عبد الرحمان ابن حماد را دارد كه توثيق ندارد. يك سندى هست آن سند، سند معتبره‏اى هست. آن روايت، روايتى است كه در ما نحن فيه مى‏گوييم و فى الخصال، روايت، روايت سومى است. و فى الخصال عن ابيه، صدوق در خصال از پدرش و عن على ابن ابراهيم عن پدرش عن نوفعلى عن السكونى، همان سند سكونى كه نوفعلى هست و گفتيم از معاريف است. عن ابى عبد الله عليه السلام عن آبائه، عن على عليه السلام قال رسول الله (ص) خصلتان لا احبُ ان يشاركنى فيها احد وضوء فانه من صلاتى. او از صلاتم است. اين ديگر در ذيل ندارد كه قال الله. اين ديگر اين حرفها را ندارد. اين يكى عبارت از صلاة است يكى هم صدقه است كه صدقه را بالمباشر خودم بدهم. نه بواسطه چيزى كه هست، واسطه. فانّه من صلاتى و صدقتى فانه من يدى، الى يد السائل. فانّها تقع فى يد الرحمان. كسى شريك بشود، واسطه در اين بشود، خدا دوست ندارد. خوب اين روايت من حيث السند معتبر است، حكم به كراهت به معنا قلّت ثواب لا اشكال فيه. مى‏گفتيم سند مى‏خواهيم و سند هم اين روايت، همين مضمون و دلالتش بهتر چونكه لا احب بيشتر از آن قلت الثواب در عبادت چيز ديگرى نمى‏فهماند. چونكه عبادت مشروع است. مشروع است، امر دارد. لا حب معنايش قلّت الثواب مى‏شود.
در ما نحن فيه فتواى به كراهت از اين روايت عيبى ندارد. فقيه وسوسه‏اى در اين روايات نبايد بكند، از حيث دلالت و السند. ولكن در بين روايتى هست كه از آن روايت استشمام مى‏شود كه استعانت عيبى ندارد. آن روايت، روايت ابى عبيد حزاء است. در باب پانزده از ابواب الوضو، روايت هشتمى است. محمد ابن الحسن كه شيخ الطايفه است. باسناده عن حسين ابن سعيد عن صفوان و فضالة ابن ايوب، عن فضيل ابن عثمان عن حزاء، سند تمام است. او مى‏گويد، ابى عبيده حزاء با آن جلاتش مى‏گويد وضعت ابا جعفر عليه السلام بجمعٍ من وضو دادم ابا جعفر عليه السلام را در جمع. در همان مشعر، يكى عرفات، اين مشعر را جمع مى‏گويند كه اجتماع مى‏شود جماعت الناس. به عرفه ما اطلاق مى‏شود. اين امام باقر سلام الله عليه، چونكه آنجا مى‏دانيد ديگر شلوغ مى‏شود. كسى بايد مثلا يك آبى بياورد براى انسان، يك كمكى بكند جاى آنجا است. مى‏گويد و قد بال، بول هم كرده بود امام عليه السلام. فناولته ماء فاستنجاء. آب را به او دادم استنجاء كرد. استنجا كه تمام شد، ثم سببت عليه كفا فغسل وجه. آب به كفش آبى ريختم سببت عليه كفا، يك كف مباركش را پُر كردم از آب فغسل به وجه. و كفا غسل به زراعه به يمنا، و كفا غسل به زراعه... ثم مسح بفضله الندا، رأسه و الرجلين. با آن رطوبتى كه زيادى بود، مسح رأس و رجليت را فرمود. خوب امام عليه السلام همين جور استعنات را كرده است. خوب چه جور مى‏شود بگوييم؟ اين پيش ما محصورى ندارد. اينكه ندارد امام عليه السلام هميشه اين كار را مى‏كرد. ربما همانجا مى‏كرد، خود آن جمعى كه هست، انسان تا آفتابه را بگذارد زمين، همين جور بود ديگر، آفتابه ريخته به زمين رفته است، شلوغ مى‏شود. بدان جهت كسى در دست گرفته بود در دست مباركش هم ريخت امام عليه السلام هم همّش اين بود كه جواز اين را بفهماند. چونكه جمع است، مردم حاضر هستند. بفهمند كه جايز است، مانعى ندارد اين معنا. و منافات هم با كراهت در عبادت ندارد. بدان جهت بناء على ما سلكنا نه در روايات دلالت، آن داله بر نهى، بر نهى تنزيهى قصور است فى نفسها، نه هم در اين صحيحه مباركه معارضه‏اى با او هست. با هم ديگر بدان جهت، فقه فتوا بدهد استعانه به غير به شخص آخرى در وضو در مقدمات قريبه‏اش مكروه است اين فتوا عيبى ندارد. اين امر اول.
بعد ايشان امر ثانى را در ما نحن فيه عنوان مى‏كنند در عروه و آن عبارت از اين است كه مكروه است انسان وقتى كه وضو مى‏گيرد آن وضو را با دستمال پاك كند، آب وضو را. بعد مى‏فرمايد در ذيل اين عبارت در عروه بلكه مكروه است... مطلقا. ولو با دستمال نبوده باشد. آنى كه ثواب را كم مى‏كند، آن عبارت از اين است كه انسان يك كارى بكند كه دستهايش بخشكد. ولو بخارى است گرفت به بخارى كه زود خشك بشود. زمستان است به بخارى گرفت خشك كرد، مكروه است. دستمال مدخليتى ندارد. اين در ما نحن فيه اين دليلش چيست كه اين معنا، مكروه است؟ بابى هست در وسايل، باب چهل و پنج از ابواب الوضو آنجا يك روايتى هست كه آن روايت، روايت مرسله صدوق است. مرسله است، روايت پنجمى است در باب چهل و پنج. قال و قال الصادق عليه السلام، صدوق فرموده است، امام صادق فرموده است نقل مى‏كند جزما، من توض‏ء و تمندل كسى كه وضو بگيرد و با منديل خشك كند كتبت له حسنه. يك حسنه نوشته مى‏شود. و من توض‏ء و لم يتمندل حتى يجف وضوء كتب له ثلاثون حسنه. سى تا حسنه اين ذيلش كه و من يتمندل حتى يجف وضوء آب وضوئش خشك بشود، اين قرينه است بواسطه اينكه متعارف به او تجحيف مى‏شود والاّ آن خصوصيتى ندارد. آنى كه وضو را در فضيلتش نگه مى‏دارد اين است كه آب وضو كه در اعضا هست خودش خشك بشود كه ثلاثون مى‏شود. اين روايتى است كه ايشان در ما نحن فيه ذكر كرده است. اين هم خودش لسان، لسان استحباب است، قلّت ثواب و كثرت ثواب است، اين هم جاى بحث نيست. انما الكلام اين است، ما در ما نحن فيه دو طايفه ديگر از روايات داريم. يك طايفه از آنها مى‏گويد مسح بالمنديل عيبى ندارد، اشكالى ندارد. آن روايات منافات با اين روايت ندارد، آنها مى‏گويند مثل صحيحه محمد ابن مسلم كه روايت اولى است. محمد ابن مسلم باسناده عن حسين ابن سعيد عن حماد، عن حريض، عن محمد ابن مسلم، قال سألت ابا عبد الله عليه السلام، ان تمسح بالمنديل قبل ان يجف، قبل از اينكه اعضاء خشك بشود، عيبى ندارد. روايت ابى بكر حزرمى هم دارد لا بعث بمسح الرجل... اذا كان ثوبا نظيف. ثوب اگر نظيف باشد اشكالى ندارد. اين روايات معارضه‏اى با او ندارد. يك رواياتى داريم كه آنها اصل اين استحباب اينكه وضو را بگذارد خودش خشك بشود نفى مى‏كنند اينها را.
سؤال؟ لا بعث، لا بعثه عبادتى است. يعنى شرط نيست. وضو را باطل نمى‏كند. لا بعث، ظاهرش اين است وضو را باطل نمى‏كند. خوب عيبى ندارد، وضو را باطل نمى‏كند آن روايت نمى‏گفت كه باطل مى‏كند. آن مى‏گفت... سؤال؟ احتمال مى‏داد، از خود من پرسيدند. گفتند انسان وقتى كه مسح مى‏كند پايش را. مسح كرد پايش را، هنوز پاى چپش مانده است. جوراب همان پا را مى‏پوشد. جوراب هم خيلى تنگ است، ديگر آن مسح خشك مى‏شود قبل از مسح، اين اشكال به وضو مى‏رساند يا نمى‏رساند؟ گفتيم نمى‏رساند. خوب اين هم همين جور است، آن هم مى‏گويد كه شايد اين اشكال داشته باشد. گفتند لا بعث، بحثى نيست. اينها منافاتى ندارد، لا بعث يعنى ضررى به عبادت نمى‏زند و صحت را از بين نمى‏برد، او مى‏گويد كه ثواب را كم مى‏كند. با هم تنافى ندارد. يك دسته از روايات داريم كه اصل اين كراهت را مسح كرده‏اند به منديل يا غير منديل مكروه است ثواب را كم مى‏كند اين را منكر هستند. اين طايفه را بايد جواب گفت. اين طايفه، يكى از آنها موثقه اسماعيل ابن فضل است. اسماعيل ابن فضل هاشمى. روايت سومى است، و باسناد الشيخ عن سعد ابن عبد الله، عن موسى ابن حسن الخشّا. كه سعد ابن عبد الله از او نقل مى‏كند. عن ايوب ابن نوح كه شخص ذيلى هست. عن حسن ابن على فضال كه همه مى‏شناسند. عن مروان ابن مسلم، عن اسماعيل ابن فضل، اينها هم كه لا بعث به هستند. قال رأيت ابا عبد الله عليه السلام. توض‏ء لصلاة، خود امام صادق را ديدم كه وضوء صلاتى گرفت، ثم مسح وجه باسفل قميسه. با پايين ثوبش، پيراهن عربى است ديگر، با همان پيراهن مسح كرد وضو را. ثم قال، اين اگر تنها بود، مى‏گفتيم بر اينكه خوب اين را مى‏خواست جوازش را برساند. يعنى محصورى در اين نيست. ثم قال يا اسماعيل افعل هكذا فانى هكذا افعل. هر وقت كه وضو مى‏گيرى همين جور بكن، من هم همين جور مى‏كنم. دستمال نمى‏خواهد. همان پيراهن كافى است. خوب اين نفى مى‏كند استحباب را ديگر. كراهت را، قلّت ثواب را نفى مى‏كند. اين معنايش ادامه كار است. يك روايت ديگرى هم دارد، آن صحيحه عبد الله ابن سنان است كه آن صحيحه عبد الله ابن سنان روايت هفتمى است.
برقى در محاسنش نقل مى‏كند عن ابيه عن من ذكره عن عبد الله ابن سنان. قال سألته ابا عبد الله عليه السلام... كان لعلى عليه السلام خلقة فى المسجد ليس للوجه يتمندل بها. يك خرقه‏اى مختص به على ابن ابيطالب بود يك دستمال در مسجد، هميشه وضوئش، وجهش را با او پاك مى‏كرد. اين سندش ضعيف است. ام من ذكر است. و ان على ابن حكم عن ابان ابن عثمان، عن عبد الله ابن سنان، عن ابى عبد الله مثله. مثل اين را نقل كرده است. خوب اين منافات، على ابن ابيطالب هميشه مسح مى‏كرد، اين نمى‏شود گفت و منهنا جمعى منكر شدند و گفتند كه اينجور نيست، مسح عيبى ندارد. كراهت را منكر شدند و بعضى‏ها حمل كردند اين اخبار را در مقام معارضه به تقيه. چونكه عامه محصورى نمى‏دانند، حتى نقص در عمل را كه كراهت است ملتزم نيستند، ملتزم شده‏اند كه اينها حمل بر تقيه مى‏شود كه امام عليه السلام همين كار را، و هكذا على عليه السلام منديلى آنجا نصب كرده است، خود على ابن ابيطالب عليه السلام در زمانش روحى له الفداء مبتلا به تقيه بود. على هذا الاساسى كه هست در ما نحن فيه اين تقيه است كه عامه ملتزم هستند بر اينكه مثلا فرض كنيد عيبى ندارد آن وقت اينجور مى‏شود. اگر اين معنا ثابت شد عند العامه، همين جور است، و خود آن روايت دالّ بر اينكه كتب له حسنه و آن وقت ثلاثون حسنه، آن روايت تمام مى‏شد، مى‏گفتيم كه در مقام معارضه حمل مى‏شود اين به تقيه. خود آن روايتى كه كراهت را مى‏گفت تمام نبود. يك مرسله بيشتر نبود، بدان جهت الظاهر و الله العالم ترك اين معنا به جهت كراهت بايد رجائى بشود والاّ كراهت مسح اعضاء وضو بعد الوضو اين كراهت شرعيه ثابت نشده است. اين هم نسبت به اين مسئله. مسئله ثالثه انشاء الله فردا.