جلسه 594

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار: 594 آ.
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1370
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم. بسم الله الرّحمان الرّحيم.
كلام در رواياتى بود كه در آنها نفى شده بود تقيّه درمسح على الخفين و شرب المسكر و يكى هم التمتع فى الحج. عرض كرديم در اين روايات كه وارد شده است لايتقى يا لااتقّى سه تا احتمال است.
احتمال اول اين بود كه اصل در اين موارد موضوع و مورد براى تقيه نيست. تقيه اين است كه انسان موافقت كند مذهب العامه را تقيه بمعنا الخاص و موافقت كند مذهب الغير را. دفعاً لضرر يا لخوف الضرر. اگر مخالفت كند او را خوف و ضرر دارد. فرموده بودند بر اين كه انسان خفينش را مسح نكند در او خوف و ضررى نيست. مخالفت كند و مسح على الخفين نكند، نه ضررى هست و نه احتمال الضرر. پاهايش را مى‏شورد. حيثٌ كه كسى از عامّه ملتزم نشده است كه در باب الوضو مسح على الخفّين متعيّن است. اين را كسى از عامّه ملتزم نشده است. و بدان جهت در ما نحن فيه رواياتى هم هست كه امر شده است به غسل الرجلين كه انسان رجلينش را در مقام تقيه بشورد. پس تقيه‏اى نيست. من اگر ترك كنم لا اتقى لا يتقى به جهت اين كه موضوع ندارد. اگر مسح نكنم خفّين را احتمال ضرر نيست. فضلاً از قطع بالضرر يا خوف الضرر و تأييد فرموده بودند اين مطلب را به مسأله اين كه در اين روايات شرب المسكر ذكر شده است. در شرب المسكر كه مورد تقيه نيست. كسى از عامّه اجماع المسلمين است بر تحريم شرب الخمر. تحريم شرب الخمر و شرب المسكر مورد تقيه واقع نمى‏شود. و هكذا بدان جهت تقيه اصلاً منتفى است آن جا. و هكذا در آن حجّ تمتّع آن هم ديروز بيان كرديم كه نه، انسان مى‏تواند حجّ تمتّع را اتيان بكند بدون اين كه ضررى داشته باشد. چون كه فرق حجّ تمتع با حجّ افراط فرقش بالنّيت است. و فرق خارجى كه تقصير است بعد از طواف و سعى عمره تمتع آن تقصير يك شيئى است كه مخفيانه هم موجود مى‏شود. احرام حج هم كه به قصد است...گفتن مشترك است. بدان جهت در ما نحن فيه تقيه محقق نمى‏شود. اين فرمايش فرموده‏اند احتمال اول است. عرض مى‏كنم ظاهر اين روايت اين است كه در ما نحن فيه به مسح الخفين تقيه نمى‏كنند يا لا يتقى در چند موردى يكى هم مسح على الخفين است، ظاهرش اين است كه تقيه است ولكن مراعات نمى‏شود. ندارد كه لا تقيته لا اتقى لا يتقى. اين تقيه مراعات نمى‏شود. يعنى در ساير جاها كه مراعات مى‏شود در اين سه مورد تقيه مراعات نمى‏شود. ظاهر اين عبارت اين است و شرب مسكر هم گفتند منافات ندارد. يكى مسح على الخفين است، يكى هم شرب مسكر است، اولاً در شرب مسكر ندارد كه تقيه مى‏كنم يعنى مسكر را نمى‏خورم. مخالفت تقيه مى‏كنم و مسكر را نمى‏خورم. معنايش اين است كه در شرب الخمر امام (ع) مى‏فرمايد لايتقى. تقيه نمى‏شود. يعنى اگر ظالمى، جائرى او را نوشيد بايد گفت كه حرام است اين در شريعت. تقيه نمى‏شود. تقيه در اين روايتى كه هست ما دليل نداريم كه تقيه معنا الخاص است. لا يتقى يعنى مراعات غير در ما نحن فيه در اين سه مورد نمى‏شود. علاوه بر اين كه معنايش محتمل است در شرب مسكر اين تقيه نمى‏شود يعنى حرمتش بيان مى‏شود علاوه بر اين از بعضى روايات ظاهر مى‏شود يك قسم از مسكر كه از او تعبير به نبيض مى‏كردند او نه، او اين جور نبود. مثل اين كه بعضى‏ها...مى‏كردند از عامّه. يا تجويز مى‏كردند و يا مى‏گفتند حكم خمر را ندارد آن نبيض. كه در حقيقت آن نبيضى كه هست آن نبيض را يا تجويز مى‏كردند، يا مى‏گفتند بر اين كه نه حكم خمر را ندارد. حد ندارد
شرب او. از بعضى روايات اين ظاهر مى‏شود. بعضى روايات بعضش را مى‏گويم.
يكى از اين رواياتى كه هست صحيحه حنان ابن...است. در جلد 6 كافى در باب نبيض صفحه 415 آن جا هست. روايت 1 است. محمد ابن يحيى العطّار عن احمد ابن محمد ابن عيسى عن محمد ابن اسماعيل بزى احمد ابن محمد ابن اسماعيل، محمد ابن اسماعيل بزى است رضوان الله عليه. عن حنّان ابن سدير قال سمعت رجلاً فهو يقول لابى عبد الله (ع). حنان ابن..مى‏گويد شنيدم مردى را كه به امام صادق اين جور عرض مى‏كرد. عرض مى‏كرد ما تقول فى النّبيض در نبيض چه حكم مى‏فرماييد؟ فانّ ابا مريم يشربه. ابا مريم كه اسم شخصى بود كه شخص معروفى بود او مى‏خورد او را و..انّك امرته بشربه و ادعا مى‏كند كه امام صادق خودش امر كرد كه برو بخور. فقال سبق ابو مريم ابو مريم درست گفته است. ولكن اشتباه كرده است. سألتى عن النّبيض فاخبرته انّه حلالٌ از من از نبيض سؤال كرد گفتم حلال است. و لم يفعلنى عن المسكر. از مسكر سؤال نكرد. نبيض دو قسم داشت.
يك قسمش اين بود كه آبهاى حجار در سابق الايام تلخ بود. در مدينه و در مكه اين آبها تلخ بودند. خورده نمى‏شد. رسول الله (ص) و هكذا ائمه امر مى‏كردند يك مقدارى خرما مى‏ريختند توى آن آب. صبح مى‏ريختند عصر آن خرما حلاوتش را به آب مى‏داد. آن تلخى آب گم مى‏شد و مى‏خورند او را. اين را مى‏گفتند نبيض. يك نبيض معنايش اين است. اين عيب ندارد كه. مثل اين است كه انسان توى آب شكر بريزد.
يك نبيضى هم اين بود كه آن قسم مسكر بود. كه مى‏گذاشتند نبيض يا خمر آن حالت را پيدا كند تا مسكر بشود. امام مى‏فرمايد صدق ابو مريم سألنى عن النبيض فقلت انّه حلالٌ فلم يفعلنى عن المسكر. از مسكر سؤال نكرد. ثمّ قال (ع) انّ المسكر..احداً. در مسكر من از كسى تقيه نكردم. انّ المسكر..احداً سلطاناً او غيره. سلطان باشد يا غيرش. اين تقيه بمعنا اظهار فتوا است. معنايش اين است كه گفته‏اند كه مسكر حرام است. جدّ ما رسول الله (ص) هر مسكرى را تحريم كرده است. پس اين كه فرض بفرماييد اين كه در شرب مسكر تقيه نمى‏كنيم معنايش اين نيست كه ما شرب مسكر را هيچ وقت نمى‏خوريم تقيتاً. نه تقيه نمى‏كنيم معنايش اين است كه حكمش را بيان مى‏كنيم. معنايش اين است. اين اولاً و ثانياً اين كه سلطان يا غير سلطان مى‏خورد خوب بايد در آن زمان كه خلفا بودند بايد يك مستمسكى در يدشان بوده باشد. در آن نبيض يك مستمسكى بوده باشد كه در آن مستمسك اين موجب بشود كه بگويند بله فلانى اين را تحريم مى‏كند و مى‏گويد حكم خمر را ندارد. بدان جهت در ما نحن فيه من مى‏خورم. آن صحيحه امام (ع) اين جور مى‏فرمايد، جلد اول وسائل است. باب 28 ابواب الوضو است. روايت 3 است. كلينى نقل مى‏كند عن على ابن ابراهيم عن ابيه از پدرش عن حمّاد ابن عيسى عن ابراهيم ابن عثمان اين ابراهيم ابن عثمان ابو ايّوب خزاز رضوان الله عليه است. او نقل مى‏كند عن سليم ابن قيث هلالى. اين ابراهيم ابن عثمان كه از سليم نقل مى‏كند، در ساير روايات مع واستطين است. خودش از سليم قيص كه از اصحاب امير مومنين سلام الله عليه است از او به دو واسطه نقل مى‏كند. اين جا بلاواسطه است. اين جا توى ذهن ما اين است كه اين واسطه‏ها افتاده‏اند. اين را ابراهيم ابن عثمان بلاواسطه نقل نمى‏كند. على كلّ تقديرٍ آن جا اين جور است كه خطب امير المومنين (ع) فقال امير المومنين (ع) خطبه‏اى خواند، لابد در زمان خلافتش بود. فقاد قد عمل فى...اعمالاً خال خوفيها رسول الله (ص) ولات قبل از من اعمالى را مرتكب شده‏اند كه با رسول الله (ص) در آن اعمال مخالفت كرده‏اند. خالفوا رسول الله (ص) متعمدين لخلافه. عمداً رسول الله را مخالفت كرده‏اند. ولو حملت النّاس على تركها اگر من در زمان خلافتم كانّ از آن اصحاب خاص است مى‏گويد يا خطبه مى‏خواند در جايى كه اصحاب...لقد عملت الولاد قبلى اعمالاً خالفوا فيها رسول الله(ص) متعمّدين لخلافه. ولو حملت النّاس على تركها اجبار مى‏كردم ناس را بر ترك آنها لتفرّق انّى جلدى ديگر خلافت از بين مى‏رفت. ديگر نمى‏توانستم در رأس خلافت بمانم...متفرق مى‏شود. ارأيتم لو امرت بمقام ابراهيم فرقته. مقام ابراهيم كه فعلاً هست مثل اين كه در مقام اول نقل شده است. مكانش آن جا نبود. لو امرت مقام ابراهيم...الى الموضع الّذى كان فيه مى‏شد و حرّمت مسح على الخفّين. مسح على الخفّين را من تجويز مى‏كردم و حدثت على النّبيض. بر شرب النّبيض حد مى‏زدم. يا به جهت اين كه آنها مى‏گفتند اصلاً حرام نيست اين، يا مى‏گفتند حرام است ولكن خيلى مؤكّد نيست. مثل خمر نيست. روى اين اساس است بر اين كه در اين روايات امام (ع) فرموده است بر اين كه من در سه چيز تقيّه نمى‏كنم. يعنى شرب المسكر را مى‏گويم حرام است و هكذا بر او حد دارد و حكم الخمر است، اين جاى تقيه است ديگر. تقيه از سلطان است، از جائر است، از اينهايى كه در...نشسته بودند و مى‏كردند اين كار را.
بدان جهت امام (ع) مى‏فرمايد اين جا جاى تقيه درست است. منتهى امام مى‏گويد من تقيه نمى‏كنم. من مى‏گويم حرام است. جد من رسول الله (ص) اين را تحريم كرده است. فتحصّل من ما ذكرنا. از ذكر اين كه مسكر كه در اين روايات ذكر شده است، اين قرينه نمى‏شود كه نفى تقيه نفى موضوعى است. چون كه مسكر متسالمٌ عليه است حرمتش. اولاً اين شرب مسكر تقيه كردن بيان حكمش بود كه گفتيم و ثانياً اين جور ظاهر مى‏شود كه آنها نبيض را سهل مى‏گرفتند. يا اصلاً مى‏گفتند حرام نيست يا مى‏گفتند كه حد ندارد. حد اجرا نمى‏كردند. مى‏گفتند حرمتش خفيف است. بدان جهت يك احتمال اول را و ظاهرش هم همين است كه لا اتّقى يعنى مخالفت مذهب عامه را نمى‏كنم. لا اتقّى در آن مسح على الخفّين تقيه نمى‏كنند. لا يتقى. از آن جا معلوم شد يك اعيدى بر شما شد. آن اعيد اين است كه متّقيت مسح على الخفين يعنى مى‏گفتند مشروع نيست. در فتوايش حدّ تقيه نمى‏كنند. هر جا بوده باشد لا اتّقى. بيان مى‏كنم. در روايات هم هست. كسى نقل كرد به امام (ع) كه على ابن ابيطالب نقل كرد كه مسح على الخفّين مى‏كرد. مولانا امير المؤمنين فرمود...قبل نزول سوره مائده بود يا بعد از او. امام (ع) فرمود كه بعد از نزول نبود. مسح على الخفّين مشروع نيست ديگر. بدان جهت در ما نحن فيه مسح على الخفّين تقيه نمى‏كنم يعنى مى‏گويند اين مجزى نيست. معنايش عبارت از اين است. نه معنايش عبارت از اين است كه يك جايى انسان مى‏بيند مسح على الخفّين نكند بر وضوئش گردنش مى‏رود نه مسح على الخفّين نكند. در مسح على الخفّين تقيه نمى‏كنند يعنى مى‏گويند كه اين مجزى نيست. بدان جهت با لا اتّقى هم مناسبت دارد كه مى‏گويند مجزى نيست كه وظيفه‏اش بيان است، بيان مى‏كنند كه مجزى نيست. لا يتّقى گفته مى‏شود كه مجزى نيست. اين احتمال دارد در اين روايت و در حجّ تمتّع هم همين جور است. در حجّ تمتّع گفته مى‏شود بابا رسول الله (ص) خودش با اصحابش كه آمدند امر كرد به حجّ تمتّع و خودش فرمود اگر من سياق حدى نكرده بودم حجّ تمتّع مى‏كردم. اين را بيان مى‏كنيم ما. كه حجّ تمتّع مشروع است و وظيفه است. و امر رسول الله (ص) كه هست در ساير موارد اگر فتوايمان را اظهار نكنيم توى دلمان بگذاريم بلكه از بعضى اصحاب هم اخفا كنيم در اين سه مورد تقيه نمى‏كنيم و در اين سه مورد تقيه نمى‏شود. بايد گفته بشود. چون كه مدرك دارد اين گفته‏ها. فعل رسول الله (ص) است. تحريم رسول الله (ص) است كه آن مردى آمد پيش رسول الله و هى پرسيد كه مسأله نبيض را اين جور مى‏كنيم و كشمش را اين جور مى‏كنيم. ظاهراً از رسول الله (ص) است كه فلانى اخلت الكلام المسكر اين كه شما گفتيد مسكر هست. كلّ مسكرٍ حرام. اگر مسكر هست، مسكر حرام بشود. اين بايد گفته بشود. على هذا الاساسى كه هست اين در اين روايات اين احتمال را دارد. بدان جهت منافات ندارد اين روايات با روايات ابى وردى كه سابقاً گفتيم كه امام فرمود بر اين كه مسح على الخفّين جايز نيست الاّ من عدوٍ تتّقى او...با او منافات ندارد. اين بيان گفتن عدم اجزا است كه اين مجزى نيست در حالى كه انسان مى‏تواند بكند تقيه نمى‏تواند بكند. اين يك احتمال بود كه در مقابل اين يك احتمال، اين يك احتمال را ما آورديم كه با آن يك احتمال ما سه احتمال مى‏شود. چهار احتمال مى‏شود. احتمال دومى چيست؟ قد نظر از ما ذكرنا. احتمال دومى عبارت از اين است كه ظاهرش كه لا يتّقى فى المسح على الخفين يعنى تقيه مراعات نمى‏شود در مسح على الخفّين. تقيه در مسح على الخفين مشروع نيست. خوب اگر تقيه در مسح على الخفّين مشروع بود چه مى‏شد؟ يا اين كه شارع تجويز مى‏كرد در مقام تقيه انسان مى‏تواند وضو بگيرد به قصد اين كه شارع امر كرده است به غسل الوجه و اليدين و مسح الرّأس و مسح الخفّين. قصد كند كه شارع امر كرده است به اين. اگر مشروع بود اين جور بود يا علاوه بر اين جور اتيان كردن مجزى هم بود كه لازم نيست دوباره تدارك بكنى و يك وضوى واقعى بگيرى. با همين وضو مسح على الخفّين مى‏توانى نماز بخوانى. معناى سوّمى اين است كه هم به قصد تشريع اتيان مى‏شود و هم مجزى است. احتمال دوم اين است كه امام (ع) كه مى‏فرمايد لا يتّقى در مسح على الخفّين يعنى انسان قصد كند من غسل الوجه و اليدين و مسح الرّأس و مسح الخفّين مى‏كنم كه شارع در اين مقام امر كرده است نه امر نكرده است. تقيه نيست. تقيه مشروع نيست در اين جا. يا اين كه احتمال سوم. هم اين جايز نيست و هم مجزى نيست. كه احتمال، احتمال سومى مى‏شود. خوب اگر اينها را گفتيم معنايش اين است، آن وقت در شرب الخمر چه مى‏شود؟ شيخ قدس الله نفسه الشّريف در رساله به همين معنا حمل كرده است كه مثلاً معناى اين لا يتّقى اين است. بعد در شرب الخمر چه مى‏شود؟ خوب در شرب الخمر اگر تقيه مشروع نباشد، شربش حرام مى‏شود ديگر. در شرب الخمر تقيه مشروع نيست يعنى باز حرمتش هست. حتّى در مقام تقيه. مى‏دانيد اين لازمه‏اش چيست؟ لازمه‏اش اين است كه من مى‏دانم اگر از اين سلطانى كه نبيض را مى‏خورد، نخورم من پيشش كه مى‏فهمد با او مخالفت بكنم گردنم را مى‏زند. خوب معنايش اين است كه در شرب النّبيض تقيه نيست. بگذار گردنت برود. مقتضايش اين مى‏شود ديگر. آن حرمتى كه شرب النّبض دارد به تقيه از بين نمى‏رود. سابقاً هم گفتيم كه تقيه شرعى در مثل اين موارد مدخلّيتى ندارد. علاوه بر اين كه تقيه در اين روايت هم معلوم نيست. تقيه فقط در مذهب بوده باشد. سلطان جائر هم، او را هم مى‏گيرد. خوب انسان خودش را به كشتن مى‏دهد. شيخ قدس الله نفسه الشريف گفته است كه اين روايت اين فقره‏اش كه سه تا را استثنا كرده است اين سه تا استثنا معرضٌ عنه اصحاب است. روايت در اين سه تا...مى‏شود. چون كه نمى‏شود ملتزم شد كه گردنت برود آن نيم استكان شرب النّبيض كه هست واجب است نخورى و خودتت را به كشتن بدهى. اين را نمى‏شود ملتزم شد. انسان خواهد آمد مسأله‏اش. كفر بگويد، مقدّسات را منكر بشود، در مقام تقيه عيبى ندارد. ولكن نيم استكان زهرمار حرمتش از آنها بالاتر شد. نمى‏شود اين را. محتمل نيست.
شيخ فرموده است معرض عنه اصحاب است. اين بناعاً على ما ذكرنا كه احتمال داديم اين اشكال نمى‏شود. ما گفتيم تقيه در اين يعنى حرمتش بايد گفته بشود. جاى تقيه نيست ولو ضرر هم به انسان متوجّه بشود، بايد اين را بگويد. منتهى غايت الامر ضرر اگر مثل قتل النّفس و اينها شد، آن جاها ممكن است كسى بگويد بر اين كه در اين جاها گفتند جايز نيست در صورتى كه انسان بداند گردنش مى‏رود اگر حرمتش را بگويد. اين جا گفته‏اند جايز نيست. ممكن است كسى بگويد نه گردنش هم اگر برود بايد بگويد در اين مورد. خمر حرمتش بايد حفظ بشود. غرض اين معناى ثانى و ثالث اين محصور را دارد بر اين كه ملتزم شدن بر اين كه در اين موارد تقيه مشروع نشده است، آن حرمت واقعى در شرب الخمر است و انسان نمى‏تواند مرتكب بشود اگر اينها را معناى دوم و سوم را بگويد محصور دارد. يا بايد بگوييم اينها معمولٌ به عند الاصحاب نيست، مثل شيخ قدس الله نفسه الشّريف در رساله تقيه. اين كه تقيه مشروع است. لا دين لمن لا تقية له در بعضى از اين روايات است، آنها را اخذ مى‏كنيم. اين استثنا كه استثنا شده است معرض عنه اصحاب است. عيبى ندارد. اين را شيخ مى‏گويد. يا بايد آن جور بگوييم كه اصل موضوع تقيه نيست كه فرموده‏اند اين خلاف ظاهر است. يا آن جورى بگوييم كه ما خدمت شما عرض كرديم كه در ما نحن فيه معناى بيان الحكم است در مسح الخفين و در شرب الخمر و در حجّ تمتع اين معنا مناسبت دارد با همين رواياتى كه عرض كردم ثمّ لو فرض اگر از اين روايات استفاده شد كه مسح على الخفين در مقام تقيه هم به قصد انّها من الوضو در مقام تقيه جايز نيست. اگر از اين روايت اين معنا استفاده شد. خوب سابقاً يك روايت ابى وردى را خوانديم كه در آن روايت ابى ورد امام (ع) اين جور فرمود على تقدير صدورها عنه (ع) فرمود بر اين كه مسح على الخفّين نكن، مسح على الرّجلين بكن الاّ من عدوٍ تتقى او...تخاف على رجلين. سابقاً گفتيم اين...الورد توثيق ندارد. همين جور هم هست. توثيقش ثابت نشده است. معاريف هم نيست كه بگوييم از معاريف است. روايات مختصره‏اى دارد. بدان جهت اين روايت من حيث السّند ضعيف بود. امّا اگر كسى گفت نه اصحاب به اين روايات عمل كرده‏اند، و گفته‏اند در مقام...و در مقام تقيه مسح على الخفّين مى‏شود. خوب ما هم اگر گفتيم كه نه اصحاب عمل كرده‏اند روايت معتبر است. خوب آن روايت موجب مى‏شود بر اين كه نفى مشروعيت تقيه در مسح على الخفّين در اين روايات بنا بر اين كه مراد از اين لايتّقى يعنى مسح نمى‏شود. نه اين كه گفته مى‏شود مسح مجزى نيست. بنا بر اين كه معنايش اين است كه مسح نمى‏شود معنايش اين بوده باشد، آن روايت ابى برد قرينه مى‏شود كه لا يتقى در مسح على الرجلين را حمل بر كراهت مى‏كنيم. معنايش چيست؟ چون كه آن روايت ابى ورد ظاهرش اين است كه در مقام تقيه انسان بدلاً...مسح على الرّجلين خفّين را مسح كند در مقام تقيه مشروع است. او صريح است در مشروعيت. بلكه ظاهر در اجزا است. ظاهر روايت ابى برد اين است كه هم جايز است آن جور وضو گرفتن، هم با او نماز خواندن مجزى است. چرا؟ چون كه به او اخذ كرده است او تخاف على رجليك. مقام تقيه نيست. كفش را دربياورى، جوراب را دربياورى، مى‏ترسى. سرما است. كشته مى‏شوى.آن جا مسح على الخفّين بكن. آن بلااشكال معنايش اين است كه با همان وضو نماز بخوان. آن معنايش اين است. مجزى است. همان نمازت را با آن وضو خواندى خدا قبول كند. اين هم كه او تخاف عدواً او تخالف...اين معنايش اين است كه يك نحو از امر است. ظاهرش اجزا است. امّا صريح در مشروعيت است. غايت الامر اين روايات ظهور داشتند در عدم المشروعيّت. منتهى ممكن بود مراد اين است كه نه تعيّن ندارد. غسل رجلين را بكن درمقام تقيه. چون كه تقيه به او هم...مى‏شود. ممكن بود اين است كه تعين ندارد در مقام تقيه مسح على الخفين. ممكن است مرادش اين بوده باشد. نكن يعنى مرجوح است. غسل را اختيار بكن. بدان جهت آن روايت باعث مى‏شود كه از ظهور اينها رفعيّت كنيم. بگوييم كه تقيه به مسح على الخفين اين مرجوح است نسبت به تقيه به غسل الرّجلين. ولكن روايت ابى برد تمام نشد. مطلب همين جور مى‏شود كه خدمت شما عرض كردم. يكى از مواردى كه گفته‏اند تقيه مشروع نيست آن جايى است كه تقيه كننده كه مخالفت با عامّه مى‏كند خوف ضرر ندارد. نه ضرر فعلى، نه ضرر مستقبلى. نه هيچ ضررى نيست. مثل فعلاً در اكثر بلاد عامّه كسى كه بخواهد بر مذهب خودش عمل بكند. بر طبق مذهب خودش نماز بخواند نه ضررى نيست...گفته‏اند در اين مواردى كه هست تقيه جايز نيست بلكه حرام است. كه امر ثانى بود. اين را...به جهت يعنى بعد از آن سه امر كه بيان كرديم نكته‏اش اين بود كه از ما ذكرنا حكم اين معلوم شد. براى اين كه انسان يك وقت تقيه مى‏كند موافقت با مذهب عامّه مى‏كند و هيچ محصورى هم ندارد. خودش در خانه وضو گرفته است. بعد مى‏آيد پيش آنها وضو مى‏گيرد مثل آنها. مثل آنها دستهايش را مى‏شورد. تمام سرش را مسح مى‏كند حتّى گوشهايش را هم مثل آنها. مى‏آيد نماز مى‏خواند. نماز را هم مثل آنها مى‏خواند. نماز را در خانه‏اش وضو گرفته است و خوانده است. خودش هم قصد مى‏كند بر اين كه صورت نماز است، صورت وضو است. اينها را خدا امر نكرده است. من همين را اتيان مى‏كنم كه خوش باشند اينها. من هم خوش باشم. ضررى ندارد. خوب اتيان مى‏كنم اين را. خوب اين دليلى بر حرمت ندارد كه. خوب اين تقيه چرا حرام باشد؟ ضرر تقيه مداراتى آن جا گفتيم كه اگر فعلى را انسان اتيان كرد كه آن فعل فى نفسه جايز است و حرمتى ندارد اخلال به واجبى نكرده است آن تقيه عيبى ندارد. اين حرمتى ندارد. بله در جايى كه اين جور تقيه موجب بشود حرامى را مرتكب بشود مثل اين كه آن نبيض را بخورد كه مى‏گفتيم يا نمازش به فوت بشود، وضويش به فوت بشود و امثال ذالك اين در جايى كه مستلزم فعل حرامى بوده باشد يا مستلزم ترك واجبى بشود، آن احتياج به دليل خاص داشت. هر جا دليل خاص شد در تقيه مداراتى گفتيم. مى‏گوييم عيبى ندارد. شارع خودش تجويز كرده است. ولو عنوان تقيه حقيقتاً صدق نكند شارع اين مدارات را تجويز كرده است. و امّا اگر دليل خاصّى در آن مورد نبود و احتمال فرق ما بين موارد منصوصه و غير منصوصه با آن موارد بود، ملتزم مى‏شويم جايز نيست؟ چرا؟ چون كه تكليف واقعى مخالفت مى‏شود. بدون اين كه رافعى در بين بوده باشد. دليلى داشته باشيم كه دليل واقعى مرفوع است يا واجب واقعى ترك مى‏شود بدون اين كه دليل داشته باشيم. اين مسأله هم بيشتر از اين مورد كلامى ندارد.
مى‏رسيم به آن مورد استثناى مورد رابع در جمله از روايات وارد شده است كه تبرّى از مولانا امير المومنين (ع) تبرّى از او برائت از او جايز نيست. حتّى در جايى كه انسان تبرّى نكند گردنش به هوا مى‏رود. اين تقيه هم بمعنا الاول است. اضطرار است. چون كه در مذهب عامّه اين جور چيزى نيست تبرّى جستن. مگر اين كه يك عدّه‏اى مثل خوارج و اينها بوده باشد. شايد پيش آنها اين جور بوده باشد. على كل تقدير در مقامى كه ولو خليفه جائرى امر كرد به تبرّى از امير مومنان(ع) آن تبرى جايز نيست. مفيد قدس الله نفسه الشريف در ارشادش اين جور گفته است وقد استفاذة الرّوايات كه تبرى ازمولانا امير المومنين (ع)كسى در مقام تقيه بكند كه اگر تقيه نكند تبرّى بكند كشته مى‏شود بايد تبرّى نكند. اگر تبرّى كرد نه دنيا دارد و نه آخرت. نه دنيا دارد نه آخرت يعنى تبرّى حرام است حتّى در آن حالت. آخرت ندارد دنيا ندارد كه خيلى خوب نداشته باشد. آخرت هم ندارد معنايش اين است كه تبرّى حرام است حتّى در آن موقع. در بين روايات هست كه آن روايات دلالت به اين معنا مى‏كند و ما آن روايات را در مقام ذكر مى‏كنيم. بعد تكلّم مى‏كنيم كه اين روايات فى...ما بوديم و اين روايات دليل بر نفى مشروعيت تقيه و جوازتقيه مى‏كند و ثانياً اگر دلالت به اينها تمام شد لو فرض تمام شد اينها معارضى دارند. كه آن معارض دلالت مى‏كند كه تبرّى عيب ندارد يا اين كه اينها معارضى ندارند و بايد به اينها بايد اخذ بشود. يكى از اين رواياتى كه هست و در مقام ذكر مى‏شود.
يكى از اين روايات روايتى است كه در جلد 11، باب 29 يا 39 از ابواب امر به معروف و نهى از منكر روايت 8. الحسن ابن محمد طوسى. پسر شيخ طوسى قدس الله نفسه الشريف در مجالسش نقل كرده است عن ابيه از پدرش كه شيخ طوسى قدس الله سرّه است آن هم نقل فرموده است عن محمد ابن محمد كه همان استادش مفيد است محمد ابن محمد ابن نعمان...قدس الله سره. مفيد هم نقل كرده است عن محمد ابن عمر...محمد ابن عمر...از اجلا است. از آن روات الحديث است كه فضلش معروف است. بدان جهت شخصى است كه نمى‏گويم مثل مفيد و مثل شيخ طوسى است. قريب به آنها است. عن احمد ابن سعيد اين ابن عبده است. احمد ابن سعيد كه جعانى از او نقل مى‏كند از اجلا است. اين سعيد ابن عبده است. اين هم نقل مى‏كند عن يحيى ابن ذكرى ابن شيبان كه اين هم از ثقات اجلا است. بعدش را مانديم. اين نقل مى‏كند عن بكر ابن مسلم. بكر ابن مسلم فعلاً توى ذهن من نيست...پيدا نكردم كه نگاه بكنم ظاهراً اين شخص مجهول است. اين بكر ابن مسلم هم نقل مى‏كند عن محمد ابن ميمون. محمد ابن ميمون اگر محمد ابن ميمنون شيبانى باشد كه يحيى ابن ذكرى از اين شيبان از او نقل شده است توثيقى ندارد. اين محمد ابن نعمان هم مردد است. آن جا دارد بر اين كه عن ابيه عن جعفر ابن محمد عن محمد ابن ميمون عن ابيه عن جده قال امير المومنين (ع)...زود مى‏شود كه دعوت مى‏شويد كه‏اى اصحاب من كه مرا صب كنيد عيبى ندارد. و...الى البرائت منّى. دعوت مى‏شويد كه از من برائت بجوييد. ولكن بدانيد كه فمدّ الرقاب يعنى برائت نكنيد. گردنتان را دراز بكنيد كه گردنم را بزن. من برائت نمى‏كنم. و تدعون الى البرائت منّى فمدّ الرّقاب گردنهايتان را آن وقت دراز بكنيد فانّى على الفطره و على دين محمد (ص) هستم. تبرئه نكنيد. اين نهى است ديگر...الى القتل است ديگر. معنايش اين است كه خودتان را به كشتن بدهيد و اين كار را نكنيد. روايت ديگر دارد باز از پسر شيخ طائفه عن هلال ابن محمد حفّار، هلال ابن محمد حفّار نقل مى‏كند از اسماعيل ابن على...كه اينها توثيقى ندارند. بلكه اين اسماعليل تضعيف هم دارند. اسماعيل ابن‏على الدعبلى پسر برادر همان شاعر معروف است. كه از پدرش نقل مى‏كند عن على ابن دعبلى كه همان پدرش است. او هم نقل مى‏كند آن على ابن على اخى دعبل ابن على برادر همان دعبل است. از او نقل مى‏كند عن على ابن موسى الرضا (ع). على ابن موسى الرضا از پدرش عن آبائه عن على ابن ابيطالب انّه قال على ابن ابيطالب فرمود انّكم...عرضه مى‏كرد بر من..فان خفتم مى‏ترسيد كه كشته بشويد فصبّونى على و انّكم ستعرضون على البرائت منّى. بر شما عرضه مى‏شود كه برائت از من بكنيد. فلا تفعلوا نكنيد اين كار را. فانّى على الفطره. روايت ديگر هم كه در خود نهج البلاغه است ديگر. در نهج البلاغه اين است كه اما انّه فيحضر عليكم بعدى رجلٌ..يأكل ما يزيد و يطلب ما لا يجب فاقتلوا...بكشيد ولكن نتوانستيد و نخواهيد توانست او را بكشيد. على و انّه سيعمركم بصبّى و البرائت منّى و امّ الصّب تصبّونى فانّه لى ذكاتٌ و لكم نجاتٌ و امّ البرائه فلا...فانّى..على فطره و سببة على الايمان و الهجره اول منزل بوده‏اند. آن وقت مفيد هم گفته است در ارشادش روايت 21 است. محمد ابن محمد ابن مفيد فى الارشاد قال استفاذ عن امير المومنين (ع) انه قال. اين را كه مى‏خوانم قصد دارم. انّه قال ستعرضون من بعدى على صبّى و صبّونى فمن ارض عليهم براء منّى..فان برع منّى فلا دنيا له و لا آخرته بدان جهت اينها روايات است كه ببينيم چه جور مى‏شود.