جلسه 542
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:542 ب
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ: 22/10/1369
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در مكروهات وضو بود. مىفرمايد از مكروهات اين است كه در آن موضعى كه انسان استنجاء كرده است در آن موضع، در همان موضع وضو بگيرد. بلا فرق وضوئش با آب آخر بوده باشد يا به بقيه مائى بوده باشد كه با او استنجاء كرده است. در همان موضعى كه استنجاء كرده است، در همان مكان وضو مىگيرد. اين مسئله فقط يك روايتى نقل شده است كه حاجى نورى قدس الله سره در مستدرك در باب وضو نقل كرده است، يك روايتى را از جامع الاخبار كه خودش هم نبوى است، مرسله است. كه در آن روايت اينجور ذكر شده است، عنوان صاحب العروه اين است كه الثالث الوضو فى مكان الاستنجاء در آن مكانى كه استنجاء كرده است، در آن مكان وضو بگيرد. ولكن در خود روايت انجام بالاخبار عن النبى (ص) انّه عدّ من ما يوصل الفقر از چيزهايى كه براى انسان فقر مىآورد غسل الاعضاء فى موضع الاستنجاء، اعضايش را بشويد در موضع استنجاء. اين غسل الاعضاء مطلق است، ولو غير الوضو باشد. وضو را هم شامل مىشود. غسل الاعضائى كه در وضو هست اين را در موضع الاستنجاء قرار بدهد.
موضع با مكان يك فرقٌ مائى دارد. ربما مكان صدق مىكند در صورتى كه، موضعى كه استنجاء كرده است در آن مكان، غير از آن موضعى باشد كه در او وضو مىگيرد. مثل اينكه فرض كنيد يك بيتى هست، يا فرض كنيد زير درختى هست در آن زير درخت كه در يك جا استنجاء كرده است باز در همان زير درخت وضو گرفته است. اين روايتى كه نقل شده است اين را نمىگيرد. غسل الاعضاء فى موضع الاستنجا. موضع الاستنجاء يعنى آنجايى كه استنجا را گذاشته است. آن يك طرف درخت است، آنى كه وضو گرفته است يك طرف ديگر درخت است. ولكن ربما مكان الاستنجاء صدق مىكند كه مكان الاستنجاء اينجا زير درخت مكان الاستنجاء است، عنوان مكان صدق مىكند. عبرت به صدق عنوان مكان نيست، موضع الاستنجاء است. و منهنا آنى كه فى زماننا هذا متعارف است فى بيوت الصغار و آن طبقه ثالثه كه در ربما در آن توالت كه نشيمن گاه درست كردهاند، آنجا دستشويى هم گذاشتهاند آنجا. آنجا استنجاء مىكند و اينها مىكند، اينجا هم فرض كنيد وضو مىگيرد. اين عيبى ندارد. اين را روايت نمىگيرد اين را، چونكه موضع دو تا است. مثل همان زير درخت است. ولو وحدت المكان صدق كند كه در همان عبارت عروه است، ملاك تعدد الموضع است. آن موضعى كه در آنجا استنجاء كرده بود، غسل الاعضايش در غير آن موضع است. ولو مكانش يكى بوده باشد. پشت بام است، در يك طرفش استنجاء مىكند، در يك طرفش وضو مىگيرد، اين روايت اين را نمىگيرد. ولو روايت من حيث السند معتبر بود. روايت صحيحه بود، منافات با اين نداشت. ولكن ربما گفته مىشود كه اين روايت مع ضعفها سندا معارض است با روايات ديگرى كه آن روايات ديگر من حيث السند تمام است، بعضىها تمام است و دلالت مىكنند كه نه اين هيچ محصورى ندارد كه موضع الاستنجائى كه هست، همان موضع الاستنجاء همان موضع وضو هم بوده باشد.
يكى از اين رواياتى كه در ما نحن فيه گفته مىشود همان روايت ابى عبيد حزاء بود كه ديروز خوانديم. محمد ابن الحسن باسناده در باب پانزده روايت هشتمى است. محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد، عن صفوان ابن
يحيى و فضالت ابن ايوب، عن فضيل ابن عثمان، عن ابى عبيد فى الحزاء مىگويد ابى عبيده حزاء و ضعف اباجعفر عليه السلام. وضو دادم ابا جعفر عليه السلام را به جمع، در مشعر و قد بالَ، بول كرده بود. تناولته ماء. تناولته فعل فاعل است. هو ضميرش برمىگردد به ابوجعفر سلام الله عليه، اعطاء كردم به امام عليه السلام مائى را، فاستنجاء كرد. ثم سببت عليه كفا فغسله به وجه. بعد كف مبارك را پُر از آب كردم، غسل وجه كرد. گفته شده است كه موضع يكى شد. اين صحيحه دلالت مىكند بر اينكه اين معنا محصورى ندارد. در آن روايت عبد الرحمان ابن كثير كه در باب شانزده بود، و ادعيه وضو در آن روايت وارد بود، در آنجا هم دارد بر اينكه مىگويد عبد الرحمان كثير هاشمى، عن ابى عبد الله عليه السلام، بينا امير المؤمنين ذات يوم جالس مع محمد ابن حنفيه، اذ قال له، براى پسرش يا محمد،... فاطاه محمد بالماء... ثم قال بسم الله و بالله و الحمد الله الذى جعل ماء طهورا و لم يجعله نجسا ثم الاستنجاء با آن آب. لابد ايشان هم، يا امام عليه السلام بعد فرمودند او پرسيده است چه دعايى مىخواندى، يا نزديك بود، خودش مىشنويد. حصٍ فرجى و ارفع و الستر عورتى و حرمنى على النار قال ثم تمزمز قال الهم بلغنى حجتى ثم الاستنشق، تا اينكه مىفرمايد بر اينكه ثم غسل وجه. در همان موضع. اينجور گفته شده است. ولكن اين درست نيست. اين روايت دلالت نمىكند كه استنجاء در همان موضع بود.
فناولت ماء فاستنجاء. آبى دادم استنجاء كرد، ثم سببت عليه، ولو به اينكه امام بلند شد، دو قدم اين ورتر نشست. در مشعر متعارف است. يك جايى استنجاء مىكند، تخلى مىكند، بلند مىشود دو قدم اين ورتر مىنشيند وضو مىگيرد. اين دلالت نمىكند كه موضعها يكى بود. مكان يكى بود، بعله عيبى ندارد. ممكن است كسى ادعا بكند. اما موضع يكى بود كه مستفاد است از روايت اينها دلالتى ندارند به اين معنا. عمده اين است كه آن روايت من حيث السند نبوى است، كسى تسامح در ادله سنن را تمام نداند، اين هم نمىتواند حكم بكند كه وضو مكروه است. در آن موضع الاستنجاء. البته با شرايطى، چونكه ماء استنجاء پاك است. موضع هم پاك است، وضو كه مىگيرد اعضايش آلوده نمىشود. اين كراهت دارد، مكروه است شرعا اين معنا ثابت نشده است. نه اينكه معارض دارد. بلكه به جهت اينكه مقتضى خودش قاصر است. روايت خودش من حيث السند اعتبارى ندارد.
بعله، يك مطلبى هست او را بايد ملتزم بشويم، و او عبارت از اين است، مكروه است انسان آب وضوئش را به آن بيت الخلائى كه هست، به آنجا بريزد. اين معنا مكروه است. كه آب وضو را به آنجا بريزد. اين ربطى به خود مسئله وضو ندارد. بابى دارد در باب وسايل، باب پنجاه و شش از ابواب الوضو است. در آنجا روايتى دارد محمد ابن يعقوب، عن محمد ابن يحيى، عن محمد ابن الحسن يعنى صفوان. صفوان قدس الله سره مكاتباتى داشت با امام حسن عسگرى سلام الله عليه، از آن مكاتبات يكى اين است، كتبَ على محمد عليه السلام، هل يجوز يغسل الميت و مائه الذى يصب العليه يدخل الى بئر كنيف، جايز است بر اينكه ميت غسل داده بشود و ماء غسل ميت، مائى كه صب مىشود بر ميت، يدخل الى بئر، مىريزد به چاهى كه چاه كنيف است. يعنى چاه مستراح است. او الرجل يتوضء وضوء الصلاة ينصب ماء وضوء فى كنيف توقع عليه السلام يكون ذالك فى بلالى، اين براى اين يك بلوئه بشود. بلوئه همان چاه خاص است. چاهى است كه براى فاضلاب كنده مىشود در بيوت. اين در بيوت بوده باشد، بيوت يا غير بيوت، فرقى نمىكند. از اين استفاده مىشود كه آب وضو را به آن كنيف ريختن اين مثلا كراهتى دارد. اين معنا استفاده مىشود و اين را ملتزم هم مىشويم. كما اينكه در غسل ميت هم همين جور است. فتوا دادهاند، مشهور هم ذكر كردهاند در باب تغسيل الميت، كه مكروه است آب تغسيل الميت را رساندن به چاهى كه چاه كنيف است، مكروه است. مستحب براى آن بلوئهاى قرار بدهند. روى اين اساسى كه هست اين عيبى ندارد ولكن ربطى به وضو در موضع الاستنجاء نيست و كيف ما كان وضو گرفتن در موضع الاستنجاء چه به آب جديد باشد، چه به ذالك الماء بوده باشد، هيچ كدام دليلى بر كراهت ندارد. انسان به عنوان رجاء ترك كند، مثلا آن موضع را عوض كند كه شايد همين جور بوده باشد، او را احاديث من بلغ مىگيرد، قصد رجاء را.
سؤال؟ خود وضو منسوس بود. تعدى نيست. عرض مىكنم بر اينكه يكى از مواردى كه مىفرمايد وضو مكروه است، الوضو من الانية محززه و المذهبه او المنقوشة بالصور. آنيهاى كه خودش فزه نيست، يا دانههاى فضه را به او كوبيدهاند كه در بحث عوانى گفتيم كه اين قسم از بحث محزز است. يا آب نقره دادهاند. يا انائى است كه به او نقاط ذهب را كوبيدهاند يا آب طلا دادهاند يا طلا كوبيدهاند. يا آنيهاى كه شكل دارد، شكل انسانى، حيوانى. نقوشى دارد. ايشان مىفرمايد كه وضو گرفتن از اين اناء مكروه است. دليل بر اين روايت، اما اصل وضو صحيح است، از آنيهاى كه آب نقره و طلا دادهاند يا نقطات فزه و نقاط ذهب به او كوبيدهاند جوازش در بحث اوانى گذشت كه رواياتى داشتيم كه عيبى ندارد. آنى كه منع در او هست، آن آنيهاى است كه صدق كند كه ذهب است و آن آنيهاى كه صدق كند خود آنيه فزه است. اما كراهتش كه منعى دارد اين نفع البعث در آنجا با منع كراهتى است. قهرا وضو گرفتن وقتى كه از او مكروه مىشود، چونكه وضو عبادت است يعنى اقل ثواب مىشود. معناى كراهت اين است. عمده دليل در ما نحن فيه اين موثقهاى است كه از او تعبير مىشود به اسحاق ابن عمار. و اين موثقه اسحاق ابن عمار اين است. در باب پنجاه و پنج از ابواب الوضو، روايت اولى است. يك روايت هم بيشتر ندارد در اين باب. محمد ابن الحسن باسناده عن محمد ابن احمد ابن يحيى، شيخ نقل مىكند اين روايت را از كتاب محمد ابن يحيى الاشعرى. كه صاحب نوادر الحكمت است. عن احمد ابن الحسن او هم نقل مىكند از احمد ابن حسن ابن فضال، عن عمر ابن سعيد مدائنى عن مصدق ابن صدقه، عن اسحاق ابن عمار. روايت من حيث السند فتحى هستند اينها مذهبشان. عمر ابن سعيد، مصدق ابن صدقه، اسحاق ابن عمار فتحيات هستند سند. الاّ انّه فتحىٌ. الاّ انّه من حيث ثقات. ثقات هستند اينها. عن ابى عبد الله عليه السلام، عن التسق، يكون فيه التماثيل. در او تمثال مىشود. صور مىشود او الخوز، او الطور. يكون فيه التماثيل. يا تشت يكون فيه الفزه. آنجا دارد بر اينكه لا يتوضء منه و لا فيه. وضو گرفته نمىشود از اين اناء و از اين تشت و از اين مثلا ابريق و امثال ذالك. لا يتوضء منه و لا فيه. اين لا، لا تنزيهى است. چونكه روايات گذشت در بحث اوانى. نهى، نهى كراهتى مىشود.
يك نكتهاى اينجا هست كه بگويم، اين روايت از رواياتى است كه ظهور دارد بر اينكه وضو به نحو الارتماس هم، يعنى ارتماس الاعضا عيبى ندارد. حيث اينكه ما مىگفتيم و مىگوييم و خواهيم گفت كه عيبى ندارد مكلف صورت را و دست راست را بلكه دست چپ را هم الاّ بعضش را، بعضش را بايد نگه بدارد، اينها را مىتواند با ارتماس بشويد بعد بقيه دست چپ را در خارج با دست راست بشويد كه در هر دو دست نداوه وضو موجود بشود، موقع مسح كردن. اين را كه مىگوييم روى اطلاقات غسل است. چونكه فغسلوا وجوهكم مىگيرد. چه غسل به نحو صب الماء على الوجه باشد و امراره على الوجه باشد، چه نه انسان صورتش را به حوض بزند. غسل است. صورتم را شستهام. خوب همين جور است. اطلاق غسل به او تمسك مىكرديم و مىكرديم. ولكن اين روايت در خصوص غسل ارتماسى ظاهرش او است. لا توضء منه، و لا فيه. كه در خود آن اناء وضو بگيرد. معنايش عبارت از اين است كه وضو گرفتن از او آب بردارد، انائى كه در او آب است. انائى كه در او، تشتى كه در او آب است، يا از آن آب بگيرد يا از خود اناء بگيرد. اين به ارتماس العضو مىشود كه صورتش را بزند. اين لا يتوضء همين جورى. چونكه نهى، نهى تنزيهى است كما ذكرنا و دلالت مىكند بر اينكه حزازتى دارد، ملتزم مىشويم به اين معنا و ملتزم مىشويم انائى كه به او محزز مىگويند يا مفز مىگويند وضو گرفتن از او چه به نحو اختراف بوده باشد چه به نحو ارتماس بوده باشد يا ذات التماسى بوده باشد اين عيبى ندارد. قلّت الثواب را دارد. اين من حيث الفتوا محصورى ندارد. ايشان مىفرمايد بر اينكه الخامس الوضو، برياح المكروه. مورد پنجم يعنى آن مواردى كه مكروه است در وضو، اين است كه انسان وضو بگيرد به مياحى كه استعمال آنها مكروه است. كالمشمش، مثل آن آبى كه فرض كنيد به شمس كردهاند. كه متعارف است در زمستان، الان هم طبقه ضعفا همين جور هستند. مىبينيد ظرف مسى را پر از آب كرده است گذاشته آفتاب تا گرم بشود. يا در مثل بهار و تابستان هم در بعضى بلاد همين جور است. مىگذارند كه آب را گرم مىكنند به شمس، از باب قناعت است. شمس خودش گرم مىكند اين را. كما اينكه در بعضى موارد اصلا غذا را با شمس مىپزند. در بعضى بلادى كه هست بعضى غذاها را با شمس مىپزند. چونكه از بس كه گرم است آفتاب.
بعله روى اين حسابى كه هست، روى اين حساب اين مشمسى كه هست، آب مشمس با اين انسان وضو بگيرد اين مكروه است. اين دليلش چه بوده باشد كه ما بگوييم اين وضوئى كه هست مكروه است. بابى دارد در وسايل در ابواب ماء المضاف، باب شش است، كراهت الطهارة بماء اسكن بالشمس فى الآنيه و عن يعجن به. يك وقت است كه حوض است، اناء نيست. هوا گرم است، آفتاب گرم كرده است، آن عيبى ندارد. اناء باشد. آن انائى بوده باشد كه در آن اناء آب را گذاشته باشد گرم كند. عنوان باب را اينجور كرده است. در اين باب رواياتى را ذكر كرده است، يكى از آن روايات معتبره سكونى است. كه معتبره سكونى كه هست روايت دومى است، محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه، عن الحسن ابن حسين ابن الفارسى، عن سليمان ابن جعفر، عن اسماعيل ابن زياد اين سند را نمىگوييم و رواه الصدوق. سند ديگر صدوق دارد. و رواه الصدوق فى العلل، عن محمد ابن الحسن. محمد ابن حسن وليد است. عن الصفار. محمد ابن حسن وليد استاد صدوق هم از محمد ابن حسن صفار نقل مىكرده است. اين صفار هم نقل كرده است از ابراهيم ابن هاشم عن النوفعلى. ابراهيم ابن هاشم هم از نوفعلى نقل كرده است، عن السكونى. اسماعيل ابن ابى زياد همان سكونى است. اسماعيل ابن مسلم، اسماعيل ابن ابى زياد، السكونى يك شخص هستند. در آنجا كلينى تعبير كرده است به اسماعيل ابن ابى زياد، صدوق عليه الرحمه تعبير به سكونى كرده است. عن جعفر ابن محمد عن ابيه عن آبائه. اينجور است كه قال رسول الله (ص) الماء الذى تسخنه الشمس، آبى كه شمس او را گرم كرده است، داغ كرده است سكونت به معناى داغ است، مجرد گرمى نيست. آبى را كه شمس او را گرم كرده است لا تتوضء به و لا تغسل به. نه با او وضو بگيرد، نه با او غسل بكنيد، فانّه يغسل برث. او مورث برث است. اين لولههايى كه در تابستان آفتاب داغ مىكند كه انسان كم مىماند دستش را بسوزاند اين روايت شامل آنها هم هست. الماء الذى يعنى اين روايت عنوانش اين است. عنوان اناء هم ندارد. الماء الذى سخنه الشمس، آبى را كه شمس او را داغ كرده است لا تتوضء به و لا تغسل و لا تعجنه به. با او خمير درست نكنيد، فانّه يورث البرث. استعمال اين آب موجب آن مرض برث مىشود.
اين روايت نهيش خوب از تعبيرش پيدا است كه اين تعبير با تحريم نمىسازد كه حرام است انسان خمير درست كند با آب داغ شمسى. تعليل با او مناسبت ندارد. با حرمت وضعى هم وضو گرفتن حرام نيست ولكن باطل است. اين تعليل با او هم نمىسازد. بدان جهت اين روايت بيشتر از كراهت، كراهت در وضو به معنا كراهت عبادتى بيشتر از او نمىرساند كه همان كراهت عبادتى. نه مانعيت از او استفاده مىشود كه وضو باطل است، نه هم حرمت استفاده مىشود كه خمير درست كردن با اين باطل است. بدان جهت ما در اين كه اين نهى رسول الله (ص) نهى تنزيهى است، نسبت به وضو نهى كراهتى مىشود، كراهت در وضو مىشود، در اين احتياج به دليل خارجى نداريم كه كسى بگويد آن محصورى را كه در بين هست. خود روايت فى نفسها بيشتر از اين كراهتى كه گفتيم به قرينه تعليم دلالتى ندارد. ولكن بعضىها گفتهاند بر اينكه از اين ظهور روايت رفعيت مىكنيم. از اين ظهور روايت به آن نفى بحثى كه در مرسله محمد ابن سنان هست. مرسله محمد ابن سنان روايت سومى است، محمد ابن الحسن باسناده عن سعد ابن عبد الله، عن همزة ابن... عند محمد ابن سنان، عن بعض اصحابنا. اگر حمزة ابن على از او صرف نظر كنيم خود محمد ابن سنان عن بعض اصحابنا دو جهت ضعف دارد. هم مرسل است، هم محمد ابن سنان است، قال لا بعث بان يتوضء انسان بالماء الذى يوضر بالشمس. تا كسى بگويد اين روايت ضعيف است از ظهور او رفعيت نمىشود. نه آن روايت فى نفسه دلالتش قاصر بود. و حرمت و مانعيت را اثبات نمىكرد، بدان جهت همان كراهت ملتزم مىشويم قطع نظر از مرسله محمد ابن سنان. يكى از چيزهايى كه ايشان مىفرمايد قدس الله سره كه وضو با آن ماء مكروه است. آن آبى كه آب استعمال در غسل جنابت شده باشد.
سؤال؟ صاحب وسايل اختصاص به اناء داده است. گفتيم كه نه عنوان باب را اختصاص به اناء داده است، در بعضى روايات اناء ذكر شده است ولكن اين مطلق منافات با آن اناء ندارد. در روايت اولى دارد كه دخلَ رسول الله (ص) على عايشه و قد وضعة قمقمتها فى الشمس آن ظرفش را گذاشته بود در شمس، فقال يا حميرا، ما هذا؟ اين چه كار است كردهاى؟ قالت اغسل رأسه و جسدى قال لا تعودى فانه يرسل برث. اين كار را نكن. آن در سؤال بود كه آنجا ديده بود رسول الله، منافات ندارد، بر اينكه در اناء هم مكروه باشد مائى كه مسخن بالشمس است اناء صدق نكند، مثل لولههايى كه امروز متعارف است، آن هم همين جور بوده باشد حكمش كه معتبره او را مىگيرد و بدان جهت به مطلق ما ملتزم مىشويم. بدان جهت يكى از آن مواردى كه در عروه مىفرمايد وضو با آن آب مكروه است، آن آبى است كه استعمال در حدث اكبر شده باشد. غسل جنابت كرده باشد. دو رفيق بودند در بيابان بودند. يكى مثلا جنب بود، يكى هم محدث بالاصغر بود. او آبى را داشت، آبى گرم هم كرده بود، با او غسل جنابت كرد. بدنش طاهر بود. آب را جمع كرد در تشتى، در ظرفى. اين رفيق ديگر مىخواهد با او وضو بگيرد. با آن آبى كه استعمال در رفع حدث اكبر شده است مىخواند وضو بگيرد. اين مىفرمايد بر اينكه مكروه است. اين مسئله را ما سابقا در بحث ماء المضاف مفصل بحث كرديم. الان يك اشارهاش را مىكنم. آنجا تفسيرش بود. عمده دليل جماعتى، حتى از متأخرين، حتى از محشين عروه اشكال كردهاند در صحت وضو. صحت وضو با آب غسل الجنابه كه شخصى غسل جنابت كرده است، خودش يا رفيقش، با آن غسل جنابت كه ماء القليل است نه ماء الحوض كه در آن غسل شده است. آنها محل كلام نيست. آن ماء قليلى كه انسان با آن غسل جنابت كرده است، در انائى جمع بكند ديگرى يا خود اين شخص، ديگرى با او وضو بگيرد. جماعتى ملتزم شدهاند كه اين وضو صحتش اشكال دارد. عمده دليل در اين معنا كه بعضىها ملتزم شدهاند به بطلان يا اشكال كردهاند در صحت و بعضىها ملتزم شدهاند عمده دليل همان روايتى بود كه آن روايت را تعبير مىكرديم به روايت عبد الله ابن سنان. اين روايت در بحث با ابواب المضاف در باب نهم، روايت سيزدهمى است. و بالاسناد عن سعد ابن عبد الله يعنى شيخ قدس الله نفسه الشريف اين روايت را نقل مىكند از مفيد، مثل روايت سابقى. مفيد هم نقل مىكند از جعفر ابن محمد قولويه. هر جعفر ابن محمدى كه مفيد از او نقل مىكند او جعفر ابن محمد قولويه است. پسر اين محمد ابن قولويه رضوان الله كه اينجا مدفون است. پسر اينجا مدفون نيست، پسر در عراق است. الاّ انّه آن پسرش هم مقامش خيلى راقى بود. جعفر ابن محمد ابن قولويه، عن ابيه. آن محمد ابن قولويه هم از شاگردان سعد ابن عبد الله اشعرى بود و محمد ابن قولويه هم نقل مىكند از سعد، سعد هم عن احمد ابن محمد ابن عيسى. آن روايت آنجور است. در ذيلش دارد كه بالاسناد عن سعد ابن عبد الله. يعنى همان سند است. شيخ مفيد از جعفر ابن محمد قولويه عن ابيه، عن سعد. سعد ابن عبد الله اين را نقل مىكند عن حسن ابن على، عن احمد ابن هلال. كلام در اين احمد ابن هلال است. آن حسن ابن على كه عبد الله از او نقل مىكند، مشهورش سه تا است. در او خدشهاى نيست. حسن ابن على ابن عبد الله است، حسن ابن على ابن بعضىها گفته فضال است على كلام اگر درست بشود كه درست نيست آن. حسن ابن على ابن يقطين هم هست. از اينها روايت نقل مىكنند.
اين حسن ابن على عيبى ندارد. حسن ابن على نقل مىكند عن احمد ابن هلال، عن حسن ابن محبوب. اين احمد ابن هلال ابرطائى است. كلام اين تضعيف شده است. خود شيخ الطايفه در خود تهذيب اين را تضعيف كرده است. اول ما فيه در يك روايت مىگويد، اول ما فيه، فيه احمد ابن هلال. اول اشكالى كه در اين سند هست، اين است كه احمد ابن هلال است. بدان جهت روايت من حيث السند ضعيف مىشود. احمد ابن هلال هم نقل مىكند از حسن ابن محبوب. سؤال؟ اين روايت را بحث كرديم، تضعيف شيخ با تضعيف قميين با آن نجاشى معارضه مىكند. تساقط مىكند. دليلى بر توثيق ندارد.
سؤال؟... ولكن اين اينجور است كه اين دو تا توثيق دارد از نجاشى، تضعيف دارد از قميين و شيخ، اينها به همديگر تعارض مىكنند، مرجحى ندارد. احمد ابن هلال ابرطائى توثيقش ثابت نشده است، روايت من حيث السند مىشود ضعيف. عن حسن ابن محبوب، عن عبد الله ابن سنان، عن ابى عبد الله عليه السلام، قال لا بعث ان يتوضء بالماء المستعمل، بعثى نيست كه وضو گرفته بشود بالماء المستعمل، شايد اينجور باشد روايت هم كه على بعث بان يتوضء ماء المستعمل، سوال باشد. فقال الماء الذى يغسل به الثوب، او يغتسل به الرجل من الجنابه لا يتوضء منه. يعنى مائى كه غسل جنابت است جايز نيست وضو گرفتن. خوب بعضىها اين را حمل كردهاند به عدم جواز كه ظاهرش است. حمل نيست، اخذ كه جايز نيست. و بعضىها هم گفتهاند چونكه آب پاك است، اشكالى ندارد، وقتى كه ماء پاك شد، هر مائى توضء و الشرب حمل كردهاند به كراهت و بعضىها هم كه مناقشه كردهاند اينكه اينجور باشد و آنجور باشد، سند كلامى داشته باشد، احتياط كردهاند. ولكن ذكرنا در آن بحث كه علاوه بر اينكه اين روايت من حيث السند ضعيف است و اثبات منع و بطلان را نمىكند به من حيث الدلاله هم قاصر است. اين ناظر است به قرينه ذيل به آنجايى كه انسان غسل جنابتى بكند به آدابش. آنى كه وارد شده است در غسل الجنابه كه اول مىنشيند استنجاء مىكند آن عورتينش را تطهير مىكند. آلوده است. او را تطهير مىكند بعد بلند مىشود شروع مىكند به غسل را. اين غسل جنابت به آن آداب را مىگويد. چرا؟ چونكه در ذيلش اينجور دارد، ثوب هم كه با او شسته مىشود، ثوب با او نجاست فرض شده است. ذيل قرينه است كه نجاست تنجس در ثوب و تنجس در بدن جنب كما هو الغالب فرض شده است. چونكه در ذيلش دارد كه لا يجوز ان يتوضء باشباح. از نظاير اينها، نظاير يعنى آنجاهايى كه مشتمل بر نجاست است. چرا؟ چونكه در ذيلش دارد و ام الذى يتوضء رجل به، و اما آنى كه مردى با او توضء مىجورد، توضء يعنى شست و شو مىكند. فيغسل به وجهه و يده فى شىء النظيف. وجه و يد را كه پاك است در شىء نظيفى در ظرف نظيفى بشويد كه آب آلوده نشود فلا بعث. جايز است ديگرى بگيرد و از او توضء كند. اين را در مقابل آنها قرار داده است. كه آنها يشتمل بوده باشند بر شىء غير نظيف آن است و بدان جهت در ما نحن فيه ملتزم شديم كه نه حرمتى، منع وضعى ثابت نشده است. اما انسان احتياط بكند، احتياط نه اينكه كراهت اصطلاحى. احتياط بكند و اين وضوئش را با اين آب نگيرد عيبى ندارد. چونكه محتمل است اين روايت صادر از امام باشد و مراد هم از غسل جناب مطلق غسل جناب باشد. نه آن غسل جنابتى كه متعارف است. آدابى دارد. او بوده باشد جاى احتياط هست. ولكن در ما نحن فيه به عنوان رجاء. ولكن فتوا دادن به بطلان يا توقف در صحت كردن يا اينكه حكم به كراهت دادن على الاطلاق اينها را نمىشود كرد.
بعد ايشان قدس الله نفسه الشريف در عروه يك مطلب ديگرى را مىفرمايد آن مطلب ديگرى كه هست و الماء العاجن است. يعنى آبى كه مانده است تغيير پيدا كرده است. رنگش تغير پيدا مىكند. بوش تغير پيدا مىكند. طعمش تغير پيدا مىكند. اين عيبى ندارد. اين مكروه است وضو گرفتن. دليلش در باب سه، از ابواب ماء المطلق روايت دومى است، و بالاسناد عن على ابن ابراهيم، عن ابيه، محمد ابن الحسن هم محمد ابن نعمان مفيد عن اب القاسم، جفعر ابن محمد قولويه عن ابيه. اينكه ما مىگفتيم مفيد هر وقت جعفر ابن محمد بگويد، جعفر ابن قولويه است به قرينه اين روايات است. محمد ابن محمد ابن نعمان عن قاسم، جعفر ابن قولويه عن ابيه عن سعد ابن عبد الله همان سند است. عن على ابن ابراهيم، عن ابيه، عن ابى عمير، عن حماد يعنى حماد ابن عثمان عن الحلبى عن ابى عبد الله عليه السلام، فى الماء عاجن يتوضء من. ماء عاجن مائى كه تغيير پيدا كرده است. بوش، رايحهاش. امام عليه السلام فرمود از ماء عاجن يتوضء منه، از او وضو گرفته مىشود الاّ ان تجد ماء غيره فتتنزه من، اين هم آن اولويت است در صورتى كه آب ديگرى انسان داشته باشد مكروه است با اين آب وضو بگيرد. و الحمد الله رب العالمين.
|