جلسه 542

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:542 ب‏
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ: 22/10/1369
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در مكروهات وضو بود. مى‏فرمايد از مكروهات اين است كه در آن موضعى كه انسان استنجاء كرده است در آن موضع، در همان موضع وضو بگيرد. بلا فرق وضوئش با آب آخر بوده باشد يا به بقيه مائى بوده باشد كه با او استنجاء كرده است. در همان موضعى كه استنجاء كرده است، در همان مكان وضو مى‏گيرد. اين مسئله فقط يك روايتى نقل شده است كه حاجى نورى قدس الله سره در مستدرك در باب وضو نقل كرده است، يك روايتى را از جامع الاخبار كه خودش هم نبوى است، مرسله است. كه در آن روايت اينجور ذكر شده است، عنوان صاحب العروه اين است كه الثالث الوضو فى مكان الاستنجاء در آن مكانى كه استنجاء كرده است، در آن مكان وضو بگيرد. ولكن در خود روايت انجام بالاخبار عن النبى (ص) انّه عدّ من ما يوصل الفقر از چيزهايى كه براى انسان فقر مى‏آورد غسل الاعضاء فى موضع الاستنجاء، اعضايش را بشويد در موضع استنجاء. اين غسل الاعضاء مطلق است، ولو غير الوضو باشد. وضو را هم شامل مى‏شود. غسل الاعضائى كه در وضو هست اين را در موضع الاستنجاء قرار بدهد.
موضع با مكان يك فرقٌ مائى دارد. ربما مكان صدق مى‏كند در صورتى كه، موضعى كه استنجاء كرده است در آن مكان، غير از آن موضعى باشد كه در او وضو مى‏گيرد. مثل اينكه فرض كنيد يك بيتى هست، يا فرض كنيد زير درختى هست در آن زير درخت كه در يك جا استنجاء كرده است باز در همان زير درخت وضو گرفته است. اين روايتى كه نقل شده است اين را نمى‏گيرد. غسل الاعضاء فى موضع الاستنجا. موضع الاستنجاء يعنى آنجايى كه استنجا را گذاشته است. آن يك طرف درخت است، آنى كه وضو گرفته است يك طرف ديگر درخت است. ولكن ربما مكان الاستنجاء صدق مى‏كند كه مكان الاستنجاء اينجا زير درخت مكان الاستنجاء است، عنوان مكان صدق مى‏كند. عبرت به صدق عنوان مكان نيست، موضع الاستنجاء است. و منهنا آنى كه فى زماننا هذا متعارف است فى بيوت الصغار و آن طبقه ثالثه كه در ربما در آن توالت كه نشيمن گاه درست كرده‏اند، آنجا دستشويى هم گذاشته‏اند آنجا. آنجا استنجاء مى‏كند و اينها مى‏كند، اينجا هم فرض كنيد وضو مى‏گيرد. اين عيبى ندارد. اين را روايت نمى‏گيرد اين را، چونكه موضع دو تا است. مثل همان زير درخت است. ولو وحدت المكان صدق كند كه در همان عبارت عروه است، ملاك تعدد الموضع است. آن موضعى كه در آنجا استنجاء كرده بود، غسل الاعضايش در غير آن موضع است. ولو مكانش يكى بوده باشد. پشت بام است، در يك طرفش استنجاء مى‏كند، در يك طرفش وضو مى‏گيرد، اين روايت اين را نمى‏گيرد. ولو روايت من حيث السند معتبر بود. روايت صحيحه بود، منافات با اين نداشت. ولكن ربما گفته مى‏شود كه اين روايت مع ضعفها سندا معارض است با روايات ديگرى كه آن روايات ديگر من حيث السند تمام است، بعضى‏ها تمام است و دلالت مى‏كنند كه نه اين هيچ محصورى ندارد كه موضع الاستنجائى كه هست، همان موضع الاستنجاء همان موضع وضو هم بوده باشد.
يكى از اين رواياتى كه در ما نحن فيه گفته مى‏شود همان روايت ابى عبيد حزاء بود كه ديروز خوانديم. محمد ابن الحسن باسناده در باب پانزده روايت هشتمى است. محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد، عن صفوان ابن‏
يحيى و فضالت ابن ايوب، عن فضيل ابن عثمان، عن ابى عبيد فى الحزاء مى‏گويد ابى عبيده حزاء و ضعف اباجعفر عليه السلام. وضو دادم ابا جعفر عليه السلام را به جمع، در مشعر و قد بالَ، بول كرده بود. تناولته ماء. تناولته فعل فاعل است. هو ضميرش برمى‏گردد به ابوجعفر سلام الله عليه، اعطاء كردم به امام عليه السلام مائى را، فاستنجاء كرد. ثم سببت عليه كفا فغسله به وجه. بعد كف مبارك را پُر از آب كردم، غسل وجه كرد. گفته شده است كه موضع يكى شد. اين صحيحه دلالت مى‏كند بر اينكه اين معنا محصورى ندارد. در آن روايت عبد الرحمان ابن كثير كه در باب شانزده بود، و ادعيه وضو در آن روايت وارد بود، در آنجا هم دارد بر اينكه مى‏گويد عبد الرحمان كثير هاشمى، عن ابى عبد الله عليه السلام، بينا امير المؤمنين ذات يوم جالس مع محمد ابن حنفيه، اذ قال له، براى پسرش يا محمد،... فاطاه محمد بالماء... ثم قال بسم الله و بالله و الحمد الله الذى جعل ماء طهورا و لم يجعله نجسا ثم الاستنجاء با آن آب. لابد ايشان هم، يا امام عليه السلام بعد فرمودند او پرسيده است چه دعايى مى‏خواندى، يا نزديك بود، خودش مى‏شنويد. حصٍ فرجى و ارفع و الستر عورتى و حرمنى على النار قال ثم تمزمز قال الهم بلغنى حجتى ثم الاستنشق، تا اينكه مى‏فرمايد بر اينكه ثم غسل وجه. در همان موضع. اينجور گفته شده است. ولكن اين درست نيست. اين روايت دلالت نمى‏كند كه استنجاء در همان موضع بود.
فناولت ماء فاستنجاء. آبى دادم استنجاء كرد، ثم سببت عليه، ولو به اينكه امام بلند شد، دو قدم اين ورتر نشست. در مشعر متعارف است. يك جايى استنجاء مى‏كند، تخلى مى‏كند، بلند مى‏شود دو قدم اين ورتر مى‏نشيند وضو مى‏گيرد. اين دلالت نمى‏كند كه موضع‏ها يكى بود. مكان يكى بود، بعله عيبى ندارد. ممكن است كسى ادعا بكند. اما موضع يكى بود كه مستفاد است از روايت اينها دلالتى ندارند به اين معنا. عمده اين است كه آن روايت من حيث السند نبوى است، كسى تسامح در ادله سنن را تمام نداند، اين هم نمى‏تواند حكم بكند كه وضو مكروه است. در آن موضع الاستنجاء. البته با شرايطى، چونكه ماء استنجاء پاك است. موضع هم پاك است، وضو كه مى‏گيرد اعضايش آلوده نمى‏شود. اين كراهت دارد، مكروه است شرعا اين معنا ثابت نشده است. نه اينكه معارض دارد. بلكه به جهت اينكه مقتضى خودش قاصر است. روايت خودش من حيث السند اعتبارى ندارد.
بعله، يك مطلبى هست او را بايد ملتزم بشويم، و او عبارت از اين است، مكروه است انسان آب وضوئش را به آن بيت الخلائى كه هست، به آنجا بريزد. اين معنا مكروه است. كه آب وضو را به آنجا بريزد. اين ربطى به خود مسئله وضو ندارد. بابى دارد در باب وسايل، باب پنجاه و شش از ابواب الوضو است. در آنجا روايتى دارد محمد ابن يعقوب، عن محمد ابن يحيى، عن محمد ابن الحسن يعنى صفوان. صفوان قدس الله سره مكاتباتى داشت با امام حسن عسگرى سلام الله عليه، از آن مكاتبات يكى اين است، كتبَ على محمد عليه السلام، هل يجوز يغسل الميت و مائه الذى يصب العليه يدخل الى بئر كنيف، جايز است بر اينكه ميت غسل داده بشود و ماء غسل ميت، مائى كه صب مى‏شود بر ميت، يدخل الى بئر، مى‏ريزد به چاهى كه چاه كنيف است. يعنى چاه مستراح است. او الرجل يتوض‏ء وضوء الصلاة ينصب ماء وضوء فى كنيف توقع عليه السلام يكون ذالك فى بلالى، اين براى اين يك بلوئه بشود. بلوئه همان چاه خاص است. چاهى است كه براى فاضلاب كنده مى‏شود در بيوت. اين در بيوت بوده باشد، بيوت يا غير بيوت، فرقى نمى‏كند. از اين استفاده مى‏شود كه آب وضو را به آن كنيف ريختن اين مثلا كراهتى دارد. اين معنا استفاده مى‏شود و اين را ملتزم هم مى‏شويم. كما اينكه در غسل ميت هم همين جور است. فتوا داده‏اند، مشهور هم ذكر كرده‏اند در باب تغسيل الميت، كه مكروه است آب تغسيل الميت را رساندن به چاهى كه چاه كنيف است، مكروه است. مستحب براى آن بلوئه‏اى قرار بدهند. روى اين اساسى كه هست اين عيبى ندارد ولكن ربطى به وضو در موضع الاستنجاء نيست و كيف ما كان وضو گرفتن در موضع الاستنجاء چه به آب جديد باشد، چه به ذالك الماء بوده باشد، هيچ كدام دليلى بر كراهت ندارد. انسان به عنوان رجاء ترك كند، مثلا آن موضع را عوض كند كه شايد همين جور بوده باشد، او را احاديث من بلغ مى‏گيرد، قصد رجاء را.
سؤال؟ خود وضو منسوس بود. تعدى نيست. عرض مى‏كنم بر اينكه يكى از مواردى كه مى‏فرمايد وضو مكروه است، الوضو من الانية محززه و المذهبه او المنقوشة بالصور. آنيه‏اى كه خودش فزه نيست، يا دانه‏هاى فضه را به او كوبيده‏اند كه در بحث عوانى گفتيم كه اين قسم از بحث محزز است. يا آب نقره داده‏اند. يا انائى است كه به او نقاط ذهب را كوبيده‏اند يا آب طلا داده‏اند يا طلا كوبيده‏اند. يا آنيه‏اى كه شكل دارد، شكل انسانى، حيوانى. نقوشى دارد. ايشان مى‏فرمايد كه وضو گرفتن از اين اناء مكروه است. دليل بر اين روايت، اما اصل وضو صحيح است، از آنيه‏اى كه آب نقره و طلا داده‏اند يا نقطات فزه و نقاط ذهب به او كوبيده‏اند جوازش در بحث اوانى گذشت كه رواياتى داشتيم كه عيبى ندارد. آنى كه منع در او هست، آن آنيه‏اى است كه صدق كند كه ذهب است و آن آنيه‏اى كه صدق كند خود آنيه فزه است. اما كراهتش كه منعى دارد اين نفع البعث در آنجا با منع كراهتى است. قهرا وضو گرفتن وقتى كه از او مكروه مى‏شود، چونكه وضو عبادت است يعنى اقل ثواب مى‏شود. معناى كراهت اين است. عمده دليل در ما نحن فيه اين موثقه‏اى است كه از او تعبير مى‏شود به اسحاق ابن عمار. و اين موثقه اسحاق ابن عمار اين است. در باب پنجاه و پنج از ابواب الوضو، روايت اولى است. يك روايت هم بيشتر ندارد در اين باب. محمد ابن الحسن باسناده عن محمد ابن احمد ابن يحيى، شيخ نقل مى‏كند اين روايت را از كتاب محمد ابن يحيى الاشعرى. كه صاحب نوادر الحكمت است. عن احمد ابن الحسن او هم نقل مى‏كند از احمد ابن حسن ابن فضال، عن عمر ابن سعيد مدائنى عن مصدق ابن صدقه، عن اسحاق ابن عمار. روايت من حيث السند فتحى هستند اينها مذهبشان. عمر ابن سعيد، مصدق ابن صدقه، اسحاق ابن عمار فتحيات هستند سند. الاّ انّه فتحىٌ. الاّ انّه من حيث ثقات. ثقات هستند اينها. عن ابى عبد الله عليه السلام، عن التسق، يكون فيه التماثيل. در او تمثال مى‏شود. صور مى‏شود او الخوز، او الطور. يكون فيه التماثيل. يا تشت يكون فيه الفزه. آنجا دارد بر اينكه لا يتوض‏ء منه و لا فيه. وضو گرفته نمى‏شود از اين اناء و از اين تشت و از اين مثلا ابريق و امثال ذالك. لا يتوض‏ء منه و لا فيه. اين لا، لا تنزيهى است. چونكه روايات گذشت در بحث اوانى. نهى، نهى كراهتى مى‏شود.
يك نكته‏اى اينجا هست كه بگويم، اين روايت از رواياتى است كه ظهور دارد بر اينكه وضو به نحو الارتماس هم، يعنى ارتماس الاعضا عيبى ندارد. حيث اينكه ما مى‏گفتيم و مى‏گوييم و خواهيم گفت كه عيبى ندارد مكلف صورت را و دست راست را بلكه دست چپ را هم الاّ بعضش را، بعضش را بايد نگه بدارد، اينها را مى‏تواند با ارتماس بشويد بعد بقيه دست چپ را در خارج با دست راست بشويد كه در هر دو دست نداوه وضو موجود بشود، موقع مسح كردن. اين را كه مى‏گوييم روى اطلاقات غسل است. چونكه فغسلوا وجوهكم مى‏گيرد. چه غسل به نحو صب الماء على الوجه باشد و امراره على الوجه باشد، چه نه انسان صورتش را به حوض بزند. غسل است. صورتم را شسته‏ام. خوب همين جور است. اطلاق غسل به او تمسك مى‏كرديم و مى‏كرديم. ولكن اين روايت در خصوص غسل ارتماسى ظاهرش او است. لا توض‏ء منه، و لا فيه. كه در خود آن اناء وضو بگيرد. معنايش عبارت از اين است كه وضو گرفتن از او آب بردارد، انائى كه در او آب است. انائى كه در او، تشتى كه در او آب است، يا از آن آب بگيرد يا از خود اناء بگيرد. اين به ارتماس العضو مى‏شود كه صورتش را بزند. اين لا يتوض‏ء همين جورى. چونكه نهى، نهى تنزيهى است كما ذكرنا و دلالت مى‏كند بر اينكه حزازتى دارد، ملتزم مى‏شويم به اين معنا و ملتزم مى‏شويم انائى كه به او محزز مى‏گويند يا مفز مى‏گويند وضو گرفتن از او چه به نحو اختراف بوده باشد چه به نحو ارتماس بوده باشد يا ذات التماسى بوده باشد اين عيبى ندارد. قلّت الثواب را دارد. اين من حيث الفتوا محصورى ندارد. ايشان مى‏فرمايد بر اينكه الخامس الوضو، برياح المكروه. مورد پنجم يعنى آن مواردى كه مكروه است در وضو، اين است كه انسان وضو بگيرد به مياحى كه استعمال آنها مكروه است. كالمشمش، مثل آن آبى كه فرض كنيد به شمس كرده‏اند. كه متعارف است در زمستان، الان هم طبقه ضعفا همين جور هستند. مى‏بينيد ظرف مسى را پر از آب كرده است گذاشته آفتاب تا گرم بشود. يا در مثل بهار و تابستان هم در بعضى بلاد همين جور است. مى‏گذارند كه آب را گرم مى‏كنند به شمس، از باب قناعت است. شمس خودش گرم مى‏كند اين را. كما اينكه در بعضى موارد اصلا غذا را با شمس مى‏پزند. در بعضى بلادى كه هست بعضى غذاها را با شمس مى‏پزند. چونكه از بس كه گرم است آفتاب.
بعله روى اين حسابى كه هست، روى اين حساب اين مشمسى كه هست، آب مشمس با اين انسان وضو بگيرد اين مكروه است. اين دليلش چه بوده باشد كه ما بگوييم اين وضوئى كه هست مكروه است. بابى دارد در وسايل در ابواب ماء المضاف، باب شش است، كراهت الطهارة بماء اسكن بالشمس فى الآنيه و عن يعجن به. يك وقت است كه حوض است، اناء نيست. هوا گرم است، آفتاب گرم كرده است، آن عيبى ندارد. اناء باشد. آن انائى بوده باشد كه در آن اناء آب را گذاشته باشد گرم كند. عنوان باب را اينجور كرده است. در اين باب رواياتى را ذكر كرده است، يكى از آن روايات معتبره سكونى است. كه معتبره سكونى كه هست روايت دومى است، محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه، عن الحسن ابن حسين ابن الفارسى، عن سليمان ابن جعفر، عن اسماعيل ابن زياد اين سند را نمى‏گوييم و رواه الصدوق. سند ديگر صدوق دارد. و رواه الصدوق فى العلل، عن محمد ابن الحسن. محمد ابن حسن وليد است. عن الصفار. محمد ابن حسن وليد استاد صدوق هم از محمد ابن حسن صفار نقل مى‏كرده است. اين صفار هم نقل كرده است از ابراهيم ابن هاشم عن النوفعلى. ابراهيم ابن هاشم هم از نوفعلى نقل كرده است، عن السكونى. اسماعيل ابن ابى زياد همان سكونى است. اسماعيل ابن مسلم، اسماعيل ابن ابى زياد، السكونى يك شخص هستند. در آنجا كلينى تعبير كرده است به اسماعيل ابن ابى زياد، صدوق عليه الرحمه تعبير به سكونى كرده است. عن جعفر ابن محمد عن ابيه عن آبائه. اينجور است كه قال رسول الله (ص) الماء الذى تسخنه الشمس، آبى كه شمس او را گرم كرده است، داغ كرده است سكونت به معناى داغ است، مجرد گرمى نيست. آبى را كه شمس او را گرم كرده است لا تتوض‏ء به و لا تغسل به. نه با او وضو بگيرد، نه با او غسل بكنيد، فانّه يغسل برث. او مورث برث است. اين لوله‏هايى كه در تابستان آفتاب داغ مى‏كند كه انسان كم مى‏ماند دستش را بسوزاند اين روايت شامل آنها هم هست. الماء الذى يعنى اين روايت عنوانش اين است. عنوان اناء هم ندارد. الماء الذى سخنه الشمس، آبى را كه شمس او را داغ كرده است لا تتوض‏ء به و لا تغسل و لا تعجنه به. با او خمير درست نكنيد، فانّه يورث البرث. استعمال اين آب موجب آن مرض برث مى‏شود.
اين روايت نهيش خوب از تعبيرش پيدا است كه اين تعبير با تحريم نمى‏سازد كه حرام است انسان خمير درست كند با آب داغ شمسى. تعليل با او مناسبت ندارد. با حرمت وضعى هم وضو گرفتن حرام نيست ولكن باطل است. اين تعليل با او هم نمى‏سازد. بدان جهت اين روايت بيشتر از كراهت، كراهت در وضو به معنا كراهت عبادتى بيشتر از او نمى‏رساند كه همان كراهت عبادتى. نه مانعيت از او استفاده مى‏شود كه وضو باطل است، نه هم حرمت استفاده مى‏شود كه خمير درست كردن با اين باطل است. بدان جهت ما در اين كه اين نهى رسول الله (ص) نهى تنزيهى است، نسبت به وضو نهى كراهتى مى‏شود، كراهت در وضو مى‏شود، در اين احتياج به دليل خارجى نداريم كه كسى بگويد آن محصورى را كه در بين هست. خود روايت فى نفسها بيشتر از اين كراهتى كه گفتيم به قرينه تعليم دلالتى ندارد. ولكن بعضى‏ها گفته‏اند بر اينكه از اين ظهور روايت رفعيت مى‏كنيم. از اين ظهور روايت به آن نفى بحثى كه در مرسله محمد ابن سنان هست. مرسله محمد ابن سنان روايت سومى است، محمد ابن الحسن باسناده عن سعد ابن عبد الله، عن همزة ابن... عند محمد ابن سنان، عن بعض اصحابنا. اگر حمزة ابن على از او صرف نظر كنيم خود محمد ابن سنان عن بعض اصحابنا دو جهت ضعف دارد. هم مرسل است، هم محمد ابن سنان است، قال لا بعث بان يتوض‏ء انسان بالماء الذى يوضر بالشمس. تا كسى بگويد اين روايت ضعيف است از ظهور او رفعيت نمى‏شود. نه آن روايت فى نفسه دلالتش قاصر بود. و حرمت و مانعيت را اثبات نمى‏كرد، بدان جهت همان كراهت ملتزم مى‏شويم قطع نظر از مرسله محمد ابن سنان. يكى از چيزهايى كه ايشان مى‏فرمايد قدس الله سره كه وضو با آن ماء مكروه است. آن آبى كه آب استعمال در غسل جنابت شده باشد.
سؤال؟ صاحب وسايل اختصاص به اناء داده است. گفتيم كه نه عنوان باب را اختصاص به اناء داده است، در بعضى روايات اناء ذكر شده است ولكن اين مطلق منافات با آن اناء ندارد. در روايت اولى دارد كه دخلَ رسول الله (ص) على عايشه و قد وضعة قمقمتها فى الشمس آن ظرفش را گذاشته بود در شمس، فقال يا حميرا، ما هذا؟ اين چه كار است كرده‏اى؟ قالت اغسل رأسه و جسدى قال لا تعودى فانه يرسل برث. اين كار را نكن. آن در سؤال بود كه آنجا ديده بود رسول الله، منافات ندارد، بر اينكه در اناء هم مكروه باشد مائى كه مسخن بالشمس است اناء صدق نكند، مثل لوله‏هايى كه امروز متعارف است، آن هم همين جور بوده باشد حكمش كه معتبره او را مى‏گيرد و بدان جهت به مطلق ما ملتزم مى‏شويم. بدان جهت يكى از آن مواردى كه در عروه مى‏فرمايد وضو با آن آب مكروه است، آن آبى است كه استعمال در حدث اكبر شده باشد. غسل جنابت كرده باشد. دو رفيق بودند در بيابان بودند. يكى مثلا جنب بود، يكى هم محدث بالاصغر بود. او آبى را داشت، آبى گرم هم كرده بود، با او غسل جنابت كرد. بدنش طاهر بود. آب را جمع كرد در تشتى، در ظرفى. اين رفيق ديگر مى‏خواهد با او وضو بگيرد. با آن آبى كه استعمال در رفع حدث اكبر شده است مى‏خواند وضو بگيرد. اين مى‏فرمايد بر اينكه مكروه است. اين مسئله را ما سابقا در بحث ماء المضاف مفصل بحث كرديم. الان يك اشاره‏اش را مى‏كنم. آنجا تفسيرش بود. عمده دليل جماعتى، حتى از متأخرين، حتى از محشين عروه اشكال كرده‏اند در صحت وضو. صحت وضو با آب غسل الجنابه كه شخصى غسل جنابت كرده است، خودش يا رفيقش، با آن غسل جنابت كه ماء القليل است نه ماء الحوض كه در آن غسل شده است. آنها محل كلام نيست. آن ماء قليلى كه انسان با آن غسل جنابت كرده است، در انائى جمع بكند ديگرى يا خود اين شخص، ديگرى با او وضو بگيرد. جماعتى ملتزم شده‏اند كه اين وضو صحتش اشكال دارد. عمده دليل در اين معنا كه بعضى‏ها ملتزم شده‏اند به بطلان يا اشكال كرده‏اند در صحت و بعضى‏ها ملتزم شده‏اند عمده دليل همان روايتى بود كه آن روايت را تعبير مى‏كرديم به روايت عبد الله ابن سنان. اين روايت در بحث با ابواب المضاف در باب نهم، روايت سيزدهمى است. و بالاسناد عن سعد ابن عبد الله يعنى شيخ قدس الله نفسه الشريف اين روايت را نقل مى‏كند از مفيد، مثل روايت سابقى. مفيد هم نقل مى‏كند از جعفر ابن محمد قولويه. هر جعفر ابن محمدى كه مفيد از او نقل مى‏كند او جعفر ابن محمد قولويه است. پسر اين محمد ابن قولويه رضوان الله كه اينجا مدفون است. پسر اينجا مدفون نيست، پسر در عراق است. الاّ انّه آن پسرش هم مقامش خيلى راقى بود. جعفر ابن محمد ابن قولويه، عن ابيه. آن محمد ابن قولويه هم از شاگردان سعد ابن عبد الله اشعرى بود و محمد ابن قولويه هم نقل مى‏كند از سعد، سعد هم عن احمد ابن محمد ابن عيسى. آن روايت آنجور است. در ذيلش دارد كه بالاسناد عن سعد ابن عبد الله. يعنى همان سند است. شيخ مفيد از جعفر ابن محمد قولويه عن ابيه، عن سعد. سعد ابن عبد الله اين را نقل مى‏كند عن حسن ابن على، عن احمد ابن هلال. كلام در اين احمد ابن هلال است. آن حسن ابن على كه عبد الله از او نقل مى‏كند، مشهورش سه تا است. در او خدشه‏اى نيست. حسن ابن على ابن عبد الله است، حسن ابن على ابن بعضى‏ها گفته فضال است على كلام اگر درست بشود كه درست نيست آن. حسن ابن على ابن يقطين هم هست. از اينها روايت نقل مى‏كنند.
اين حسن ابن على عيبى ندارد. حسن ابن على نقل مى‏كند عن احمد ابن هلال، عن حسن ابن محبوب. اين احمد ابن هلال ابرطائى است. كلام اين تضعيف شده است. خود شيخ الطايفه در خود تهذيب اين را تضعيف كرده است. اول ما فيه در يك روايت مى‏گويد، اول ما فيه، فيه احمد ابن هلال. اول اشكالى كه در اين سند هست، اين است كه احمد ابن هلال است. بدان جهت روايت من حيث السند ضعيف مى‏شود. احمد ابن هلال هم نقل مى‏كند از حسن ابن محبوب. سؤال؟ اين روايت را بحث كرديم، تضعيف شيخ با تضعيف قميين با آن نجاشى معارضه مى‏كند. تساقط مى‏كند. دليلى بر توثيق ندارد.
سؤال؟... ولكن اين اينجور است كه اين دو تا توثيق دارد از نجاشى، تضعيف دارد از قميين و شيخ، اينها به همديگر تعارض مى‏كنند، مرجحى ندارد. احمد ابن هلال ابرطائى توثيقش ثابت نشده است، روايت من حيث السند مى‏شود ضعيف. عن حسن ابن محبوب، عن عبد الله ابن سنان، عن ابى عبد الله عليه السلام، قال لا بعث ان يتوض‏ء بالماء المستعمل، بعثى نيست كه وضو گرفته بشود بالماء المستعمل، شايد اينجور باشد روايت هم كه على بعث بان يتوض‏ء ماء المستعمل، سوال باشد. فقال الماء الذى يغسل به الثوب، او يغتسل به الرجل من الجنابه لا يتوض‏ء منه. يعنى مائى كه غسل جنابت است جايز نيست وضو گرفتن. خوب بعضى‏ها اين را حمل كرده‏اند به عدم جواز كه ظاهرش است. حمل نيست، اخذ كه جايز نيست. و بعضى‏ها هم گفته‏اند چونكه آب پاك است، اشكالى ندارد، وقتى كه ماء پاك شد، هر مائى توض‏ء و الشرب حمل كرده‏اند به كراهت و بعضى‏ها هم كه مناقشه كرده‏اند اينكه اينجور باشد و آنجور باشد، سند كلامى داشته باشد، احتياط كرده‏اند. ولكن ذكرنا در آن بحث كه علاوه بر اينكه اين روايت من حيث السند ضعيف است و اثبات منع و بطلان را نمى‏كند به من حيث الدلاله هم قاصر است. اين ناظر است به قرينه ذيل به آنجايى كه انسان غسل جنابتى بكند به آدابش. آنى كه وارد شده است در غسل الجنابه كه اول مى‏نشيند استنجاء مى‏كند آن عورتينش را تطهير مى‏كند. آلوده است. او را تطهير مى‏كند بعد بلند مى‏شود شروع مى‏كند به غسل را. اين غسل جنابت به آن آداب را مى‏گويد. چرا؟ چونكه در ذيلش اينجور دارد، ثوب هم كه با او شسته مى‏شود، ثوب با او نجاست فرض شده است. ذيل قرينه است كه نجاست تنجس در ثوب و تنجس در بدن جنب كما هو الغالب فرض شده است. چونكه در ذيلش دارد كه لا يجوز ان يتوض‏ء باشباح. از نظاير اينها، نظاير يعنى آنجاهايى كه مشتمل بر نجاست است. چرا؟ چونكه در ذيلش دارد و ام الذى يتوض‏ء رجل به، و اما آنى كه مردى با او توض‏ء مى‏جورد، توض‏ء يعنى شست و شو مى‏كند. فيغسل به وجهه و يده فى شى‏ء النظيف. وجه و يد را كه پاك است در شى‏ء نظيفى در ظرف نظيفى بشويد كه آب آلوده نشود فلا بعث. جايز است ديگرى بگيرد و از او توض‏ء كند. اين را در مقابل آنها قرار داده است. كه آنها يشتمل بوده باشند بر شى‏ء غير نظيف آن است و بدان جهت در ما نحن فيه ملتزم شديم كه نه حرمتى، منع وضعى ثابت نشده است. اما انسان احتياط بكند، احتياط نه اينكه كراهت اصطلاحى. احتياط بكند و اين وضوئش را با اين آب نگيرد عيبى ندارد. چونكه محتمل است اين روايت صادر از امام باشد و مراد هم از غسل جناب مطلق غسل جناب باشد. نه آن غسل جنابتى كه متعارف است. آدابى دارد. او بوده باشد جاى احتياط هست. ولكن در ما نحن فيه به عنوان رجاء. ولكن فتوا دادن به بطلان يا توقف در صحت كردن يا اينكه حكم به كراهت دادن على الاطلاق اينها را نمى‏شود كرد.
بعد ايشان قدس الله نفسه الشريف در عروه يك مطلب ديگرى را مى‏فرمايد آن مطلب ديگرى كه هست و الماء العاجن است. يعنى آبى كه مانده است تغيير پيدا كرده است. رنگش تغير پيدا مى‏كند. بوش تغير پيدا مى‏كند. طعمش تغير پيدا مى‏كند. اين عيبى ندارد. اين مكروه است وضو گرفتن. دليلش در باب سه، از ابواب ماء المطلق روايت دومى است، و بالاسناد عن على ابن ابراهيم، عن ابيه، محمد ابن الحسن هم محمد ابن نعمان مفيد عن اب القاسم، جفعر ابن محمد قولويه عن ابيه. اينكه ما مى‏گفتيم مفيد هر وقت جعفر ابن محمد بگويد، جعفر ابن قولويه است به قرينه اين روايات است. محمد ابن محمد ابن نعمان عن قاسم، جعفر ابن قولويه عن ابيه عن سعد ابن عبد الله همان سند است. عن على ابن ابراهيم، عن ابيه، عن ابى عمير، عن حماد يعنى حماد ابن عثمان عن الحلبى عن ابى عبد الله عليه السلام، فى الماء عاجن يتوض‏ء من. ماء عاجن مائى كه تغيير پيدا كرده است. بوش، رايحه‏اش. امام عليه السلام فرمود از ماء عاجن يتوض‏ء منه، از او وضو گرفته مى‏شود الاّ ان تجد ماء غيره فتتنزه من، اين هم آن اولويت است در صورتى كه آب ديگرى انسان داشته باشد مكروه است با اين آب وضو بگيرد. و الحمد الله رب العالمين.