جلسه 564

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:564 ب‏
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:14/12/1369
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در افعال الوضو بود. فعل ثالث از افعال الوضو، مسئله مسح الرأس است. خلافى نيست و خلافى نقل نشده است بر اينكه معتبر است در وضو، مسح الرأس بلكه مى‏شود اين مسح الرأس را كه معتبر است در وضو، اصل مسح الرأس در وضو معتبر است از ضروريات ما بين المسلمين ادعا كرد. حيث اينكه عامه هم كالخاصه مسح الرأس را در وضو معتبر مى‏دانند. و كيف نمى‏شود معتبر دانست با وجود اينكه ظاهر آيه مباركه فمسحوا رئوسكم و ارجلكم اعتبار مسح الرأس است در وضو صلاتى و آنى كه وضوئى كه شرط است در صلاة و غير صلاة از غاياتى كه گفته شد و روايات داله بر اينكه وضو فى حقيقته غسلين مسحين است، روايات در اين معنا كه استفاده مى‏شود غسل المسح معتبر در وضو است، روايات كثيره و متعدده است كه از آنها مسح الرأس اعتبارش استفاده مى‏شود. بدان جهت در خود اعتبار مسح الرأس كلام تطويل بلا طائل است. انما الكلام در خصوصياتى است كه در آن خصوصيات كلام واقع شده است.
يكى از آن خصوصيات، اولين خصوصيتى است كه صاحب العروه در متن اشاره مى‏كند. مى‏گويد بر اينكه مسح بشود رأس به بلّة اليد. به بلّه وضوئى كه در يد باقى مى‏ماند با آن بلّه يد مسح كند. مشهور عند اصحابنا، اصحاب اماميه، مشهور اين است اين مسحى كه در وضو معتبر است، مسح الرأس و الرجلين بايد به نداوت وضو بشود. يعنى به آن رطوبتى بوده باشد كه رطوبت مائيه در يد از غسل اليدين باقى مى‏ماند. اين مشهور ما بين الاصحاب است كه انسان كما عليه العامه در مسح تجديد ماء بكند و براى قصدشان آب ديگرى را تهيه كند كه به آب ديگر مسح كنند رأس را اين پيش اماميه مشهور ما بين الاماميه اين است كه لا يجوز. وضوء اينجورى صحيح نيست. بايد مسح الرأس و الرجلين به آن بلّه باقى فى الكف باشد. فقط از اماميه حكايت شده است از ابن الجنيد كه ابن الجنيد كه از قدما است ايشان كانّ عبارتى كه از او حكايت شده است ظاهر آن عبارت اين است كه مسح بالماء الجديد جايز است. و لزومى ندارد مسح به بلة اليد بوده باشد. منتهى على الاطلاق به مسح به ماء جديد جايز است. يا در صورتى كه مكلف متمكن نبوده باشد، به بلّه وضو در اين اختلاف شده است كه عبارتش اطلاق دارد يا نه؟ ولكن اين كه مسلم است، ايشان تجويز كرده است، مسح به ماء جديد را ولو فى الجمله. ولكن مى‏دانيد ابن جنيد از فقهايى است كه فتاواى متعددش، مطابق با فتواى عامه است. و روى اين اساس اصحاب ما به خلافات ابن الجنيد در مسائل اعتنا نمى‏كنند. و او را خلاف او را يك خلافى حساب نمى‏كنند در مسئله. و كيف ما كان كلام در آن ادله‏اى است كه مشهور اماميه روى اين ادله ملتزم شده‏اند كه مسح بايد به بلّة الوضو بشود. مسح به ماء الجديد اين بلّه‏اى كه مى‏گويم در مقابل ماء جديد است. ولكن خصوصيتش بعد متعرض مى‏شويم. مسح بايد به بلّه يد بوده باشد، به ماء جديد نمى‏شود، گفته شده است كه اين معنا، استفاده مى‏شود از روايات متعدده.
يك قسم از اين روايات، رواياتى است كه وارد شده است در حكايت وضوء رسول الله (ص) كه امام عليه السلام در مقام حكايت وضوء رسول الله (ص) مسح الرأ و الرجلين را به آن بله‏اى كه باقى فى الكف بود و فى اليد بود، مسح رأس و الرجلين را به آن بلّه كرده است. و قد تقدم سابقا اين ماهيات مخترعه شارع نه آن مثل المعاملات كه معاملات‏
عرفيه هستند و شارع آنها را موضوع حكم قرار داده است. در ماهيات مخترعه كه از آنها تعبير به عبادات مى‏شود كه اين عبادات مخترعه بايد از مخترعش گرفته بشود. اگر شارع در مقام بيان و... اين ماهيه فعلى را انجام داد، مثل آن وضوئات بيانيه كه على احكى لكم وضوء رسول الله (ص) كه ائمه فرموده‏اند، غرض از اين حكايت تعليم ناس است آن عبادت مخترعه را و اينكه اين عبادت مخترعه تعليم بشود و... فى الناس بشود و مردم بفهمند كه آن ماهيت مخترعه چيست؟ بدان جهت غرض از اين فعل چونكه اين است بدان جهت گفتيم در اين موارد اگر فعلى را امام عليه السلام، يا نبى اكرم خودش (ص) انجام داد ظاهر او اين است كه اين فعل دخل دارد در آن ماهيت مخترعه. اگر قرينه‏اى قائم شد كه آن قرينه دلّتنا بر اين فعل، لزومى نيست. مى‏شود اين را ترك كرد فهو. ظهور بود، بواسطه نصّ در ترخيص در ترك رفعيت مى‏كنيم. ظهور فعل بالاتر از ظهور قول نيست. چه جورى كه در موارد ظهور القول، بواسطه ترخيص در ترك رفعيت از ظهور و قول مى‏شود، ظهور فعل هم اگر خيلى پهلوان باشيم در اين موارد مى‏توانيم بگوييم مثل ظهور قول است. وقتى كه قرينه بر خلاف قائم شد و دلتنا كه ترخيص اين فعل مانعى ندارد، خوب ملتزم مى‏شويم كه دخالت او لزومى نيست. و يؤخذ فى الباقى به آنجايى كه قرينه‏اى بر خلاف نيست. اين مسح به بلّه وضو، رأس را و رجلين را، آن بله‏اى كه در يد مى‏ماند اين خصوصيتى است كه در روايات، در رواياتى كه وضوئات بيانيه مى‏گويند، در آنها ذكر شده است و قرينه‏اى هم بر خلافش قائم نيست. بلكه قرينه بر وفاقش قائم است كه همان لزومى است كما سنذكر انشاء الله. بدان جهت يكى از اين ادله اين روايات است كه فى الجمله يكى، دو تا را اشاره كنم چونكه خصوصيتى دارد.
يكى از اين رواياتى كه هست، صحيحه زراره است كه در باب پانزده روايت دومى بود. كه على ابن ابراهيم عن ابيه، كلينى از على ابن ابراهيم نقل مى‏كند. عن على ابن ابراهيم عن ابيه و عن محمد ابن اسماعيل، عن فضل ابن شازان، دو تا سند، جميعا عن حماد ابن عيسى، عن حريض عن زراره. قال ابو جعفر على احكى لكم وضوء رسول الله فقلنا بلى. اين غرض امام از اينكه احكى، اين غرض اين است كه تعليم بشود. ولو آنها شايد خودشان بدانند. ببينند و آنى كه ديده‏اند به مردم نقل كنند. براى اينكه زراره از آن اشخاص بود. آنجا در ذيلش دارد بر اينكه و مسح مقدم رأسه و ظهر قدميه به بلة يساره و بقية بلة يمنا. امام عليه السلام مسح كردم مقدم الرأس را، اين صحيحه دلالت مى‏كند آنى كه معتبر است از مسح الرأس، مقدم الرأس است. و ظهر قدميح، روى پايش را به بلة يساره. به آن رطوبتى كه در دست چپ و بقية بلة يمنا. مى‏دانيد كه بلّه يمنا يك مقدارش موقع رأس از بين مى‏رود. رجلش را كه به بعض آن بلّه مسح مى‏كند. بدان جهت مى‏فرمايد بر اينكه و مسح مقدم رأس و ظهر قدميه به بلة يساره و بقية بلة يمنا. بقيه بلّه يمنا كه يك مقدارش در مسح صرف شده بود، يك مقدارش هم در رجل صرف مى‏شود. اين يك روايت است.
روايت ديگرى كه باز در مقام دارد، اين روايت، صحيحه عمر ابن ازينه است. در صحيحه عمر ابن ازينيه اينجور است، روايت پنجمى است در اين باب. عن على ابن ابراهيم، عن ابيه، عن ابن ابى عمير، عن عمر ابن ازينه. روايت من حيث السند صحيحه است آنجا دارد فى حديث طويل، انّ رسول الله (ص) قال لمّا اسرى به الى السماء كه قضيه معراج است. در آخر دارد كه امام فرمود ثم اوحى الله عليه ان اغسل وجهك فانك تنظر الى عظمت ثم اغسل زراعيك اليمنا و اليسرى فانك تلقى بيديك كلامى، ثم امسح رأسك بفضل ما بقى فى يدك من الماء مسح رأس بكن به زيادى آن مائى كه در دستت مى‏ماند. و رجليك. رجليت را هم به آن فضل مسح بكند، الى كعبيك. اين در اين روايت دارد كه امر به رسول الله اينجور شد. نفرماييد كه اين مال وضوء رسول الله (ص) است. به ما چه مربوط؟ اين معنا محتمل نيست. وضوئى كه شرط در صلاة است، آن وضويى كه تعليم مى‏شود و وحى مى‏شود به رسول الله آن وضوئى كه وحى مى‏شود در خصوص خودش باشد، وضو شرط است به كل احد، صلاتى كه واجب است لكل احد، براى او. ظاهرش اين است كه امام عليه السلام هم كه اين را حكايت مى‏كند و اين قضيه را حكايت مى‏كند غرض عبارت از اين كه وضو را بفهماند. بعضى‏ها گفته‏اند كه اين روايت دلالتى ندارد. ولو ما قطع داشته باشيم، يقين داشته باشيم، قسم بخوريم به سى جزء قرآن، كه فرقى ما بين وضوء رسول الله (ص) و وضوء ديگران ندارد. چرا؟ چونكه اين روايت در مقام بيام حكم شرعى نيست. اين روايت قضيه معراج را بيان مى‏كند. آن قضايايى كه در معراج بود امام در مقام بيان آنها است. در مقام بيان احكام، اجزاء، شرايط الوضو نيست كه ما در ما نحن فيه به اطلاق تمسك كنيم. اين كه مى‏گوييم ثم رأسك بفضله ما بقى بيدك، ما به اين ظهور تمسك مى‏كنيم. ظهور، ظهور اطلاقى است، يعنى ابل ندارد. اگر اينجور بود كه ثم رأسك بفضل ما بقى بيدك من الماء او بماء جديد خوب دلالتى كه نداشت. چونكه ادل ذكر نشده است، خصوص فضل الماء ذكر شده است در مقام بيان تعليل، مى‏گوييم كه نه، ادل ندارد. چونكه وقتى كه مطلق شد، چه جور وجوب، وقتى كه مطلق شد صيغه فرد يا ماده امر مطلق شد، مطعلقش ادل ذكر نشد، اقتضا مى‏كند وجوب تعيينى است، اينجا وقتى كه معلقش يك ادل برايش ذكر نشد، ظهورش اين است كه اعتبار اين تعيينى است. اطلاق يكى از مقدماتش اين است كه متكلم در مقام بيان بوده باشد و در ما نحن فيه مولا در مقام بيان است، اين اصل اولى است. ولكن كما ذكرنا مرارا، آنى كه در مقام بيان نيست، او قرينه مى‏خواهد. گفته‏اند بر اينكه در ما نحن فيه قرينه است كه در مقام بيان نيست. و آن اين است كه قضيه معراج را نقل مى‏كند. فى حديث طويل، انّ رسول الله (ص) قال لمّا عسرى به السماء قضيه معراج را نقل مى‏كند، اين در مقام بيان حكم شرعى نيست. اين اشكال را شده است به اين روايت ولكن جوابش پر واضح است. آنى كه ما داريم صدر روايت در بيان مقام حكم شرعى نيست. قضيه معراج را بيان مى‏كند و اما امام عليه السلام در ذيلش كه شروع كرد به بيان وضو كردن كه امر شد به رسول الله بد ما رسول الله كه وضو بگيرد اينجور، غرضش از اين ذيل كه نقل مى‏شود، غرضش اين است كه تاريخ نقل مى‏كند نه ظاهر قضيه اين است كه حكم شرعى را بيان مى‏كند. غرضش اين است، والاّ تاريخ گذشت. بدان جهت در ما نحن فيه صدر در مقام بيان حكمى نبوده باشد، بعض الروايه در مقام بيان حكم شرعى نبوده باشد، بعضش در مقام بيان حكم شرعى باشد، عيبى ندارد و منهنا در بعضى خطب مولانا على ابن ابيطالب در مثل آن عهد مالك اشتر، بعضى‏ها در مقام بيان حكم نيست. خوب به آنها را مى‏گذاريم، بعضى‏ها در مقام بيان حكم شرعى است، تمسك مى‏كنيم. اين كه بعضى در مقام بيان نبوده باشد اين دليل نمى‏شود كه تا آخر در مقام بيان حكم شرعى نيست. بدان جهت در ما نحن فيه اشكال در اين روايت وجهى ندارد. اينكه اين روايت را متعرض شدم به جهت اين كه نكته بود كه خدشه نشود كه اينجور احاديث دلالتى ندارد. فعل رسول الله است ظهور در وجوب دارد به آن بيانى كه گفتيم، خصوصيت را در اولى گفتيم. در دومى هم كه اين خصوصيت نه، قضيه معراج است، اين دليل نمى‏شود و بعضى روايات ديگرى كه باز در وضوئات بيانيه است، لسانش همين است. باز يكى از رواياتى كه دلالت مى‏كند بايد مسح به بلّه وضو بوده باشد و به بلّه وضو مسح بشود، صحيحه ديگرى است كه زراره دارد. در باب سى و يك از ابواب الوضو روايت سومى است و باسناده عن على ابن ابراهيم، عن ابيه و باسناده يعنى به اسناد شيخ عن على ابن ابراهيم عن ابيه، عن حماد ابن عيسى عن زراره، قال ابو جعفر عليه السلام ان الله وطرٌ سابقا هم اين حديث را تمسك كرديم. ان الله وطر اين روايت را نقل مى‏كنم غرضم اين است كه نكات را متوجه باشيد، كه در روايات نكاتى هست كه اگر آن نكات را انسان مراعات كند حكم عوض مى‏شود. و مراعات نكند نه حكم آن حكمى كه گفته شد، حكم آخر استفاده مى‏شود. يكى هم از اين روايات اين روايت مباركه است. و باسناد الشيخ عن على ابن ابراهيم عن ابيه، عن حماد ابن عيسى عن زراره، قال، قال ابو جعفر عليه السلام، ان الله وطر يحب الوطر. خداوند تنها است، تك است و تك را دوست دارد. فقد يجزيك من الوضو ثلاث غرفات. در وضو سه نكته كافى است. يعنى اين مستحب نمى‏گوييم، مجزى است كه سه غرفه بوده باشد. ثلاث غرفات، واحدة للوجه و اثنتان لزراعين، اثنتان لزراعين بوده باشد. و تمسح ببلة يمنا... و مسح بكنيد به آن رطوبت دست راستت ناصيتك. مقدم رأس را، ناصيه همان مقدم رأس است، كما سيعطى. و ما بقى من بلة يمناك، آنى هم كه از بلّه يمنا باقى مى‏ماند بعد مسح الناصيه ظهر قدمك اليمنا. ظهر قدم يمنا را و تسمح بلة يسرى، ظهر قدمك اليسرى. گفته شده است و استدلال مى‏شود بر اينكه اين روايت ديگر حكايت هم نيست. حكايت فعل. امر است. كه بايد مسح بكنى به بلّه يمنا، ظهر قدم يمنا را، به بلّه يد يسرى، اينجور گفته‏اند كه اين روايت دلالت مى‏كند.
ولكن اشكالى شده است بر اينكه در ما نحن فيه دارد بر اينكه ان الله وطر يحب الوطر فقد يجيزيك من الوضو. اگر يادتان بوده باشد، سابقا گفتيم كلمه اجزاء ظهورش در اقل مراتب واجب است. و بدان جهت مى‏گفتيم بر اينكه اين دلالت مى‏كند بر اينكه اقل، جريان استدلال مى‏كرديم كه بايد جارى بشود آب، سه مشت است والاّ جريان معتبر نباشد، فقط خيس كردن باشد، يك غرفه كافى است. يك غرفه يد كه پر، پر باشد هم بر صورت كافى است، انسان با اين دست چپ را پر كند، با دست راستش صورتش را خيس كند. دست چپش را هم بريزد دست راست، دست راستش را هم خيس كند بعد بريزد دست چپ، دست راستش را هم خيس كند. بدان جهت مى‏گفتيم كه در غسل جريان الماء معتبر است. آن رواياتى كه بود و مى‏گفت بر اينكه يكفى فى الوضو مثل اينها، آنجا جواب مى‏گفتيم بر اينكه با تحفظ و صدق غسل لازم نيست خودش مثل آب جارى بشود. با دست هم انسان برساند به مواضع اليد و ساير مواضع الوجه كافى است، اما با حفظ غسل. استشهاد به اين صحيحه مى‏كرديم و كيف ما كان در اين صحيحه فرموده است كه يجزيك، يجزى يعنى اقل المراتب است. بعد آن وقت و تمسح ببلة يمناك، گفته شده است كه محتمل است اگر ظاهر هم نبوده باشد، محتمل است عطف بوده باشد و تمسح به ثلاث غرفات. يعنى يجزيك ثلاث غرفات و يجزيك عن تمسح بلة يمنا... اين مجزى است. يعنى اقل مراتب واجب است. ولكن ان مسح به ماء جديد هم مى‏شود. آن هم اكثر مراتب واجب اين يجزى به مراتب اين معنا نه اينكه متعين است. اين مجزى است. اينجور گفته‏اند و اين حرف، حرف درستى نيست. اين خلاف ظاهر است. براى اينكه اگر اين معنا مراد بوده باشد و تمسح عطف بوده باشد بر ثلاث غرفات يعنى فقد يجزيك من الوضو، ثلاث غرفات و تمسح. خوب تمسح كه نمى‏تواند فاعل يجزى بشود. ثلاث غرفات اسم است، مى‏تواند فاعل بشود. اين و تمسح كه نمى‏تواند فاعل بشود بايد اَن ناصبه مقدر شود. و يجزيك عن تمسح كه تبديل به مصدر بكند يعنى يجزيك ناصية بلّه و اين تقدير خلاف ظاهر است، قرينه مى‏خواهد. اين كه گفته‏اند اصول، امر داير بوده باشد، موارد اظمار به غير الاظمار، غير الاظمار در دم است، اظمار قرينه مى‏خواهد اين مواردش همين جا است.
بدان جهت در ما نحن فيهى كه هست، در ما نحن فيه اين صحيحه ظاهرش اين است كه تمسح امر است، اين مقدار آب را مى‏گويد كه سه غرفات كافى است. اين اقل المراتب است. اكثرش هم كه حد ندارد. هر قدر آب ريختيد. و خودش هم اين روايت، دلالت مى‏كند بر اينكه اكتفا به مرتبه اقل در مقدار آب مستحب است. اين را تا به حال نگفته بوديم. مستحب است اكتفا در وضو به اقل مرتبه. چونكه دارد ان الله وطر و يحب الوطر. وطر را دوست دارد. وقتى كه انسان سه غرفه را اختيار كرد، هم چيزى كه هست وطر را اختيار كرده است و هم آن ماء كثير كه سابقا روايتش شد كه مدّش مستحب است، ماء كمترى مستحب است هم به او عمل شده است.
سؤال؟ ندارد كه انسان، يجزيك يعنى كفايت مى‏كند، مستحب است انسان آب را بيشتر مصرف نكند. چونكه آبى كه هست غسل الوجه واجب است. آن آبى كه او برمى‏دارد او مقدمه است بر غسل الوجه. مستحب است آن مقدمه غسل الوجه را كه هست كم بكند و وطر بكنا كما ذكرنا سابقا. سوال؟ عيب ندارد، به ضميمه آنى كه مدّ بوده باشد، سابقا گفتيم، به ضميمه او گفتيم كه سه غرفه را انسان، سه غرفات را اختيار بكند كه دليل باشد، زياد نبوده باشد مجموعش اين معنا مستحب است. آن تكه‏اش از آن ما تقدم وطر بودنش هم كه از اينجا استفاده شد.
سؤال؟ اين منافات ندارد، گفتيم شاداب كردن وضو نيست. آن معناى اسباق وضو را معنا كرديم كه انسان اگر شك كند بر اينكه بعضى مواضع شسته است نه، متعين است آب ديگرى بردارد و مواضع را بشويد. گفتيم اسباق وضو به اين معنا است. يا به معناى غسله ثانيه است كه آن را گفتيم ثابت نشده است پيش ما كه همان است كه گفتيم و اين هم آب در ما نحن فيه اينجور مى‏شود، شاداب كردن در آن موضعى كه انسان احتمال مى‏دهد خشك بوده باشد به آن نحوى كه گفتيم. آن وقت در ما نحن فيه مى‏ماند بعضى روايات ديگر كه با آن بعضى روايات ديگر هم استدلال كرده‏اند كه بايد مسح به بلّه وضو بوده باشد. والاّ به بلّه وضو نشود آن باطل است. يكى از آن رواياتى كه در مقام به او استدلال مى‏شود اين موثقه عبد الله ابن مسكان است. اين موثقه عبد الله ابن مسكان در باب بيست و يك از ابواب الوضو اين روايت، روايت هفتمى است. شيخ قدس الله نفسه الشريف و عن الحسين ابن سعيد. شيخ به سندش از كتاب حسين ابن سعيد اهوازى نقل مى‏كند، عن عثمان، عثمان ابن عيسى است. روى اين اساس شيخ خودش اين را روى عده توثيق كرده است. به اين اعتبار تعبير به موثقه كرديم. عن عثمان، عن ابن مثقان، عبد الله ابن مسقان است. عبد الله ابن مسقان نقل مى‏كند از مالك ابن اعين، اين مالك ابن اعين برادر زراره نيست. اين اعين شخص آخر است. از آن طايفه بنى سنسين نيست اين مالك. اين مالك يك خرده اينجور است، توثيقش محل كلام است. بدان جهت گفتيم فى الموثقه، عن عبد الله ابن مسقان عن مالك ابن اعين. در جايى كه آن راوى اخيرى، ربما ضعيف بوده باشد و قبلش صحيح بوده باشد يا موثق بوده باشد فقها اينجور تعبير مى‏كنند كه فى الموثق عن عبد الله ابن مسقان عن مالك ابن اعين. يعنى تا عبد الله ابن مسقان روايت موثقه است. يا فى الصحيحه عن عبد الله ابن مسقان عن فلان. يعنى تا عبد الله ابن مسقان صحيح است. اين يك نكته‏اى است كه در عبارت فقها هست و ما هم تبعيت به آنها كرديم در اين تعبير. آنجا دارد كه قال من نصى مسح رأسه، كسى كه مسح رأسش را فراموش كرده بود، ثم ذكر، بعد يادش افتاد كه انه لم يمسح، يادش افتاد كه انه لم يمسح رأسه فان كان فى لحية بللٌ اگر در لحيه‏اش بلل بوده باشد فليأخذ منه فليمسح رأس، از او اخذ كند رأسش را مسح كند. بعد يدينش را هم بايد مسح كند. و ان لم يكن فى لحيته بلل، اگر در لحيه‏اش بلل پيدا نشد، فالينصرف، برگردد و اليعيد الوضو، وضوئش را اعاده كند. گفته شده است بر اينكه اين روايت مباركه بناء على تماميت اين مالك ابن اعين دلالت مى‏كند بر اينكه مسح بايد به بلّه وضو بوده باشد. چونكه امام عليه السلام حكم فرمود اگر در لحيه، اين روايت اگر تمام بشود، يك جاى ديگر هم به درد ما مى‏خورد و آن اين است كه بللى كه اخذ مى‏شود از هر كجايى كه لحيه صدق كند مى‏شود اخذ كرد. ولو خارج از حدّ وضو بوده باشد. در اين روايت اينجور است ولكن اين روايت اشكال دارد. سندش هم اگر صحيح بود، دلالتش اشكال دارد. درست توجه كنيد اين خصوصيات را.
براى اينكه اين روايت مى‏گويد اگر در لحيه بلل نبود برگردد وضويش را اعاده كند. اين دلالت نمى‏كند كه در مسح معتبر است بر اينكه مسح به بلّه وضو بوده باشد، به اين معنا دلالت نمى‏كند. چونكه برگردد وضويش را دوباره بگيرد شايد به جهت اين باشد در لحيه هم اگر بلل نيست موالات به هم خورده است. موالات در وضو شرط است بايد اعضاء ما بينشان فصلى نشود به نحوى كه اعضاء سابقى خشك بشود بواسطه طول مكث، نه گرمى هوا. لعلّ امام عليه السلام در ما نحن فيهى كه هست، كه فرموده است بر اينكه برگردد و وضو را اعاده كند چونكه موالات به هم خورده است. ولكن اين قابل جواب هم هست. قابل جواب اين است كه امام عليه السلام اين را على الاطلاق فرمود. سؤال نكرد كه اين خشك شدن در هواى گرم بود كه موالات خشكيدن به واسطه گرمى هوا، ضرر به موالات ندارد، انشاء الله خواهد آمد. اگر اينجور باشد آب جديد مسح كند. اگر نه، گرمى هوا نيست طول كشيده است، اما النصى مسح رأسه ثم ذكر بعد مدتى. كه طول كشيده است آنجا بايد برگردد، بلل نباشد، موالات به هم خورده است. وقتى كه موالات به هم خورده است، برگردد وضو بگيرد تا موالات حاصل بشود. چونكه امام عليه السلام على الاطلاق فرمود اگر در لحيه‏اش بلل نبود برگردد وضو بگيرد، اطلاق جواب اقتضى مى‏كند كه اين بواسطه اعتبار بلل است در مسح، نه به اعتبار اين است كه موالات به هم خورده است. اگر موالات به هم خورده بودند موجب امر به اعاده بشود، بايد تقييد مى‏كرد امام كه برگردد وضو بگيرد، اعاده كند وضو را، اگر بواسطه طول المده خشك شده است و بلل نيست. و اما اگر بواسطه باد گرم يا هواى گرم باشد ماء جديد اخذ كند. بايد اينجور بگويد. چونكه موالات به هم خورده است، مسح به ماء جديد هم جايز است. وقتى كه امام عليه السلام على الاطلاق فرمود برگرد و اعاده وضو بكند، بلل پيدا نكرد اين دلالت مى‏كند بر اينكه مسح بايد به بللة اليد باشد. و هكذا بعضى روايات ديگر كما ذكرنا.
آن وقت كلام واقع مى‏شود در رواياتى كلام واقع مى‏شود كه آن روايات بر خلاف اين مسلك دلالت مى‏كند. يعنى مسلك ابن جنيد را دلالت مى‏كند. كه نه متعين نيست مسح به بلّه وضو بشود. به ماء جديد هم عيبى ندارد كه انشاء الله اين روايات را مى‏خوانيم هفته ديگر.