جلسه 628
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:628 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:28/8/1370
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
سيد يزدى قدس الله سره در عروه مىفرمايد اين كه گفتيم در وضو شرط است كه انسان بالمباشره وضو را بگيرد يعنى غسل الوجه و اليدين و مسح الرّأس و الرّجلين را بكند، اين مختص به حال اختيار است و امّا در مواردى كه انسان عاجز است از مباشرت به غسل الوجه و اليدين و مسح الرّأس و الرّجلين از اينها اگر عاجز بوده باشد كما اين كه اين معنا محقق مىشود در خارج در شخصى كه...اليدين است. دو تا دستهايش شلل دارد. نمىتواند مستقلاً بلند كند. حركت بدهد يا شخص مرضى دارد كه به واسطه مرض نمىتواند يدينش را حركت بدهد و بالمباشره غسل الوجه و اليدين بكند در اين صورت شخص موقع وضو گرفتنش غير متولّى بشود غسل وجه او را و يدين او را و استعانت بكند به او در مسح الرّأس و الرّجلين عيبى ندارد. اين جايز است. بلكه واجب مىشود تحصيلاً لطّهاره كه شرط است صلاة به او. بعد در عبارت بعض خصوصيات را ذكر مىفرمايد. مىفرمايد وقتى كه ديگرى صورت انسان را مىشورد يا يدينش را مىشورد و هو...وضو آن شخصى كه دستهايش شسته مىشود او نيت وضو را مىكند. و هو...الوضو اين شخصى كه عضوش شسته مىشود اين نيت وضو مىكند و او هم مىشورد. احتمال است در عبارتش و هو يعنى برگردد به آن كسى كه نايب است. احتمالش ضعيف است. و هو...الوضو اين جور ما فهميدهايم از عبارتش كه اين كسى كه وضويش را ديگرى مىگيرد يعنى ديگرى صورتش را مىشورد خودش بايد قصد كند وضو را.
بعد يك خصوصيت ديگرى هم مىفرمايد. مىفرمايد آن ديگرى كه صورت انسان يا يدينش را مىشورد، اين دو تا فرض دارد. يك وقت اين است كه آن ديگرى مىتواند دست اين كسى كه مريض است يا مشلول است، دستش را بردارد و پر از آب كند دست خود اين را. با دست خود اين آب را اجرا كند بر صورتش يا اين ممكن نيست آب را كه به صورتش مىريزد، با دست خود اين شخص مشلول اليدين يا مريض آن با يدين اين اجرا كند آب را يعنى برساند به تمام عضو المسح يا عضو اليدين. به تمامش برساند. و ممكن است كه نه در ما نحن فيه كه هست آب را كه صب مىكند با دست خودش آب را به تمام صورت مىرساند. در اين صورت مىگويد وقتى كه دو صورت ممكن شد و مىشود آب را به تمام عضو رساند به يد اين شخص مريض يا مشلول يا به يد خود نائب آيا متعيّن است بر اين كه با يد اين شخص مريض و مشلول اين آب را به تمام وجه يا يدين برساند؟ ابتداعاً مىفرمايد بر اين كه احوط همين است ولكن فتوا مىدهد كه لزومى ندارد. اقوا اين است كه با دست خودش هم مىتواند آن شخص نائب آب را به تمام صورت اين برساند. علّتش هم از مواردى است كه دليلش را هم در مقام ذكر مىكند. مىگويد لانّ اليد آلتٌ. يد آلت است. مراد ايشان اين است در وضو غسل باليد مأخوذ نيست كما ذكرنا سابقاً. آنى كه جزء و معتبر در وضو است غسل الوجه است. آب را رساندن است به تمام العضو. با دست برساند يا زير شير بگيرد. يا نحو ديگرى بوده باشد. دست خودش را به صورتش بمالد اين شرطيّتى ندارد و در وضوئات بيانيه آب را به آن صورت به پيشانى مبارك ريخت. فافضلها على وجه با يدش آورد پايين، او به جهت اين است كه آب را به تمام اعضا برسد. و الاّ خودش فرموده است كه الوضو ان تغسل وجهك و يديك. آن داخل در وضو نيست. بدان جهت فرقى نمىكند. دست اين شخص مريض هم آلت است
بر رساندن آب، دست خودش هم آلت است. بالاخره آن كسى كه آب را مىرساند به تمام العضو آن نايب است. آن كسى كه متوّلى است. او مىرساند. او دست اين را مىگيرد. آلت است. فرض كنيد مثل تخته. تخته گرفتن اين دست همين جور است نسبت به غسل وجه و اليدين. آلت است. انسان با تختهاى يا با پارچهاى آب را به تمام صورتش مىرساند. عيبى ندارد. آنها آلت است. پس جايى كه انسان بخواهد صورتش را بشورد به واسطه تولّى غير، مىفرمايد با يدش عيبى ندارد. با يد خودش بشورد.
و امّا خصوصيت ديگر اين است كه مىفرمايد و امّا فى المسح و امّا در مسحى كه هست، در مسح بايد به يد اين شخصى باشد كه او را وضو مىدهد كه مشلول اليدين است يا مريض است. اين هم لماذكرنا كه در مسح آن مسح باليد ماسحه يد شخص بوده باشد معتبر است. چون كه يد شخص يد ماسحه يد خود شخص بشود آن كسى كه وضو مىگيرد ولو بالمباشره نباشد، بالاستنابه باشد وضو مىگيرد به يد او بايد مسح بشود. بدان جهت يد اين شخص را مىگيرد و مىبرد بالاى سرش و مقدارى از سر را مسح مىكند. ولو...اين شخص را آن شخص مىكند. اين قادر به تحريك يد نيست. ولكن به يد اين مسح مىكند و هكذا به رجلينش. ايشان مىفرمايد كه اگر فرض كرديم صورتى را كه در مسح با جرّ يد اين شخص اين هم ممكن نيست. دستش را نمىتواند بگيرد تكان بدهد. ممكن نيست. ربّما اتّفاق مىافتد فرض كنيد دست جورى است كه خشك شده است. نمىشود اين را بلند كرد. در اين صورت مىفرمايد يأخذ بلّه را از يد اين شخص و به بلّه يد اين شخص مسح مىكند آن نايب سرش را و رجلينش را. بلّه را از دست اين شخص مريض اخذ مىكند و آن وقت مسح مىكند سرش را و رجلينش را. ديگر نفرموده است مثل اين كه بعضىها فرمودهاند در تعليقه و الاحوط ضمّ التّيمم در آن صورتى كه مسح با يد نايب شد نه با يد اين شخص احوط...تيمم است. اين حاشيه جا ندارد. وقتى كه فرض كرديم اين شخص دستش قابل تكان دادن نيست، آن وقت در مسح هم همين جور است. چون كه در مسح بايد با يدش جبر را مسح كند. آن ممكن نمىشود. بدان جهت اين جا متعرّض اين مطلب نمىشود. خوب در ما نحن فيه ما در دو مقام بايد بحث بكنيم.
يكى اين است كه با وجود اين كه شرفنا در باب وضو بايد وضو صلاتى چون كه عبادت است و امر شده است به آن شخصى كه مصلّى اين وضو را بگيرد، اين امر متعلّقش وضو مباشرى است. بعد از فراغ از اين امر بحث مىكنيم در حال اضطرار و در حال ضرورت اين شخص از شرطيّت ساقط مىشود. انسان مىتواند وضو بگيرد بالاستنابه دليلش چيست. اين مقام اول اين است.
و مقام ثانى اين است على فرض كه تمام شد دليل بايد اين شخص وضو بگيرد بالاستنابه اين خصوصياتى كه در عروه فرموده است، آيا اين خصوصيات به چه اعتبار بوده باشد و خصوصيات ديگرى هم در مقام هست يا خصوصيات ديگرى در مقام نيست.
امّا الكلام فى المقام الاول. معروف ما بين اصحابنا بلكه خلافى نقل نشده است علاّمه در منتهى، محقق در معتبر، حكايت اجماع كردهاند و حكايت اتّفاق الفقها علاّمه اجماع العلما محقق در معتبر اتّفاق الفقها است در اين كه شخص اگر نتواند بالمباشره وضو بگيرد، مىتواند بالاستنابه وضو بگيرد. كه وضو تسبيبى مىشود. اين اجماع در ما نحن فيه بما اين كه معلوم خواهد شد كه اجماع مدركى است و اجماع، اجماع تعبّدى نيست، عمده تكلّم در آن مدركها است كه آيا اين مدركها تمام است يا تمام نيست. يكى از اين مدركها روايات خاصّه است. البتّه روايات خاصّه در خصوص وضو وارد نشده است كه اگر انسان قادر نيست وضو را بالمباشره اتيان كند، بالاستنابه اتيان مىكند. در وضو وارد نيست. بلكه اين روايات خاصّه در غسل الجنابه و در تيمم وارد شده است. تيممى كه بدل از غسل است. در آنها وارد شده است. در روايات اينها وارد شده است. كه انسان مىتواند غسل را بالاستنابه موجود كند در حالى كه خودش نمىتواند مباشرت كند. و مىتواند تيمم را بالتّسبيب موجود كند بالاستنابه. آن شخص نايب به انسان تيمم بدهد. آن وقتى كه خود انسان نمىتواند حركت بكند. خودش قادر نيست كه فعل را مباشرت كند. اين روايات وارد شده است. امّا رواياتى كه در غسل است، يك روايتى در غسل الجنابهاى كه هست وارد شده است يعنى آنى كه من حيث السّند تمام است آنى كه سندش ضعيف است روايت ديگر هم دارد. ولكن آنى كه من حيث السّند تمام است و من حيث الدّلاله هم تمام است، اين صحيحه سليمان ابن خالد است در باب 48 از ابواب الوضو، باب جواز...الغير الطّهارت مع الارض. محمد ابن الحسن عن المفيد شيخ در بعضى موارد تمام سند را نقل كرده است در جلد اول تهذيب. جلد اول فعلى. طبع فعلى كه فعلاً در يد است طبع جديد تمام سند را نقل مىكند. اين هم از آن موارد است. محمد ابن الحسن از استادش مفيد، مفيد هم از استادش صدوق عليه الرّحمه. صدوق از مشايخ مفيد بود. صدوق هم نقل مىكند از استاد خودش محمد ابن حسن وليد است. آن هم نقل مىكند از سعد ابن عبد الله كه محمد ابن حسن ابن وليد از اصحاب سعد ابن عبد الله بود. سعد ابن عبد الله يك...داشت كه استاد آنها بود يكى از آنها محمد ابن حسن وليد بود كه استاد صدوق است. آن سعد ابن عبد الله معاصر بود با كلينى قدس الله سره الشّريف. ولو يك خورده مقدّم بود بر كلينى. ولى نادر است كه كلينى در كافى روايتى را از سعد ابن عبد الله نقل كند. معاصر بودند. از مشايخ كلينى كه هست سعد ابن عبد الله معاصر با آنها هم بود. بدان جهت دارد عن سعد ابن عبد الله و احمد ابن ادريس. احمد ابن ادريس ابو على الاشعرى است كه استاد كلينى است. عن احمد ابن محمد سعد ابن عبد الله و احمد ابن ادريس نقل مىكنند عن احمد ابن محمد. احمد ابن محمد ابن عيسى است. آن هم نقل مىكند عن الحسين ابن سعيد. حسين ابن سعيد هم نقل مىكند عن نذر ابن سويد عن حشام ابن سالم اجلاّ جليلٌ عن جليل عن سليمان ابن خالد. اين يك سند صحيح است. اين حسين ابن سعيد و عن حمّاد ابن عيسى يعنى حسين ابن سعيد عن حمّاد ابن عيسى اين حسين ابن سعيد از مشايخش حمّاد ابن عيسى است. اين حمّاد ابن عيسى نقل مىكند از شعيب. اين شعيب...است. خواهر زاده اين ابى بصير است...از ابى بصير نقل مىكند شعيب ابن...عن شعيب عن ابى بصير يعنى...است. ابن اخت ابى بصير است. ابى بصير هم يحيى ابن القاسم الاسدى است. اين سند هم صحيح است. اين هم اشكالى ندارد. يك سند ديگر دارد و عن فضاله يعنى باز حسين ابن سعيد از مشايخش فضالة ابن ايّوب است. يعنى حسين ابن سعيد عن فضاله عن حسين ابن عثمان...كه از اجلاّ هست. فضاله هم كه جلالتش معلوم است. عن ابن مسكان عن عبد الله ابن سليمان. اين عبد الله ابن سليمان توثيق خاص ندارد. جميعاً عن ابى عبد الله (ع) فى حديثٍ انّه كان وجعاً شهيد الوجع. امام صادق سلام الله عليه وجعى داشت...الوجع. اصابت...جنابتٌ. در جايى جنابتى به او اصابت كرده بود. فهو فى مكانٍ باردٍ قال...غلامها را خواستم و قلت لهم احملونى مرا حمل بكنيد فاغسلونى...و وضعونى على خشباتٍ ثمّ صبّوا علىّ المال و غسّلونى مرا غسل دادند. اين مىبينيد بر اين كه خوب جنابت است ديگر...و هو فى مكانٍ بارد...و قلت لهم احملونى. اين روايتى كه هست اين روايت مباركه دلالت مىكند اين احملونى معلوم است كه امام (ع) اين جور بود كه وجعى داشت كه نمىتوانست حركت بكند. حمل كردند و اين فعل را موجود كردند. خوب اين در...غسل.
و يك رواياتى هست در آن شخصى كه محروق است. بدنش سوخته شده است، يا مجرور است و امثال ذالك. در آن جا دارد بر اين كه غسل ندهند كه جنب هست. غسل ندهند، تيمم بدهند به او. در بعضى روايات هم يكى را غسل دادند. امام مىفرمايد كشتند اين را. چرا تيمم ندادند به اين. و كذّب...روايات متعددهاى است كه انشاء الله در بحث تيمم عنوان خواهد شد. خوب آن تيمم بالمباشره اگر ممكن نشد بالتّسبيب. غسل ممكن نشد بالمباشره بالتّسبيب. ديگر احتمال فرق نيست. خصوصاً در آن روايات تيمم. چون كه در غسل مسح معتبر نيست. محتمل است چون كه غسل معتبر نيست مىشود كسى ديگر بشورد. و امّا در تيمم مسح هست همهاش. مسح را ديگرى موجود مىكند. بعد از اين كه روايات وارد شد كه...در صورت... در باب تيمم و در باب غسل مشروع است ديگر انسان اگر جزم و يقين قسم حضرت عبّاسى نتواند بخورد اطمينان بر اين است كه اين وضو فرقى با آنها ندارد. و منهنا صاحب وسائل قدس الله سرّه اين روايت را در باب وضو نقل كرده است. اگر احتمال اين معنا بود كه اين حكم مختص به غسل و تيمم بوده باشد، در ما نحن فيه هم اگر ذكر مىكرد در باب غسل جنابه ذكر مىكرد. در ما نحن فيه هم ذكر مىكرد مىگفت حكم ما آن وقتى كه وضو متعزّر بشود. جواز...فتوا هم مىدهد. اين معلوم مىشود دلالت واضح است. بدان جهت در ما نحن فيه ولو مقتضاى قاعده اوليه اين بود كه اين شخص متمكّن بر وضو نيست و تكليف وضويى ساقط است اگر مىتواند بر اين كه طهارت ديگر را كه عند عدم التّمكن...مىتواند بكند تيمم او را هم مىتواند خوب تيمم بكند. مقتضاى قاعده اين بود. او را هم نمىتواند تكليف صلاتى ساقط است. فاقد الطّهورين است. الاّ انّه به واسطه اين رواياتى كه هست اين روايات رفعيّت كرديم. گفتيم در صورتى كه انسان تمكّن به وضو...نبوده باشد تمكّن از وضو به استنابهاى بوده باشد اين واجد الماء فرض شده است در اين روايات در كلام ائمه (ع) نوبت به تيمم نمىرسد. تيمم بكند و نمازش را بخواند نماز باطل است. چون كه واجد الماء است. اين توسعه در وجدان الماء است. بدان جهت اين شخص اگر اين كار را نكند و تيمم بكند مقتضايش اين است كه اين باطل است عملش، صلاتش باطل است. اين واجد الماء است. اين يك دليل. به نظر ما اين دليل اول تمام است. قصورى ندارد و فطورى ندارد. ولو اين روايات خلاف قاعده است. قاعده اولى عبارت از اين است كه اين شخص متمكّن از وضو نيست. تيمم هم متمكّن نيست صلاة ساقط است. چون كه نمىتواند شرط صلاة را اتيان بكند و طهارت هم شرطيتش شرطيت مطلقه است. در حال اختيار و در حال اضطرار.
سؤال؟ در اين صورت طهارت شرطيت مطلقه دارد طهارت از حدث اگر وضو ممكن نشد تيمم هم ممكن نشد، شرط صلاة كه لا صلاة الاّ بطهورٍ شرطش موجود نيست، شرط ركنى است و تكليف ساقط است. در آن ساير موارد كه گفتيم ناظر به بدل مىشود مثل اين كه،
سؤال؟ جوابش اين است كه آن روايت در مستحاضه است. در زن مستحاضه است. در زن مستحاضه اين است كه در زن مستحاضه در آن وارد است روايت كه انّها لا تسقط عنه الصّلاة بحالٍ. يعنى مستحاضه قليله بشود، كثيره بشود، متوسطه بشود،
سؤال؟ عرض مىكنم بر اين كه و امّا در ساير موارد، سؤال؟ و امّا در ساير مواردى كه هست در ساير موارد روايت خاصّه است. در بعضىها آيه مباركه خودش دلالت مىكند على...آن كسى كه نمىتواند ايستاده بخواند. نشسته است...همين جور روايات هست. آن كسى كه قادر نيست و قرائت حمد و سوره را بلد نيست و وقت متمكّن نيست يصلّى و يقرأ بما يحسن. رواياتى دارد. روى آن روايات است كه صلاة مراتبى دارد. اين روايت هم مرتبهاى براى طهارت است كه اگر اين روايت نبود ما دليلى نداشتيم كه مكلّف است به صلاة. در صورتى كه متمكّن به تيمم هم نبوده باشد. بدان جهت اين روايت توسعه در وجدان الماء است. وقتى كه توسعه در وجدان الماء شد شخص واجد الماء مىشود و اگر در اينها تيمم بكند صلاتش را بخواند...صلاتش محكوم به بطلان مىشود. چون كه متمكن بود به وضو و طهارت مائيه و واجد الماء بود. چون كه شرط مباشرت افتاد. فاقد الماء نيست كه تيمم بكند. اين حرف دليل اول ما بود. بعضىها در ما نحن فيه تمسّك كردهاند به قاعده ميسور كه الميسور لا تثبت...ما لا يدرك كلّه لا يدرك كلّه كه همان دو تا روايت علوى است. كه قد ذكرنا فى مباحث الاصوليه طبعاً لغيرنا جماعت كثيرهاى گفتهاند اين روايات قابل اعتماد نيست. من حيث السّند ضعيف هستند و با آنها نمىشود قاعده در فقه تأسيس كرد. خصوصاً اين ما لا يدرك كلّه جارى است در عبادات و غير العبادات. در معاملات. كسى در معاملات ملتزم نشده است كه خوب نمىتوانى دو شاهد بياورى و زنت را طلاق بدهى عادل نمىخواهد. همين جور طلاق بده. اينها را كسى ملتزم نشده است. حتّى در غير الصّلاة هم صوم نمىتوانى روزه بگيرى تا غروب شمس و نصف روز را مىتوانى واجب است نصف روز را روزه بگيرى. اينها را كسى ملتزم نشده است. بدان جهت در ما نحن فيه آن قاعده تمام نيست. كبرى تمام نيست. تا منطبق بكند كسى به ما نحن فيه و بگويد وضو...ميسور وضو است عرفاً. آن كسى كه نمىتواند خودش مباشرت كند احملونى فغسلّونى نظرم اين است كه متوجّه باشيد. عرفاً ميسور صدق مىكند. آن جايى كه مسح به يدين اين مريض است در باب وضو، فقط غسلش به يد شخص آخر است در آن صورت انسان بخواهد اين نحو وضو بگيرد ميسور صدق مىكند. صغرى اشكال ندارد. اشكال در كبرى است كه قاعده ميسور كبرويتش تمام نيست. و اين موارد خاصّه است در عدم تمكّن من الرّكوع و السّجود الاختياريه قيام و غير ذالك و اين روايات خاصّه كه بود و احمّلونى تغسّلونى اينها است كه ما به اينها ملتزم شدهايم. والاّ آن قاعده تمام نيست. بعضىها كه مرحوم محقق همدانى از آنها است، ملتزم شدهاند.
اين جور فرمودهاند در ما نحن فيه التزام بر اين كه در عاجز لازم است بر اين كه در وضو نايب بگيرد اين على القاعده است. خلاف قاعده نيست. ما مىگفتيم خلاف قاعده است آخر. قاعده اوليه اين بود كه بايد تيمم بكند. تيمم هم نمىتواند تكليف صلاتى ساقط است. اين بود مىگفتيم. ولكن ايشان محقق همدانى قدس الله سرّه اين جور فرموده است كه اگر اين روايات نبود، و اين روايت تغسيل...نبود كه من حيث السند و دلالت ذكرنا تمام هستند باز همين را ما ملتزم مىشديم كه بايد وضو نيابتى گرفت. ايشان اين را ادّعا فرموده است. فرمودهاند ما كه گفتيم در وضو مباشرت شرط است، روايتى خطابى نداشتيم كه لا وضو الاّ بالمباشره. مثل لا صلاة الاّ بطهورٍ يك روايتى باشد، خطابى باشد كه لا وضو الاّ به مباشره. اين جور نبود. دليل بر اين كه ما گفتيم وضو در آن مباشرت معتبر است، چون كه ظاهر امر به وضو استناد است. وضو امر به شخص را شارع مىخواهد. وضويى كه مستند به شخص است چه جورى كه انسان روزه بگيرد مىشود صائم بالمباشره، اين جا هم چون كه شارع مىگويد اذا قمت من الصّلاة فاغسلوا وجوهكم يعنى غسل خود انسان را مىخواهد خداوند. فاغسلوا وجوهكم غسل خودتان را مىخواهيم. ظهور اين بود. بما انّه اين ظهور داشت كه امر مىشود به فعل كه آن فعل مباشرى است خوب اين را اين جور بيان مىكنيم و مىگوييم اين ظهور نسبت به آن اشخاصى است كه متمكّن به مباشرت هستند. ظهور در حكم آنها است.
و امّا كسى كه متمكّن به مباشرت فعل نيست ولكن بالاستنابه متمكّن به او است، به او اگر امر بكنى آن فعل را بياور، ظهور در مباشرت ندارد. نسبت به او بلكه ظهور در تسبيب دارد. مثلاً فرض كنيد ما سابقاً بنا را مثال مىزديم كه بنا فلانٌ مسجداً. اين بما انّه آن فلانٌ شخص تاجر است. ديوار و سقف گذاشتن را بلد نيست، ستون گذاشتن را بلد نيست. پول را بلد است كه اين ور و آن ور كند. چك را بنويسد. چون كه او عاجز است، آن جا هم كه مىگويند بنا فلانٌ مسجداً ظهور دارد در تصديق. و امّا اگر شخص بنّايى بشود كه خودش كارش بنا بالمباشرت است او بگويد بر اين كه...آن معنايش اين نيست كه كسى ديگر بنّايى كرده است. آن ظهورش اين است كه يعنى به دست خودم ساختم...معنايش همين است. ايشان مىفرمايد افعال نسبت به اشخاص ظهورش مختلف مىشود. اگر فرض كنيد كسى پيش شما آمد و شما در آن اتاقتان يك تشكى انداخته بوديد...پا شديد تا در اتاق رفتيد و او را تشييع كرديد اين احترام است فرموده است. ولكن آن كسى كه پيرمرد است از جايش نمىتواند تكان بخورد. از زير بغلش ربّما كسى مىگيرد بلندش مىكند، احترام اين، اين است كه آن كسى كه از آن جا وارد شد يا الله يك ورش را يك تكانى بدهد اين مىشود احترام. و حال اين كه امر بر اين كه تعظيم كنيد...يا عالم را همهاش يك امر است. نسبت به اشخاص مختلف مىشوند. نسبت به آن شخصى كه قادر است بر اين كه فعل را اتيان بكند...تعظيم او مىشود. ولكن آن كسى كه عاجز است آن نحو مىشود. اين جا هم خداوند متّعال كه مىفرمايد اذا قمت من الصّلاة فاغسلوا وجوهكم خطاب به عامّه است. به جميع مكلّفين است كه تمام شرايط ديگر را دارد غير از اين وضو و تيمم. به آنها مىگويد كه وقتى كه پا شديد صورتتان را بشوريد. خوب مىفهمد آن كسانى كه مىتواند صورتش را بشورد مثل آن بنّا است كه..خودت بشور. و آن كسى هم كه نمىتواند فان كنتم جنباً فاطّهروا مىفرمايد فحمّلونى يا...تغسّلونى. آن هم همين جور مىشود. چون كه متفاهم عرفى اين است خطاب نسبت به آن شخص عاجز، ظهورش ظهور تسبيبى است. پس بدان جهت اگر نبود الاّ آيه مباركه كافى در مقام بود. روايات نبود خود آيه مباركه بنفسها كافى بود كه آنهايى كه نمىتوانند وضو را بالمباشره اسناد بكنند، آنها بالتّسبيب موجود بكنند. بدان جهت كسى كه بنّا است بگويد...يعنى بالتّسبيب. يك كلام، كلام واحد است. ولكن حال شخص ظهور را عوض مىكند و اين جور فرمودهاند كه يكى اسناد مجازى مىشود آن جايى كه بنّا خودش بنا نكرده باشد. خودش كارش بنّايى است. او به كسى ديگر داشته باشد بگويد...مجاز مىشود. اينها را مىگويم كه يواش يواش خرابى مطلب معلوم بشود. و امّا كسى كه خودش بنّا نيست بگويد...دارى نه اسنادش حقيقى مىشود ولو بالتّسبيب شده است. اين فرمايشى است كه فرمودهاند. خوب عرض مىكنيم در ما نحن فيه دو قسم از افعال هستند.
يك افعالى هستند كه عرفاً لا يستند الاّ الى الفاعل مثل اكل. معنا ندارد كه شما بخوريد به من بگويند اكل. اكل خارجى نه اكل مال. در اكل مال اعتبارى است. اكل خارجى كه...طعام است كسى بخورد به آن ديگرى بگويند اكل. اين معنا ندارد. يكى بخورد آن ديگرى بگويند شرب. اين نمىشود. يكى روزه بگيرد به اين شخص بگويند صام. اين نمىشود. عرض مىكنم بر اين كه صائم بر آن كسى مىگويند كه صائم و صلّى بالمباشره فعل را موجود بكند. در اين جور موارد يادتان بوده باشد در اين جور موارد اگر فقيه در يك موردى ملتزم به جواز التّسبيب شد كه لازم نيست خودش اتيان بكند اين بايد تعبّد بشود. دليل خاص داشته باشد. مثل در باب صلاة كه مىگوييم كه انسان مىتواند براى شخصى كه نماز از او فوت شده است نايب بگيرد بعد از مردنش. يا در باب حج مىگوييم شخصى پير شد ديگر خودش نمىتواند. تأخير انداخت. الان پيرو عاجز شده است. نمىتواند، نايب بگيرد. حج را...موجود كند. يا فرض كنيد كسى روزه قضا بر گردنش هست، ديگرى بعد از او قضا مىكند. مثلاً اين موارد نيابت است...يا ميّت. اينها به دليل خاص است. و الاّ على القاعده اينها هيچ كدام درست نبود. چرا؟ چون كه او نماز بخواند به ميّت نماز حساب بشود يا او روزه بگيرد به آن شخص روزه حساب بشود، او حج كند به آن يكى حج حساب بشود...آن كسى كه حج اتيان كرده است. مثل صائم است. صائم آن كسى است كه خودش روزه گرفته است. يك نيابت در اين افعال است كه لا يستند الاّ الى المباشر. يك افعالى هست كه آنها عرفاً به مباشر و به مسبب نسبت داده مىشود. گفتيم كسى بگويد بر اين كه فلانٌ بنا دارند يا در آن حديث مبارك هست...له فى الجنّه اين را بگويد كسى فرض بفرماييد، فرض كنيد دو نفر بناى مسجد كردهاند. يكى بنّا بود. يكى تاجر بود. هر دو هم پول دادند. خودشان كار نكردند. من بنا هر دو تا را مىگيرد. اين افعال اين جور نيست كه فرق ما بين عاجز و قادر داشته باشد. در اين افعال فرقى نيست. بدان جهت اگر بگويد من بنا مسجداً بنا الله له...فى الجنّه هر دو تا را مىگيرد. ولو يكى بنّا است، يكى تاجر، ولكن هر دو پول دادهاند و اجير گرفتهاند كار كرده است. هر دو تا را مىگيرد و منهنا اين حضرات در باب حج نمىگويند در افعال منا هر كسى كه در منا در يوم العيد مىتواند سرش را خودش بتراشد، بتراشد. آن جا هم چون كه مىتواند چون كه...از افعال مثل بنا است...دار است كما بيّنا. كسى گفته است كه هر كسى كه در منا بتواند سر خودش را بتراشد بايد خودش بتراشد.
سؤال؟ ظهور ادعا مىشود. آن هم همين جور است...مگر كسى تا حال گفته است كه كسى كه در منا مىتواند خودش بالمباشره ذبح كند خودش قصّاب است يا...كذا است، او بايد خودش ذبح كند. رفيق مؤمن كه او هم خودش شيعه است و تمام شرايط موجود است او را نمىتواند بالاستنابه ذبح كند...اين سرّ اين است كه اين افعال در ذاتشان جورى است كه اسناد داده مىشود هم به آن كسى كه فاعل است و هم به آن كسى كه بالتّسبيب او را موجود كرده است. اين كه بنّا بگويد...دارى يا حاجى بگويد...دارى سرّش اين است. حاجى بگويد كه تاجر است...دارى او قرينه دارد كه خودش بالمباشره بنا نكرده است. و امّا اگر بنّا بگويد بنيت دارى چون كه بنا دو جور مستند مىشود. هيچ كدام ظهور نمىشود. مگر از خارج معلوم بشود كه اين بنّاى...اين خودش كار كرده است شبها...والاّ اگر بنّايى است كه...پول خرج مىكند و اينها خودش هم بنّايى مىكند و مىگويد...دارى اين ظهور ندارد كه خودم بالمباشره. اين شما و اين هم اهل عرف.
بدان جهت در ما نحن فيه وقتى كه اين جور شد اگر ظهور آن كسى كه خطاب به او يا اذا قمت من الصّلاة فاغسلوا وجوهكم وقتى كه به نماز پا شديد و غسل وجه را بكنيد، اين خطاب به قادرين است.
|