جلسه 553
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:553 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ: 16/11/1369
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در جهت اولى بود، كه ترتيب معتبر است ما بين غسل اليمين و غسل الشمال در وضو. بعد از اينكه غسل يمين تمام شد، آن وقت غسل مىكند شمال. و اما اگر يدين را معا غسل كند يا شمال را قبل اليمين غسل كند اين محكوم است به بطلان. بايد تدارك كند. عرض كرديم از بعضى روايات ظاهر مىشود علاوه بر اينكه اين حكم متسالم عليه عند اصحابنا است در زمان ائمه هم امر مسلمى بود اين. حيث اينكه بعضى رواياتى كه وارد شده است در بدع سعى از مروه الى الصفا و بعضى رواياتى كه در تقديم سعى الى الطواف وارد شده است كه امام عليه السلام حكم كرده است كه بايد سعى را بعد از طواف دوباره اتيان كند و بدع كند طواف را از صفا الى المروه، استشهاد فرموده است كه على تَرى در وضو، اگر غسل شمال قبل اليمين بشود بايد غسل بر شمال اعاده بشود بعد غسل يمين. اين تنزير و تشبيه كه صورت استشهاد را دارد، مقتضايش اين است كه اين امر، امر مسلمى بود در آن زمان. كه امام عليه السلام فرمود بدع سعى هم، تقديم سعى هم، اينها هم مثل آن مسئله وضو است.
علاوه بر اين در آن وضوئات بيانيه امام عليه السلام در آن نحوى كه به ما رسيده است، بعد از تمام غسل الوجه اينجور بود كه غرفهاى از ماء را برداشت به آن مرفقش از يمين اليمنا گذاشت و يد يمنا را از مرفق الى اطراف الاصابه شست. ثم، يسرى را شروع كرد و قد بينّا كه در اين ماهيات مخترعه كه غرض امام از اين فعل تعليم ماهيت مخترعه است، و غرض راوى هم از نقل انتشار ماهيت مخترعه است تا مادامى كه دليل قائم نشده است، فلان شيئى كه اتيان كرد امام عليه السلام مستحب بود. خصوصيت، خصوصيت واجبه نيست، مقتضايش اين است كه اخذ بشود به آن خصوصياتى كه در آن فعل است كه از آن جمله غسل يمينه قبل غسل شمال است على ما تقدم. چونكه بيان اين ماهيات مخترعه وظيفه شارع است و غرض شارع هم از اين فعلش تعليم او است كه مردم اخذ كنند به او. هر مقدار كه دليل قائم شد اين خصوصيت مستحب است رفعيت مىكنيم والاّ يأخذ بها. اين على ما تقدم. علاوه بر اين روايات ديگرى، روايات صحاحى وارد شده است كه اگر تقديم كرد غسل يسرى را على اليمنا بايد بعد غسل اليمنا، يسرى را بشويد. آن غسل يمنا محكوم به بطلان است. رواياتى در ما نحن فيه هست كه صاحب وسايل قدس الله نفسه الشريف بابى را عنوان كرده است در باب الوضو، كه باب، باب سى و پنج است. باب وجوب الاعاده على ما يحصل معه الترتيب على من خالفه اين ترتيب را مخالفت بكند عمدا يا نصيانا او جهلا، فرقى نمىكند. يكى از اينها صحيحه منصور ابن هاضم است. روايت دومى است در اين باب. محمد ابن الحسن باسناده عن حسين ابن سعيد عن صفوان، صفوان ابن يحيى است، عن منصور ابن هاضم. عن ابى عبد الله عليه السلام. فى الرجل يتوضء و يبداء بالشمال قبل اليمين. دسش چپش را قبل از دست راست شروع مىكند. قال يغسل اليمنا و يعيد اليسار. غسل يسار را بايد تكرار كند. يعنى آن هيچ است، غسل اولى. باز دلالت مىكند بر اين معنا، در همين معنا كه ترتيب معتبر است والاّ بايد اعاده بشود، يكى از اين رواياتى كه هست، موثقه ابى بصير است.
موثقه ابى بصير اينجور است محمد ابن يعقوب، روايت هشتمى است در اين باب. محمد ابن يعقوب عن عدة من
اصحابنا عن احمد ابن محمد و ابى داود كه همان مسترق است، جميعا. عن حسين ابن سعيد، عن فضالة ابن ايوب، عن حسين ابن عثمان، عن سماعه عن ابى بصير. بواسطه سماعه و حسين ابن عثمان موثقه تعبير كرديم. قال ان نصيت غسل وجهك و غسلت زراعك قبل وجهك و اعد غسل وجهك. در صورت هم همين جور است. ثم اغسل زراعيك بعد وجه... قبل اليمين فاعد على غسل اليمن. بعد از غسله من اعاده كند. فاعد على غسل الايمن، يعنى بعد غسل ايمن، غسله سر را اعاده بكن. باز دلالت مىكند بر اين معنا صحيحه حلبى كه روايت نهمى است در اين باب. و عن على ابن ابراهيم عن ابيه، عن ابن ابى عمير، عن حماد عن الحلبى عن ابى عبد الله عليه السلام، اذا نصى الرجل عن يغسل يمينه فغسل شماله و مسح رأسه و رجلين فذكر بعد ذالك، در اين صورت برمىگردد، غسل يمينه. دوباره يمينش را مىشويد كه البته مقيد است كه فصل طويل فاصله نشود كه وجه خشك بشود. غسل يمينه و شماله و مسح رأس و رجلين. يعنى بقيه وضو را اعاده مىكند بعد غسل يمين. اين روايات و آنى كه در ما نحن فيه گفتيم و بعضى روايات ديگر كه آنها من حيث السند چونكه صحيح نبودند، آنها را اغماض كرديم، معارضى هم در بين نيست. يك روايتى هم بوده باشد بگويد نه، مجزى است. بدان جهت مقتضاى اين روايات على ما ذكرنا اين غسل به ايمن است، غسل الايمن است قبل غسل الايسر. اين روايت كه ايسر مقدم بر ايمن شده بود، اين رواياتى كه هست، نگوييد آنجايى كه هر دو تا را يك دفعه مىشود آنجا را نمىگيرد. نه از ظاهر اين روايات اين است كه ايمن قبل الايسر بايد شسته بشود. ثم يمين را مىشويد، ثم ايسر را مىشويد. على هذا در اين حكم اشكالى نيست. اين جهت اولى بود.
جهت ثانيه در ما نحن فيه كه مىخواستيم بحث كنيم اين است كه بايد غسل از مرفق على اصاب باشد. نكس جايز نيست كه انسان از اطراف الاصابه به طرف مرفق بشويد، كما هو عليه عمل العامه. آنى كه معتبر است در صحت وضو، غسل من المرفق الى اطراف الاصابه است. اين معنا آنجور مسلك مشهور قديما و حديثا همين است. كه بايد غسل من المرفق الى اطراف الاصابه باشد. ولكن نسبت داده شده است به سيد مرتضى قدس الله سره، از او حكايت شده است، و هكذا از ابن ادريس كه اينها نكس را تجويز كردهاند، گفتهاند عيبى ندارد نكس هم. و لعلّ تجويز اينها نكس را، به جهت اين است كه در آيه مباركه كه فغسلوا وجوهكم و ايديكم من الامرافق اين الى در آيه مباركه اين الى غايت مغسول است لا غايت الغسل. اين معنا مسلم است عند الشريعه. كه اين الى در اين آيه مباركه غايت غسل نيست كه يعنى غسل در مرافق تمام بشود. اين نيست. بلكه اين غايت مغسول است. مثل كسى كه مىگويد اين مسجد را از اينجا تا آنجا اين مقدار را بايد بشوييد، اين فقط تهديد مغسول است. اما موقع شستن بايد از آنجا بشويى كه آب از اينجا مىآيد سرازير بشود، يا از اين طرف بايد بشويى، به هيچ كدام دلالتى ندارد. بايد بشوييد، اين تهديد مغسول است. كانّ خداوند متعال در آيه مباركه فرموده است تا مرفق يعنى يدتان را، يعنى از سر انگشتان تا مرفق، اين مقدار بايد شسته بشود. اما چه جور بايد شسته بشود؟ من المرفق الى اطراف الاصابه يا عكسش هم جايز است، آيه در ما نحن فيه اطلاق دارد كانّ پيش اينها. بدان جهت سيد مرتضى و هكذا ابن ادريس، بما اينكه گفتهاند از الى، در آيه غايت مغسول است، اطلاق الغسل اقتضى مىكند جواز نكس را. كه از مرفق الى الاصابه شستن جايز باشد و عكسش هم جايز باشد. ولو تعبير كردهاند در كلام ظاهرا سيد مرتضى، كه مكروه است نكس، ولكن تجويز كردهاند، ما مدعى را بگوييم تا ببينيم مطلب چه مىشود؟
مدعاى ما اين است اينكه در السنه معروف است الى در آيه به معنا معَ است اين حرف غلطى است. الى معنايش همان غايت است. الاّ انّه كما ذكرنا ربما آنى كه بعد الى ذكر مىشود او داخل مقيّا است در حكم. مثل اينكه تعبير متعارفى است، كسى به كسى مىگويد، پدر به پسر مىگويد كه يا ولدى ماه رمضان است، اقرء القرآن من اوله الى آخر. الى آخر يعنى آخرش را هم بخوان. آخرش كه سوره... است يعنى او را هم بخوان. اين آخر قرآن مثل وسط قرآن و اول قرآن داخل آن مقيا است. بايد خوانده بشود. اين بلا اشكال همين جور است. يا مثلا خداوند متعال مىفرمايد الحمد الله الذى اصلا و عبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى، نه اينكه مسجد الاقصى خارج است. خود مسجد الاقصى هم داخل سير بود. ربما غايت خارج از مقيا مىشود در موارد الى، مثل... كه ليل خارج است مقيا كه وجوب الصوم است. وجوب الصوم در نهار است. الاّ انّه در بعض الموارد غايت داخل مىشود به حكم مقيا. در اين آيه شريفه بيان خواهيم كرد، دليلش را بيان خواهيم كرد، اين از اصول مسلمه است نتيجه را مىگويم. بيان خواهيم كرد كه در اين آيه مباركه غايت كه مرفق است داخل در مقيا است. يعنى مرفق بايد شسته بشود. وقتى كه شسته شد، اين نتيجه معَ را مىدهد. چونكه مرفق هم بايد شسته بشود. نه اينكه الى به معنا معَ استعمال شده است. نه، تا كسى بگويد كه الى معناى ظهورش انتهى است. نه، نتيجه معَ است. الى در همان معناى غايت استعمال شده است. ولكن چونكه ما بعد الغايه داخل در مقيا است، اين نتيجه مع را مىدهد. و بعضىها گفتهاند در آيه مباركه الى به معنا من است. فاغسلوا وجوهكم و ايديكم من المرافق. حتى در روايتى هست كه تنزيل من بوده است. در روايتى هست كه اصلا تنزيل من بوده است. يك نسخهاش همين جور است. اين روايت در باب نوزده از ابواب الوضو اينجور است، محمد ابن يعقوب، عن محمد ابن الحسن. محمد ابن حسن، محمد ابن حسن صفوان است. و غيره عن سهل ابن زياد، سهل ابن زياد در سند است. عن على ابن حكم عن حيثم ابن عروه... اين هم همين جور است. روايت من حيث السند ضعيف است. باب نوزده از ابواب الوضو. قال سألت ابا عبد الله عليه السلام، عن قول الله تعالى فغسلوا وجوهكم و ايديكم من المرافق، فقلت هكذا و مسحة من زهر كفٍ الى المرافق. من به امام عرض كردم كه همين جور ظَهر كفم را تا مرافق كشيدهام كه اينجور بشوييم؟ كه ظاهر آيه اين است. فقلت هكذا و مسحة كفٍ الى المرافق فقال ليس هكذا تنزيلها انما هى فغلسوا وجوهكم و ايديكم من المرافق. يك نسخه بدل هم دارد الى. اين روايت علاوه بر اينكه سندش ضعيف است ما ملتزم هستيم به مدلولش، نه اينكه قرآن من بود، الى كردهاند بعد. اين تحريف نيست. مراد از تنزيل من است. نه اينكه الى به معنى من استعمال شده است. نتيجه من را مىدهد. بعد از اينكه مرفق را گفتيم بايد شسته بشود و بعد از اينكه دليل اقامه كرديم، اين دليل را شما مطالبه مىكنيد، بيان خواهيم كرد. نتيجه بحث اين است. بعد از اينكه بيان كرديم كه در ما نحن فيه غسل هم بايد از مرفق شروع بشود. غايت داخل است و غايت مغسول است و در غسل هم اين غايتى كه براى مغسول ذكر شده است مبداء غسل بايد بشود. وقتى كه اينجور شد، اين نتيجهاش مىشود من. يعنى و اغسلوا من المرافق الى الاصابه. نه اينكه الى به معنى من استعمال شده است. نه، الى همان الى است. ولكن غايت مغسول است. غسل در آيه مطلق است. ولكن به روايات تقييد شده است كه بايد ابتداء غسل از مرفق باشد. بدان جهت نتيجه اين مىشود كه فغسلوا وجوهكم و ايديكم من المرافق مراد جدى از غسل من المرافق غسل من المرافق است الى اطراف الاصابه، اين است معنايش. اين را ما بايد اثبات بكنيم براى شما. اولا اين معنا را اثبات مىكنيم كه غسل بايد از مرفق شروع بشود. بيايد به اطراف الاصابه نكسش جايز نيست كما سيد مرتضى. اين يك دليلش، دليلش وضوئات بيانيه است.
در وضوئات بيانيه امام عليه السلام اينجور بود كه آن كفش را پر كرد از آب و از مرفق سرازير كرد و كشيد تا اطراف الاصابه. حتى در بعضى آن روايات اينجور دارد كه راوى مىگويد كه امام عليه السلام هيچ وقت نكس نكرد كه برگرداند از انجا كه آب را آورد پايين دوباره برگرداند، كه نكس بشود، اين را نكرد. در آن صحيحه زراره كه هست، روايت دومى است، صحيحه زراره است، در باب پانزده از ابواب الوضو است، سندش را سابقا خواندهام. قبلش را هم خواندهام، فقط اين را مىخواهم عرض كنم، فقمس يده اليسرى فقرف بها ملئها، پر كرد. آن وقت ثم وضعه على مرفقه اليمنا، فامر على كفه على ساعده حتى جرأ الماء الى اطراف الاصاب. آن ديگرىها هم همين جور است. در بعضى روايات تصريح شده است. مثل صحيحه زراره و بكير، از ابى جعفر كه روايت يازدهمى است. آنجا دارد بر اينكه ثم قمس كفه اليمنا... فغسل يده اليمنا من المرفق الى الاصابه لا يردّ الماء الى المرفق. آب را به مرفق در اين غسل برنگردان. كه همان نكس مىشود. و هكذا در بعضى روايات ديگر هم اين معنا هست كه آب را به مرفقى كه هست، به مرفقش برگردان. در آن صحيحهاى كه، صحيحه زراره و بكير هست، بنا بر نقل كلينى اينجور است كه فافرق على زراعه اليمنا، فغسل بها زراعه من المرفق الى الكف لا يردّها الى المرفق. رد نمىكرد. بدان جهت على ما بينّا وضوئات بيانيه كيفيت تعليم است بايد اخذ بشود. من العجب! بعضى از اين بزرگواران كه مىگفتند فعل است، فعل دلالت بر لزوم نمىكند اينجا تمسك كردهاند به اين وضوئات بيانيه و گفتهاند اين
دليل مىشود. خوب اگر دليل مىشود آنجا هم مىشود، در غسل الوجه هم مىشود، نمىشود اينجا هم نمىشود. با يك خط كش بايد برد. بدان جهت در ما نحن فيه علاوه بر اين دليل ما منحصر به اين وضوئات بيانيه نيست و نمىخواهيم به اجماع تمسك كنيم كه بايد اينجور اجماعى است تا كسى بگويد اجماع منشائش اين روايات است، اجماع تعبدى معلوم نيست، منشائش همينها است. ما نه، به اين اجماع تمسك نمىكنيم. احتياج به دعوى الاجماع نداريم كه مناقشه بشود بر ما كه اين اجماع، اجماع مدركى است. منشائش اين روايات است. اگر اينها تمام است، شما هم ملتزم بشويد، نيست كه هيچ. اين وضوئات بيانيه دليل هستند پيش ما. عمده دليل كه قابل خدشه نيست، صحيحه زراره است. آن صحيحه زرارهاى است كه در حدّ غسل الوجه و اليدين در حدّ وجهى كه واجب است غسل او، آن روايت در آن صحيحه صدوق عليه الرحمه، در آن صحيحه يك تكهاى را نقل كرده است. آن تكه دليل مىشود بر اينكه غسل اليدين متعين است من المرفق على اطراف الاصابه بوده باشد دون العكس. چونكه آن صحيحهاى كه حدّ الوجه را بيان كرده است، حدّ غسل اليدين را بيان كرده است در ذيلش. منتهى صاحب وسايل نقل كرده بود در آن حدّ الوجه. در آن صحيحه اينجور است، و حدّ الغسل يدين من المرفق. جلد اول من لا يحضر الفقيه است. صفحه بيست و هشت در اين طبعى كه ما داريم، نه طبع جديد، جديد. نمىدانم بعد از اين طبع شده است يا نه؟
آنجا همين جور است، صفحه بيست و هشت روايت هشتاد و هشتمى است و قال زرارة ابن اعين و قال ابى جعفر عليه السلام. سند صدوق هم به زراره ابن اعين سند صحيح است. آنجا دارد بر اينكه، و حد غسل اليدين من المرفق الى اصابه، با اين كار ندارم كه كار يعنى دوباره برمىگرديم، كار داريم نه فعلا. آنجا دارد كه و لا يك مقدمهاى از خارج بگويم، اين را مىدانيد اين زراعى كه انسان دارد، يدين دارد، غالبا آنهايى كه سنشان بالا مىرود يا بالا هم نيست، اين پر از مو مىشود. اينجور است ديگر، بعضىها موهايشان خيلى زياد مىشود. در روايات از اين غسل نكسى كه يدين را نكسا بشويد، يعنى از بالا به پايين مىشويد از اين تعبير به لازمش شده است كه رد الشعر است. شايد هم به اين نحو تعبير كردن رعايت التقيه بود. چونكه اگر اينجور بشوييد، شعرها، برنمىگردد اين موها. مىخوابد روى دست. اگر اينجور بشوييد اين شعرها برمىگردد. بدان جهت از اين نكسى كه هست، غسل نكسى تعبير به ردّ شعر شده است. در آن صحيحه، در ذيل دارد صدوق عليه الرحمه امام بعد از اينكه حد غسل اليدين را بيان فرمود، فرمود لا تردّ الشعر فى غسل اليدين. در غسل اليدين ردّ شعر نمىشود. يعنى نكس نمىشود. اين ظهورش همين جور است كه نكس جايز نيست. ردّ شعر غير از اين هم معناى محتملى ندارد. ردّ شعر نمىشود يعنى غسل نكسى نمىشود كه غسل نكسى ملازمه دارد با ردّ الشعر. برگرداندن شعر نمىشود. و مؤيد بر اين معنا هم روايتى است كه حاجى در مستدرك نقل كرده است اين روايت را،... از صفوان ابن يحيى، منتهى مرفوعا نقل كرده است، مسندا باشد سندش پيش ما نيست كه به چه سند نقل كرده است. بدان جهت به اين تأييد ذكر مىكنيم كه اين مؤيد است.
آنجا دارد كه از امام عليه السلام مىپرسد كه من چه جور دستهايم را بشويم، صفوان ابن يحيى از امام عليه السلام مىپرسد كه من چه جور دستهايم را بشويم؟ امام عليه السلام در آن روايت اينجور مىفرمايد، مىفرمايد بر اينكه اگر پيش تو كس ديگر باشد، ردّ شعر بكن و اما اگر پيش تو كسى نباشد ردّ شعر نكن. پيشت كس ديگر باشد يعنى از آن عامه باشد كه بخواهى تقيه بكنى، ردّ شعر بكن. و الاّ اگر پيشت كس ديگر نيست و خلوت است نه همين كار را بكن. و ياىّ بذالك ما رواه فى المستدرك ان العياشى، فى تفسيره عن صفوان، عن حسن الرضا عليه السلام فى قول الله عزوجل فغسلوا وجوهكم و ايديكم من المرافق الى ان قال، قلت فانه قال فغسلوا ايديكم و انه من المرافق. كه همان سنىها را مىگويد. فكيف الغسل؟ امام عليه السلام فرمود كه فاخد بكفه الماء به يده اليمنا ان يأخذ امام امر كرد اخذ مىشود ماء به يده اليمنا فيصبه فى اليسرى ثم اين را مىشويد از مرفق تا كف. آنجا در ذيلش فرمود، قلت يردّ الشعر، الان كه اينجور بايد بشويد، اما عكسش هم مىتواند بشويد؟ قال ان كان عنده آخر فعلى، والاّ فلا. اگر پيشش كس ديگر باشد، كنايه از تقيه است. در آن روايتى كه مال على ابن يقطين است در تقيه، آن هم همين جور است. كه فرمود از مرفق الى الاصابه بشور بعد از اينكه تقيه رفع شد. بدان جهت در ما نحن فيه لا ينبق التأمل كه مرفق بايد مبدأ غسل بشود. اگر به اين ملزم كرديم، اين معنا كه مرفق خودش هم بايد شسته بشود از واجبات غسل الوضو، از واجبات وضو اين است كه خود مرفق هم در غسل اليد شسته بشود آن وقت مىشود كه آن مراد از آيه شريفه اين مىشود كه اغسلوا وجوهكم و ايديكم من المرافق الى الاصابه. اينجور مىشود. مراد اين مىشود. نه اينكه تنزيلش اين بود.
سؤال؟ مراد از غسل در ما نحن فيه، ولو لفظ دلالت نمىكند. در او هم استعمال نشده است، الى به معناى خودش است. به معناى غايت مغسول است. مراد اين است ولو به دال آخر فهميده شده است. مراد ما اين است. سؤال؟ مراد جدى آن غسلى كه در وضو واجب است، مراد جدى از آن غسل... اينكه امام عليه السلام كه بيان مىكند مراد جدى را بيان مىكند. تفسير آيه اكران نمىكند در روايات كه آب را گذاشت، اين مراد جدى را كه غسل من المرفق اين است. مراد جدى اين است. بدان جهت در ما نحن فيه نه اينكه الى به معناى معَ است يا اينكه به معناى من است، يعنى مراد جدى از آيه مباركه اين است.... سؤال؟ غايت مغسول شد، اين مىشود داخل. مبداء غسل شد اين مىشود به معناى مِن. اين من ابتدا بايد از مرفق بشود اين را اثبات كرديم، اين جاى خدشه نيست. ماند اينكه مرفق خودش داخل مقيا است. يعنى آن خود مرفق هم داخل محدودى است كه بايد شسته بشود. جماعت همه ملتزم هستند كه مرفق بايد شسته بشود. قصد ما از اين كه بايد مرفق داخل حد است، يعنى غسلش بالاصاله واجب است نه از باب مقدمه علميه. از باب اصاله واجب است. چه جورى كه كف بالاصاله غسلش واجب است در غسل اليدين، مرفق هم بالاصاله واجب است. والاّ اصل وجوبش كه مرفق بايد شسته بشود ولو من باب مقدمه علميه نه، او را نمىگوييم. مىگوييم بالاصاله بايد شسته بشود. مىدانيد ثمره عمليه، كجا ظاهر مىشود؟ ثمره عمليه اينجا ظاهر مىشود كه اگر گفتيم غسل مرفق من باب علميه است، خودش خارج از محدوده است لازم نيست ما فوق مرفق بشوييم. از خود مرفق مىشوييم چونكه خودش اين مقدمه علميه است براى غسل بقيه زراع. و اما غسل مرفق بالاصاله واجب بود مثل كف، بايد يك مقدار كما اينكه در عروه مىگويد ما فوق مرفق شسته بشود چونكه مرفق هم از آنجاهايى است كه همهاش عادتا شسته نمىشود به مقدارى كه نه كم بايد، نه زياد. عادتا وقتى كه مرفق را انسان مىشويد يا بايد كم بشويد يا زياد. بدان جهت من باب مقدمه علميه بايد زياد بشويد كه احراز كند از مرفق الى اصابه بايد شست. ثمره اينكه مرفق بالاصاله واجب است شستنش يا من باب مقدمه علميه است اين است، مدعاى ما اين است كه مرفق بالاصاله واجب است. مثل كف است. از اعضاء غسل است. دليلش چيست؟ به اجماع تمسك نمىكنيم كه كسى مناقشه بكند. در ما نحن فيه ما دليلمان همين صحيحه زراره است كه بر شما خواندم. همين صحيحه زرارهاى كه براى شما خواندم كه امام عليه السلام اين صحيحه خيلى صحيحه با بركتى است. يك جا هم به درد ما خواهد خورد غير از اين موارد. يك جاى مهمى كه انشاء الله معلوم مىشود فى ما بعد. يك نكتهاى در اين صحيحه است كه از آن نكته حل مىشود مشكل ما. و اما آنى كه در ما نحن فيه استدلال مىكنيم قطع نظر از آن نكته و حدّ غسل اليدين من المرفق الى اطراف الاصابه. امام عليه السلام در اين صحيحه مىفرمايد، حدّ يدين كه بايد شسته بشود من المرفق الى اطراف الاصابه. اين حد غسل است. و حدّ غسل اليدين. حدّ غسل يدين من المرفق الى اطراف الاصابه. خوب اين را مىدانيد قبلا كه گفت و حدّ الوجه الذى ينبقى ان يغسل آن وجه قال الله عزوجل لا يزيد و لا ينقض فرمود بر اينكه ما دارة عليه وسطى و الابهام من قصاص الشعر. من آنجا به چه معنا است؟ من معنايش اين است قصاص شعر بايد شسته بشود. انتهاى شعر رأس بايد شسته بشود. منتهى متعارفش گفتيم سابقا از وجه متعارف.
خوب همان منى كه آنجا ابتداى وجه را بيان فرمود همان من اينجا ابتداى غسل يدين را مىگويد. و حدّ و غسل اليدين من المرفق الى اطراف الاصابه. چه جورى كه در آن حد، آن قصاص الشعر داخل حد بود، من معنايش اين بود، چونكه ابتدا است. در غايت مثلا كسى ممكن است خدشه بكند ولكن در ابتدا ظاهرش اين است كه داخل است. اين جا هم در ما نحن فيه اين مرفق را ابتدا قرار داده است، ظاهر ابتدا قرار دادن اين است كه مثل ابتداء بودن قصاص الشعر است،...
سؤال؟ اين قصاص الشعر كه انتهاى شعر است، اين داخل در حد است، و ابتدا است داخل است ببينيد چه جور است استدلال. بدان جهت در ما نحن فيه امام نفرمود الى المرافق، من المرافق. غسل را بيان مىكند. غسل بايد ابتدائش از من المرافق باشد اين هم يك دليل بر اين است كه بايد از مرفق بشود، چونكه حد غسل است. و حد الغسل يدين من المرفق،... حد غسل اليدين من المرفق الى اطراف الاصابه است. يعنى غسل بايد از مرفق شروع بشود، خود مرفق هم داخل در محدود است الى اطراف الاصابه من المرفق الى اطراف الاصابه... سؤال؟ نشد، الى به معنا من نيست. ما... ببينيد الى به معناى همان غايت است. كلام اين است مثل اين است كه اقراء القرآن اوله الى اخره. آن الى به چه معنا است؟ غايت است ديگر. غايت داخل است، كلام اين است كه الى هم در اين معنا اين است. و مفروض اين است كه در ما نحن فيه از روايات فهميديم. اين الى غايت مغسول است. غايت غسل نيست. ولو آيه شريفه ظهورش اين است كه غايت غسل است. اين را نمىشود منكر شد. آنهايى كه گفتهاند نه آيه دلالتى ندارد، نه ظهور دارد در آن معنا. قرينه با خلاف داريم.
رواياتى كه از معصومين سلام الله عليهم بيان شده است، بيان كردهاند كه اين الى غايت مغسول است و الاّ غسل بايد از ابتداء مرفق بشود ولا يردّ الشعر بشود. اين مطلب ثابت مىشود بر اينكه واجب در وضو غسل اليدين است، من المرفقين و خودش هم بر اينكه مرفق بالاصاله داخل است، و مترتب مىشود بر اينكه مقدارى زايد از مرفق را بايد شست احراز كرد، كلام واقع مىشود كه مرفق خودش چيست كه جهت اخيرى بود انشاء الله در او بحث مىكنيم.
|