جلسه 604

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:604 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1369
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
در عروه مى‏فرمايد اگر مكلّف وضو بگيرد و در وضويش غسل الرّجلين بكند تقيّه حاصل مى‏شود به غسل الرّجلين بدل المسح عليهما و اگر مسح على الخفّين و الجوراب بكند، باز تقيّه مراعات مى‏شود. مى‏فرمايد در جايى كه مراعات تقيه به غسل هم حاصل مى‏شود فالاحوط تعيّنه. احوط اين است كه غسل الرّجلين را اختيار كند و مسح على الخفّين را طرح كند. و ان كان الاقواء جوازه اقواء اين است كه مسح الخفّين هم كردن جايز است. احتياط، احتياط استحبابى مى‏شود. در مواردى كه امر داير است ما بين غسل الرّجلين و مسح الخفّين در اين صورت احتياط استحبابى همين است كه غسل را اختيار كند. ولكن مخيّر است بينهما. اين فرمايش ايشان است. در مقابل اين فرمايش جماعتى گفته‏اند فالاقواء تعيّن الغسل. بايد غسل را اختيار كند. مسح على الخفّين را ول بكند. اين كه بايد مسح على الرّجلين را گرفت و مسح على الخفّين را طرح كرد، يك صورتش من ما لا اشكال فيه است. و آن در صورتى است كه انسان اگر بخواهد غسل الرّجلين بكند با غسل الرّجلين ممدوحه پيدا مى‏كند به مسح الرّجلين. چون كه در مسح رجلين گفتيم كه مى‏شود از اطراف اصابه الى الكعب مسح كرد و مى‏شود از كعب به اطراف الاصابه. كسى كه پيش سنّى‏ها جورابهايش را در آورده است و مى‏بيند ما بين دو تا انگشتش يك خورده چرك است به قصد وصف وضويى دستش را مى‏برد تا سر انگشتان و آن چرك را لاى انگشت ازاله مى‏كند. به او نشان مى‏دهد كه چرك را ازاله مى‏كنم قبل از غسل. شروع به غسل مى‏كند. اين جور اگر ممدوحه‏اى در بين بوده باشد كه غسل را مراعات كند اين لا اشكال بر اين كه بايد اين غسل را احياء كند. چون كه در غسل ممدوحه‏اى به مسح پيدا مى‏كند. ولكن كلام ايشان در اين مسأله ناظر است كه اگر غسل رجلين بكند، فقط غسل الرّجلين بكند فقط غسل الرّجلين است. مسح خفّين بكند مثل مسح خفّين است. امر داير ما بين دو تا است. در اين صورت جماعتى گفته‏اند بر اين كه اين بايد غسل را اختيار كند و مسح را ترك كند على الخفّين. اين دو وجه مى‏شود گفت. يكى همان وجه معروفى است. كه در كلماتشان هست كه غسل ميسور است غسل الرّجلين نسبت به مسح الرّجلين. مسح الرّجلين واجب اصلى است و در ما نحن فيه اگر غسل الرّجلين را بكند، غسل الرّجلين مطابق با قاعده ميسور هم هست. چون كه ميسور است در غسل الرّجلين. به خلاف مسح الخفّين. مسح الخفّين ربطى به مسح الرّجلين ندارد. بدان جهت در ما نحن فيه روى قاعده اقربيّت لغسل الى المسح البشره او را بايد اختيار كند. اين دو تا اشكال دارد. اشكالش اين است كه اين اقربيّت از كجا است؟ چون كه در مسح بشرة الرّجلين مسح بالرّطوبت است خودش هم به رطوبتى كه در كف يد باقى است در وضو. در غسل الرّجلين به آب خارجى مى‏شورد رجلين را. اين چه جور به مسح الرّجلين؟ مسح الرّجلين اگر به ماء جديد هم جايز بود فرضاً آن وقت مى‏شد ادّعا بكنيد كه غسل الرّجلين ميسور آن مسح الرّجلين است. ولكن غسل به ماء جديد مى‏شود. مسح بايد به بلّه وضو بشود. چه جور اين غسل ميسور به او مى‏شود؟ ربطى به او مى‏شود؟ چه جورى كه مسح الخفّين ربطى به مسح الرّجلين ندارد، غسل الرّجلين هم به ماء خارجى ربطى به مسح الرّجلين به بلّة الوضو ندارد...
سؤال؟ آن در جايى است كه رطوبت نباشد در يد. عرض مى‏كنم او در صورتى است كه بلّه ممكن نبوده باشد. او روى‏
قاعده ميسور است. ولكن مسح مى‏كند. ولكن كالمحقق ميسور آن جا كه گفته‏اند همين مسح است كه مسح مى‏كند. اين جا نه مسح است در غسل و نه بلّه است. آن جا مسح است. بلّه نيست. مى‏شود گفت اعتبار مسح ميسور است. ولكن در ما نحن فيه كه غسل رجلين مى‏كند نه بلّه است و نه مسح است. بلكه غسل است. اين اولاً كه اصلاً ميسور نيست. افرض كه اين ميسور هم بود ميسور تمام است. اصل چه دليلى است كه در مواردى كه...واجب اولى در وضو متعزّر شد اكتفا به ميسور او مى‏شود در همه چيز. قاعده ميسور دليلى به اعتبارش ندارد. بدان جهت اگر در يك جايى دليل خاص بود چون كه مثل بعضى موارد وضو مثل مسح على ال...و امثال ذالك منصوص بود ملتزم مى‏شويم. و الاّ قاعده ميسور دليلى بر اعتبارش نيست على الاطلاق كه تمسّك به او بشود. اين وجه اول است. تمام نيست.
وجه ثانى و هو الصّحيح. ما هم اختيار مى‏كنيم كه الاحوط وجوباً لو لم يكن اظهر تعيّن اختيار الغسل است. چرا؟ براى اين كه روايتى كه تجويز كرده بود مسح على الخفّين را و مى‏گفت مسح على الخفّين در مورد تقيّه عيبى ندارد، آن روايت ابى...بود كه ديروز خوانديم. آن جا بود كه سؤال كرد از امام (ع) اب ال...على ما فى الرّوايه هل فى مسح الخفّين رخصةٌ؟ امام در جواب فرموده باشد كه لا الاّ عدواً تتّقى او سرجاً تخافاً. بدان جهت سابقاً ما در موارد سرج و اينها گفتيم تيمم بايد بكند. مسح الخفّين و جوراب فايده ندارد. در موارد خفهاى ديگر از سبع يا فرض كنيد سرماى زياد آن جاها بايد تيمم كند. چون كه متمكّن از وضو نيست. فلم تجدوا ماءً فتيمموا. بدان جهت اصل دليلش روايت ابى...بود مسح كافى است در وضو و قد ذكرنا بر اين كه سابقاً اين روايت ضعيف است.
يكى هم روايات اين بود كه صلّوا فى مساجدهم، صلّوا فى اشائرهم آنها مسح على الخفّين مى‏كند. در مقابلش روايات داشتيم كه لا...فى ثلاثةٍ. در سه چيز تقيه نمى‏شود. يكى از آن مواردى كه تقيه نمى‏شود مسح على الخفّين است. چون كه تقيّه فرد ديگرى دارد كه به غسل الرّجلين تقيّه حاصل مى‏شود. اين جا من بايد به جامع عمل بكنم. نه جامع را در ضمن آن غسل الرّجلين مى‏توانم موجود كنم و تقيه كنم. بدان جهت اخذاً به رواياتى كه ثلاثةٍ لا...كه يكى مسح على الخفّين است، مى‏گوييم مسح مشهور نيست. اگر از آن روايت، از آن استثنا رفعيّت كنيم در آن موردى رفعيّت مى‏كنيم كه تقيّه تقيّه‏اى باشد كه ضرر واجب الدّفعى داشته باشد. و امّا در مواردى كه مثل شرب المسكر در آن مواردى كه قتل نفس صحبتش بود. و امّا در ما نحن فيه كه تقيّه به دو نحو مى‏شود، به غسل اختيار كردن تقيّه حاصل مى‏شود رعايتش، خوب صلاتاً لا يبطقى. مسح على الخفّين به اطلاقش اخذ مى‏كند. بدان جهت در ما نحن فيه ولو ما در مسح على الخفّين يعنى در وضو ما قائل به اجزا شديم در وضو تقيه‏اى ولكن نه در مسح خفّينش چون كه ثلاثةٍ لا...بود. وضوى تقيه‏اى را به غسل اتيان بكند او مجزى است. بدان جهت اگر در يك جايى امر داير بشود بين التّقيتين كه دو نحو مى‏تواند تقيّه كند، احوط اقل اظهر نباشد لا اقل احوط وجوباً اين است كه غسل را اختيار كند كه ثلاثةٍ لا...به او عمل بشود. بعد ايشان يك مسأله ديگر را مى‏فرمايد و آن مسأله ديگر اين است كه نه، مكلّف آن كسى كه از او تقيّه مى‏كند، او مخالفى است كه مسح على الخفّين را فقط واجب مى‏داند. مى‏گويد در وضو مسح على الخفّين معتبر است. اين در صورتى كه مذهب آن من يتّقى است اين است كه بايد مسح على الخفّين بكند، اين آن جا غسل رجلين كرد. به آن يكى عمل كرد. يا من يبطقى من مذهبش تعيّن غسل الرّجلين بود، او مسح على الخفّين كرد. ايشان مى‏فرمايد و فى صحّت وضوئه اشكال. در جايى كه انسان تقيّه را ولو...شده است. چون كه مسح على الخفّين بكند او خيال مى‏كند كه اين شيعه نيست. تقيّه مرتفع مى‏شود. ضرر متوجّه‏اش نمى‏شود. تهديدى باشد حب مى‏آيد. الاّ انّه در ما نحن فيه كه هست در ما نحن فيه يك مطلبى است و آن مطلب عبارت از اين است كه اين تقيّه صدق نمى‏كند. عمل تقيّه‏اى صدق نمى‏كند بر اين وضو. چون كه عمل تقيّه‏اى اين است كه مذهب من...را مراعات بكند. اين مراعات نكرده است. آن ادلّه كه مى‏گفت وضوى تقيه‏اى مجزى است يعنى در صورتى كه مذهب آنها را مراعات بكند. اين را هم اين جور فرموده‏اند. خوب ممكن است كسى بگويد كه گفت معناى تقيّه اين است كه بايد مذهب من...كند. فقط آنى كه ما داريم در تقيه اين است كه به مذهب خودش عمل نكند. مذهب خودش را ترك كند و به مذهب الغير كه به او دفع تقيه مى‏شود، رعايت تقيّه مى‏شود به آن مذهب عمل كند. اين مقدار را ما يقين داريم. بيشتر از اين ما دليل نداريم. بدان جهت در ما نحن فيه كه هست چه جورى كه يك شافعى برود پيش حنفى وضو كه مى‏گيرد غسل رجلين مى‏كند. آن حنفى مسح على الخفّين مى‏كند چه جورى كه ما بينشان است عمل مى‏كنند خودشان مذهبشان مختلف است بر فرض اين شافعى هم رفته است پيش آن حنفى و مذهبش اين است كه مسح على الخفّين بشود. فرض بفرماييد اين غسل رجلين مى‏كند. اين منافات با تقيه كه ندارد. اين مذهب خودش را اخفا كرده است و عمل كردن به مذهب غير كه غير آن كسى كه...آن مذهب را محترم مى‏داند. حنفى مذهب شافعى را محترم مى‏داند. شافعى مذهب حنفى را بدان جهت همه مى‏گويند كه همه مجزى است. بدان جهت در ما نحن فيه وجهى ندارد كسى در موردى كه من...عنه مسح على الخفّينى است انسان غسل رجلين را اختيار كند، اشكالى داشته باشد. بدان جهت در ما نحن فيه تقيه بر جامع است. مثل مسأله اولى است. غسل رجلين را اختيار كرده است عيبى ندارد. و امّا اگر عكسش بود. مذهب من يتّقى عنه غسل بود. اين مسح را اختيار بكند اين اشكال دارد. چرا؟ چون كه به آن دليلى كه گفتيم. دليل گفتيم كه نهى شده است از مسح على الخفّين كه ثلاثةٍ لا...در ما نحن فيه را هم مى‏گيرد. مذهب او غسل بر رجلين است و اين هم غسل رجلين بايد بكند. نه به جهت اين كه مذهب آخر مراعات كردن در موارد تقيّه جايز نيست. بايد فقط مذهب من لا...عنه را مراعات كند. نه به جهت اين. بلكه به جهت اين كه در...دارد مسح على الخفّين اصلاً به آن نهى در ما نحن فيه غسل رجلين را مى‏كند.
بعد ايشان يك فرع ديگرى مى‏گويد. مى‏گويد و كذا اشكال دارد وضو كسى كه نه مسح خفّين بكند، نه غسل رجلين را بكند، فان ارتفع فى التّقية به. ولو تقيه به ترك به اينها حاصل بشود. اين به چه مى‏شود؟ اين ربّما متصوّر مى‏شود كه وضو را ناقص بگذارد. مثلاً وضو مى‏گرفت در حال تقيّه. صورتش را شسته بود. دستهايش را شسته بود. سرش را هم مسح كرده بود. نوبت به مسح پا مى‏رسيد. بايد تقيّه كند ديگر. غسل كند رجلين را. يا مسح كند خلفّين را. رفيقش صدا زد فلانى! اين همين جا وضويش را گذاشت و رفت. نه مسح خفّين را كرده است و نه غسل رجلين را كرده است. تقيّه هم مرتفع شد. كه او مى‏گويد كه رفيقش صدا زد كار ضرورى داشت. ول كرد و رفت. گفت وقت وسيع است. اين خلاف تقيّه هم نيست. خود آنها هم مى‏كنند اين كار را. وقتى كه رفيق سنّى صدا زد در اثنا وضو وقت وسيع باشد ول مى‏كند مى‏رود ببينم كارش چيست. ايشان مى‏فرمايد اگر هر دو تا را ترك بكند هم غسل الرّجلين را و هم مسح الخفّين را ترك بكند، وضويش اشكال دارد. براى اين كه وضو، وضوى واقعى نيست. اگر اكتفا به او كرده است و اصلاً مسح رجلين هم نكرده است، مذهب شيعه را هم مراعات نكرده است او كه وضو نيست. آنى كه ما دليل داشتيم غسل الوجه و اليدين كافى است، در صورتى كه مسح على الخفّين بكند تقيتاً. آن جا مى‏گفتيم كه نه. مسح على بشرة الرّجلين ساقط است تكليفش. و امّا در جايى كه مراعات نكند مذهب را و عمل مسح على الخفّين يا غسل الرّجلين را موجود نكند، مسح على الرّجلين تكليفش ساقط است دليل نداريم. بدان جهت در ما نحن فيه كه هست با آن نحو نماز بخواند، مسح رجلين هم نكند نمازش محكوم به بطلان است. چون كه وضو ندارد. دليلى نداريم كه مسح على بشرة الرّجلين ساقط است. در صورتى كه عمل تقيه‏اى اتيان نكرده است. و امّا اگر مسح على البشره بكند بر موضع تقيه نباشد، بيرون برود بكند آن عيبى ندارد. آن جا واجب واقعى را اتيان كرده است. و الاّ اگر اتيان نكند يا آن جا هم موقع تقيه باشد آن حرفى پيش مى‏آيد كه سابقاً گفتيم در مورد تقيّه اگر واجب واقعى را اتيان كند ،وضو واقعى را...مخالفت با تقيّه بكند عملش محكوم به بطلان است. اين هم اين جور. يك مسأله ديگرى هم در تقيّه باقى ماند. چون كه در عروه نيست. اين را هم مى‏خوانم. چون كه فرع، فرع... است، اين را هم متعرّض بشويم و آن اين است كه آيا اين تقيّه تحريبى و مداراتى كه ما گفتيم و از روايات استفاده كرديم امام فرمود صلّوا فى اشائرهم، صلّوا فى مساجدهم المصلّى معهم فى ال...الاول كالمصلّى خلف رسول الله يا آن كسى است كه مجاهدت مى‏كند بر...جهاد اين ترغيباتى كه در تقيه مداراتى هست و ما گفتيم در موارد وضو و صلاة مجزى است عمل تقيه‏اى هم كما ذكرنا در بعضى موارد ديگر هم مثل حج و اينها كه گفتيم تقيّه در اين موارد مجزى است، اين مختص است به آن جايى كه شيعه تحت سيتره بوده باشد و سيتره با مخالفين بوده باشد كه آنها شوكتى داشته باشند و عظمت داشته باشند. شيعه در زير سيتره آنها است. در آن زمان اين تقيه تحريبى مشروع است، يا اين كه تقيّه تحريبى مختص نيست به آن زمان ولو زمانى برسد كه مى‏رسد انشاء الله. زمانى برسد كه در هر نقطه‏اى از نقاط شيعه در عظمت بوده باشد، شوكت داشته باشد، حساب ببرند، بترسند از شيعه، ولو در بلاد غربت بوده باشد حتّى در آن بلاد غربت هم شيعه در سيتره نيست. بلكه از اين مى‏ترسد. حال به آن جور شده است كه از آن مى‏ترسد. در اين موارد هم اين تقيه تحريبى باز هست. ولو در جايى كه آنها به يك مقامى برسند كه عظمتى نداشته باشند. سيتره‏اى نداشته باشند. بلكه اگر ذليل را بخواهند در دنيا نشان بدهند انگشت به طرف سلطان آنها دراز مى‏شود نشان مى‏دهند كه ذليل‏ترين مردم اينها هستند. حقيرترين اينها هستند. در اين زمان هم تقيه استحباب دارد. مرحوم حاج آقا رضاى همدانى فرموده است كه تقيه تحقيقى مختص به زمان شوكت آنها است. و امّا در جايى كه شوكت نداشته باشند يا در محلّى كه شوكت دارند مثل بلادى كه فعلاً آنها شوكت دارند در آنها است. و امّا در بلادى كه آنها هستند. مسجد، مسجد آنها است. ولكن شوكتى ندارند. در آنها اين تقيّه تحريبى مشروعيّتى ندارد. اين جور فرموده است. ولكن نه ظاهر عكس مطلب است. اين تقيّه تحريبى اختصاص ندارد. چون كه اين تقيه تحريب سلطان آنها نيست كه اين سلطان يك عظمتى داشته باشد يك آدم مضخرفى نباشد. عظمت داشته باشد. اين تقيّه به جهت جلب قلوب مردم است. قولوا لنّاس حسناً. امام (ع) در آن روايت كه امر كرد به تقيّه فرمود به جهت اين كه خداوند مى‏فرمايد قولوا لنّاس حسناً. مقتضاى اين تعليل اين است كه فرقى نمى‏كند. انسان در هر جايى وارد شد و ديد كثرت با آنها است، اين اگر از آنها جدا بشود مثلاً دلگير مى‏شوند ولكن اگر با آنها موافق باشد تحريب مى‏شود. بفهمند هم شيعه است...پيدا مى‏كنند بابا شيعه خوب است. مذهب ما را هم صحيح مى‏دانند كه وضوى ما را مى‏گيرد. نماز را با ما مى‏خواند. اين جور تحريبى بوده باشد اين عيبى ندارد. آن قولوا لنّاس حسناً آن مقتضاى آن روايات اين است كه تقيّه مشروع است.
سؤال؟ نه. نمى‏داند. اين جور نمى‏خواند امّا در اين وقت باطل نمى‏داند نه، از ما بالاتر كه نمى‏شود علميّت آن سنّى...مى‏گوييم صحيح است. بدان جهت خود اين معنا كه در اين حال با ما نماز مى‏خوانند و نماز ما را صحيح مى‏دانند اين معنا در ما نحن فيه كه هست كافى است در جلب...اگر اين جور اثرى داشته باشد قولوا لنّاس يعنى مردم را از خودش دور نكند، آزرده خاطر نكند اين معانى بوده باشد كه كثرت با آنها است در يك محلّى، مقتضاى تعليل در آن روايات توسعه است.
سؤال؟ علّت نگفتيم. علّت كه مى‏گوييم تحريب قلوب، تحريم قلوب مخالفين. نه شارب الخمر از شيعه. اگر روايتى داشتيم عيب ندارد. حتّى در روايات هم همين جور است. تقييد هم دارد به غير شارب الخمر. حتّى در رواياتش هم تقييد دارد. بدان جهت در ما نحن فيه كه هست اگر در يك موردى، موردى بوده باشد كه فاسق شيعه هم انسان...بكند غرضى داشته باشد كه خيلى براى شيعه بكشد، اين عيبى ندارد. اين هم عيبى ندارد. فاسق شيعه بشود امّا اگر يك خورده تهديد كنيم با او جاسوسى مى‏كند، اسرار عدو را مى‏گويد. مسلمان‏ها را از مهلكه راه نجاتش را مى‏فهمد چه بايد بكند اينها يك چيزهايى، يك سياستى كه ما فعلاً وارد نيستيم و نمى‏خواهيم بحثش را كنيم. على هذا الاساس اين تقيه مداراتى داخل سياست است. اين تحريب النّاس و جلب قلوب النّاس كه يك روزى به درد انسان بخورند اين خودش حكمت اين است كه شارع مقدّس اين تقّيه مداراتى را تشريع فرموده است به مقتضاى اين كه فرموده است. منتهى اين را تا كجا مى‏شود برد، اين با شما است. من فعلاً كارى با او ندارم. اين حاصل حرف بود. بعد يك چند تا فرع در عروه باقى مانده است در اين بحث كه اين فرع‏ها را بعضى‏اش را سابقاً سال گذشته بحث كرديم. بعضى‏اش مانده است. آنها را تمام مى‏كنم.
يكى از آنها اين است صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف مى‏فرمايد بعد از اين كه بيان شد سابقاً انسان مى‏تواند غسل وجه و اليدين كه در وضو معتبر است مى‏تواند اينها را...بشورد. سرش را توى حوض ببرد من الاعلى. اول...الشّرع از آن طرف ببرد. من الاعلى فالاعلى بشورد. و هكذا گفتيم يدينش را آن وقتى كه مى‏خواهد بشورد...بشورد. از مرفق ببرد شيئاً و شيئاً تحتها. آن وقت اينها را گفتيم جايز. بلكه گفتيم بعضى وضو را رمساً كه وجه را رمساً. يدين را در خارج بشورد عيبى ندارد. عضو واحد را، يد...را از مرفق تا نصفه‏اش يا تا زند رمساً شست اين كفش را در خارج شد. گفتيم عيبى ندارد. چرا؟ چون كه مقتضاى اطلاقات است. امام (ع) در آن صحيحه داوود ابن..كه پرسيد از امام (ع) از حدّ وضو، در باب 15 از ابواب الوضو روايت اولى بود كه انّ الوضو هدّم من تعدّى..لم..كسى حدّ وضو را بگذرد اجر نمى‏بيند و كان ابى يقول. امام صادق مى‏فرمايد بر اين كه پدرم امام باقر مى‏فرمود انّما...فقال له رجلٌ و ما حدّ الوضو. قال تغسل وجهك و يديك و تمسه الرّأسك و رجليك. اين تغسل وجهك و رأسك چه غسل رمسى باشد و چه در خارج بوده باشد. به نحو رمس نبوده باشد. حتّى در عضو واحد.
اين روايت ولو مقيّداتى وارد شده است كه غسل الوجه بايد من الاعلى بشود، من ال...شرعى..يدٍ بايد از مرفق باشد اين تقييدات را دارد. امّا اين كه به رمس نشود و به غير رمس بشود اين جور تقييد ندارد. فقط كسى كه مى‏تواند توهّم كند رواياتى است كه در وضوعات بيانيه وارد شده بود كه امام (ع) در مقام تعليم وضو رسول الله (ص) آن وضو كه گرفت پيش مردم و مى‏گرفت در روايات متعدده وارد شده است، كفى از آب را برداشت...بر آن...مباركش و تمام صورتش را با آن آب غسل كرد. آن وضو ارتماسى نبود كه. در يدينش هم همين جور است كه كسى بگويد شما سابقاً گفتيد هر خصوصيتى كه در وضوعات بيانيه باشد ما بايد به آن خصوصيات اخذ كنيم. مگر دليل خارجى قائم بشود كه اين قيد، اين امر را كه امام (ع) مراعات كرده است، اين از باب افضل بود. تعيّنى ندارد. على هذا امام (ع) هم در آن روايات وضو را به غير رمس، غسل را به غير رمس گرفته است. پس او تعيّن دارد. اين را جوابش را سابقاً هم گفتيم. گفتيم نه اين روايات دلالت به اين ندارد. چون كه وضويى كه امام (ع) مى‏گرفت با كاسه آب بود. در كاسه آب ديگر رمس نمى‏شود. چون كه رمس نمى‏شود آن جور وضو گرفت امام (ع). بدان جهت اين مانع نمى‏شود از تمسّك به اطلاق. آن خصوصيتى فهميده نمى‏شود. كنار جوى بود آن جور وضو مى‏گرفت، آن جور نمى‏گرفت آن يك حرفى بود. با آن كاسه هم اين جور مى‏شود. بعد ايشان مى‏گويد وقتى كه وضو ارتماسى جايز شد در وضو ارتماسى ايشان مى‏گفت دستها را موقعى كه از آب بيرون مى‏كند، مى‏تواند قصد وضو كند. آن وقتى كه مكلّف دست راستش را در آب كرد. موقع خارج كردن قصد مى‏كند كه من وضو دست راستم را مى‏شورم. شيئاً و شيئاً خارج مى‏كند از مرفق. دست چپش هم همين جور است ديگر. اين را ايشان تجويز كرد سابقاً كه موقع اخراج از آب قصد وضو بكند. ما گفتيم اين درست نيست. موقع ادخال در ماء بايد قصد وضو بشود به آن بيانى كه گفتيم. ايشان مى‏فرمايد بله اگر شخص وسواسى بوده باشد و دست چپش را به رمس بشورد، ربّما وضويش اشكال پيدا مى‏كند. بعضى اوقات و آن اين است كه آن كسى كه وسواس دارد دستش را در حوض كرده است. در آورد. من ديده‏ام. خيلى‏ها ديده‏اند. شايد شما هم ديديد. دستش را در آورد. نگاه كرد و اينها. شك مى‏كند كه يك جايش مانده است كه آب نرسيده است زير مو يا نه، يك دفعه ديگر مى‏رسد توى حوض. در آورد باز يقين نمى‏كند يك دفعه ديگر مى‏برد. با اين نمى‏شود وضو گرفت. چرا؟ چون كه بلّه، بلّه ماء جديد است. اين غسله سوّمى شد. بلّه، بلّه سوّمى شد. مسح بكند باطل مى‏شود. چون كه مسح با اين باطل نمى‏كند. بدان جهت در عبارت عروه كه دارد...اشاره به اين است. مسلكش اين است كه موقع اخراج غسل وضو مى‏شود. وسواسى هم ربّما اگر تكرار نكند يا فقط دو دفعه ببرد چون كه دو دفعه شستن مستحب است. دو دفعه ببرد عيبى ندارد پيش صاحب العروه. منتهى ربّما به دو دفعه هم اغتنا نمى‏كند. سه دفعه مى‏برد. كه يقين بكند آن اشكال پيدا مى‏كند. نظر صاحب العروه به اين است. بعد ايشان مى‏فرمايد كه بلكه شخصى كه هست اگر وضو را در خارج بگيرد ولو وسواسى هم نبوده باشد. همين جور است. متعارف از وضو را در خارج گرفته است و دست راستش را و دست چپش را هم تا آخر شسته است. به جهت اين كه يقين جبرى كند كه چيزى نمانده است هى دست مى‏كشد. ايشان مى‏فرمايد اين عيبى ندارد. اين دست كشيدن عيبى ندارد. امّا آب بريزد و دست بكشد اين اشكال دارد. چرا؟ چون كه اين آب جديد بلّه جديد است. وضو تمام شده است. اين بلّه، بلّه جديد مى‏شود و مسح به او وضو را باطل مى‏كند. بعد ايشان در عبارت اين جور مى‏فرمايد، مى‏فرمايد بر اين كه يشكل الصّحة وضو الوسواسى اذا زاد فى غسل ال...من اليدين فى الماء زياده بياورد من جهت الزوم المسح بالماء الجديدى فى بعض الاحيان كه بعض احيانش را عرض كردم كه بيشتر از دو دفعه وارد بكند. چون كه غسل حين الخروج است دو غسل محقق شده است. سومى خارج مى‏شود. مى‏فرمايد به جهت فى بعض الاحيان. لو قلنا بلزوم كون بمسح بلّة الكف اگر گفتيم كه مسح بايد به بلّه كف بشود دون رطوبت الاعضا نه فقط به رطوبت اعضا وضو بلكه بايد به بلّه خود كف بشود، بعد از تمام شدن وضو كف يسرى را به جاهاى ديگر دوباره به آن دست از اول بزند اشكال دارد. چون كه بلّه كف مى‏رود و جايش بلّه عضو مى‏ماند. زرا مى‏ماند. بل لو قلنا بلزوم كون بمسح بلّة الكف دون رطوبت ساير الاعضا يزيع الاشكال فى مغابلته..اليد لانّه يوجب...رطوبت الكف برطوبت الزّراع. اين اين مسأله بود. فى غير الوسواسى اذا بالغ فى امرار اليده...يد يمنايش را در يد يسرى مرور بدهد لزيادة اليقين تا يقينش حاصل بشود كه همه جا شسته شده است، لزيادة اليقين بشود فرع اولى اين بود كه مى‏دانست يقيناً وضو تمام شده است. باز مى‏زد. آن اشكال دارد. امّا اگر براى زيادت يقين بوده باشد لا بعث به مادام...انّه غسلٌ واحد. مادامى كه غسل واحد است. نعم بعد اليقين لو سبّ عليها ماءً خارجياً آب خارجى بريزد در اين صورت محكوم مى‏شود به بطلان. و ان كان الغرض من زيادة اليقين. آب را كه گرفت زياده يقين بشود باز داخل است. چرا؟ چون كه اين آب خارجى بلّه خارجيه مى‏شود. چون كه وضو حاصل شده است. مى‏فرمايد و ان كان الغرض...غسلتاً اخرى غسله ديگر شمرده مى‏شود كه بلّه وضو نمى‏شود. ايشان اين جور مى‏فرمايد. اين را مى‏دانيد بر اين كه غسل وقتى كه تمام شد آب ديگر بريزد آن بلّه وضو نيست. بعد ايشان مى‏گويد اگر با آفتابه آب بريزد كه امروز محلّ ابتلا است. زير لوله‏هاى شير كه هست شير را باز كرده است و دستش را زير آن گرفته است. به نحوى گرفت كه آب به تمام اجزاى يد رسيد و همه‏اش شسته شد از اعلى فلا اعلى ايشان دارد بر اين كه در ظاهر عبارتش اگر اين آب را استمرار بدهد اشكالى ندارد. ظاهر عبارتش اين است. منتهى ايشان...فرض كرده است. مى‏فرمايد اگر از...زياد بريزد اشكالى ندارد.
ما اين جور نوشته‏ايم كه بايد مرادشان اين باشد كه قبل از اين كه تمام اجزايش اجزا يد شسته بشود هى آب را باز كرده است و مى‏ريزد به ساير اجزا. يعنى فرض كنيد اين جا را كه اول آب را باز كرده بود و بعد آب را آورد اين جا، دوباره برد به بالا، دوباره آورد كه همين جور آب مى‏ريزد. ولكن غسليّت هنوز تمام نشده است. تماميّت شسته نشده است. اين زيادت را هم مى‏گيرد. اين اشكالى ندارد. چون كه آنى كه گفته‏اند در وضو نبايد غسل زياد بشود. بلّه، بلّه وضو بشود و غسل آخر نشود. ماء آخر نشود. غسل اوّل تمام نشده است. حتّى سابقاً گفتيم كه الوضو يك غسل واجب، دو غسل مستحب، سه غسل حرام، بدعت است در روايات بود گفتيم غسل وقتى كه تمام شد دوباره او را تكرار كنيد. دومى مى‏شود. سه باره تكرار كنيد سه باره مى‏شود. امّا تامادامى كه غسله اولى تمام نشده است هر چه بشورى و آب بريزى غسله اولى است. سابقاً اين را گفتيم. بدان جهت گفتيم كه اگر اين آب را كه همين جور از آفتابه مى‏ريزد قبل تمام غسل اليد بشود عيبى ندارد. ديگر به غسل اليد تمام نشده است. و امّا اگر بعد تمام الغسل اليد بشود اين بلّه خارجى مى‏شود. اين بلّه خارجى مى‏شود. ولو غسل ادامه يك غسل است. ولكن گفتيم بقاء غسل به ماء آخر است. من بايد به آن بلّه‏اى كه وضو حادث شده است به او غسل كنم. و در ما نحن فيه آن بلّه مى‏رود. اين عبارتش اين است مى‏فرمايد بر اين كه و ان كان غسله اسرى باجراء ماء العليه در اين صورت و مقدار زايد بر حاجت بريزد مع الاتصّال كه قطع نكند هى بريزد اين لا يجوز مادام...واحداً كه عرض كردم اين در صورتى است كه غسل تمام نشده باشد. و الاّ اگر غسل تمام شده باشد اشكالى ندارد. يبقى الكلام فى شرايط الوضو انشاء الله بعد.