جلسه 787
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:787 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1372
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اين مسأله بود آن نگاهى كه ما بين ايّام الدّم هست آيا آن نگاه ملحق به حيض است و زن در آن ايّام النّگاه كه بين ايّام الدّم است حايض است و قعود را دارد. يا اين كه آن ايّام النّگاه ما بين ايّام الدّم زن طاهر واقعى است. و مكلّف است به آن تكاليف و به آن احكامى كه زن طاهر واقعى مكلّف و بر زن طاهر واقعى مترتّب است.
عرض كرديم مشهور اين ايّام نگاه را لاحق به حيض مىكنند. و مىفرمايند زن احكام حيض را دارد. ولكن در مقابل مشهور جماعتى گفتهاند نه در اين ايّام زن طاهر است و به وظايف طاهر بايد عمل كند. منكم صاحب العروه قدس الله سره منتهى وجه احتياط نه فتوا. عرض كرديم بر اين كه ما بين همه صاحب الحدائق قدس الله سره متفرق است به يك فتوايى. ولو ايشان هم مثل بعضىها فرموده است نگاه متخلل ما بين الدّما طهر است، طهر واقعى است و احكام طاهر به او مترتّب است. ولكن چيزى را كه همه قبول دارند، صاحب الحدائق او را...كرده است. چه آنهايى كه مىگويند ايام نگاه ملحق به حيض است. چه آنهايى كه مىگويند زن در آنها طاهر است. در يك كلمه اتفاق دارند و آن اين است كه اكثر حيض كه عشرة ايام است، اين عشرة ايام بايد از حين بدع الدم تا ده روز تمام بشود. از حين بدع دم الحيض تا ده روز بگذرد، بايد حيض زن تمام بشود. يعنى اگر بعد از اين ده روز زن خونى ببيند او خون حيض نيست. او محلق به اين دم حيض نمىشود. اكثر الحيض عشرة ايام يعنى از حين حدوث الحيض تا ده روز بايد اكثر الحيض تمام بشود. ايّام قعود گفتيم، گفتيم ايّام نگاه ملحق به حيض است، ايام قعود است بايد ايام قعود تمام بشود. اگر دم مستمر مىبيند، كه حيض است همه بايد در ده روز تمام بشود. اين را همه اتّفاق دارند. فقط صاحب الحدائق است. شايد رفيق ديگرى هم پيدا كند. و آن اين است كه ملاك در آن اكثر الحيض عدد ايام نيست. ملاك در اكثر الحيض عدد ايام الدم است. آن روزهايى كه زن در آن روزها خون مىبيند، آن روزها اگر تا ده روز برسد، يك حيض حساب مىشود. ولو در عرض يك ماه. آن يك حيض حساب مىشود. وقتى كه فرض كرديم از حين زنى فرض بفرماييد شش روز دم حيض ديد. نه روز پاك شد. بعد از نه روز چهار روز دم ديد كه اين چهار روز با آن شش روز دم مىشود ده روز. ايشان ملتزم است كه اين زن در آن چهار روز با آن شش روز حايض است احكام حيض مترتّب است. نه روز كه اقل طهر است. چون كه اقل طهر ده روز بايد بشود. چون كه اقل طهر فاصله نشده است، آن جا چون كه يك حيض است عيبى ندارد. طاهر است. احكام طاهر را عمل كند. اين را فقط صاحب حدائق ملتزم شده است كه حيض واحد عدد ايّامش يعنى عدد ايّامى كه در آنها بايد اكثر الحيض تمام بشود، عشره شرط نيست. ممكن است در دو ماه تمام بشود يك حيض. تا مادامى كه عدد ايّام الدّم از ده روز نگذشته ده روز تمام نشده است و ده روز طهر فاصله نشده است آنها يك حيض حساب مىشوند. اين را صاحب حدائق...شده است. پس دو تا دعوا داشت.
يك دعوا اين است كه در ايام نگاه زن حايض نيست. طهر واقعى است.
دعواى ديگر اين است كه اكثر حيض در ده روز تمام بشود كما هو المعروف همه اين جور مىدانند، اين درست نيست.
امّا دعواى اول را به دو فقره از اين مرسله يونس اثبات كرده است.
يكى آن فقرهاى بود كه امام(ع) فرمود اگر زنى يك روز تا دو روز خون ببيند و بعد پاك بشود، اين مىماند كه اگر قبل از اين كه ده روز تمام بشود و دوباره يك روز، دو روز خون ديد كه آن يك روز، دو روز با آن...قبلى مجموعش سه روز شد، اين سه روز حيض مىشود كه اقلّ الحيض كه سه روز است، سه روز مىشود. امام فرموده است آن دو روز با اين دو روز حيض است. يعنى بقيه طاهر است و بايد وظايف طاهر را اتيان كند. با وجود اين كه در آن دو روز با اين دو روز حيض شد چون كه ايشان در ثلاثه توالى را شرط نمىدانست. وقتى كه يك حيض شد اثنائش طاهر است و بايد وظايف طاهر را عمل كند. اين يك وجه بود. فقره اول به آن يكى از دو فتوايش استدلال كرد. اين مرسله يونس يك فقره ديگرى دارد از اين فقره ديگر هر دو مطلب را استفاده كرده است. هم نگاه متخلل طهر است و هم ايّام دم كه اكثر حيض عشرة ايام است، ايّام دم حساب مىشود. يعنى ايّام دم را حساب بكنيد چند روز خون داشت، آن عشرة ايّام او است. ولو در خلال يك ماه بشود. در عرض ده روز بايد تمام بشود حيض واحد نه اين درست نيست. و همين معنا استدلال كرده است به آنى كه در ذيل مرسله يونس است. چه جور استدلال كرده است عرض مىكنم چه جور استدلال كرده است. آنى كه در اول مرسله يونس بود، آن اين جور بود كه فاذا رأت المرئه الدّم فى ايّام حيضها ترك الصّلاة فان استمرّ بحدّاً ثلاثة ايام فهى حايض. آن حسابش پاك. و اين انقطعت الدّم بعد ما....يوماً او يومٍ اغتسلت و صلّت...رأت الدم الى عشرة ايّام. فان رأت فى تلك العشرة ايّام...رأت الدّم يوماً او يومٍ حتّى يتمّ على ثلاثة ايّام كذالك الدّم الّذى رأته فى اول المرئه معها هذا الّذى رأت بعد ذالك من عشره هو من الحيض يعنى حيض شد. وقتى كه حيض شد، در آن صورت احكام حيض بار است. اين روزهاى دم حيض است. فرموده يعنى غير روزهاى دم احكام طاهر را بايد عمل كند. كه نگاه متخلل ما بين اين ايام دم طهر است. او فقط به اين معنا...مىكند.
امّا آنى كه در ذيل دارد و از آن ذيل دو مطلب را استفاده كرده است. آن اين است كه امام (ع) على تقدير صدور الرّوايه عنه (ع) اين جور فرموده است. مىفرمايد بر اين كه و لا يكون الطّهر اقلّ من عشرة ايام. طهر زن كه بين دو حيض بايد بشود، اين كمتر از ده روز نمىشود. فاذا هذة المرئه و كان حيضها خمسة ايّام. زنى حايض شد كه حيضش پنج روز است. ثمّ...دم قطع شد. اغتسلت و صلّت. غسل مىكند و نمازش را مىخواند. چون كه نمىداند بعد چه مىشود. فعلاً پاك است. مىفرمايد بر اين كه فان رأت الدّم بعد ذالك. اگر بعد از اين خون را ببيند و لم يتمّ لها من يومٍ طهرت عشرة ايام. پنج روز خون ديده بود. روز ششمى پاك شده بود. مىگويد اگر از روز ششمى كه پاك شده است، ده روز نگذشته بود كه اين خون را ديد. يعنى اقلّ الطّهر بين الحيضتين فاصله نشده بود كه اين خون را ديد. آن وقت پنج روز ديده بود. مىفرمايد فاذا هذة المرئه و كانت حيضها خمسة ايام ثمّ...الدّم اغتسلت و صلّ. فان رأت الدّم بعد ذالك بعد از اين خون ببيند و لم يكن...من يومٍ طهرت از روز ششمى كه پاك شده است، عشرة ايّام تمام نشد كه اين خون را ديد. يعنى اقلّ الطّهر فاصله نشد. مثلاً نه روز بود، يا شش روز بود، هفت روز بود، كه اين خون را ديد. فذالك من الحيض اين از حيض است. ايشان فرموده است اين معنا دلالت بر دو حكم مىكند. يكى اين كه نگاه متخلل حيض نيست. دومى اين است كه عشرة ايام بايد عشرة ايام دم بوده باشد كه اكثر الحيض است. ولو در عرض يك ماه بوده باشد. چرا؟ چون كه امام فرض فرمود بر اين كه پنج روز حيض ديده است. بعد عشرة الطّهر نگذشت. نه روز پاك شد. وقتى كه نه روز پاك شد، يا هشت روز پاك شد، دوباره دم ديد. دو روز، سه روز، چهار روز دم ديد. امام (ع) فرمود اين از حيض سابقى است. اگر بنا بوده باشد ايام النّگاه آن هم از حيض حساب بشود مجموعش كه از ده روز نمىگذرد. پنج روز ديده بود. شما فرض كنيد پنج روز نگاه حاصل شد. چون كه لم...عشره. نه را هم مىگيرد. نه روز را بخشيديم به شما، پنج رزو پاك شد. دوباره خون ديد. وقتى كه دوباره خون ديد، اين خون كه حيض است، از حيض قبلى است. اگر ايّام النّگاه هم حيض بشود مجموعش يازده روز مىشود. چون كه پنج روز بود، پنج روز هم پاك شد. روز دومى خون ديد. اين هم حيض است. خون حيض مىشود يازده روز. روز دوم هم ببيند مىشود دوازده روز. روز سوم هم ببيند مىشود چهارده روز. چون كه امام فرمود آن دم حيض است. پس چون كه دم الحيض بيشتر از ده روز نمىشود، اين مقتضاى اين روايت اين است كه نگاه متخلل طهر است. دم پاك است. غسل كند و نمازش را بخواند. اين يك حكم.
امّا حكم دومى كه عشرة ايام دم را حساب بكند، او را ذيلش را توجه كنيد. ديديد كه اين عبارتى كه فاذا هذة المرئه و كان حيضها خمسة ايام ثمّ انقطعت الدّم اغتسلت و صلّت فاذا رأت الدّم بعد ذالك و لم يتمّ لها من يومٍ طهرت عشرة ايام. اين من يومٍ طهرت كه جار و مجرور است، صاحب حدائق اين را...متعلق به عشرة ايام قرار داده است. از يك...پاك شده است، آن عشرة ايام كه اقلّ الطّهر است، از حين پاك شدن، آن عشرة ايّام تمام نشود. آن عشرة ايام الطّهر از حين پاك شدن تمام نشود. خوب اگر اين جور بوده باشد، همين جور مىشود كه ايشان فرمود ديگر. بعد دم لاحقى تمام نشد عشرة ايام طهر دم بعدى لاحق به سابق شد، بايد آن نگاه متخلل حيض نشود. و الاّ حيض بيشتر از ده روز مىشود. بعد در ذيلش دارد بر اين كه فذالك من الحيض تدع الصّلاة فان رأت الدم من اول ما رأت الثانى الذى رأت تمام العشره ايام و دام عليها. اين زن اگر اول خون اولى ديده بود، خون دومى هم ديد. به نحوى كه عشرة ايام دم پر شد. پنج روز اول خون ديده بود. بعد چهار روز، پنج روز پاك شد، دوباره پنج روز خون ديد. اين پنج روز خون با آن پنج روز مىشود ده روز. عشرة ايّام الحيض تمام شد. بعد هم اين خون قطع نشد. روز ششمى هم آمد. پنج روز، شش روز، اين روايت ذيلش را معنا كرده است كه از آن پنج روز اولى كه ايّام دم است، و از اين دم ثانى ده روز را برمىدارد. پنج روز از اين، پنج روز هم از آن. مىشود ده روز. بقيه استحاضه است. چون كه عشرة ايام دم پر شد. اين كه امام (ع) مىگويد پنج روز از او بردارد،...پنج روز از دم ثانى بردارد يعنى نگاه را ول كند. او حساب نيست. اين معنايش اين است كه عشرة ايام حيض لازم نيست در عرض ده روز تمام بشود. چون كه پنج روز دم ديده بود، پنج روز پاك شد و بعد پنج روز هم دم ديد. اين عشرة ايام الحيض با آن پنج روز بعدى با پنج روز قبلى منضم شدند و شدند عشره، آن وقت وقتى كه اين جور عشره شدند، ما بقى را استحاضه قرار مىدهد. دارد بر اين كه فان رأت الدّم بعد ذالك و لم يتمّ لها من يومٍ طهرت عشرة ايام فذالك من الحيض تدع الصّلاة فان رأت الدم من اول ما رأت الثانى الذى رأت تمام العشره اين عشره حيض را تمامش را خون ديد. پنج روز اول ديده بود، پنج روز پاك شد. در رؤيت ثانى پنج روز ديگر را خون ديد. و دام عليها باز مىآيد. پشت سر ده روز باز خون مىآيد. چون كه ده روز شد ايام دم. باز خون مىآيد. عدّت من اوّل ماه رأت الدم مىشمارد از آن پنج روز اولى كه اول ما رأت الدم است، الاول و الثانى عشرة ايام. از آن دم اولى و دم دومى ده روز را مىشمارد، ثمّ هى مستحاضةٌ بعد از آن كه آن ده روز را گفت، خود ده روز را نه نگاهش را خود ده روزش را گفت بر اين كه من حايض هستم، بقيه را احكام مستحاضه عمل مىكند. فرموده است اين كه در ذيل روايت ذكر شده است، اين دليل كل المطلبين است. هم نگاه متخلل حيض نيست، هم اين كه اكثرالحيض عشرة ايام است، اين خود ايام بايد ايام خون ده تا بشود. نه اين كه از حين حايض شدن تا ده روز بايد حيض تمام بشود كه مشهور مىگويند. يعنى همه مىگويند. مجمعٌ عليه است. اين نيست. از حين اين كه دم حيض شروع شده، بايد اقلّ طهر ما بين اين دما كه فاصله نشد، اين دما همهشان لاحق به همان حيض هستند وقتى كه اقل طهر فاصله نشد. فقط يك شرط دارد فرموده كه اينها همه يك حيض حساب مىشوند. شرطش اين است كه مجموع اينها از ده روز خون تجاوز نكند. و الاّ اگر از ده روز خون تجاوز كرد، آن دم متجاوز استحاضه است. اين روايت مىگويد ذيلش. فرموده است از اين ذيل روايت اين معنا استفاده مىشود. بدان جهت ممكن است يك حيض يك ماه طول بكشد. چرا؟ يك روز خون ديد، دو روز خون ديد بعد پاك شد. از روز دهمى از پاك شدن باز خون ديد. اقل طهر فاصله نشد. يك روز يا دو روز خون ديد. آن لاحق به حيض سابقى است. باز هشت روز، نه روز پاك شد و بعد دوباره يك روز ديد. آن يك روز حيض است. بعد دوباره پاك شد. در آخر ماه يكى دو روز هم خون ديد. همه اينها حيض هستند. نگاهايى كه ما بين اين خونها بود اينها طهر است. لازمه كلام ايشان اين است. بدان جهت است كه اين قول را به صاحب حدائق نسبت دادهاند و صحيح هم هست خودش تصريح مىكند بر اين كه يك حيض بايد در عرض ده روز تمام بشود كه مقدس اردبيلى مىفرمايد در مجمع همان مقدس اردبيلى كه مىگويند ما من اجماعٍ الاّ فقط ناقش فيه با يك عبارت ديگر هم تعبير مىكنند، او هم فرموده است مجمع عليه است. كه يك حيض بايد در عرض ده روز تمام بشود. مع ذالك كه مقدّس اردبيلى هم مثل آن شخصى كه عادتش خدشه بر اجماعات است كما يذكر، او قبول مىكند صاحب حدائق قبول نكرده است. گفته است نه يك حيض، يك ماه طول مىكشد. بلكه بعضاً كما ذكرنا سابقاً دو ماه طول مىكشد. بدان جهت آن ايام الدم حساب مىشود در اكثر الحيض. فقط يك شرط دارد. علاوه بر آن شرط سابقى كه ما بين دما بايد اقل طهر فاصله نشود، يك شرط ديگر دارد كه مجموع ايّام الدّم از ده روز تجاوز نكند. و الاّ اگر تجاوز كرد ولو اقل طهر فاصله نشده است، تجاوز كرد آن دم استحاضه است. اگر اقل طهر فاصله شد تجاوز كرد آن حيض دومى است. اقل طهر فاصله نشد احكام استحاضه را بايد بار بكند. اين مسلك ايشان است. خوب ما يك حرف مختصرى مىگوييم اين بنايى كه ايشان فرمود از ته مىافتد. سرنگون مىشود و آن اين است كه يا صاحب الحدائق آن فقره اولى كه شما خودتان به او تمسّك كرديد كه وظيفه اول بود و امروز هم عرض كردم كه دوباره مىخوانم و غرض دارم، در آن فقره اولى امام فرمود كه يك روز يا دو روز را خون ديد، بايد تا ده روز صبر كند. اگر تا ده روز يكى دو روز ديگر را خون ديد كه سه روز تمام شد حيض است. و الاّ اگر ده روز تمام شد و خون نديد، اعم از اين كه بعد از ده روز خون ببيند يا نبيند آن ده روز از حين رؤيت دم است نه از حين انقطاع دم.
امام (ع) در صدر روايت فرمود كه ايشان به او تمسّك كرده است مىگويم بعد دوباره مىخوانم. امام آن جا فرمود يكى دو روز اگر خون ديد از حين رؤيت دم تا ده روز صبر مىكند. اگر يكى دو روز ديگر ديد از حين رؤيت كه مجموعش سه تا است، حيض است. والاّ ده روز از حين رؤيت دم گذشت. دم را نديد در آن ده روز، چه بعد ببيند و چه بعد نبيند آن حيض نيست. روايت اين جور است. مىفرمايد بر اين كه اذا رأت المرئه الدّم فى دم حيضها ترك فى الصّلاة فان استمرّ بحداً ثلاثة ايام و هى حايض. بعد مىفرمايد و ان انقطعت الدّم بعد ما رأت يوماً و يومٍ اغتسلت و صلّت. چون كه نمىداند بعد چه مىشود...من يومٍ رأت الدم نه من يومٍ انقطعت الدم. بنا به مسلك صاحب الحدائق بايد امام بفرمايد كه...من يومٍ انقطعت الدّم عشرة ايام كه اگر از حين قطع تا ده روز در آن ده روز خون ديد. خوب ملحق مىشود ديگر. چون كه اقل طهر فاصله نشد. اگر آن ده روز من حين انقطعت فاصله شد، خوب آن فايده ندارد ديگر. آن اولى عيب نيست. اين جور مىشود ديگر. امام (ع) اين جور نفرمود. در صدرش فرمود بر اين كه خود روايت قرينه دارد كه اين معناى...غلط است. چون كه امام(ع) فرمود و ان انقطعت الدم بعد ما رأيت يوماً او يومٍ بعد از اين كه يك روز يا دو روز خون ديد قطع شد. اغتسلت و صلّت و امتضرت من يوم رأت الدم الى عشرة ايام. از روزى كه خون ديده است ده روز را صبر مىكند. فان رأت فى تلك العشره در همين عشره ديد، خوب آن اولى حيض است با اين. فى تلكة العشرة ايام من يوم رأت الدّم يوماً او يومٍ...ثلاثة ايام فذالك من الحيض. اگر اين عشرة ايام گذشت آن جا خوب نديد. در آن عشره نديد. اعم از اين كه بعد ببيند يا نه. و ان مرّ بها من يومٍ رأت الدم باز تكرار مىكند من يومٍ رأت و ان مرّ بها من...عشرة ايام و...الدم فى تلك العشره. آن نديد كذالك اليوم و يومٍ لم يكن بحيض. او حيض نبود. خوب اين صدر صريح در اين معنا است كه حيض بايد بعد از ده روز تمام بشود. منتهى چون كه ايشان در اقلّ الحيض اين روايت دلالت مىكند در ثلاثة ايام توالى معتبر نيست، مثل عشرة ايام است، ثلاثه با عشره يكى است. مشهور مىگويند ثلاثه بايد در اول مستمر بشود. ولكن اين روايت مىگويد نه استمرار كرد نيست. ثلاثه و عشره بايد در عرض ده روز تمام بشود. نگوييد كه فرمايش صاحب حدائق مىگويد با اين حرف منافات ندارد. چون كه ملتزم مىشويم در اقلّ الحيض بايد در ده روز تمام بشود ايّام عشر. اقّل الحيض كه ثلاثة ايام است، اين بايد در ده روز تمام بشود. امّا در اكثر الحيض لازم نيست ايّامش در ده روز تمام بشود. اين در ذيل آن عشرة ايام را فرموده است كه مثلاً يك ماه هم طول مىكشد. لازمه فرمايش ايشان است. اين را نفرماييد. چون كه خودش تصريح كرده است. اقلّ الحيض با اكثر الحيض فرق ندارد. معتبر نيست كه در عشرة ايام تمام بشود. فرقى ما بين اقلّ الحيض و اكثر الحيض نيست. حيض بايد در عشرة ايام تمام بشود اين حرف درست نيست. نه اقلّش نه اكثرش، مىگوييم اين روايتى كه مستمسك شما است، اولش صراحت دارد به اين معنا. راست است فرقى ما بين اقلّ الحيض و اكثر الحيض نيست. اين حرف راست است. وقتى كه اقلّ الحيض بايد تا سه روز تمام بشود، اكثر الحيض هم بايد در ده روز تمام بشود. پس چيست يا صاحب الحدائق؟ اشتباه از كجا ناشى شد كه با صدر روايت اين تعارض و صدر مخالفت كردى؟ ايشان عشره را به ايام طهر زد. همه اشكالها از اين جا ناشى شد. در ذيل روايت كه دارد بر اين كه فاذا هذة المرئه و كانت حيضها خمسة ايام ثمّ انقطعت الدّم اغتسلت و صلّت و ان رأت بعد ذالك الدّم و لم يتمّ لها من يومٍ طهرت عشرة ايام. يعنى از وقتى كه اين طاهر شد تا خون بعدى را ببيند عشره حيض تمام نشد. يعنى از وقتى كه پاك شد، تا اين خون دومى را ببيند اگر عشره حيض تمام شد، عشره حيض گذشته باشد. اين فايده ندارد. اين حيض نيست. اگر عشره حيض نگذشته دم در اثنا منقطع شد قبل از اين كه آن وقتى كه طاهر شد، تا دم ديد تا آن وقت تا ديدن دم ده روز حيض تمام نشده است. اگر اين نبوده باشد فهو من الحيض. لاحق به حيض مىشود. ايشان من يومٍ طهرت را متعلّق به عشرة ايام گرفته است. فرموده است عشرة ايام من يومٍ طهرت ايّام طهر اگر تمام نشد. لاحق به حيض است كه آن وقت يك حيض يك ماه دو ماه طول مىكشد. لاحق...اين در ما نحن فيه در روايت دارد بر اين كه فان رأت بعد ذالك الدّم و لم يتمّ لها من يوم طهرت عشرة ايام. خوب شما درست توجه كنيد. اين حرفهاى من با فرمايشات ديگران فرق دارد. نفرماييد كه شما چرا اين عشرة ايام را به حيض زديد. اين قرينهاش چيست؟ خوب آن به طهر زد اشكال مىشود قرينهاش گفت. شما به حيض زديد چرا قرينه؟ مىگوييم...همان صدرى كه امام (ع) در ثلاثة ايام گفت از حين رؤيت دم آن ده روز نگذرد. آن قرينه است. قرينه كه شاخ ندارد. فرق اين است كه ما بين اقل الحيض و اكثر الحيض فرق نيست.
بدان جهت معناى اين روايت اين است كه فاذا هذة المرئه و كانت حيضها خمسة ايام ثمّ النقعطت الدم اغتسلت و صلّت و ان رأت الدّم بعد ذالك الدّم و لم يتمّ لها من يومٍ طهرت تا دم را ببيند آن عشره تمام نشود. امام (ع) مىفرمايد كه نه به حيض اولى عشره تمام نشود تا اشكال بشود كما اين كه مرحوم حكيم در مستمسك اشكال كرده است. اين حكم بعدى كه من يومٍ طهرت لغو مىشود. چون كه از اول معلوم است كه ده روز خون نديده است ديگر. نه اين جور معنا نكردهاند. معنايش اين نيست كه از روزى كه خون ديده است با آن خون حيض ده روزش نگذرد. نه آن را نمىگويم كه آن وقت من يومٍ طهرت شرطش لغو مىشود. چون كه ده روز خون ديده است. روايت اين است كه با اين طهرى كه پيدا شده است تا خون ببيند، با اين آن ده روز حيض نگذرد. با آن خمسه ده روز نگذشته است. چون كه پنج روز خون ديده است. با اين كه منضم به او مىشود،
سؤال؟ اين به معناى مع نيست. در...من را به معناى مع نگرفتهاند. من به معناى كجا است. معنايش اين مىشود كه من يوم طهرت يعنى اول كه ده روز حيض نگذشته بود. از اين كه طهر پيدا كرد تا خون ديد، تا اين هم عشرة ايام نگذشته باشد. وقتى كه نشد اين خون بعدى حيض است. ما هم ملتزم هستيم ديگر. بدان جهت است كه فاذا هذة المرئه و كانت حيضها خمسة ايام ثمّ انقعطت الدم اغستلت و صلّت فان رأت الدّم بعد ذالك الدّم و لم يتمّ...در حالى كه تمام نشده است لها براى مرئه از يومى كه بعد از پنج روز طاهر شد، عشرة ايام حيض تمام نشده است به قرينه صدر. فذالك من الحيض تدع الصّلاة است. ثمّ امام (ع) مىفرمايد اگر آن تمام نشده بود. خون ديد. ولكن ادامه داد و عشرة ايام تمام شد. اين عشرة ايام تمام نشده بود در خون ثانى. امام بعد مىفرمايد كه اگر خون ثانى را ديد ادامه پيدا كرد، به ادامه كردن عشرة ايام تمام شده بود. يعنى قبل از اين كه اين دنباله را داشته باشد عشرة ايام تمام شد. بعض حيض در عشرة ايام حيض شده است. ولكن بعضى دم ثانى خارج شده است. امام (ع) مىفرمايد از اول حساب كند عشرة ايام را از حين دم اولى. ده روز بشمارد. چون كه بعض دم ثانى هم در آن ده روز است ديگر. آن مقدار را حيض قرار بدهد. يعنى حيض دم مستمر. ثمّ هى مستحاضة بعد مستحاضه است. يعنى اين يكى از وظايف حايض است. يكى وظايف مستحاضه. اين حرف، حرف حسابى و پاك و پاكيزه قاطى كردم بگذاريد بخوانم. ببينيد همين است يا نه. مىفرمايد كه اغستلت و صلّت فان رأت الدّم بعد ذالك الدّم و لم يتمّ لها من يوم طهرت عشرة ايام فذالك من الحيض تدع الصّلاة. فان رأت الدّم من اوّل ما رأت الثّانى دم مستمر ببيند. يعنى بعد النّگاه كه دم دومى مىبيند مستمر ببيند. و در اين استمرار هم آن ده روز تمام بشود. فان رأت دم من اول ما رأت الثّانى يعنى دم ثانى را ببيند الّذى...رأت الدّم تمام العشره. تمام ده روز را پر كرد و دام عليها. دم دائمى شد. پشت سرش آمد. در اين صورت عدّت من اوّل...رأت الدّم دم الاول.از آن دم اول و از خون ثانى ده روز را برمىدارد. نه اين كه ده روز بايد همهاش حيض بشود. يعنى ده روز را برمىدارد از آن خون اولى و ثانى، وسطى با وسطهايش ده روز را كه تمام نشود عشرة حيض. اين جور برمىدارد ثمّ...استحاضة بعد از آن عمل مستحاضه را عمل مىكند.
سؤال؟ خود عبارت تقليد دارد. چون كه دم ثانى هم داخل حيض است. يعنى معنايش اين است كه هم دم ثانى داخل حيض مىشود و هم دم اول. آن وقت تا عشرة ايام تمام نشود. تا مقدار عشرة ايام كه حيض ديگر بيشتر از او نمىشود چون كه در صدر خود امام فرمود بيشتر از ده روز نمىشود. اين دم اول و ثانى تا ده روزش حيض ثمّ هى مستحاضةٌ. مؤيّد اين عرض ما اين است كه شيخ انصارى نقل كرده است الله يعلم ديگر من نمىآورم. فرموده است اصلاً در بعضى نسخ دارد كه و لم يتمّ من يوم طهرت نيست. و لم يتمّ من يوم...از روزى كه اول حايض شده است...يعنى حيض. آخر من يوم طهرت بود. طهر هم عشره را هم زد به عشره طهر. شيخ انصارى فرموده است در بعضى نسخ من يوم...است. يعنى از حين اين كه زن حايض شده است ده روز نگذرد. آن وقت ديگر صريح مىشود در ما ذكرنا. ولكن چون كه سابق مثل مويد عرض كردم. ولكن اين روايت به يك چيزى فقط دلالت دارد اين مرسله و آن اين است كه توالى در ثلاثة ايام كه اقل الحيض است معتبر نيست. اين فقط به اين معنا مرسله دلالت دارد كه فرمود دو روز اولى با دو روز بعدى اقل الحيض مىشود. اين خلاف مشهور است و چون كه روايت ارسال دارد و ضعيف است طرح كرديم اين را. گفتيم اخذ مىكنيم به ظاهر روايات كه اقلّ الحيض ثلاثة ايام است يعنى اقلّ الدّم بايد در ثلاثة ايام مستمر بشود. مستمر بشود تا يك دم حساب بشود. تحديد يك دم است. و قرينهاى هم بر خلاف نداريم. در آن عشرة ايام رفعيت كرديم. اين كه فرمودهاند اين روايت راوىاش يونس ابن عبد الرحمان است و از اصحاب اجماع است، تكلّم كرديم. گفتيم اين حرف درست نيست. بعضىها فرمودهاند اين اجماع اگر درست هم بوده باشد، نقل شده باشد و مراد اين باشد كه روايت از سر تا پا صحيح است تا به امام (ع) برسد. اگر اين اجماع معنايش اين بوده باشد كه اجمعت الاصابه على...ما يصحّ عن...يعنى آن روايت تا امام (ع) برسد صحيح است، مع ذالك نمىشود به اين اجماع اعتماد كرد. چرا؟ چون كه اجماع منقول به خبر واحد است. اجماع و منقول به خبر واحد حجّيتى ندارد. اين فرمايش كه فرمودهاند، اين فرمايش بنا بر يك تقريب صحيح است. چون كه صحيح در اصطلاح قدما به آن خبرى مىگويند كه واجد العمل است. اجماع علماء است كه به اخبارى كه اين اشخاص نقل مىكنند و تا اين اشخاص صحيح است به آن روايات بايد عمل كرد. خوب عيبى ندارد. اگر اين جور باشد اين اعتبار ندارد. اجماع ولو تمام...است و اجماع منقول به خبر واحد است ولكن اين حجّيتى ندارد. چرا؟ چون كه ما در بحث حجّيت خبر واحد گفتيم حكم شرعى را كسى از امام (ع) تعيين هم بكند امام را، نقل كند، ولكن مىگويد من حدس مىزنم كه امام فرمايشش اين است، رأيش اين است، قولش اين است، آن حجّيت دارد؟ خبر بايد حسّى باشد كه شنيدم سمعت عليه السّلام يقول بالواسطه يا مع الواسطه. خوب اگر صحّت معنايش اين است كه اين واجب بالعمل است اين روايات، اين اجماع بر حكم مىشود كه حدس زدهاند قول معصوم را. قول معصوم را اگر كسى حدساً بر ما نقل كند اعتبارى ندارد. فضلاً از اين كه در ضمن اجماع نقل كند به نقل اجماع. اجماع منقول از آن خبر حدسى بالا نمىزند. و امّا اگر مراد از صحّت اين است كه اجماع است كه اينها تا امام (ع) برسد رواتشان عدل و ثقه هستند كه نتيجه گرفته بشود كه انّ...كما اين كه مرحوم شيخ طوسى نتيجه گرفته است. انّ...و لا يرسلون الاّ ان ثقةٍ كه معنايش اين بوده باشد، كه اخبار از موضوع است. با...كار ندارند. مراد از صحّت اين بوده باشد، اين اشكال واجب نيست. اجماع منقول به خبر واحد در موضوعات...عيبى ندارد. چون كه خبر است ديگر. خبر مع الواسطه است. حكم را از امام حدساً نقل نمىكند. حسّاً نقل مىكند كه همه علمايى كه هست، اينها را توثيق مىكردند. آن وقتى كه شخص نقل مىكند كه همه علماى...اين را توثيق مىكردند حجّت است ديگر. اگر خودش شخص عادلى بوده باشد، ثقه بوده باشد چه مع الواسطه نقل كند، چه بلاواسطه نقل كند. بدان جهت اين مطلب اين جور است. و الحمد الله ربّ العالمين.
|