جلسه 606

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:606 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1370
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در فرمايش صاحب الحدائق بود. فرمود بر اين كه مكلّف اگر نداند ملاقات آب را با قضر و نجاست، و در حال جهل به ملاقات با آب وضو بگيرد، وضويش صحيح است. و تمسّك فرمود كما ذكرنا به وضويش صحيح است. و تمسّك فرمود كما ذكرنا به وجوه ثلاثه. وجه ثانى اين بود كه آب مادامى كه ملاقاتش به قزر معلوم نيست طاهر نيست. اخصاً بقوله (ع) الماء كلّه طاهر حتّى تعلم انّه قزر. و اخصاً بقوله(ع) كلّ شى‏ء النّظيف حتّى تعلم انّه قزر و قول علىٍّ لا ابالى ابول اصابنى او الماء عرض كرديم اين روايات طهارت ظاهرى را مى‏گويد. و شرط وضو طهارت واقعى است. الماء كلّه طاهر حتّى تعلم انّه قزر قزر نجاست است. حتّى اين كه نجاست را بدانى. پس معلوم مى‏شود نجاست آب امر واقعى است كه انسان تا مادامى كه او را نمى‏داند چون كه علم به او متعلّق مى‏شود. علم فرض تعلّق العلم بالنّجاسه كه ظاهر قزارت است و در ذيلش هم دارد فاذا علم فقد قزر يعنى نجس مى‏شود، ظاهر علم به نجاست فرض النّجاست است كه علم به او متعلّق مى‏شود. و اگر بنا باشد نجاست واقعيه در آب نباشد علم به چه چيز متعلّق مى‏شود. متعلّق كرد علم را به ملاقات. از قزر برگرداند. گفتيم اين خلاف ظاهر است. تفكيك نمى‏شود كرد ما بين دو تا قزر كه كلّ شى‏ء النّظيف حتّى تعلم انّه قزر فاذا علم فقد قزر. قزر بعد از فاذا علم به چه معنا است، در اوّلى هم به همان معنا است. به مقتضاى ظاهر. اگر قبول كرديم گفتيم نه. اين چيزى كه هست اين ظاهر روايات آن است كه شى‏ء طاهر واقعى است ما دامى كه علم به ملاقات حاصل نشده است. عرض مى‏كنم لو فرض اگر احتمال، احتمالش نيست كه مراد از طهارت، طهارت واقعى باشد.
لو فرض اگر احتمال اين داده بشود كه در روايات اين قضارت و هكذا طهارت، طهارت واقعى است و طهارت واقعى معلّق است به علم به حصول الملاقات لو فرض كسى اين را احتمال بدهد، بايد از اين رفعيّت كند و حمل كند اين روايات را على ما ذكرنا براى اين كه در ما نحن فيه ما دليلى داريم كه ملاقات واقعيه موجب نجاست ماء مى‏شود. چه كسى ملاقات را بداند، چه كسى نداند. اگر ملاقات حاصل شد به آب مثلاً قبل از ايّام شما امروز فهميديد اين فهميدن معلوم مى‏شود كه آب از اوّل ايّام نجس بود. كشفش فعلى است. به اين معنا روايت داريم. اين كدام روايت است؟ موثّقه عمّار است. اگر در اين روايات اين احتمال هم بود، بايد به واسطه موثّقه رفعيّت كنيم و جمع كنيم ما بين موثّقه عمّار و اين رواياتى كه خوانديم، به اين كه حمل كنيم اين روايات را به حكم ظاهرى كما اين كه گفتيم اصلاً مفاد ما اين است.
آن موثّقه عمّار اين است در باب 4 از ابواب ماء المطلق روايت 1 است. محمد ابن على ابن الحسين كه صدوق عليه الرّحمه است باسناده عن عمّار ابن موسى الثّاباتى سندش به او سند موثّقه‏اى است. روايت من حيث السّند موثّقه است. باسناده عن عمّار ابن موسى الثّاباتى انّه سأل. سندش هم فتحيين هستند. مثل خود عمّار. يعنى عمده‏اش را. عمر ابن سعيد عن مصدّق ابن صدقه عن عمّار ابن ثاباتى. انّه سأل ابا عبد الله (ع). عن رجلٍ يجد فى انائه فارتاً در آن انائى كه از او وضو مى‏گرفت يا مى‏خورد در او موشى را پيدا كرد و قد توض‏ء من ذالك الاناء مراراً فاغتسل منه از اين‏
اناء غسل جنابت كرده بود يا وضو گرفته بود او غسل ثيابه ثياب متنجّسش را شسته بود. و قد كانت الفارة متسلّختاً. فاره متسلّخ است. احتمال اين نيست كه تازه افتاده است و مرده است. چيزى كه هست اين فاره از...عفونت پيدا كرده است در آب. معلوم است كه از سابق در اين آب بود. قال امام (ع) ان كان رعاها فى الاناء قبل ان يغتسل او يتوض‏ء او يغسل ثيابه اول اگر اين را ديده بود ثمّ يفعل ذالك بعد ماء را بعد از اين كه ديد وضو بگيرد و غسل كند فعليه ان يغسل ثيابه و يغسل كلّما اصابه ذالك الماء و يعيد الوضو...و ان كان انّما رعاها بعد ما فرغ من ذالك بعد از اين كه از غسل و اينها فارغ شده است فهميد فلا يمسّح من ذالك الماء من شى‏ءً. آب نجس است. از او چيزى را مسح نكند. وليس عليه شى‏ءٌ. شيئى هم بر اين نيست. چرا؟ كلام در اين تعليل است. لانّه لا يعلم مفاسخة فيه. چرا شيئى نيست؟ چون كه نمى‏داند كى افتاده است. احتمال مى‏دهد ولو متسلّخ است، ولكن احتمال مى‏دهد بر اين كه بعد از آن شستن ثياب و غسل كردن وضو افتاده است خوب باد كرده است. چون كه نمى‏داند كى افتاده است يعنى اگر بداند كه قبل از وضو و غسل الثّياب افتاده است، بايد قضا كند. باطل است آنها. تعليلش كه لانّه لا يعلم مفاسخة فيه و الاّ مى‏فرمود كه تا حال ملاقات را نمى‏دانست. چرا اين چيزى نيست؟ براى اين كه تا امروز ملاقات را نمى‏دانست. اين را نمى‏گويد كه...صاحب حدائق باشد. مى‏فرمايد بر اين كه لانّه لا يعلم مفاسخة فيه. خوب اگر فرض كنيد بنا بر مسلك صاحب حدائق مفاسخة فيه را هم بداند فايده ندارد. اعاده ندارد. بداند كه قبل از ده روز افتاده است. چون كه ملاقات را نمى‏دانست پاك است. مسلك صاحب حدائق اين است. اين كه امام (ع) مى‏فرمايد ليس عليه الشّى لانّه لا يعلم مفاسخة معنايش اين است كه چون كه احتمال مى‏دهد بعد از اين اعمال افتاده است. و الاّ اگر بداند كه قبل از اين اعمال افتاده است، صلاتش را بايد اعاده كند. ثياب را بايد دوباره بشورد. همه‏اش نجس است. وضو و غسلش را بايد اعاده كند. براى اين كه در اين صورت اين جور فرمود كه ان كان رعاها فى الاناء قبل ان يغسل او يتوض‏ء او يغسل ثيابه ثمّ يفعل الذالك بعد ما رعاها فى الاناء فعليه ان يغسل ثيابه و يغسل كلّ ما اصابه ذالك الماء و يعيد الوضو و الصّلاة و ان كان انّ ما رعاها بعد ما فرق من ذالك اين اعمال، فلا يمسّح من ذالك الماء شى‏ءً...لانّه لا يعلم مفاسخة فيه. چون كه احتمال مى‏دهد بعد الاعمال افتاده است. بدان جهت مقتضاى تعليل اين است كه اگر بداند قبل الاعمال است بايد اعاده كند. بنا بر مسلك صاحب حدائق بداند هم كه يك ماه قبل افتاده است. باز هم پاك است. تا امروز پاك است. اعاده نمى‏خواهد. اين تعليل نمى‏شود. اين تعليل صريح بر اين است كه در ما نحن فيه چون كه احتمال مى‏دهد ملاقات بعد حاصل شده است بدان جهت حكم ظاهرى طهارت است، به آن زمانى كه نمى‏داند علم ندارد كه آن وضوها باطل بوده است، غسلش باطل بوده است. به واسطه اين روايت آن متعيّن مى‏شود. آن روايات اگر ظهور در حكم ظاهرى نداشت كه گفتيم قرينه دارد كه حكم ظاهرى است آنها. اگر قرينه نداشت كه علم به قضارت را فرض كرده است ظاهر قضارت نجاست است بايد قطع نظر العلم نجاستى باشد تا او را بداند. قطع نظر از اين اگر احتمال حكم واقعى هم در آن روايات بود، جمعاً بين هذه الموثّقه و تلك الرّوايات حمل مى‏شود آنها به حكم ظاهرى كما ذكرنا. اين هم جواب استدلال ثانى.
استدلال ثالثى كرده است صاحب الحدائق به مسلكش. استدلال ثالث تعجّب از علماء است. مى‏گويد كه تعجّب از علماء است. از شرايط وضو اين است كه آبش بايد مباح بشود. غصبى نشود. مى‏گويد همين فقها مى‏گويند كه اگر كسى غافل بشود از غصبيّت الماء نمى‏دانست كه آب غصبى است. ملك الغير است و صاحبش راضى نيست. اگر غافل از غصبيّت الماء بود. وضو گرفت بعد از وضو گرفتن ملتفت شد كه آب غصبى است. صاحبش آمد گفت كه فلان فلان چه كردى؟ اين آب مال من بود. راضى نيستم. يا خيال كرد كه ماء مباح است. بعد وضو گرفت و بعد معلوم شد كه وقف خاص بود. اين نمى‏تواند. غصب است. فقها گفته‏اند كه وضويش صحيح است. مسأله‏اش هم خواهد آمد. عيبى ندارد. داد و فرياد هم بزند وضو اين شخص صحيح است. چون كه غافل از غصبيّت است. فقها اين را مى‏گويند آن جا. ولكن در باب نجاست كسى كه غافل از نجاست آب است اصل غافل از ملاقات نجاست است اين جا مى‏گويند كه وضو باطل است. ولو غافل است وضو بگيرد با اين آب وضويش باطل است. مى‏گويد آخر اين يك بام و دو هوا كه نمى‏شود. هر دو نهى است. چه فرق است ما بين آب لا تغسل و ما بين لا تتوض‏ء به مائى كه در آن روايت دارد در صحيحه بغباق سعر الكلب رجس النّجس لا يتوض‏ء...يا در بعضى روايات لا تتوض‏ء و لا تشرب. چه فرق دارد ما بين آن نهى و آن نهى. هر دو مقيّد مى‏شود. اگر آن غافل را نمى‏گيرد اين هم نمى‏گيرد. او مى‏گيرد غافل را لا تتوض‏ء، پس لا تغصب هم مى‏گيرد. چه فرق دارد ما بين اينها. خوب مى‏بينيد كه عذر صاحب حدائق معلوم است. چون كه از اصول اطّلاعى نداشته است. اخبارى بوده است. و الاّ اگر از اصول اطّلاع داشت كه اين حرف را نمى‏فرمود كه لا تغصب نهى تكليفى است. نهى تكليفى به آن كسى كه غافل است و عاجز است متعلّق نمى‏شود و منهنا آن كه غافل است مثل عاجز در حقّ او حرمتى نيست. غافل است از اين كه اين مال، مال غير است. نهيى نيست. به خلاف لا تتوض‏ء اين ارشاد است. و الاّ اگر با آب نجس انسان وضو بگيرد حرامى نياورده است. قصد تشريع هم نكند. آب نجس است. دخترش را ياد مى‏دهد كه نگاه بكن ببين چه جورى وضو مى‏گيرم. خودش هم مى‏داند كه نجس است. چون كه بدنش نجس است مى‏خواهد دوباره پاك بكند. ياد مى‏دهد. با آب نجس وضو مى‏گيرد. اين حرام كه نيست. فاسد است. حكم وضعى است و قد ذكرنا و لعلّه كراراً و مراراً اوامر ارشاديه و نواهى ارشاديه اينها نه مقيّد به قدرت مى‏شوند و نه مقيّد به...مى‏شوند. چون كه كارى با تحليل مكلّف ندارد. آن آب قليلى كه كلب او را مسح كرده است، لا يتوض‏ء لا تتوض‏ء يعنى با او وضو نمى‏شود گرفت. كسى اگر غافل است نهى ندارد كه. با او نمى‏شود وضو گرفت. شرط وضو گرفتن طهارت واقعى ماء است. و منهنا گفتيم در موارد وضعيّات جزئيّت و شرطيّت طهارت شرطيّت دارد در حتّى طهارت از حدث كه شرطيّت دارد در صلاة حتّى در حقّ عاجز. معناى شرطيّت هم اين نيست كه عاجز هم مكلّف است صلاة را با طهارت حدث اتيان كند. اين تكليف ما لا... مى‏شود. شرطيّت دارد يعنى تكليف صلاتى ساقط مى‏شود. كسى كه نمى‏تواند طهارت از حدث تحليل كند فاقد الطّهورين است تكليف صلاتى ندارد. بدان جهت آن شخصى كه در ما نحن فيه طهارت را مى‏گويد اذا قمت من الصّلاة فاغسلوا وجوهكم بنا بر آن مسلك صحيح كه اين امر ارشادى است وجوب غيرى نيست، تكليفى نيست كه مرحوم صاحب كفايه ملتزم شده است. اگر فاغسلوا وجوهكم ارشاد بر اين است كه اين غسل وجه و اليدين و مسح الرّأس و الرّجلين قيد صلاة است. ارشاد به شرطيّت است. اگر ذيلش نبود كه فلم تجدوا ماءً فتيمموا مى‏گفتيم كسى كه متمكّن نيست صلاة از او ساقط است. چرا؟ چون كه متمكّن از شرطش نيست. منتهى خود آيه دارد كه فلم تجدوا ماءً فتيمموا. بدان جهت پشت سر ندارد كه فان لم تجدوا تيمماً تراباً. فان لم تجدوا...نيست در آيه. مى‏گوييم كه تكليف ساقط است. اگر نوبت رسيد بر اين كه تيمم هم نشد نتوانست فاقد...طيّاره است كه نمى‏تواند پايين بيايد. نه آن جا آبى هست، نه خاكى هست، تكليف ساقط است. بعد قضا مى‏كند. چون كه فوت شده است.
بدان جهت على كلّ تقديرٍ ملاك اين كه عقل مى‏گفت مقيّد مى‏كرد اين نواهى را لا تغصب را به عدم غفلت و به قدرت چون كه تكليف لغو مى‏شود. به خلاف اوامر ارشاديه. آنها ارشاد هستند. بدان جهت فرق نمى‏كند بگويد الوضو لا تكون الصّلاة بلاضوءٍ يا بگويد اذا قمت من الصلاة فاغسلوا. هر دو يك معنا است. تكليف نيست او. ارشاد به شرطيّت است. تكليف به صلاة تكليف است. به صلاة مقيّد به او. بدان جهت در ما نحن فيه كه هست فرقشان واضح شد. بدان جهت آن جا در غصب بايد بگويند وضو صحيح است در...از غصب. ولكن در غافل از نجاست وضو باطل است. چون كه شرط طهارت واقعى آب است. كما...و غيرها. بدان جهت حرف صاحب حدائق يك مطلبى بوده باشد كه بشود به او ملتزم شد، اين جور نيست. طهارت شرط واقعى در ماء است. بگذريم ولكن صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف مسأله، مسأله مهمى است كه عنوان مى‏كند. صاحب العروه قدس الله سرّه ملتزم مى‏شود كه از شرايط وضو كما اين كه طهارت الماء است، و كذا طهارت اعضاء الوضو است غسل الوجه و اليدين و مسح الرّأس و الرّجلين اعضا افعال وضو بايد پاك بوده باشند. يعنى صورت را كه مى‏شورد موقع شستن صورت لازم نيست كه دستهايش هم مثلاً زراعهايش هم پاك بشود. نه. اين را بعد نفى مى‏كند. هر عضوى را كه مى‏خواهد شروع كند صورت را مى‏خواهد بشورد بايد صورت پاك بوده باشد. من اوّله الى آخره كه حدّ وضو است و بايد شسته بشود بايد پاك بشود. ولو دستش، زراعش نجس بشود مى‏گويد اين عيبى ندارد. طهارت جميع الاعضاء الوضو قبل شروع بالوضو شرط نيست. ولكن آن عضوى از اعضاء وضو را كه الوجه و اليدين و الرّأس و الرّجلين است، شروع مى‏كند آن عضوى را كه بايد شسته بشود قبل از شستن بالوضو بايد آن عضو پاك بشود. يك چيزى هم برايتان بگويم. نگاه مى‏كنيد و تطبيق مى‏كنيد. مى‏گويد فرقى نيست كه انسان با آب قليل وضو بگيرد يا با آب كثير. در كر رمساً وضو بگيرد، در جارى رمساً بگيرد. صورت را كه مى‏خواهد به قصد وضو بشورد بايد پاك بشود. فرق نمى‏كند آب قليل بشود، كثير بشود،...بشود، جارى بشود، اينها فرق نمى‏كند. و خودش هم تصريح مى‏كند امّا طهارت تمام الاعضا وضو قبل الشّروع بالوضو اين شرطيّت ندارد. اين فتوا بود. دليل ما بايد درست كنيم كه ايشان نظرشان به كدام دليل است كه به اين معنا دلالت كرده است.
در ما نحن فيه آنى كه در ما نحن فيه گفته مى‏شود يكى آن است كه در مسلك ماء القليل گذشت كه جماعتى ملتزم شده بودند كه ماء قليل در جميع حالات به ملاقات نجس، نجس مى‏شود. فرق نمى‏كند. نجس را توى آب قليل بزنى يا آب قليل به نجس برسد. نجس مى‏شود. فرقى نمى‏كند. بدان جهت به اين جماعت اشكال شده بود كه اين قدر روايات است كه صبّ عليه الماء مرّتين، يغسل فى المركن مرّتين اين كه روايات است كه با آب قليل متنجسّات را بشوريم، پس متنجسّات چه جور پاك مى‏شود با آب قليل؟ اگر آب قليل به رسيدن به متنجّس نجس مى‏شود چه جور پاك مى‏شود. گفتند نه مانعى ندارد. آب وقتى كه به متنجّس رسيد نجس مى‏شود. چه به قصد تطهير ثوب باشد، چه به قصد تطهير نباشد. اگر آب قليل به نجس رسيد نجس مى‏شود. منتهى اخذاً به اطلاق ادلّه نجاست الماء. منتهى وقتى كه غسل تمام شد، ثوبت را اگر...كردى يا قابل اصل نيست معظم ما وقتى كه گذشت ملتزم مى‏شويم اخذاً به ادلّه تطهير، تطهير به ماء القليل كه آن شى‏ء خودش پاك شده است. ولو آب نجس شده است. ولكن او پاك شده است...هم است. شيئى كثافت عرفى داشته باشد آبى را كه مى‏شوريد آب كثيف مى‏شود. امّا آن شى‏ء را تميز مى‏كند. اين جا هم نظير او است. آب نجس است. ولكن اين شى‏ء پاك شده است. از آن آب مانده است توى اين دستمال. از آن آب روى اين جسم مانده است. گفتند آن اجزاء از ماء كه متخلّف مى‏شود در مغسول، او هم بالطّبع پاك مى‏شود. چون كه ادلّه لغو نشود، آنها هم پاك مى‏شوند. دست انسان هم كه ثوب را فشار داده است، دستش هم پاك مى‏شود. اين لازمه ادلّه...است. اين يك مسلك بود.
سؤال؟ آن مسأله گذشت. آن اطلاق گذشت. آب كثيف بشود از اطلاق خارج نمى‏شود. شما كه درك كرده‏ايد حوض مدرسه فيضيه را در سابق. آن كثافت از آب خارج نمى‏شد. كثافت آب را از اطلاق خارج نمى‏كند. عرض مى‏كنم بر اين كه يك مسلك اين است. صاحب اين مسلك بايد ملتزم بشود آن عضوى را كه مى‏خواهد وضو بگيرد آن عضو بايد قبلاً پاك بشود. چرا؟ چون كه اگر آن عضو نجس بشود به مجرّد رسيدن آب نجس مى‏شود. وضو نمى‏شود گرفت. وضو بايد آبش پاك باشد. آنى كه گفتيم نجس بشود اشكال ندارد، او در ازاله خبث بود. چون كه ادلّه خبث غسل بالماء القليل لغو مى‏شد اگر او پاك نشود، ملتزم شديم...كه مغسولات آنى كه ازاله خبث مى‏شود پاك است. و امّا در جايى كه وضو مى‏گيرد آب وضو بايد پاك بشود اگر محل نجس باشد آب نجس مى‏شود وضو نمى‏شود. چون كه وضو بايد پاك بشود آبش. آن لزوم لغويّت و آنها در ازاله خبث است. اين كه صورتش نجس است يا دستش نجس است و نجسى هم هست كه به يك دفعه شستن پاك مى‏شود. وضو نمى‏شود. امّا پاك مى‏شود. چون كه ازاله خبث شد. ولكن وضو نمى‏شود. بدان جهت صاحب اين مسلك بايد ملتزم بشود كه عضوى را كه مى‏خواهد بشورد، بايد آن عضو قبل از وضو گرفتنش پاك بشود. ولكن اين شخص بايد فرق بگذارد ما بين وضو گرفتن به ماء قليل و ما بين وضو گرفتن در كر و جارى. صاحب عروه فرق نگذاشته است. گفته است من كه مى‏گويم بر اين كه بايد عضو پاك بشود بلافرقٍ كه به ماء قليل وضو بگيرد يا در آب معتصم وضو بگيرد. پس معلوم مى‏شود مدرك صاحب العروه در اين مسأله روى اين مسلك فتوا نمى‏دهد ولو مسلكش در ماء قليل اين است. ولكن فتوايش در ما نحن فيه مبتنى بر مسأله نجاست ما على الاطلاق نيست. روى آن مسلك نيست. روى آن مسلك بوده باشد بايد فرق بگذارد ما بين وضو گرفتن به ماء قليل و ما بين وضو گرفتن به ماء كثير. و حال اين كه تصريح مى‏كند فرقى نيست. پس معلوم مى‏شود در ما نحن فيه او وجهى نيست. در ماء قليل يك مسلك ديگرى بود كه ما اختيار كرديم و گفتيم مقتضاى ادلّه همان است و آن اين است كه ما در ادلّه انتفاع ماء قليل اطلاقى نداريم كه ماء قليل هميشه نجس مى‏شود به ملاقات. بدان جهت ملتزم شديم در جايى كه انسان ازاله خبث مى‏كند به آب قليل ازاله‏اى كه يعنى شستنى كه با آن شستن پاك مى‏شود. يك دفعه شستن كافى است. چون كه عين ندارد. با يك دفعه شستن پاك مى‏شود. متنجّس به بول هم نيست. به يك دفعه شستن وقتى كه پاك مى‏شود گفتيم دليل نداريم كه در آن غسله متعقّبه متعارف المحل آب قليل در آن غسله نجس مى‏شود. ما دليل نداريم به اين.
بدان جهت مى‏گوييم كه آب پاك است. آن غساله اصلاً پاك است. اگر پاشيد به لباستان عيبى ندارد. آن پاك است. نجس را پاك كرده است. ولكن خودش پاك است. دليل نداريم كه او نجس مى‏شود. بدان جهت گفتيم كه مقتضاى اطلاق اين كه الماء طهورٌ يا اغسل بالماء معنايش اين است كه اين مطهّر است و پاك مى‏كند. دليلى هم بر نجاست نداريم. بدان جهت ترشّحاتش هم پاك است. اين شخصى كه اين جور مى‏گويد اين بايد در ما نحن فيه بگويد كه اگر عضو وضو نجس است به طورى كه به يك شستن پاك بشود او مى‏تواند با آن يك شستن قصد وضو هم نكند. هم قصد وضو كند و هم عضو را بشورد. چرا؟ چون كه اين آب كه نجس نمى‏شود. مسلك اين است. وقتى كه آب نجس نشد با او قصد وضو مى‏كنم. شرايط وضو موجود است. آبش پاك است و هيچ اشكالى هم ندارد. بدان جهت كسانى كه صاحب اين مسلك هستند تفسير گذاشته‏اند. گفته‏اند كه نه آن نجاستى را عضو داشته باشد كه به يك غسل پاك مى‏شود مى‏تواند مكلّف با آن يك غسل هم قصد وضو بكند و هم ازاله خبث را بكند. هيچ مانعى هم ندارد. ملتزم هم شده‏اند. ولكن عرض مى‏كنم كه فتواى عروه مبتنى بر اين حرف نيست. اگر مبتنى بر اين حرف بود مختص به ماء قليل مى‏كرد. بلكه صاحب العروه الظّاهر و الله العالم نظر صاحب العروه راجح است به رواياتى كه از آن روايات كانّ اين معنا استفاده مى‏شود. يك قسمت از روايات در غسل الجنابت است. در غسل الجنابه اين جور وارد شده است در كيفّيّت الغسل كه اوّل ازاله خبث مى‏كند از بدنش بعد شروع مى‏كند به...الماء على الرّأس و البدن. فرموده است كانّ صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريفى كه هست نظر مباركش اين است كه فرقى نمى‏كند ما بين غسل و ما بين وضو. اگر بنا شد در غسل معتبر شد ازاله نجاست از...اولاً در وضو هم معتبر مى‏شود. احتمال فرق ما بينهما نيست. ولكن اين حرف آن وقتى صحيح مى‏شود كه او در باب غسل تمام بشود آن شرط. آن روايات را خواهيم گفت كه اولاً به ماء قليل است آن روايات و ثانياً آنها آداب است. يعنى مستحب است اين كارها را بكند. يعنى ازاله خبث هم بكند، خبث هم نداشته باشد دستهايش را بشورد. عورتش را بشورد. ولو عورتش هم پاك باشد. اينها آداب غسل است. آن هم آداب غسل است ازاله خبث. شرطيّت در غسل ندارد. در آن جا درست نيست. بدان جهت در وضو هم تمام نمى‏شود. آنى كه به نظر قاصر ما مى‏رسد و ما ملتزم به او هستيم فرق مى‏گذاريم ما بين وضو گرفتن به ماء القليل و وضو گرفتن به معتصم كه دست را توى كر وضو بگيرد يا در جارى يا زير آن شير آب بگيرد كه معتصم است در اين موارد اگر عضو نجس بوده باشد عيبى ندارد. وضو صحيح است. براى اين كه اين هم عضو را پاك مى‏كند و هم وضو مى‏شود. شرط وضو طهارت الماء است و حاصل است.
و امّا اگر به ماء قليل بخواهد وضو بگيرد، آن عضوى كه مى‏خواهد او را بشورد بايد پاك بشود. چرا؟ با وجود اين كه ما ملتزم هستيم ماء قليل نجس نمى‏شود. مع ذالك كه ملتزم هستيم ماء القليل نجس نمى‏شود غسله متعقّبه لطهارت ال...پاك است غساله‏اش مع ذالك مى‏گوييم بر اين كه بايد عضو پاك بشود. چرا؟ دليل ما چيست؟ دليل ما معتبره عبد الله ابن سنان است كه سابقاً هم اين معتبره را گفتيم. آن معتبره دلالت مى‏كند با غساله خبث نمى‏شود وضو گرفت. وقتى كه اين جور شد شما اگر دستتان كه بايد از مرفق بشوريد مرفق اگر نجس بود اين آب قليل را كه به قصد وضو مى‏ريزيد به مرفق به قصد وضو اين آب در مرفق كه گذشت غساله خبث مى‏شود. با غساله خبث وضو نمى‏شود گرفت كه. آن مادون مرفق شسته مى‏شود به غساله خبث. سؤال؟ فرق نمى‏كند. او دلالت مى‏كند كه به غساله خبثى كه هست، به غساله خبث نمى‏شود وضو گرفت. آن معتبره عبد الله ابن سنانى كه سابقاً گفتيم و الان هم ملتزم به او هستيم او اين است. درست توجّه كنيد. شرحش براى فردا. ولكن يك مطلبى مى‏خواهم بگويم. در باب 9 از ابواب ماء المضاف است كه روايت 13 است، در جلد اول. شيخ قدس الله نفسه الشّريف محمد ابن الحسن طوسى عن المفيد، استادش مفيد عليه الرّحمه عن احمد ابن محمد عن ابيه، احمد ابن محمد يا احمد ابن محمد ابن يحيى عن ابيه است، يا احمد ابن محمد ابن حسن ابن وليد عن ابيه است. هر دو تا باشد درست است. عن سعد ابن عبد الله الاشعرى عن الحسن ابن على حسن ابن على سابقاً گفتيم خلاف است كه اين حسن ابن على كوفى است يا غير او است. عن احمد ابن هلال، احمد ابن هلال هم...است. اين سند ضعيف است. احمد ابن هلال نقل مى‏كند عن الحسن ابن محبوب عن عبد الله ابن سنان. ولكن اين تبديل سند دارد. يعنى چه؟ شيخ اين روايت را از حسن ابن محبوب نقل كرده است به اين سند. در فهرستش گفته است من به جميع كتب حسن ابن محبوب و جميع روايات حسن ابن محبوب غير از كتب جميع رواياتش كه آن جميع رواياتش يكى هم اين روايت است سندى دارد سندهاى ديگرى نقل كرده است كه آن سندهاى ديگر سند صحيح هستند. يكى‏اش كه قطعاً صحيحه است. دومى را نمى‏دانم. يكى از اين دو تا سند ذكر مى‏كند. يكى از آنها صحيح است. بدان جهت بنا بر مسلك ما كه وقتى كه شيخ تعبير كرد در فهرست و رويت جميع كتبه و رواياته به اين طرق آن جميع روايات آن رواياتى كه در تهذيب به سند ضعيف نقل كرده است مثل اين روايت حسن ابن محبوب او را هم شامل شد ضعف اين را جبران مى‏كند. تبديل سند مى‏گفتيم اسمش را. و بنايمان در فقه بر اين است. روى اين اساس اين روايت من حيث السّند معتبر است به همان بيانى كه گفتيم و مدلولش هم اين است كه وضو به ماء مستعمل در خبث جايز نيست ملاحظه بفرماييد. فردا توضيحش را عرض مى‏كنم.