جلسه 627
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:627 ب
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:27/8/1370
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اين جهت بود كه ملتزم شديم در جايى كه (قطع نوار) در وضو گرفتنش اگر در مقدّمات بعيده بوده باشد اين اعانت بعثى بر او نيست لا منعاً و لا كراهتاً. و امّا اگر اين اعانت در مقدّمات قريبه بوده باشد به عبارت صاحب العروه كه ما تعبير به مقدمات متوسطه مىكرديم. مثل اين كه شخص متوضء ديگرى به كفش آب مىريزد از آفتابه يا از كاسه. كه آن شخص ديگر بعد با آن مائى كه در كفش هست، يغسل وجه و يديه. فرمودهاند اين نحو از اعانت مكروه است. يعنى فضيلت را پايين مىآورد. كراهت در عبادت بمعنا قلّت ثواب است. ملاكش را تنظيم مىكند. مثل صلاة فى الحمّام. و الاّ كراهت بمعناى آن معروف كه معناى اصطلاحى است ترك فعل منقسطى ندارد، فعل منقسط دارد اين در عبادت ممكن نيست. فعل كه منقسطى دارد و در تركش هم هيچ منقسطى نيست، منقسط فقط در فعل است الى مصلحتٍ ملزمه يا غير ملزمه آن لا تصف عبادتاً. فعل بايد قابل تقرّب باشد. مصلحت داشته باشد. كلام در دليل اين بود كه اين اعانت وضو را مكروه مىكند. يعنى ثوابش را كم مىكند. يك روايت، روايتى بود كه ديروز خوانديم. روايت حسن ابن على وشّاع و عرض كرديم چون كه من حيث السّند ضعيف است و دعواى اجبار ممكن نيست چون كه جاى اين است كه مردمى و فقها روى اخبار تسامح در ادلّة السّنن حكم كرده باشند به كراهت، روى اين اساس آن روايت نمىتواند معتبر بشود و كراهت را اثبات كند. روايت ديگرى در ما نحن فيه است كه مرسله صدوق تعبير مىكند. قال كان امير المؤمنين (ع) اذا توضء وقتى كه مولانا على وضو مىگرفت در اين صورت لم يدع احداً نمىگذاشت كسى را يصبّ عليه الماء بر مولا امير المؤمنين آب بريزد. فقيل يا امير المؤمنين...يصبّون عليك الماء؟ چرا نمىگذارى كه آب بريزند؟ فقال لا احبّ ان اشرك فى صلاتى احدا. دوست ندارم كسى در صلاة من شريك بشود. و قام الله تبارك و تعالى فمن يرجوا...ربّه فاليعمل عملاً صالحاً و لا يشرك بعبادت ربّه احدا. اين روايت من حيث السّند مرسله است. و مرسلات صدوق ولو به نحو...تعبير بكند، اين مرسلات اعتبارى ندارد. كما اين كه ذكرنا ذالك مراراً.
ولكن اين روايت را در مقنع باز مرسل نقل كرده است. ولكن اين نكته توى ذهنتان باشد. ربّما رواياتى را صدوق در من لا يحضر الفقيه مرسلاً نقل مىكند. به مجرّد اين كه در آن فقيه مرسل شد، حكم به ضعف روايت نمىشود. چون كه همين روايات را ربّما در كتاب ديگرش كه عمدهاش كتاب علل است كه روايات احكام را در آن جا غالباً نقل مىكنند در آن علل سند را ذكر مىكند كه سندش چيست. اين روايت هم از آنها است و رواه فى العلل عن ابيه عن محمد ابن يحيى در كتاب علل از پدرش على ابن الحسين نقل كرده است. پدرش معاصر كلينى بود و محمد ابن اليحيى العطّار كما اين كه شيخ است براى كلينى قدس الله سرّه از مشايخ پدر صدوق هم هست. رواه فى العلل عن ابيه عن محمد ابن يحيى العطّار عن محمد ابن احمد. محمد ابن احمد ابن يحيى الاشعرى است. عن ابراهيم ابن اسحاق. ابراهيم ابن اسحاقى كه هست، اين محتمل است محمد ابن احمد ديگر هم بوده باشد كه آن هم لا يعبد اعتبارش. چون كه از دو تا محمد ابن يحيى روايت دارد. يكى عاصمى است، يكى هم اشعرى است. آن جا دارد بر اين كه، عاصمى شايد نباشد. توى ذهنم نيست. دو نفر هستند. عن ابراهيم ابن اسحاق عن عبد الله ابن حمّاد. ابراهيم ابن اسحاق همان ابراهيم ابن
اسحاق احمر است كه ديروز گفتيم اين نجاشى و شيخ تضعيف كردهاند كه ضعيفٌ. علاّمه هم گفته است كه ضعيفٌ فى حديثه و دينه. اين همان است. عن عبد الله ابن حمّاد. اين عبد الله ابن حمّاد انصارى است. كه عبد الله ابن حمّاد معتبر است. نقل مىكند از ابراهيم ابن عبد الحميد معتبر است. عن شهاب ابن عبد ربّه اين هم معتبر است عن ابى عبد الله (ع) عن امير المؤمنين(ع) نحوه. اين روايت باز سندش ابراهيم ابن اسحاق است. احمرى ضعيف است. ولكن دارد بر اين كه صاحب وسائل و رواه الشّيخ فى اسناده عن ابراهيم ابن هاشم. ابراهيم ابن هاشم پدر على ابن ابراهيم است. همان پدر على ابن ابراهيم است. شند شيخ به ابراهيم ابن هاشم معتبر است. ابراهيم ابن هاشم هم نقل مىكند عن عبد الرّحمان ابن حمّاد. عبد الرّحمان ابن حمّاد نقل مىكند عن ابراهيم ابن عبد الحميد...در اين سندى كه شيخ ابراهيم ابن اسحاق احمرى نيست. بلكه ابراهيم ابن هاشم نقل مىكند از عبد الرّحمان ابن حمّاد. اين عبد الرّحمان ابن حمّاد، عبد الرّحمان ابن كوفى است. توثيق خاصّى ندارد. و منهنا بعضىها خدشه كردهاند كه عن عبد الرّحمان ابن حمّاد مجهولٌ توثيق خاصّى ندارد. ولكن خودش از معاريف است. از معاريفى است كه ضمّى و قدحى در او نرسيده است. در كتب اربعه قريب به پنجاه روايت در كتب اربعه روايت دارد. اعاظم از او نقل كردهاند مثل محمد ابن عبد الرّحمان اشعرى، مثل احمد ابن محمد ابن ابى عبد الله برغى و غير ذالك. بدان جهت اين روايت من حيث السّند معتبر است. چون كه در اسناد يك سند معتبر بوده باشد كافى است در اعتبار آن روايت. اين روايت من حيث السند معتبر است. ولكن در دلالتش يك خدشهاى هست و آن اين است كان امير المؤمنين (ع) اذا توضّء لم يدع احد يصبّ عليه الماء. نمىگذاشت كسى بر او آب بريزد. اين آب ريختن دو صورت دارد.
يك صورت اين است كه به كف مولانا امير المؤمنين بريزد.
ديگرى اين است كه آب را به خود عضوى كه بايد شسته بشود بريزد. اين كه كان مولانا امير المؤمنين منع مىكرد لم يدع احداً يصبّ عليه الماء اين لم يصبّ عليه الماء اگر آن عضوى باشد، آن اشكال دارد ريختنش. آن محلّ بحث نيست. محل بحث در آن مقدمات متوسطه است كه به دست بريزد. در اين روايت ندارد كه نمىگذاشت كسى به دست مباركش آب بريزد. خودش به دست مبارك خودش آب مىريخت. مگر كسى بگويد بر اين كه اين روايت اطلاق دارد يعنى چون كه متعارف است در وضو دو نحو آب ريختن يكى به كف، يكى به خود عضو بلكه غالباً آنى كه متعارف است به كف ريخته مىشود كما اين كه در آن روايت سابقه بود در آن روايت سابقه حسن ابن وشّاع بود و خصوصاً به قرينه تعليل كه همان تعليلى كه صبّ باليد بود، همان تعبير هم از مولانا على (ع) است. لا احبّ ان اشرك فى صلاتى احداً آن جا هم اين جور بود كه...انا اتوضء لصّلاة و هى العباده يعنى صلاة عبادت است. در آن صورت و اكره ان يشركنى فيها در صلاة فيها يعنى در صلاة احدى كانّ اعانت بر وضو يك نحو از شركت در صلاة شخص است. بدان جهت همان تعليل است. اگر مختص به صبّ فى اليد نبوده باشد اين روايت، بلاشبهةٍ صبّ فى اليد را چون كه غالباً متعارف او است، او را مىگيرد. والاّ ذكر مىكرد كه مولانا امير المؤمنين نمىگذاشت كه بر عضو وضو آب ريخته بشود. كسى ديگر بريزد آب را. بدان جهت اين روايت من حيث السّند و من حيث الدّلاله لا بعث بهما. و اين معنا كافى است در حكم كردن به كراهت كه به معنا قلّت ثواب است. مضافاً بر اين كه در خصال هم صدوق عليه الرّحمه روايتى را نقل كرده است به سندى كه آن سند معتبر است. و فى الخصال عن ابيه عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن النّوفلى عن السّكونى. در سند اين روايت نوفلى است، حسين ابن يزيد نوفلى. و قد ذكرنا كراراً و مراراً حسين ابن يزيد نوفلى از معاريف است كه جلّ روايات سكونى را اين حسين ابن سعيد نوفلى نقل كرده است. مختصّاً يا در بعضى رواياتش مشترك است. عبد الله ابن مقيره از سكونى نقل مىكند. غالباً روايات سكونى يا از حسين ابن يزيد نوفلى است، يا از عبد الله ابن مقيره است كه از اصحاب اجماع است. بدان جهت اين روايت عبد الله ابن مقيره كم است نسبت به حسين ابن يزيد نوفلى. بلكه كثيرى از روايات عبد الله ابن مقيره را حسين ابن يزيد نوفلى هم باز از سكونى نقل كرده است. شخصى است معروف. سكونى از كسانى است كه روايات كثيرهاى دارد و راوى از او در اين روايات غالباً حسين ابن يزيد نوفلى است. حسين ابن يزيد نوفلى از معاريف است و قدحى دربارهاش نرسيده است.
و بدان جهت اين سند مثل سند سابق معتبر است. ولكن در اين روايت اين جور دارد. عن آبائه و فى الخصال عن ابيه عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن النّوفلى عن السّكونى عن ابى عبد الله (ع) عن آبائه عن علىٍّ(ع) قال رسول الله (ص) خصلتان لا احبّ ان يشاركنى فيها احد. دو تا عمل است مثل خصال الكفّاره يعنى اعمال كفّاره. خصلتان دو تا فعل است. لا احبّ ان يشاركنى فيها احد وضوئى و انّه فى صلاتى وضوئم است كه او جزء صلاتم است. ثلثه طهورٌ و ثلثه ركوعٌ و ثلثه سجودٌ كه صلاة را فرمودهاند در روايات و صدقتى فانّها من يدى الى يد السّائل صدقه من به توثيق نمىشود كه ببر اين را به آن شخص ديگر بده. آنى كه من حب دارم تا صدقهام تا به دست سائل برسد كسى شريك نباشد. يعنى واسطه نباشد. تسبيب در ايصال نباشد. چرا؟ سرّش عبارت از اين است كه فانّها طبع فى يد الرّحمان چون كه يد سائلى كه مستحق است و مؤمن است اين آخر خداوند متعال است. انّما الصّدقات للفقرا كه تقييد شده است در روايات. فقرا مؤمنين آنها هستند اگر در موردش واقع بشود يأخذ الرّحمان كما فى بعض الرّوايات كه يكى هم اين است . گفته شده است بر اين كه تشريك در وضو را حب ندارم، معنايش كما اين كه تشريك در صدقه را دوست ندارم، روايت من حيث السّند معتبر و دلالت هم دارد اين معنا را. ولكن باز بعضىها مناقشه فرمودهاند. فرمودهاند بر اين كه اين روايت دلالتى ندارد. براى اين كه تشريك در صدقه اين است كه فعل از دو نفر صادر بشود. كما اين كه همين جور است. آن كسى كه صاحب المال است به كسى مىدهد و آن كس ديگر مىبرد به فقير مىدهد. اين صدقه مستند به دو شخص است...منتهى يكى بالتّسبيب، ديگرى بالمباشره...اين دو شخص تشريك اين مىشود كه در خود صدقه شريك بشوند. ظاهر روايت اين است كه در وضو هم همين جور شريك بشود. يعنى وضويى كه غسل الوجه و اليدين است و مسح الرّأس و الرّجلين است، از دو نفر صادر مىشود. مثلاً كسى صورت انسان را مىشورد، دو دستهايش را مىشورد، بعد خود اين شخص مسح مىكند رأس و رجلين را كما هو دعب الجبابره در غسلهاى خارجى. اين جور است، اين را احب دوست ندارد. بدان جهت در ما نحن فيه مقتضايش اين است ولكن اين اشكال درست نيست. براى اين كه ظاهر لا احب يعنى شركت ممانعتى ندارد كما اين كه در صدقه ممانعتى ندارد. انسان مالى را بدهد به كسى كه ببر به فقير برسان مانعى ندارد. منتهى فضيلتش كم مىشود از آن مباشرت. اين نظير اين است كه اين روايت كه مىگويد لا احبّ مشاركت در وضوئم را و در صدقهام را، اين لا احبّ ظاهرش اين است كه در صدقه و در وضو يكسان است. همان لا احبّ است. يعنى چه جورى كه در صدقه مانعى ندارد و فضيلت را آن قدر فضيلت پيدا نمىكند مثل آن جايى كه بالمباشرت...است به كراهت هم دلالت ندارد. لا احبّ به جهت اين كه صدقه ثوابش زياد نمىشود. آن جا كراهت نيست در صدقه. در وضو هم اگر فرض بفرماييد كسى ديگر شركت بكند، فضيلتش زياد نمىشود. فضيلتش كم مىشود. اين كراهت نيست. عدم الاستحباب است. عدم الافضل الافراد است مدلول اين روايت. ولكن لا بعث. چون كه ثوابش كمتر مىشود ديگر. ما مىخواهيم همين را اثبات كنيم. بدان جهت در ما نحن فيه اين روايت را مىشود دليل گرفت. چون كه به مناسبت حكم موضوع مشاركت در صدقه شخص به آن نحو مىشود كه بالاستنابه بوده باشد. مشاركت در وضويى كه مباشرت در او شرط است در خود غسل الوجه و اليدين معنايش اين است كه مشاركت مانعى ندارد. مفهوم لا احبّ اين است در مقام. مثل صدقه و آن در صورتى است كه مشاركت در غير الغسل بوده باشد. اين است كه آب ريختن بوده باشد به دست. يا آب ريختن به عضوى باشد به آن نحوى كه بعد مىگوييم. آن نحو بوده باشد اعانت در مقدمات او را مىگيرد...والله العالم فتوا دادن فقيه به كراهت اعانت در مقدمات متوسّطه كه مكروه است يعنى فضيلت وضو را كم مىكند، اين فتوا بلاشبهه است. به مقتضاى همين روايات است و روايات دلالتشان و سندشان تمام هستند. اشكالى ندارد. انكار صاحب حدائق قدس الله سرّه كه كراهت دليلى ندارد به بعض ما ذكرنا و لغير ما ذكرنا كه آنها ديگر...است، آنها اساسى ندارد و حكم همين است كه به نظر ما مستفاد از اين روايات همين است.
بعد مرحوم سيّد قدس الله نفسه الشّريف مىرسد به مقدمه ثالثه. مقدمه ثالثه اين است كه مقدمه، مقدمهاى است كه وضو به او متّصل است. مقدمه متصل به وضو است. آن جا اين جور مىفرمايد. مىفرمايد و امّا مثل صبّ الماء على العضو آب را شخصى به عضو انسان بريزد، ايشان مىفرمايد كه اين معنايى كه هست، اين معنا اگر با صب او اجرا يدش را بكند خود شخص او آب را مىريزد ولكن خود شخص اجرا ماء را به صورت و دستهايش مىكند، اين خالى از اشكال نيست. ولكن اقوا اين است كه اين صحيح است وضويش. بما اين كه اجرا ماء را على العضو شخص به يد خودش كرده است، اين اشكالى در وضو ندارد. يعنى وضو را از مباشرت نمىاندازد. وضو، وضو مباشرتى است. بعد ايشان مىفرمايد ولو بر اين كه اين فرمايش را كه مىفرمايد بايد تفصيل داد. اين كسى كه آب را مىريزد دو صورت دارد.
يك وقت اين است كه آب را مىريزد به قبل از آن موضعى كه بايد شسته بشود. به قبل آن موضع يا به آن جايى كه متصّل به آن موضع است كه بايد صورت از آن جا شسته بشود. مثلاً به سر اين موهايى كه هست مىريزد. بعد اين شخص مباشرى كه هست، شخص مكلّف از غصاص الشّعر همان آب را اجرا مىدهد الى زقنش. اين اگر بوده باشد، اين فعل، فعل مباشرى است. چون كه خودش صورتش را شسته است و خودش مسح كرده است رأس و رجلينش را. وضويش صحيح است. ما بيشتر از اين دليل نداريم. امّا اين كه اين اعانت مكروه است، اگر اين صب به واسطه شخصى بوده باشد بر عضوش يعنى به ما قبل عضو اين جور بريزد، اين داخل همان كراهت است كه لا احبّ ان يشاركنى احدٌ فى وضوئى فانّه من صلاتى.
سؤال؟ كمك مشروع است. بعد از اين كه بيان كرديم كه وضو غسل الوجه و اليدين است و مسح الرّأس و الرّجلين است. اين غسل آب را رساندن است از غصاص الشّعر الى اخر الزّقن اين را خود اين شخص كرده است.
سؤال؟ فاعل صب مىگويند كه به آن قبل از پيشانى آقايم آب مىريزم كه آقايم پيشانىاش را تا آن زقنش خودش بشورد. اين را هم او قصد مىكند. در اين صورت غسل الوجه و اليدين به خود شخص بالمباشره صادر شده است. براى اين كه دستش را كه اين جور گذاشته است آن آب به پشت دستش مىريزد، اين اگر دستش را تكان ندهد صورت شسته نمىشود. بدان جهت از آن غصاص الشّعر الى الزّقن شسته نمىشود. دستش را اين جور گذاشته است. آن آبى كه مىريزد، سؤال؟ كمك عيبى ندارد. كمك مكروه است ديگر. مبطل كه نيست. وضو بايد بالمباشره موجود بشود. وضو بالمباشره موجود شده است. اين اعانت در وضو است. غايت الامر مىشود كراهت. و امّا اگر آن شخصى كه هست، شخص آن صب را كه مىكند به خود وجه صب مىكند. به خود صورت كه پيشانى است. و اين آن جايى كه از پيشانى آب نگرفته است، آن جا را با دستش اجرا مىكند. اين باشد اين باطل است. چرا؟ چون كه آنى كه بعض حدّ الوجه است و بعض حدّ الوجه است، او را اين شخصى كه هست ولو نيّت كرده است كه آبى كه به پيشانى مىريزد وضو بوده باشد، قصد خودش كرده است او هم اگر قصد نكرده باشد. ولكن وضو باشد، وضو را اين بايد بگيرد. وضو را گرفتن، وضو اسم قصد است. قصد را اين شخص بايد بكند. نيّت را قصد كرده است. بايد غسل را خودش بكند. وضو غسل با قصد است. بدان جهت در ما نحن فيه اين تشريك در خود وضو مىشود. يعنى بعض الوضو صادر شده است به فعل الغير. اين بوده باشد اين محكوم به بطلان است. اگر كسى گفت كه وضو لازم نيست به غسل حدوثى بشود كه مسلكنا بود به قصد بقايى هم وضو مىشود ممكن است او به عضو صبّ ماء بكند بنا بر فتواى صاحب العروه، و اين قصد وضو نداشته باشد با آن صب اين شخصى كه مكلّف است. بعد خودش دستش را از آن غصاص الشّعر پايين مىآورد تا اين زغن تا اين آبى كه او ريخته است به تمام اعضا برسد. اين ثانياً قصد الوضو مىشود...چون كه غسل حدوثى را معتبر نمىداند. و امّا آن كسى كه غسل حدوثى را معتبر مىداند و مىگويد بايد غسل حدوثى بشود، يكى از دو كار را بايد بكند.
يكى اين است كه وقتى كه آن شخص صب مىكند آب را، قبل العضو صب بكند نه به خود عضو. آن وقت اين شخص در خود آن عضو با يدش اجرا كند ماء را الى الزّغن. يا اگر به خود عضو مىريزد آب را، اين شخص آن آب را بگيرد، ثانياً به قصد غسل الوضو غسل حدوثى كند. كه ثانياً اجراى ماء را خودش بكند. اگر اينها را كرد وضو به فعل خودش موجود شده است و غسل هم غسل حدوثى است. و امّا يكى از اين دو كار را نكرد وضويش در اين صورت وضو مباشرتى نمىشود. الّلهمّ اين كه كسى ملتزم بشود به مسلك مصنّف ماتٍ كه سيد يزدى است كه غسل حدوثى معتبر نيست. آن وقت سه امر مىتواند بكند.
يكى اين دو كارى كه آب را قبل بريزد. (قطع نوار) او كه به صورت ريخت قصد وضو نكند. با قصد بقايى با همان رطوبت كه غسل دوم حساب نمىشود، با او قصد وضو بكند. و امّا اين شخص اگر بنا گذاشتيم كه در صبّ الماء الى الكف اين اعانت در وضو است لا احبّ ان يشاركنى در وضوئم كسى فانّه من صلاتى اگر گفتيم آن صبّ على الكف مكروه است، اين هم مكروه مىشود. ولكن در ما نحن فيه در كراهت اشكال كردهاند و گفتهاند افرض اين روايات هم دلالت بكند به كراهت، اينها را بايد از كراهت...آن روايت دومى كه روايت سكونى بود، او اصلاً دلالت نمىكرد به كراهت. غايت مدلول او اين است كه ثواب كمتر مىشود نسبت به آن جايى كه انسان كسى به او كمك نكند. كما اين كه در صدقه دادن بالمباشره ثوابش بيشتر است از صدقه دادن بالتّسبيب. نه اين كه صدقه دادن بالتّسبيب مكروه است. نه آن هم مستحب است. منتهى افضلش اين است كه انسان به دست خودش به يد رحمانى كه هست مال را تسليم كند. انّ الله يأخذ الصّدقات. بدان جهت گفتهاند كه اصلاً روايت نمىخواهد. از خود آيه مباركه استفاده مىشود كه آخر الصّدقات يد الرّحمان است. على هذا الاساسى كه هست در ما نحن فيه او به كراهت دلالت نمىكند. آن روايت دومى كه ذكر كرديم كه شيخ سند معتبرى دارد، در آن جا اين جور بود در اين كه امير المؤمنين سلام الله عليه نمىگذاشت. قال لا احبّ ان اشرك فى صلاتى احداً اين نه به جهت اين كه اين هم دلالت بر كراهت نمىكند. لا احبّ دلالت بر كراهت نمىكند. اگر دلالت بر كراهت هم بكند بايد رفعيّت بشود از اين كراهت. چرا؟ براى اين كه ما در ما نحن فيه صحيحهاى داريم كه آن صحيحه دلالت مىكند بر اين كه اعانت در وضو هيچ منقسطى ندارد. اين صحيحه، صحيحه ابى عبيد فى الحجّاع است. در باب 15 از ابواب كيفيّت الوضو روايت 8 است. محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد عن سفوّان ابن يحيى مروىٌّ عنه حسين ابن سعيد است عن فضالة ابن ايّوب هر دو جليل القدر هستند عن فضيل ابن عثمان كه لا بعث به و جليل است عن...الحجّاع كه از اجلّا است. قال وضّعت ابا جعفر بجمعٍ. در مشعر امام باقر سلام الله عليه را من وضو دادم و قد بال امام (ع) بول كرده بود فناولته ماءً به امام (ع) آبى دادم فاستنجا امام (ع) استنجا كرد. ثمّ صببت عليه كفّاً...به امام (ع) كفّى از آب را ريختم و غسل به صبّ با آن ماء مغسول صورتش را خودش شست. فصببت عليه كفّاً ظاهرش اين است كه به دست مباركش ريخته است. كفّى را چون كه به اندازه كف ريختن، معنايش اين است كه به كفّش ريختم كه آن قسم ثانى از اعانت بود. او مكروه شد آن ديگرى هم به طريق اولى مكروه مىشود. صبت عليه كفّاً فغسل به وجهاً. امام(ع) صورتش را شست و كفاً غسل به...به كف ديگر ريختم كه با اين دومى ديگر قرينه واضحه است كه كفّى ريختم يعنى به كفّ مباركش ريختم...ثمّ مسح بفضل النّدا رأسه و رجلين. بعد از آن امام (ع) به آن بلّه كف رأس مبارك و رجلينش را مسح كرد. گفتهاند اگر بنا بوده باشد قلّت ثواب يعنى كراهتى در اين عمل بوده باشد امام باقر سلام الله عليه در آن جمع كه محضر النّاس است خصوصاً آنهايى كه معتقد به امامت او هستند كه...بايد از آنها گرفت در بيت آنها نازل شده است، اين كار را نمىكرديم. معلوم مىشود كه محصورى ندارد اين معنا.
بدان جهت اگر روايات متقدمّه هم بعضىها دلالتش تمام بود، بايد به واسطه اين صحيحه مباركه از او رفعيّت كرد. عرض مىكنم نه اين جور نيست. امام (ع) ربّما فرد غير الافضل را چون كه كراهت، كراهت بمعنا فرد غير افضل است ديگر. فردى است كه ثوابش ناقص است. امام (ع) فرد ناقص ثواباً را اختيار كند لغرضى كه آن غرض اهميّتش بيشتر از اين است، اين مانعى ندارد. ربّما در آن مشعر، در آن جمع كه جماعت هستند آب كم است انسان بگذارد زمين ممكن است پاى كسى بخورد و ريخته بشود. شلوغ است ديگر. بدان جهت مىگويد آب را تو نگه دار و بريز به دستم. علاوه بر اين كه اينها محتمل است، آنى كه هست، غرض امام (ع) از اين كه ابو عبيده حضّاع را مثلاً بگويد من وضو دادم معلوم مىشود با ابو عبيده حضّاع قطعاً كه خودش بود. ديگران هم با او مىشوند. امام (ع) غرضش اين است كه در اين جمع و در اين جماعتى كه پيدا شده است، خصوصيت وضو را به اينها تفهميم كند. كه آن خصوصيت وضو اينها را دعوت مىكند كه بيا به دستم آب بريز يا دست مباركش را باز مىكند كه آب بريزد كه اينها باشند در اين محضر وضو گرفتن. ملتفت باشند. چشم بگذارند به وضو گرفتنش تا امام (ع) اين نكته مباركه را بفرمايد كه ثمّ مسح بفضله...بعد از آن مسح كرد به آن فضل يعنى رطوبتى كه...يعنى رطوبت است در يدينش، رأسه و رجليه. يعنى تجديد ماء نكرد. بلّه جديده نياورد. چون كه آن زمان اين جور بود ديگر. تا زمان امام صادق سلام الله عليه كه امام صادق على احكى لكم وضو رسول الله (ص) امام باقر در آن زمان اين جور بود. مشوّش بود مردم...زمان بيان وضو بود. آن هم زمان بيان وضو بود. اين به داعى اين كه مردم جمع بشوند امام (ع) اين كار را كرده است. نمىگوييم يقيناً اين است. ما احتمالش را مىدهيم. چون كه محصورى ندارد كه اين حكايت فعل امام (ع) است در جمع يعنى در...خاصّهاى. كان نيست كه كان الباقر (ع) كان ابو جعفرٍ (ع)...قضيه جمع است، در مشعر است. لعلّ آن جا خصوصيتى بود نظير اين كه ذكر كردم امام (ع) مىگفت كه، مىخواست اينها باشند تا وضو بگيرد و خصوصيت را به آنها تفهيم كند، از اين نحو وضو گرفت.
بدان جهت اين صحيحه مباركه منافات با كراهت ندارد. آن استعانهاى كه ذكرنا است آن مكروه است و ملتزم به او مىشويم و فتوا هم مىدهيم. محصورى در او نيست. بعد ايشان قدس الله نفسه الشّريف اين را ذكر مىكند. مىگويد كه مسأله 22 است در عروه. مىفرمايد اگر آبى از ناودان يا...يا غير ال...سرازير مىشود اين شخص مىبيند كه عجب آب گوارايى است. مىگويد كه با اين وضو بگيريم. دستش را پر نمىكند از آن آب. بلكه صورتش را با اين نحوى كه دستش را گذاشته است، كه تحفّظاً بر غسل حدوثى مىگذارد و مىگويد جلوى اين آب. اعلى الوجه را مىگيرد از اوّل. بعد به قصد وضو مىبرد سرش را همين جور تحريك مىكند كه از اعلى فالاعلى شسته مىشود. ايشان مىفرمايد اين مهجورى ندارد. همين جور هم هست. شخص وقتى كه آب ريخته مىشود از ناودان و غير ناودان اين منافات با مباشرت ندارد. بله اگر غسل وجه اين جور نكند كه عرض كردم، غسل مستند به او نمىشود. غسل شده است مثل آن طير كه مىبرد پارچه را يا شىء را در آب شسته مىشد مثل او مىشود. ولكن وقتى كه خودش اين نحو كرد، ممانعت كرد و قصد وضو كرد و سرش را همين جور زير ناودان گرفت، ان غسل وجه و يديه و مسح رأسه و رجليه استناد به او هست و عيبى ندارد. اين اعانت هم نيست كه كراهت و اينها. آنى كه در روايات بود، در روايات اعانت الغير مكروه است. نه اين كه خداوند متّعال باران فرستاده است، از ناودان آب مىآيد. مربوط به شخصى نيست. انسانى اعانت نمىكند. اين از فرصت استفاده مىكند. اين اشكالى ندارد. يك عبارت در عروه است كه مىخواهم ملتفت باشيد كه معنايش چيست. اين اشكال ندارد. نه اعانت است و نه منافات با مباشرت دارد. از اين قبيل است اين شيرهايى كه در خانهها است. انسان شير را باز مىكند مثل همان...مىشود ديگر. سرش را مىبرد الاعلى فالاعلى...عيبى ندارد اين اعانت هم نيست. مباشرت هم هست. اشكالى ندارد. آنى كه منهىٌّ عنه بود يعنى نقص داشت و منقصت مىآورد اعانت غير بود در مقدّمات. اين غيرى در بين نيست. ايشان غيرى را مثال مىزند. مىگويد همين جور است. اگر انسانى از مكانى عالى آب بريزد مثل اين كه در طبقه بالا در ايوان گلدان گذاشته است شخص. به گلهايش آب مىريزد. اين پايينى مىبيند عجب آب سرد گوارايى است، اين آبى كه مىآيد پايين بگذار من از اين وضو بگيرم. اين صورتش را اين جور مىگيرد زير آن آبى كه ريخته مىشود به اين نحوى كه گفتم زير ناودان مىگيرد. در اين صورت آن كسى كه از مكان عالى آب مىريزد،...او به گلدانهايش آب مىريزد. ولكن اين شخص كه از فرصت استفاده مىكند و وضو مىگيرد، وضويش، وضو مباشرى است. اشكالى ندارد. خودش غسل وجه و يديه كما فى الميزان. اعانت هم مىفرمايد كما اين كه اين وضويش وضو مباشرى است، اعانت غير هم نيست. چون كه غير قصد ندارد ان يتوضء...هذا الشّخص. و امّا ظاهر عبارتش اين است اگر او قصد داشته باشد اين طبقه پايين آب ندارد. طبقه بالا آب دارد. آن طبقه بالايى را مىگويد كه آب دارى به من بده وضو بگيرم. مىگويد كه بايست كه از لوله آفتابه آب آمد. يا آب را از كاسهاى يا از ظرف ديگرى آب ريختم. اين ايستاده است پايين. او قصد دارد. قصد كه اين پايينى يتوضء...اين هم صورتش را مىبرد زير آن آب. مثل ناودان. در اين صورت ظاهر عبارت اين است كه فعل، فعل مباشرى است. وضو، وضو مباشرى است. چون كه آن كسى كه به خود عضو مىريخت بالاتر از او كه نيست. آن جا فتوا داد كه مباشرى است وضو گرفتن. اين كه به هوا مىريزد هنوز تا عضو فاصله دارد، اين شخص خودش عضوش را مىبرد اين تشريك نيست در خود وضو. مباشرت هست. ظاهرش اين است كه اگر آن قصد توض را داشته باشد كما فى فرض الثّانى، اعانت بر غير مىشود...مىكند كه اعان الغير على وضوئه. اعانت كرد غير را بر وضويش. اعانتى كه از قسم ثانى است كه مورد كراهت است. اين به قصد الظّاهر و الله العالم. يقيناً نمىگويد كه. توى ذهن ما اين است كه ايشان در عروه كه قيد كرده است تا قصد توضء اين شخص را نداشته باشد، يعنى تا اعانت صدق نكند آن مكروه. و الاّ اگر قصد اين يتوضء به احد بوده باشد قصد اعانت صدق مىكند. اعانت در وضو صدق مىكند. لعلّ اين است. بدان جهت آن بناعاً على ذكرنا آن اين را هم داشته باشد...اين فعل از مباشرى بودن خارج نمىشود كما اين كه ظاهر كلام مرحوم حكيم در مستمسك اين است. نه او قصد وضو هم اگر بكند به اين فعل مباشرى است. قصد بكند ان يتوضء به احد اعانت بر غير مىشود در وضويش. والحمد الله ربّ العالمين.
|