جلسه 567

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:567 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:2/2/1370
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اين مسلك مشهور بود، كه بلكه دعواى اجماع كرده‏اند و دعواى اجماع متعدد است در كلمات، گفته شده است، آنى كه معتبر است در مسح الرأس، مسمى المسح است. كه آن مقدم الرأس و ناصيه صدق بكند كه مسح شده است، مسمى المسح. در دليل بر اين معنا، يكى صحيحه زراره و بكير بود، اين زرير و بكير يك صحيحه ديگرى هم دارند. آن صحيحه هم به همان مضمونى است كه ديروز گذشت. اين صحيحه، در باب بيست و سه از ابواب الوضو، روايت، روايت چهارمى است. در اين روايت چهارمى سند اين است، محمد ابن الحسن باسناده عن سعد ابن عبد الله. محمد ابن الحسن به سندش از سعد ابن عبد الله. سعد ابن عبد الله قمى است. نقل مى‏كند سعد ابن عبد الله اشعرى عن احمد ابن محمد، احمد ابن محمد اين عيسى است، عن حسين ابن سعيد و ابيه. با حسين ابن سعيد پدر احمد ابن محمد ابن عيسى كه محمد ابن عيسى است، اين دوتايى نقل مى‏كنند عن محمد ابن ابى عمير، عن ابن ازينه كه عمر ابن ازينه است از اجلا است. عن زراره و بكير ابن اعين. بكير ابن اعين عن ابى عبد الله عليه السلام. انّه قال فى المسح تمسح... و لا تدخل يدك تحت الشراك. انّ علينا ارضى كه مى‏دانيد بند دارد در يك طرف. امام عليه السلام مى‏خواهد بفرمايد استيعاب در مسح رجلين لازم نيست عرضا. مسمى كافى است.
بدان جهت دست را در زير آن بند ببرد، تحتش شراك ببرد اين لازم نيست. از همين روى نعلين مسح بكن. ظاهر مسماى زهر القدم عرضا مسح مى‏شود. وقتى كه روى نعلين عربى مسح شد. تمسح على النعلين و لا تدخل يدك على الشراك و اذا، اين كبراى كلى است. و اذا مسحة بشى‏ء من رأسك بشيئى از رأست را مسح كردى، او بشى‏ء من قديميك، شيئى از قدمت. در ناحيه عرض. كه ما بين كعبيك و اسابع. در طول حد دارد. در عرض، فقد اجزئك اين مجزى است، كفايت مى‏كند بر تو. مثل اذا مسّ جبهتك شى‏ء على الارض و قد اجزئك. در باب سجود كه الحاصل مستفاد از اين صحيحه مبارك، مثل صحيحه متقدمه اين است در ناحيه خود مسح تهديدى نيست. مسمى المسح، وقتى كه على مقدم الرأس و الناصيه شد، آن وقت مسح واجب محقق مى‏شود. بعضى‏ها استدلال كرده‏اند به يك صحيحه زراره‏اى و گفته‏اند آن صحيحه زراره هم دلالت مى‏كند به همين معنا كه مسمى المسح كافى است. استيعاب كه تمام مقدم الرأس را، يا تمام ناصيه را انسان مسح بكند اين معنا معتبر نيست. اين صحيحه زراره در باب بيست و سه روايت اولى است. محمد ابن على ابن الحسين، باسناده عن زراره كه سند صدوق عليه الرحمه چنانكه در مشيخه فقيه فرموده است سندش به زراره صحيح است. به خلاف سندش به محمد ابن مسلم. سندش به محمد ابن مسلم اشكال دارد ولكن سندش به زراره و روايات كثيره‏اى در فقيه از زراره نقل كرده است، روايت من حيث السند صحيحه است. قال قلت لابى جعفر عليه السلام، زراره مى‏گويد به امام باقر عرض كردم على تخبرنى من عين علمت و قلت المسح ببعض الرأس. به من خبر نمى‏دهى كه از كجا تو امام فهميدى، علم پيدا كردى و حكم كردى، قول به معنا همان اعتقاد و فتوا است و قلت ان المسح به بعض الرأس. مسح به بعض الرأس است و بعض الرجلين است، فذهق امام عليه السلام خنديد. فقال يا زراره قاله رسول الله (ص) و نزل به الكتاب من الله عزوجل. رسول الله فرموده است در قرآن هم نازل‏
شده است از ناحيه خداوند. چه جور نازل شده است؟ خوب رسول الله فرموده است معلوم است زراره مى‏داند كه از رسول الله، روايات رسول الله پيش اينها است. و اما از كتاب چه جور نازل شده است؟ كتاب چه جور نازل شده است؟ امام مى‏فرمايد و ان الله عزوجل يقول، فغسلوا وجوهكم، اگر مى‏خواهيد مطلب يك خرده اهتمام مى‏خواهد، اگر مى‏خواهيد هضم بشود اين روايت التفاتتان بيشتر بشود.
لانّ الله عزوجل قال فغسلوا وجوهكم. خداوند فرمود فغسلوا وجوهكم، فاعرفنا ان وجه الله كله ينبقى ان يغسل. فهميديم كه وجه همه‏اش بايد شسته بشود. و منهنا سابقا مى‏گفتيم كه اين كه وجه تهديد شده است ما بين اسبعين الابهام و الوسطى اين وجه عرفى همين است. وجه عرفى هم همين مقدار است. فعرفنا ان الوجه كله ينبقى ان يغسل، ثم قال و ايديكم الى المرافق. فوصل اليدين الى المرفقين بالوجه. خداوند متعال وصل كرد يدين الى المرفقين را بالوجه، فعرفنا انه ينبقى لهما، بايد شسته بشود. يك كلمه بگويم يادتان باشد، اين كه بعضى در بعضى روايات امام عليه السلام وارد است فعلى را كه فتوا مى‏دهند واجب است، در آنجا تعبير به ينبقى مى‏كند و بعضى‏ها مناقشه مى‏كنند كه ينبقى ظهور در وجوب ندارد، اين درست نيست. ينبقى فعلا در اصطلاح فقها ظهور در استحباب... دارد. و اما به حسب استعمالات اوليه و لغويه در موارد وجوب هم استعمال مى‏شود يكى هم از آن موارد اينجا است. بدان جهت مى‏فرمايد فغسل اليدين الى المرفقين بالوجه، فعرفنا انّه ينبقى لهما، سزاوار است براى يدين ان يغسلا شسته بشوند عند المرفقين، يعنى تمام يدين بايد شسته بشود، مثل وجه. تمام يدين الى المرفقين. ثم فصل، بعد از آن خداوند متعال فصل بين الكلام. ما بين اين كلام فغسلوا وجوهكم و ايديكم فاصله انداخت. فصل بين الكلام فقال وامسحوا، فغسلوا وجوهكم و ايديكم فرمود ومسحوا برئوسكم فارفنا فى قال برئوسكم ان المسح به بعض الرأس. چونكه فاصله انداخته است، بعد فرموده است وامسحوا برئوسكم فهميديم كه مسح به بعض الرأس است لمكان الباب. آنجا نفرمود فاغسلوا بوجوهكم يا بايديكم. چونكه كلمه مسح خودش متعددى است. مسحح، خودش متعددى مى‏شود. وامسحوا رئوسكم خودش متعددى است. با كه انداخت اينجا فرمود به رئوسكم فهميديم بر اينكه فعرفنا حين قال برئوسكم ان المذهب بعض الرأس لمكان البا. ثم وصل الرجلين بالرأس. وصل كرد رجلين را به رأس. يعنى وامسحوا به رئوسكم و به ارجلكم. اينجور است. ولو ارجلَكم خوانده بشود در قرآن چونكه عطف عيبى ندارد به محل. محلش مفعول است. محلش نصب است عيبى ندارد، ولكن باء مى‏آيد. و اسمحوا برئوسكم و ارجلِكم ولو ارجلَكم خوانده بشود. بدان جهت ثم وصل رجلين بالرأس كما وصل يدين بالوصل و قال و ارجلكم الى الكعبين. فاعرفنا حين وصلهما برأس انّ المسح على بعضهما. مسح بر بعض الرجلين مى‏شود نه بر كل الرجلين.
استدلال شده است به اين صحيحه مباركه، كه زراره كه پرسيد من عين علمت ان المسح به بعض الرأس، امام عليه السلام هم فرمود مسح بايد به بعض الرأس بشود اين اطلاق دارد كه بعض الرأس صدق مى‏كند ولو به مقدار اسبع. به مقدار اسبع اگر مسح بشود بعض الرأس مجزى است، از اين صحيحه استفاده مى‏شود كه همان استفاده مى‏شود كه مسمى كافى است. منتهى غايت الامر انسان با اسبعش به پشت سرش زد. اين بعض الرأس صدق مى‏كند. اين را رفعيت مى‏كند به رواياتى كه گذشت به مؤخر الرأس و به يمين و يسار كه ظاهر روايات اين بود كه به آنها نمى‏شود مسح كرد. اين مسح البعض بايد در مقدم بشود. اينجور استدلال كرده‏اند. وقتى كه اينجور شد، كانّ اينجور مى‏شود، ما رواياتى داريم كه در آن رواياتى كه هست سابقا يك رواياتى بود كه مى‏گفت امام عليه السلام مسح بر مقدم الرأس، منتهى به نحو مسمى مسح كرده است يا استيعاب، آن روايات دلالت نداشتند. يكى صحيحه محمد ابن مسلم بود كه ديروز گفتيم او هم دلالت ندارد. مى‏گويد المسح على مقدم الرأس. امام مقدم الرأس بايد همه‏اش مسح بشود يا مسمى‏اش كافى است؟ گفتيم اصلا دلالتى ندارد. فقط آن صحيحه زراره بود كه و تمسح به بلة اليمناك، ناصيتك گفتيم به قرينه اين صحيحه بكير ابن اعين و زراره كه دو تا صحيحه بود يكى هم اين صحيحه اگر اين صحيحه دلالتش تمام بشود بواسطه اينها رفعيت مى‏كنيم كه و تمسح به بلة يمنا ناصيتك ولو شى‏ء منها، شيئى از ناصيه را. اينجور مى‏شود، چونكه تهديدى ندارد در ناحيه خود مسح. مسح بايد بر ناصيه واقع بشود ولو به شى‏ء من. ولكن اين صحيحه‏اى كه استدلال شده است در مقام اين صحيحه زراره، اين صحيحه زراره دلالتى ندارد. همان دو تا روايت آنها دلالت داشتند كه مسمى كافى است. اين صحيحه دلالتى ندارد. اگر بخواهيد جزم كنيد، يقين كنيد كه دلالتى ندارد، توجه كنيد عرض كنم چرا؟
براى اينكه در اين صحيحه مباركه زراره از امام نمى‏پرسد آن مسحى را كه معتبر است در وضو كه آن كدام مسح است؟ مسح الرأس معتبر در وضو كدام است؟ اين را نمى‏پرسد. اين را خود زراره مى‏دانست. چون زراره روايات ديگرى دارد، خودش اهل نماز و وضو است. ظاهرش اين است كه يعنى ظاهر بلكه مى‏شود گفت كه نصّ اين روايت اين است كه زراره اين را خودش مى‏دانست كه مسح بايد بر بعض الرأس بشود و بعض الرأس اگر مسح شد مجزى است. منتهى آن بعض كه مقدم است، مستوعبا يا اينكه مسمى، او را ما نمى‏گوييم اينها را مى‏دانست. ولكن سؤالش اين نيست كه آن بعضى كه معتبر است در مسحى كه معتبر است در رأس در وضو مسح الرأس كله هست او بعضه هست كه به اطلاقش تمسك كنيم كه هر بعضى. اين زراره اين را مى‏دانست كه مسح بايد به بعض بشود. انما سؤالش اين بود و مى‏دانست كه رأى امام عليه السلام و قول امام اين است كه بايد به بعض مسح بشود كه آن بعض همان مقدم الرأس است. سؤال از اين نكرده است تا بگوييم كه بعله، مطلق البعض را سؤال كرده است. امام هم مطلق البعض را تقرير كرده است. به اطلاقش تمسك مى‏كنيم. منتهى رفعيت مى‏كنيم آن بعضى را كه در يمين و يسار و خلف است. بواسطه آن روايات گذشته. اين سؤال از مسح معتبر در وضو نكرده است. سؤال از اين كرده است كه يابن رسول الله اين كه شما مى‏گوييد، و قولتان اين است و رأيتان اين است كه مسح بر كل الرأس لازم نيست بعض المسح، مسح بعض الرأس معتبر در وضو است، اين را شما از كجا بدست آورده‏ايد؟ منشاء علمتان چيست؟ زراره مى‏گويد على تخبرنى من عين علمت و قلت ان المسح به بعض الرأس. يعنى قبلا مى‏دانست كه امام مى‏فرمايد كه بايد به بعض الرأس بشود. يعنى بعض الرأس معتبر است. سؤالش در اين روايت اين است كه آن بعضى را كه گفته‏ايد، كه آن بعض چه جور است، مسمى است، استيعاب مقدم است، از او سؤال نمى‏كند. آن بعضى كه گفته‏اى و او را قبلا گفته‏اى، اين بعض را از كجا استفاده كرده‏اى و گفته‏اى؟ و مثل عامه كه مى‏گويند و ملتزم هستند، تمام رأس بايد مسح بشود اين را طرح كرده‏اى. من عين علمت و قلت ان المسح به بعض الرأس. آنجا امام مى‏فرمايد فذهك قال زراره، قال رسول الله (ص) و نزل به الكتاب. كتاب هم به اين نازل شده است. كتاب چه جور نازل شده است؟ لمكان الباب. بدان جهت در آخر هم مى‏گويد كه ثم فسرّ ذالك رسول الله (ص)... منشاء حرف من قول رسول الله، قول جدمان است و نزول كتاب است، اين منشاء اين است كه كل معتبر نيست.
بدان جهت اين روايت در مقام بيان اينكه بعض معتبر است، اىّ بعض ولو مسمى بوده باشد، اطلاقى داشته بايد در مقام بيان اين نيست. اصلا اعتبار بعض را نمى‏گويد اين روايت. در مقام او نيست. در مقام بيان ردّ قول عامه است كه طرح شده است كل معتبر نيست، در مقام بيان اين است كه، زراره خودش مى‏دانست اين را. خود حكم را زراره مى‏دانست منشاء علمش امام را مى‏پرسيد كه منشاء علمتان چيست؟ بدان جهت آن بعضى كه معتبر است و زراره هم او را مى‏دانست، تمام مقدمه است يا مسمى است اين روايت اصلا ناظر به او نيست.
سؤال؟ اما چه چيز مطلوب عنه بوده است؟ استيعاب بعض الرأس كه مقدم الرأس است، يا مسمى در مقدم الرأس. اين دلالتى ندارد. اين زراره هم در اين روايت، از اين نمى‏پرسد، شايد اينها را مى‏دانست زراره. ظاهرش هم اين بود كه مى‏دانست. چونكه روايت مسمى را خودش نقل كرده است. فقط از اين سؤال مى‏كند، اين بعض را كه شما گفتيد و كل را شما طرح كرديد اين منشاء اين قولتان چيست؟ از اين مى‏پرسد، امام عليه السلام فرمود قول جدمان و نزول كتاب است. بدان جهت است، سؤال؟ يكى از اينها بحث‏هاى اصولى آنجا بايد صاف بشود. يكى از مقدمات تمسك به اطلاق كون الخطاب در مقام آن بيان بوده باشد، بيان قيود و خصوصيات بوده باشد كه اصل اولى اين است. متكم در مقام بيان بوده باشد. مى‏گوييم امام عليه السلام در اين روايت در مقام بيان اينكه كدام بعض معتبر است در صلاة، مطلق البعض است يا بعض الخاص است در اين مقام نيست. زراره از اين سؤال نكرده است، زراره اين را مى‏دانست. بعله، لعل مى‏دانست اين خصوصياتش را. اينقدر را مى‏دانست كه بعض معتبر است، كل معتبر نيست. سؤال كرده است منشاء علمتان چيست؟ امام عليه السلام فرمود منشاء علم ما قول رسول الله و كتاب است. بدان جهت در ما نحن فيه و اين روايت به اطلاق البعض در اين روايت نمى‏شود تمسك كرد، در مقام بيان اين جهت نيست. بعله، بعضى‏ها فرموده‏اند مى‏شود به بعد از ورود اين روايت به اطلاق قرآن تمسك كرد. خداوند متعال وقتى كه مى‏فرمايد، بعد از اينكه اين صحيحه گفت بر اينكه اين باء مراد از او بعض است، دلالت بر بعض مى‏كند اين صحيحه وقتى كه اين را گفت، فهميديم كه معناى فغسلوا وجوهكم و ايديكم، يعنى تمام وجوهكم و تمام ايديكم. بواسطه اين صحيحه. او را قطع نظر از اين صحيحه هم مى‏دانستيم. بعد كه فرمود و المسحوا برئوسكم از اين صحيحه فهميديم كه وامسحوا به بعض رئوسكم. كانّ آيه اينجور وارد شده است، اذا قمت من الصلاة فغسلوا وجوهكم و ايديكم وامسحوا به بعض رئوسكم. كانّ اينجور وارد شد، كانّ امام فرمود كه باء معناى تبعيض را دارد. يعنى تبعيض ظهور كلام بود. يعنى آن مراد خداوند در اين كلام يعنى به بعض رئوسكم. بعض رأس را بايد مسح كنيد.
وقتى كه اينجور شد، وقتى كه مراد معلوم شد كه مراد خداوند از باء بعضى رئوسكم است به اطلاقش تمسك مى‏كنيم، هر بعضى باشد. منتهى صحيحه زراره، آيه كه در مقام بيان است. مثل خبر زراره كه نيست. آيه در مقام بيان حكم لعامة الناس است. فامسحوا بعض رئوسكم، بعض مطلق است. غايت الامر صحيحه محمد ابن مسلم و هكذا روايات ديگر كه صحيحه زراره و ناصيتك، آنها تقييد مى‏كنند اطلاق آيه را. آن بعض الرأس بايد در غير مقدم الرأس و ناصيه نباشد. آن بعض الرأس كه مسح مى‏شود در غير مقدم و غير ناصيه بايد نباشد. خوب در ما بقى تمسك به اطلاق مى‏كنيم. چونكه به يك طرف ناصيه انسان مسح كرد، به مقدار اسبع به بعضى رئوسكم صدق مى‏كند. آيه هم گفته است كه وامسحوا برئوسكم. اين بعض، بعض معين باشد كه تمام ناصيه باشد. تمام مقدم الرأس باشد، قيد مى‏خواهد. قيد ثابت نشده است. وقتى كه قيد ثابت نشد...
سؤال؟ و تمسح ناصيتك، صحيحه زراره ظاهرش اين بود كه همه را مسح كن. در آيه شريفه اين ظهور اطلاقى است. وامسح ناصيتك، يعنى ظهور اطلاقى است. وقتى كه آيه شريفه تقييد خورد به اينكه اين وامسحوا رئوسكم در غير ناصيه و غير مقدم به بعضى رئوس مسح كنيد، هر بعضى بوده باشد ولو به مقدار اسبع. سؤال؟ چونكه آيه مقيد شد به مقدم الرأس. وقتى كه مقدم مقيد به مقدم الرأس شد اين مى‏گويد كه نه به بعض الرأس اگر مسح كرديد كافى است. اين جور فرموده‏اند. اين درست است؟ مى‏شود به اطلاق آيه تمسك كرد؟ عرض مى‏كنم كما اينكه به اطلاق صحيحه زراره نمى‏شود تمسك كرد چونكه در مقام بيان اين بعض، بعض معين يا مطلق البعض نيست، كذالك به اين آيه مباركه نمى‏شود تمسك كرد. چرا؟ نه اينكه آيه در مقام بيان نيست. نه اصل اولى اين است كه خطار در مقام بيان است. ولكن سرّ اينكه نمى‏شود به اين آيه شريفه تمسك كرد ولو بعد از بيان صحيحه زراره، چونكه در صحيحه زراره امام عليه السلام نفرمود كه مراد از باء در آيه مباركه يعنى معناى باء در آيه مباركه به معناى من است. يعنى فامسحوا من رئوسكم. يعنى بعضى رئوسكم. كه به معناى بعض است باء. يا وامسحوا برئوسكم اى وامسحوا بعض رئوسكم. اگر صحيحه دلالت مى‏كرد كه مراد استعمالى و معناى آيه اين است كه وامسحوا به بعض رئوسكم بعله، اين حرف صحيح بود. خوب بعد از اينكه مراد اسعتمالى ظهور را امام عليه السلام بيان كرد، آن معنايى كه مراد است، ولو معناى مجازى باء باشد. معنايش اين است به اطلاقش تمسك مى‏كنيم. ولكن در اين صحيحه زراره دلالتى نيست كه مدلول استعمالى و مراد استعمالى فمسحوا برئوسكم مدلول استعمالى‏اش اين است فمسحوا به بعض رئوسكم، به اين معنا دلالتى ندارد. غايت آن چيزى كه از اين روايت استفاده مى‏شود غايتش اين است، كه در كلام خداوند متعال در قرآن مجيد فصل انداخته است ما بين امر به غسل و ما بين امر به مسح. فاغسلوا وجوهكم و ايديكم وامسحوا برئوسكم. ارجلكم. فصل انداخته است. فصل يعنى جدا كرده است يكى را از ديگرى. به چه چيز جدا كرده است؟ با باء كه در اولى فغسلوا وجوهكم و ايديكم ذكر نكرده است، ولكن در اين چيزى كه هست، در اين وامسحوا و ارجلكم باء ذكر كرده است. اين دو تا كلام را در تكلم و در كلام با همديگر فصل انداخته است، يكى را از ديگرى جدا كرده است. يك مذيى قائل شده است. ما از اين مى‏فهميم كه در مراد جدى هم ما بينشان ميذى هست. اين از قبيل تفسير است. تفسير به باطن است. چونكه در ظاهر با همديگر فصل انداخته است، جدا كرده است، مى‏فهميم هم كه در واقع، در مراد از جدى با همديگر فرق دارد. نه اينكه، فامسحوا برئوسكم ظاهرش اين نيست كه به تمام رأس مسح كنيد. نه ظاهرش هم فعلا همين است. يعنى مراد استعمالى، ظاهر من المدلول استعمالى اين است. وامسحوا برئوسكم باء زايد است. وامسحوا برئوسكم ظاهرش اين است چونكه فعلى كه متعددى است. به او متعارف است كه باء داخل مى‏كنند، زايد است. بدان جهت وامسحوا برئوسكم از آنها است. ظهورش اين است، الان هم بعد از ورود تفسير ظهورش اين است. ولكن در مراد جدى با همديگر فرق دارند. در وجه تمام الغسل مراد جدى است، ولكن در مسح مراد جدى مسح البعض است. ولو فرموده است ظهور كلام اين همه را مسح كنيد. الان هم ظهورش اين است. ولكن چونكه در ظاهر فصل دارند از هم امتياز دارند دو تا كلام، اين در معنا هم در آن مراد جدى هم اين علامت اين است كه در او هم امتياز دارد. آن امتيازش اين است كه مراد جدى در او مسح مقدم الرأس است. كه در آن صحيحه محمد ابن مسلم فرموده است. آن مسح مقدم الرأس مستوعبا يا كذا اين دلالتى در اين معنا نيست، چونكه ظهور بر آيه درست نشد. اين روايت فقط در مقام اين است كه در آيه در مراد جدى، ما بين و ما بين آن يكى فرق است.... اين روايتى كه امام عليه السلام فرموده است دو تا احتمال دارد. من دعوايم اين است كه ظاهرش اين معناى ثانى است.
قلت على تخبرنى من عين علمت و قلت ان المسح به بعض الرأس، از كجا فهميدى و قائل شدى كه مسح به بعض الرأس است، و بعض الرجلين است فذحك قال يا زراره قاله رسول الله (ص) و نزل به الكتاب من الله عزوجل لانّ الله عزوجل و قال فغسلوا وجوهكم فعرفنا ان الوجه كله ينبقى ان يغسل. ثم قال ايديكم الى المرافق. فوصل اليدين الى المرفقين بالوجه. فاعرفنا انّه ينبقى لهما ان يغسل الى المرفقين ثم فصّل يا فصل بين الكلام، فقال وامسحوا برئوسكم. اين فصل به چه چيز است؟ همان باء است، فعرفنا حين قال برئوسكم ان المسح بعض الرأس فعرفن مال آنها است، نه مال همه كس است. به مكان الباء به آنهايى كه بيت الوحى هستند، آنها مى‏دانند بواطن را. اين مراد جدى اين است يا مراد استعمالى فمسحوا بعض الرئوسكم است اين روايت لااقل دلالتى ندارد. اگر ظهور داد، سؤال؟ اين را زراره قبول دارد. زراره قبول دارد بر اينكه تفسير قرآن پيش اينها است. مناسب با اين، اين است كه خود امام عليه السلام در آخر فرمود ثم فسّر ذالك رسول الله (ص) لناس... اين معنايش تفسير است. رسول الله (ص) بر مردم هم گفته بود، منتهى از بين رفت. اين تمسك به ظهور نيست، اين تفسير باطن است كه باء به اين معنا، چونكه در ظاهر در ظاهر كلام با همديگر فرق پيدا كرد اين علامت اين است كه در مراد جدى هم با همديگر فرقى دارد. اين صحيحه اين است، بدان جهت در آيه شريفه فمسحوا برئوسكم به اطلاقش نمى‏شود تمسك كرد اين از قبيل تمسك تفسير به باطن است. آيه را تفسير مى‏كند به باطن، و مراد جدى را بيان مى‏كند، نه تعيين مراد استعمالى مى‏كند كه باء به معناى من است. از اينجا معلوم شد، راه باز شد، برويد جاده را. اينهايى كه اشكال كرده‏اند كه از اين روايت استفاده مى‏شود باء به معناى من است، يعنى بعض است، من تبعيض است، اين را منكر شده‏اند، اشكال كرده‏اند، گفته‏اند تا حال ما يك جايى پيدا نكرده‏ايم كه باء به معناى من تبعيض استعمال بشود. اشكال كرده‏اند. راه باز شد. نه، جواب داده‏اند از اين اشكال. گفته‏اند كه باء به معناى من تبعيض نيست. دو تا جواب مهم داده شده است. يكى اين است كه باء به معناى... است. فمسحوا برئوسكم يعنى مسحتان را به سر بچسبانيد. يعنى مسمى صدق كند. مسح را به سر بچسبانيد يعنى مسمى صدق كند. اين باء به معناى الساق است. جماعتى اينجور فرموده‏اند. بعضى‏ها فرموده‏اند كه نه، مسح ولو متعددى است بنفسه، ولكن يك ممسوح است، يك ما به المسح است. دست شما اگر گلى است يا خونى است، مى‏فرماييد بر اينكه مسحته بالحايق. باء داخل مى‏شود به ممسوح به. باء به معناى استعانه است، يعنى استعانه... خدا رحمت كند كتب ادبيات را، اينجور گفته‏اند كه باء به معنا استعانه است در اين.
بعضى‏ها فرموده‏اند اين آيه اين صحيحه دلالت نمى‏كند كه باء به معناى من تبعيض است. تا كسى اشكال بكند، همان اشكال متعارف را كه باء به معناى من تبعيض نيامده است. بلكه باء در ما نحن فيه به معناى استعانه است، مثل مسحته بيدى. خداوند متعال رأس را مثل حايط فرض كرده است، ممسوح به فرض كرده است. چونكه انسان وقتى كه غسل الوجه و اليدين شد در دست‏هايش تَرى مى‏ماند، بلّه مى‏ماند. آن بلّه را خداوند متعال فرموده است فمسحوا برئوسكم يعنى فمسح البّلة. يد را يعنى بلّه يد را. بلّه يد را به سرتان مسح كنيد. سر ممسوح به بشود. خوب وقتى كه ممسوح به شد مثل مسحة حايط مى‏شود. او دلالت به استيعاب نمى‏كند عند الكل. بائى كه به معناى استعانه است. مسحته بالاحايط نه معنايش اين است كه دستم را به تمام حائط مسح كردم. چونكه باء استعانه دلالت به استيعاب نمى‏كند، خداوند متعال هم كه فرموده است، فامسحوا برئوسكم يعنى رأستان را ممسوح به قرار بدهيد. اين به اين مى‏شود كه بعضش را به بعض مسح كند. احتياجى به اين هم نيست. چونكه وقتى كه ما گفتيم اين صحيحه با مدلول استعمالى كار ندارد. ممكن است، بلكه ظاهرش اين است كه مدلول جدى را بيان مى‏فرمايد. چونكه دو كلام با همديگر در ظاهر فرق دارند در مراد جدى هم با همديگر فرق دارند. اين را رسول الله (ص) بيان كرده است براى مردم منتهى مردم ضايع كرده‏اند. نشر نكرده‏اند و از بين رفته است.
پس على هذا تا حال استدلال به اينكه استيعاب لازم نيست مسمى كافى است، با اين دو صحيحه اول ممكن است ولكن با اين صحيحه نيست. آيا در مقابل معارض داريم يا نه؟ از جماعتى نقل شده است كه نه بايد به مقدار اسبع مسح بشود. آخر در عبارت عروه اين است ولو اقل من الاسبع. انسان فرض كنيد اسبع با كنار اسبعش مسح مى‏كند ناصيه را. كه يك خط نازك مى‏شود. مقدار نازك مى‏شود از ناصيه. عبارت عروه اين است ولو اقل من اسبع واحد بشود كافى است. جماعتى ملتزم شده‏اند كه نسبتش به شيخ قدس الله نفسه الشريف ظاهرش در تهذيب اين است، كه مسح بايد به مقدار اسبع بشود كمتر نمى‏شود. جماعتى هم ملتزم شده‏اند كه مسح بايد به مقدار ثلاث اسابع بشود. سه انگشت، عرض اين مسح بايد سه انگشت بوده باشد. اين را هم نسبت داده‏اند به صدوق عليه الرحمه قدس الله سره كه ملتزم شده است، صاحب العروه مى‏فرمايد مسمى كافى است، ولو اقل من الاسبع، ولكن احوط اين است، احوط، احوط استحبابى مى‏شود كه ممسوح به مقدار ثلاثة اسابع بشود از مقدم الرأس. بلكه مى‏فرمايد كه، بلكه اين است كه مسح به ثلاثة اسابع بشود. ربما انسان مسح مى‏كند به مقدار ثلاثة اسابع را، ولكن با دو تا انگشت اين مقدار را مسح مى‏كند. اين نه، مسح احوطش اين است كه با سه اسبع بشود. ببنيم اينها وجهى و دليلى دارد كه معارضه كند، انشاء الله بحث مى‏كنيم.