جلسه 582
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار: 582 آ.
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1370
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم. بسم الله الرّحمان الرّحيم.
كلام در اين مسأله بود كه جماعتى فرموده بودند مسحى كه مكلّف لازم است در وضو مسح كند على الرّأس و الرّجلين بايد عند تمام الغسل وضويى كه يدين غسلش تمام مىشود آن بلّه و رطوبتى كه آن وقت در دو كف دارد بايد با بلّه يمنى سرش را و رجل يمنى را مسح كند و رجل يسرى را هم به ان بلّه يد يسرى مسح كند. در مقابل اين فرمايش صاحب العروه و غير صاحب العروه است. و لعلّ مىشود گفت مذهب الاكثر است. و آن اين است كه معتبر است در باب مسح الرّأس و الرّجلين با آن بلّهاى كه در اعضا وضو هست، با آن بلّه بايد مسح بشود. فرقى نمىكند انسان با دستش، با دو كفش بايد مسح كند. فرقى نمىكند آن بلّه، بلّه باشد كه در خود كف از غسل اليدين بوده باشد يا بلّهاى بوده باشد كه در كف فعلاً هست ولكن منتزج است به بلّه ساير الاعضا. مثل اين كه دستش را به صورتش زده است، به زراعينش زده است فعلاً دستهايش بلّه كه دارد، بلّهاى است كه از اعضا الوضو است. مسح عيبى ندارد. منتهى احتياط اين است كه اين جور انتزاج نكند. اين هم فتوا المشهور است. جايز است.
كلام در وجه اين قول بود قول اكثر بود يا منصوب الى المشهور كه مىشود اين نحو مسح بشود. عرض كرديم بر اين كه اين دليل جماعت اول اين دو تا صحيحه است. يكى صحيحه عمر ابن يزيد، يكى هم صحيحه زراره است كه و تمسح ببلّة يمنى. ابتداعاً كه شما به اين صحيحه زراره نگاه مىكنيد، ابتداعاً معنايش اين است كه بايد به بلّه يمنى مسح بشود. رأس و رجل يمنى به بلّه يمنى مسح بشود. بلّه يمنى معنايش مراد اين است آن بلّهاى كه در يمنى است. يعنى در حقيقت با يد يمنى رجل يمنى مسح مىشود، مع بلّتها كه يد يمنى مبلّل بشود. بلل داشته باشد. آن مقدارى كه ما دليل داريم، آن مقدار عبارت از اين است كه از خارج آب نمىتواند عند المسح يمنى داشته باشد. از خارج، از اناء تجديد ماء بكند. و لم يدخلهما فى الاناء. فرقى نمىكند انائى بوده باشد كه از او اختراف كرده است يا انائى بوده باشد كه در او غساله وجه و يدين جمع شده است. اعاده يدين فى الاناء نمىشود. فرقى ما بين آن اناء و اين اناء نيست. و تمسح ببلّة يمناك يعنى فمسح رأسك و رجلك اليمنى بيمناك. منتهى آن يد يمنايى كه مسح مىكنى بايد بلل داشته باشد. مع بلّتها. (با) بمعنا مصاحبت است. مراد اين است. نه معنايش اين است كه به بلّهاى كه در كف يمنا مانده است، اين بلّه را ولو با مسواكى، شانهاى، بردار با او مسح كن رأست را. اين مراد نيست. مراد اين است كه و تمسح ببلّة يمناك يعنى يد يمنى را با آن بلّهاى كه در يمنى هست، با او مسح كن. اين بلّه را كه عند المسح در يد النّاس از غسل اليدين باقى باشد يا اين كه اين از ساير اعضا اخذ شده باشد. اين مال اين صحيحه است.
و امّا عمر اين يزيد. آن جا داشت بر اين كه امام(ع) فرمود به نبى اكرم خطاب آمد كه يا نبى اكرم ثمّ ممسح رأسك بفضل ما بقى فى يدك من الماء. عرض كرديم در ما نحن فيه هم ما بقى وصف فضل است. آن فضل الوضويى كه آن فضل باقى است در يد. اين در يد چرا باقى است؟ به جهت اين كه از ساير اعضا اخذ كرده است. يا از اول در خود يد بود. فضل باقى است در يد. نه اين كه بقاى در يد حالت سابقه دارد. اين فضل حالت سابقه دارد كه استعمال در غسل شده است و باقى است. گفتيم مراد اين است اگر كسى اين دو حرف ما را قبول كرد كه احتمال در اين دو روايت هست آن
معنايش اين باشد، اين هم معنايش اين باشد، فهو. و الاّ مىگوييم اين دو تا صحيحه قبول كرديم كه دلالت مىكند آن آبى كه در دو كف تو باقى مانده است حالت سابقه بقايى در كف دارد. يعنى آن وقتى كه دستهايت را شستى و تمام كردى آن بلّهاى كه از آن وقت باقى مانده است به آنها مسح كن رأست را و قدمينت را. اين دو تا صحيحه اگر معنايش اين باشد. غايت الامر اين است ديگر. بيشتر از اين كه ديگر گفته نمىشود. مىگوييم اين تقييد مطلقات نمىكند. مطلقاتى كه داشتيم امر شده بود در وضو بغسل الرّأس و الرّجلين و هكذا تقييد شده بود كه الوضو مسح الرّأس و الرّجلين تمام اين مطلقات تقييد شده بود، اين يك قيدى دارند و آن اين است كه مسح بايد به بلّه جديد نباشد. به بلّه جديد كه يعدهما فى الاناء كه مدلول روايات بود. تقييد دومى را ندارد. چرا؟ چون كه مىگوييم امام (ع) در اين دو صحيحه كه فرمود آنى كه در دستت باقى است عند تمام الغسل با آن رطوبت مسح كن اين قيد، قيد غالبى است. اين را به جهت اين كه غالباً موقع مسح كفين تَر است ديگر. معنا ندارد. داعى ندارد كه از سايز اعضا اخذ كند.اين معنا داعى ندارد. چون كه قالباً عند تمام الغسل الاعضا در كفيّن رطوبت هست و احتياجى ندارد بر اين كه به ساير اعضا بزند و از آنها رطوبت اخذ كند مىفرمايد كه بلّه يمنى است. اين قيد غالبى است. روى اين اساس است.
بدان جهت در مقابل قيد غالبى اگر مطلقى بوده باشد اطلاق را تقييد نمىكند. مطلقات اين بود كه مسح الرّأس و الرّجلين بشود. آن مقدار تقييدى كه به او وارد شده است، به ماء جديد كه عرض كردم ماء جديد آن انائى كه از او اختراف مىكرد، يا آن انائى كه غساله را در او جمع مىكرد. عرض كردم بعد از اين كه قيد غالبى شد اصل مىرود. اين در اصول مقرر است. قيد وقتى كه قيد غالبى شد اگر در مقابلش مطلق باشد او را تقييد نمىكند. اگر قيد، قيد غير قالبى باشد تقييد مىكند. چون كه توى ذهن مىرسد كه امام (ع) اين قيد را اخذ كرده است، چون كه ديگر حاجتى ندارد كه دستهايش تَر است از جاى ديگر تَرى اخذ كند. با همان مسح مىكند. غرض فقط اين است كه لم يعدهما فى الاناء نباشد. دستهايش تَر است. با همان تَرى مسح مىكند. داعى ندارد. سيره متشرّعه بر اين هست نوع متشرّعه وقتى كه غسل يسرى را تمام كردند كه مىخواهد برود در مكان دورتر مسح كند، تمام شده است. دستى نگه نمىدارد. همين دستش را مىكشد به همين يسرى كه به نظر خودش موالات به هم نخورد. موالات در وضو به هم نخورد. اين جور است ديگر. غالب مردم الان هم همين جور است. بدان جهت اگر اين معنا معتبر بود كه بايد بلّهاى كه در يدين است باد منتزج به غير نشود، به آب زراع نشود، بلّه اين يد قاطى به اين بلّه ديگر نشود بعد تمام الغسل، اين را تنبيه مىكرد ائمه (عليهما السّلام) در روايات. يا روات تنبيه مىكردند كه ائمه عليهما السّلام مواظب اين نكته بود. بدان جهت در ما نحن فيه روى اين حساب از آن احتياط وجوبى كه گفتيم احتياط اين است كه منتزج نكند، يد يمنى را با يد يسرى غسلش را ادامه بدهد اين را استثنا كرديم. گفتيم نه آن عيبى ندارد. ولو به جهت اين كه يقين كند غسل تمام شده است يا به نظرش اين است كه موالات به هم نخورد اين جور دست راستش را به دست چپ بكشد، اين عيبى ندارد. اين ضررى ندارد. پس در ما نحن فيه كه هست هر كسى كه نگاه كند مىبيند. به وضو مردم نگاه بكنى در زماننا هذا زمان سابق هم همين جور است. شايد خود شما هم كه مىگوييد سيره از كجا، خودتان هم در زمستان همين جور است.
سؤال؟ عرض مىكنم بر اين كه يك چيز متعارفى است. چون كه وضو عمل واحد است مسحش را اگر در يك جاى ديگر بكند عادت هم اين است كه به مجرّد اين كه تمام شد دست بردارد. كه مىكند اين كار را؟ اين معنا از اول هم همان جور بود. بدان جهت اين معنا اختلاط به اين معنا در يدين به اين معنا اختلاط در يدين مضر نيست. اين را فتوا مىدهيم. احتياط در مثل وجه و اينها است. كه به وجهش بزند يا به فوق زرارعش بزند آنها است. پس بدان جهت در ما نحن فيه كه هست، يك مؤيّدى ذكر كردهاند به اين قول. قول بر اين كه انتزاج عيبى ندارد. همان كه ما مىگوييم كه قيد، قيد، اگر ظهور هم داشته باشد اين صحيحتين، قيد، قيد غالبى است. عرض مىكنم بر اين كه اگر اين نحو بوده باشد، جماعتى يك مؤيّد ديگرى ذكر كردهاند. و آن اين است كه رواياتى كه وارد شده است در جايى كه كفّين خشك بشود. در تابستان اين جور مىشود خصوصاً در بلاد عربيه كه شرجى نباشد هوا. باد سوم بيايد. به مجرّد اين كه دستش را تمام شست خشك مىشود هر دو تا. در اين مواردى كه هست گفتهاند بر اين كه در روايات وارد است بر اين كه آن بلّه را براى يدين اخذ كند از لحيهاش، از اشحار عينينش. اينها به جهت اين است كه لحيه خصوصيتى ندارد. اين جور گفتهاند متفاهم عرفى. چون كه بلل در آن لحيه مىماند. در اشحار العين مىماند. روى اين حساب است كه اگر بنا بود در مسح بايد به بلّه كف بوده باشد، احتمال نداشت كه فرق داشته باشد يعنى احتمال فرق نيست. بعد فرق بعيد است كه در حالى كه بلّه نيست، نه بلّه كف معتبر نيست در وضو. امّا در جايى كه در كف بلّه است از اول آن معتبر است. اين احتمال فرق بعيد است. اين جور گفتهاند. ولكن اين نمىتواند تمام دليل بشود. بلكه مؤيّدش هم نمىتواند بشود. چرا؟ چون كه اين روايات در صورتى است كه در يدين بلّه نيست و محتمل است كه نه در جايى كه در يدين بلّه باشد، بايد مخلوط نكند.
و امّا در صورتى كه بلّه نيست، بلّه را از جاى ديگر اخذ بكند. اين محتمل است تفصيل. بدان جهت عمده ما ذكرنا است كه اين صحيحه و تمسح ببلّة يمنى مراد اين نيست كه به بلّه يمنا ولو به آلت ديگر بزن. اين روايت در مقام اين است كه به يد يمنى كه بلل دارد مسح كن سرت را. اين روايت در مقام بيان اين است. آن بلل در يد يمنى از كجا مانده است، از خودش بوده است يا از جاى ديگر آورده است در يمنى آن بلل را اين عيبى ندارد. فقط آن كه تقييد خورده است آنى است كه مثل ماء الجديد بلّه يمنى ماء جديدى داشته باشد آن جور نباشد. و امّا صحيحه عمر ابن يزيد آن جا هم...كه در يدين هست من الماء، فضل است. يعنى در اين اجزاء مائيه در اعضاى وضويه زايد است. شسته شده است. در آن جا موجود است. منتهى بقائش در يد است. اين لازمهاش اين نيست كه خودش در يدش حالت سابقهاش بقا داشته باشد. عمده اين احتمال هست و اگر ظهور را هم قبول كرديم جاى اين كه قيد، قيد غالبى است غالباً هست روى اين اساس اين قيد را در اين دو صحيحه فرموده است. بدان جهت در صحيحههاى ديگر فقط فرموده است كه فلم يعدهما فى الاناء. همين عبارت است. همين روايت بقاء است. امّا و لم يعدهما فى الاناء را فقط فرموده است. نه اين كه به جاى ديگر نزن. اگر از اين هم اغماض بكنيم انتزاج كردن بلّه يمنى به يد يسرى بعد تمام الغسل آن عيبى ندارد. اطلاق مقامى است. اين معنايى است كه من ما يغفل عنه العامّه است. روات اگر ائمه عليهما السّلام بنا بود كه بيان مىكنند وضو را بايد چه جورى كه اين را بيان كردهاند كه ماء جديد نبايد بشود، بايد اين را هم بيان كنند كه به جاى ديگر بايد نزند. حتّى در روايات هم ندارد كه امام (ع) بعد از تمام غسل يدين يدش را به جاى ديگرى نزد از اعضاى وضو. ندارد اين را. فقط اين را دارد و لم...بدان جهت اين معنا معتبر نيست در ما بين يد يمنى و يد يسرى اين جهتش را فتوا مىدهد.
سؤال؟ عرض مىكنم بر اين كه بلل هست در روايات. ولكن بلل در دست است. چون كه مسح در دست مىشود، بلل هم بايد در دست باشد. امّا اين بلل به دست از كجا آمده است؟ يك وقت عند تمام الغسل الاعضا خودش بود، يك وقت نبود. منتزج كرده است به بلل صورتش. الان مسح كرده است ناسيهاش را به يمنايش كه آن يمنى بلل دارد. بايد به يد يمنى مسح كند. به يمنايى كه بلل دارد. بلل يعنى رطوبت دارد. بيشتر از اين دلالتى ندارد اين صحيحه. بدان جهت در ما نحن فيه اين جور عرض مىكنيم. ثمّ لو فرض كسى ملتزم شد كه بايد فرض كنيد بلّه، بلّه كف باشد و انتزاج نكند. امّا افتاعاً يا احتياطاً كما ذكرنا. حتّى در يدين كه يدين را هم به همديگر باز منتزج نكند. دقت كنيد ببينيد كه وضو مردم چه جور است. قاطى مىكنند يا نمىكنند بعد تمام وضو به اين بلّه يدين. بدان جهت در ما نحن فه كه هست كسى ملتزم شد. الان يدين بلّه ندارد. صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف مىفرمايد در اين صورت بلّه را اخذ مىكند از لحيهاش و از احشار عينينش. و از ساير اعضائش. اينها متعيّن نيستند. از ساير اعضائش هم مىتواند اخذ كند. ولكن احوط رعايت تقديم الّحيه است و اشحار است بر ساير الاعضا. ممكن است مو دارد زراعش خيلى. آب جمع شده است اين جا. از او هم مىتواند بردارد. ولكن احوط اين است كه از لحيه بردارد يا از اشحار العينين. آنها را مقدّم كند. بعد در آخر مىگويد اين احتياط، احتياط استحبابى است. وجوبى نيست. جايز است از هر كدام اخذ كند. چون كه ايشان شرط ندانست بلّه، بلّه كف بشود، مختص به حال فقد نيست. در حال بود رطوبت هم مىتواند اين كار را بكند. يك چيز را احتياط وجوبى مىكند. يك چيز را مرحوم صاحب العروه در اين مسأله احتياط وجوبى مىكند. و آن اين است كه از لحيهاش كه مىخواهد بلّه را بردارد، از آن مقدار از لحيه بردارد كه داخل حدّ الوجه است. امّا آن كسى كه...لحيه است، لحيهاش از زقن افتاده است پايين از آن پايين كه خارج از حدّ الوجه است برمىدارد يا از اين اطرافى كه آمده است طرف منكبين آمده است از آنها بردارد، نه نمىتواند اين كار را بكند. اين را احوط وجوبى مىگويند. كسانى كه بر عروه تعليقه مىنويسند يعنى حاشيه مىزنند بر عروه، آن جاهايى كه احتياط در عروه استحبابى است پيشش وجوبى باشد، مىگويد هذا الاحتياط لا يترك. و اگر احتياط در عروه وجوبى باشد و آن احتياط پيش اين شخص تعليق زننده مستحب باشد، مىگويد ولكن هذا الاحتياط لا ينبقى تركه. لا ينبقى يعنى مستحب است. مىگويد ولكن هذا الاحتياط لا ينبقى تركه. لا ينبقى عين مستحب است. اين سبك است. و امّا اگر در خود عروه احتياط، احتياط وجوبى باشد در حاشيه بنويسد و هذا الاحتياط لا يترك اين اشتباه است. اين جاى تعليقه نيست. خود عروه احتياطش وجوبى است. اين شخص اگر بگويد در حاشيه همين احتياط را كه هذا الاحتياط لا يترك، اين معنايش اين است كه درست دقت نفرموده است به متن عروه. و الاّ دقت فرموده بود اين جاى تعليقه نيست اين جا. اين يك جهتى است كه ياد بگيريد و باشد پيشتان. برمىگرديم به اصل المطلب.
اصل المطلب عبارت از اين است كه در يدين اگر بلّهاى نبوده باشد اين بلّه را اخذ مىكند شخص از ساير اعضايش اخذ مىكند. منتهى لحيه و غير لحيه. خوب اين دليلش چيست؟ روايات در مقام وارد شده است. يك روايت دلالت مىكند كه از لحيه اخذ مىكند. يك روايت دلالت مىكند كه از لحيه و اشحار العينين. چون كه در اين دو تا روايت لحيه و اشحار العينين گفته است، بدان جهت احتياط مستحبى است كه از اينها اخذ بشود. ولكن در بعضى روايت نه هم لحيه، هم اشحار العينين، هم ساير الاعضا ذكر شده است. اين روايات اينها هستند كه خدمت شما مىگويم. يكى از اين روايات كه اين روايت من حيث السّند معتبر است. جاى خدشه نيست و جاى خلاف هم نيست كه انسان بلل را از لحيه مىتواند اخذ كند. اگر در يدينش بلل نبوده باشد.
روايت، روايت 2 است در باب 21 از ابواب الوضو. روايت 2 است. و باسناد الشّيخ قدس الله نفسه الشّريف عن على ابن ابراهيم عن ابيه از پدر على ابن ابراهيم عنا ابن ابى عمير عن حمّاد عن الحلبى عن ابى عبد الله (ع) قال اذا ذكرت و انت فى صلاتك تو اگر متذكّر شدى و در صلاتت بودى انّك تركت شىءً من وضوئك شيئى از وضو را ترك كردى. غسل باشد حكمش را بيان فرموده است و امّا اگر مسح بوده باشد و يكفيك من مسح رأسك...من لحيتك بللها تو اخذ بكنى از لحيه خودتت بلل لحيه را. يعنى بللى كه در لحيه است. اذا...ان تمسح رأسك فتمسح به مقدّم رأسك مقدّم رأست را با او مسح مىكنى. البتّه رجلين هم چون كه ترتيب معتبر است، او را هم بايد مسح كند. چون كه رأس ناسى باشد بايد رأس را كرد رجلين را هم مسح كند. اين به واسطه ترتيب است. اگر همهاش را ناسى باشد كه همهاش را بايد مسح كند. چون كه روايت من حيث السّند معتبر است، ما اگر شرط هم كرديم كه بايد بلل، بلل كف بوده باشد، در صورتى كه...عذرٍ در كف بلل نيست عضو نسيان باشد چون كه خصوصيت نسيان فهميده نمىشود. يا باد تندى باشد كه خشك كرد، اين نحو بوده باشد از لحيه مىتواند اخذ كند. اين روايتش معتبر است. و اين جهت را هم بگويم براى شما. همين جا تمامش كنم. صاحب العروه احتياط وجوبى كرده است كه از لحيه كه اخذ مىكند از مواضع الوضو بايد بگيرد. از حدّى كه داخل وجه است. مرحوم محقق همدانى فرموده است نه اين اعتبارى ندارد. از...از اين جا هم بگيرد اين هم بلل وضو است. خوب بلل وضو به اين معنايى كه انسان ظرف را بگذارد جلويش و صورتش را در او بشورد، مىشورد آب غساله مىريزد آن جا. يدينش را آن جا مىشورد آفتابه لگن كه مرسوم است بعضىها در او پيرمردها در او وضو مىگيرند. خوب اگر بنا بشود بلل وضو آخر در اضافه اغنى مناسبه كافى است ديگر. اگر بلل وضو يعنى بللى كه در وضو صرف شده است، به آن آب ظرف هم اطلاق مىشود. امّا بلل وضو يعنى بللى كه در اعضا وضو هست. مراد اين باشد يا در خصوص كف است. اگر اين باشد ديگر اين را نمىگيرد. آنى كه ما خصوصاً گفتيم بر اين كه بايد بلّه كف باشد على القاعده، آن مقدارى كه مىشود گفت در صورت عذر بللى كه در لحيهاى كه در عضو الوضو است از او مىشود اخذ كرد. گفته شده است ردّ هر محقق همدانى به اين حرف رد شده است كه اين بلل ساير اعضا نيست. پس از آن آب هم بلل وضو يعنى بللى كه در وضو صرف شده است آن باشد بايد از آن لگن هم بگيريم ديگر. كه غساله جمع شده است. يا در ثوب و بدن هم كه بوده باشد از او هم جمع بشود. از او هم اخذ بشود. اين جور اشكال فرمودهاند. ولكن اين اشكال به نظر قاصر ما خيلى تمام نيست. ممكن است ايشان برگردد و كسى از طرف ايشان برگردد و بگويد كه نه بايد از اعضاى وضو گرفته بشود. ولكن در لحيه خصوصيتى دارد كه لحيه را كه ذكر كرده است، در لحيه اطلاق است. در اين روايت مطلق است. گفت از لحيه اخذ بگير. امام نفرمود كه از فوق لحيهات اخذ كن نه از آن مقدار...تقييد نفرمود. اين روايت اطلاق دارد. ولكن ما كه به اين اطلاق فتوا نمىدهيم و ملتزم هم نمىشويم لااقل بايد احتياط وجوبى بشود در اين مسأله كما اين كه صاحب العروه مىگويد، توى ذهن مىزند لحيه را كه امام فرموده است نه اين كه لحيه يك خصوصيتى دارد. غير از اين كه بلل وضو در او دم مىشود. امام(ع) مىفرمايد از لحيهات اخذ كن، يعنى از بلل اعضا الوضويى كه در لحيه آن بلل پيدا مىشود اگر در دستها خشك بشود آن جا مىماند، آن بلل وضو را از لحيه اخذ كن. ظاهر روايت اين است. اگر ظهور هم نداشته باشد احتمال مساوى كه يأخذ من لحيته، يعنى بلل الوضو را از لحيهاش اخذ مىكند. چون كه لحيه خصوصيتى ندارد غير از اين كه بلل در او مىماند. يعنى بلل در عضو وضويى مىماند. و الاّ بنا بشود...آن در تشت هم مىماند. ظرف دارد كه در آن جا مىشورد دستهايش را. اين ماندن كه بالفعل در اعضا وضو باشد آن بلل. اين در لحيه مىشود، روى اين اساس گفته شده است.
سؤال؟ نه. نمىگوييم. عرض مىكنم چون كه كف از اعضا وضو است. بلله يعنى بللى كه در خود كف است يا از اعضا ديگر اخذ كرده است. ما اين قدر گفتيم بلل كف. بدان جهت گردنش شسته بود موقع وضو گرفتن آب آن جا رفته بود از آن اخذ كند آنها را نمىگيرد.
سؤال؟ اينها حرفهايى است كه ما توابع ظهور هستيم شيخنا. اگر كسى، شما فرموديد براى عوامى آمد از شما، من كه بايد با بلل وضو مسح كنم اين بلل در دستم نيست. كجا عرض كنم. شما به ايشان گفتيد كه آن جاهايى كه آب مىماند از آنها اخذ كن. مثل اشحار العينين و مثل اللّحيه. او پايين سينه را كه خارج است و افتاده است روى سينه اين را مىفهمد؟ او نمىفهمد. ما چه جور بهميمم اين را. مسح بايد به بلل اعضا وضو باشد. اين را كه قبول داريم. كلام اين است كه آنى كه بلل الوضو خصوصيت لحيه اين است كه در او مىماند. بدان جهت در لحيه از مقدار خارجش نمىشود اخذ كرد. انّما الكلام اين است كه كسى لحيه ندارد. روايت صحيحه است. لحيه ندارد. يا لحيهاش خيلى خفيف بود خشك شده است. ولكن فرض بفرماييد غير لحيه كه حاجب است،...عينين است يا اين بازو است كه پرمو است در اينها است از آنها مىتواند اخذ كند يا نه روايت معتبره ندارد. روايت داريم ولكن معتبر نيست.
يكى از آنها مرسله حمّاد است. روايت اولى است. محمد ابن الحسن باسناده عن سعد ابن عبد الله عن موسى ابن جعفر ابن وهب عن الحسن ابن على الوشّاع عن خلف ابن حمّاد عن من اخبره. در اين موسى ابن جعفر ابن وهب هم كه سعد ابن عبد الله روايت كثيرهاى در او دارد يك كلامى است. ولكن عن من اخبره مرسله است. اين مقدارش مسلّم است. عن ابى عبد الله (ع) قلت له الرّجل...قال ان كان فيه لحيته بللٌ...اين فهميد كه لحيه آن جا غساله وضو مىشود. نداشت. قال يمسح...اين كه امام (ع) اين اشحار و حاجب را در طول انداخت، نه به جهت اين است كه اول لحيه، بعد اينها. اگر اين روايت از امام صادر بوده باشد، اين به جهت اين است كه در متفاهم عرفى چون كه در لحيه آب بلل فراوان مىشود و مسح الرّأس و الرّجلين به نحو...انجام مىگيرد. بدان جهت لحيه را مقدم كرد. نه اين كه اين خصوصيتى دارد كه اول او بعد اشحار العينين. او نشد بعد. نه. متفاهم عرفى اين است از اين روايت الاّ انّه روايت لضعف سندها نمىشود اين را مستمسك قرار داد.
يك روايت ديگرى هم هست آن روايت مرسله صدوق قدس الله نفسه الشّريف است. كه در آن مرسله صدوق همين جور است. روايت 8 است در اين باب 21. محمد ابن على ابن الحسين قال قال صادق (ع)...فامسح عليك و على رجليك. مسح كن بر رأست و رجليك من بلّت وضوئك از بلّه وضو. فان لم يكن فى يديك من نداوةٍ آن معتبر بلّه وضو است. در دست باشد يا در جاى ديگر. و ان لم يكن بقى فى يدك كه داعى پيدا كردى از جاى ديگر اخذ كنى، فخذ ما بقى فى لحيتك آنى كه از بلل وضو در لحيه مانده است. و تمسح فى رأسك و رجليك و ان لم يكن لك لحيةٌ فخذ من حاجبيك و اشحار عينيك. اين هم كه باز صدوق هم كه طوليّت انداخته است نه اين كه طوليّت معتبر است. لحيه نباشد اشحار. نه. به جهت اين كه بلل در لحيه بيشتر مىشود. كسى مىخواهد مسمّى مسح را بكند به اشحار العينين اين عيبى ندارد.
سؤال؟ به اشحار عينيك فامسح فى رأسك و رجليك و ان لم يبقى من بلّة وضوئك شىءٌ اعدّت الوضو. ملاك اين است كه چيزى نداشته باشد. رطوبت اصلاً نداشته باشد. اين معلوم مىشود هر كسى كه دقت بفرماييد مىفهمد كه فهم عرفى اين است كه اينها را گفتهاند به جهت اين كه بلل در اينها مىماند. بدان جهت اگر بلل نبود بايد اعاده وضو بكند. نه اين كه در ساير اعضا بود او كافى نيست. چون كه فرض شده است كه در لحيه نبود يا در اشحار نبود ديگر در ساير اعضا نمىشود ديگر. يك كسى يك خصوصيتى دارد موى زرارعش ببين چه قدر گرفته است و خودش مثل كالّحيه است، آن يك مطلب ديگرى است. ربطى به ما نحن فيه ندارد. بدان جهت در ما نحن فيه كه هست اين روايت، روايت صدوق مرسله آن حمّاد دلالتشان تمام است اينها به حسب متفاهم عرفى. ولكن سند ندارند. بدان جهت آن كسى كه معتبر مىداند بلّه وضو را بايد اين جور بگويد كه اگر در لحيهاش كه داخل حد است بلل بوده باشد فهو. و الاّ وضويش را بايد اعاده كند. منتهى احتياط اين است كه اشحار عين يا از جاى ديگر مسح كند، ولكن اكتفا به آن وضو نمىشود. چون كه دليل ندارد. دليل اولى گفته است كه بايد به بلّهاى باشد كه عند تمام الغسل اليدين در يدين موجود است. بنا بر اين مسلك. و امّا آن كسى كه مثل ما ذكرنا كه گفتيم منتهى احتياط لزومى كرديم آن كسانى كه مثل صاحب العروه گفتهاند، آنها شرط نمىدانند. ترتيبى هم نيست. بدان جهت مىگويد كما ذكرنا. مقتضاى آن كه بلّه وضو را از هر كجا مىشود برداشت، مقتضاى او اين است كه اين ترتيب و اينها معتبر نيست. فقط احتياط وجوبىاش در آن لحيه است.
سؤال؟ عيبى ندارد. ولكن وقتى كه دست راستش را مىشورد بلّه وضو مىشود در دستش. بله آن وقتى كه آورد اين جا، بلّه وضو در كف نيست. ولكن بعد كه با دست چپ دست راستش را مىشورد مىشود بلّه وضو. با دست راستش مىشورد مىشود بلّه وضو و با او مسح مىكند. روى اين حسابى كه هست اين مسأله صاف است. مىماند اين مسألهاى كه در مسح رجلين بايد طورى بوده باشد كه عضو ماسحه كه يد يمنى و يد يسرى است و سر بايد يك جورى بوده باشد كه بلّه اين سر را متأثّر كند. اثرش در سر پيدا بشود، در رجلين پيدا بشود. ولكن پاهايش را تازه شسته است و روى همان مسح مىكند. كه آن بلّهاى كه در خود پاها از اول هست، به اندازه بلّهاى است كه در دست است. قاطى به هم شد يا اصلاً بلّه او بيشتر است از بلّه يد. اينها كافى نيست. بايد طورى بوده باشد. اين مسأله را ملاحظه بفرماييد.
|