جلسه 858

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:858
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1372
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب العروه قدس الله سره مى‏فرمايد اينى كه گفته شد فى ما قبل طلاق در حال حيض باطل است كالظهار و گفته شد زن حائض را حرام است وطى كردن فى محيضها و گفته شد اگر حائض را وطى كند فى حيضها كفاره دارد، اينها احكام ذات الدم است. يعنى مرئه‏اى كه دم حيض داشته باشد. و اما در جايى كه دم الحيض تمام شد، يعنى طهر شروع شد. ممكن است بر اينكه زن دم حيض نداشته باشد. ولكن هنوز حيضش منقضى نشده است. مثل زنى كه سه روز خون ديد. دو روز پاك شد، دوباره سه روز ديگر خون ديد. اين هشت روز همه‏اش ايام الحيض است. اين كه مى‏گوييم زن وطيش در حال حيضش جايز نيست، مراد اين است كه زن حال طهر نداشته باشد. اينكه در طلاق گفتيم كه زن بايد در حال طهرى بشود كه آن طهر غير مدخول بها است در آن طهر، مراد از آن طهر نه غسل كردن زن است. زن وقتى كه حيضش تمام شد، طهرش شروع مى‏شود كه اقل الطهر عشرة ايام است. آن عشرة ايام از حين انقطاع الدم حساب مى‏شود. طهر او است. اينكه سابقا گفتيم زن را نمى‏شود در ايام حيض وطى بكند يعنى آن زن كه ايام طهرش شروع نشده است. هنوز در ايام طهرش است. ولو دم نداشته باشد مثل آن فطره‏اى كه بين الدمين حاصل مى‏شود كه كمتر از عشرة ايام است.
در اين حال وطيش جايز نيست. در اين حال طلاقش صحيح نيست. در اين وطيش كفاره دارد و اما ساير الاحكامى كه گفته شد بر حائض حرام است استيعاض عن المسجدين. مكث فى المساجد، قرائت عظائم حرام است. اينها را كه گفتيم اين مال مرئه‏اى است كه هنوز غسل نكرده است، ولو طهرش شروع شده باشد. تا مادامى كه غسل نكرده است، اين محرمات در حقش هست كه نمى‏تواند سوره عظائم را بخواند. و نمى‏تواند اجتياز از مسجدين بكند نمى‏تواند مكث فى المساجد بكند و به عبارت واضحه حيض در كلما فقها اطلاق به دو معنا مى‏شود. الاول حيض در مقابل طهر. طهر يعنى نقاع من الدم. كه دم حيض منقطع شده است. اين يك معنايش است كه حائض يعنى آنى كه ذاة الدم است. يعنى طهرش شروع نشده است. ولو فعلا دم نداشته باشد، چونكه اين فطره بين الدمين است ولكن حائض بلا اشكال قد تقدم كه حائض است. حائض يعنى آن زنى كه هنوز طهرش شروع نشده است. ايام دمش منقضى نشده است. اين يك معنا است.
معناى دوم حائض آنى است كه حدث الحيض دارد. يعنى خونش قطع شده است، ايام الحيض منقضى شده است. ايام نقاع طهر شروع شده است. ولكن تا مادامى كه غسل حيض نكرده است، حدث الحيض دارد. ايشان مى‏فرمايد بطلان الطلاق و الظهار، حرمت الوطى و وجوب الكفاره اينها موضوعشان حائض به معن الحيض الاول است. كه يعنى ايامش دمش منقضى نشده است، طهرش شروع نشده است. و اما ساير الاحكام كه تَرى فى دخول المسجد آن احكام مال آنى است كه حدث الحيض دارد. ولو دمش منقطع شده باشد. چونكه دمش منقطع بشود قبل الغسل حدث الحيض باقى است، نمى‏تواند از مسجدين مرور كند. نمى‏تواند در مساجد مكث كند. نمى‏تواند قرائت عظائم را بخواند و هكذا و هكذا. چرا اينجور است؟ اين نكته را در ذهن داشته باشيد، حيث ما يطلق ان المرئه حائض منصرفش‏
معناى اول است. يعنى ايام دمش تمام نشده است. در ايام دم است. طهرش هنوز شروع نشده است. حائض معناى انصرافى‏اش اين است كه مبدائش كه همان دم الحيض است كه طهر شروع نشده است آن دم الحيض را دارد. اين معناى ظاهرى‏اش است. بدان جهت اگر در يك جايى حائض را به معناى ثانى خواستيم حمل كنيم كه با حدث الحيض ولو دم تمام شده است ولكن غسل نكرده است، نمى‏تواند مكث در مساجد كند، اين احتياج به قرينه دارد. چونكه حائض ظهور اولى‏اش و منصرفش همان ذالت الدم است كه طهرش شروع نشده است. اما از اينجا معلوم شد اينكه حرمت وطى حائض... نساء المحيض وطى حائض حرام است، ما لصاحب المرئة منها، امام فرمود غير قبلها يا غير فرجها. ظهور آن روايات در همان معناى اول است كه زن ذات الدم بوده باشد. يعنى طهرش شروع نشده باشد و هكذا آنيكه وارد شده بود كه طلاق الحائض، طلاق مشروط است به طهر، طهر در مقابل حيض بود. طهرى كه غير مواقعه بوده باشد. بدان جهت در ما نحن فيه هنوز زن ايام دمش تمام نشده است طهر ندارد. طلاق باطل مى‏شود. وجوب الكفاره هم كه مال حرمت الوطى است وقتيكه حرمت الوطى در ايام دم مختص به او شد، خوب كفاره هم مختص به او مى‏شود. من عطى حائضا، خودش هم منصرف است به آن كسى كه به آنى كه زنى كه ذات الدم بشود.
علاوه بر اين حرف كه خود حائض منصرف به اينها است، علاوه بر اين خواهد آمد رواياتى كه دلالت مى‏كند زن را بعد از اينكه نقاع حاصل شد ولو غسل نكرده است جايز است وطى كند شوهرش. اين وطى جايز است. علاوه بر اينكه على القاعده منصرف حائض به همان معناى اول است، به خود اختصاص رواياتى داريم كه نص است بعد از اينكه انقضاء دم تمام شد غسل نكرده شوهرش مى‏تواند وطى كند.
سؤال؟ حائض آن زنى است كه دو تا معنا داشت. گفتيم يك زنى است كه دم حيض دارد. يك معناى ديگرى هم دارد. معناى ديگر اين است كه حائض يعنى حدث الحيض دارد. دمش تمام شده است، طهر شروع شده است، ولكن حدث الحيض را دارد. غسل نكرده است. اين هم معناى دومى‏اش است كه اين معناى دومى احتياج به قرينه دارد.
صاحب العروه مى‏فرمايد حرمت مكث فى المساجد، حرمت قرائت عظائم و هكذا اجتياز عن المسجدين موضوعشان حدث الحيض است. زن ولو دمش منقضى بشود، ولكن چونكه غسل نكرده است حرمت دارد. گفتيم اين احتياج به قرينه دارد. مثل ذهن ايشان كه اصلا مى‏گفت در ذهنشان اين بود كه حائض اطلاق نمى‏شود. حائض اطلاق مى‏شود منصرفش معناى اول است. منصرف به معناى اول است. حائض اطلاق مى‏شود. بدان جهت در ما نحن فيه احتياج به قرينه داريم. قرينه داريم؟ بعله، قرينه حسابى داريم. آن قرينه چيست؟ در روايات مباركات امام عليه السلام در اجتياز عن المسجدين در مكث فى المساجد در قرائت عظائم امام عليه السلام حائض را با جنب جمع كرده است كه رواياتش را سابقا خوانديم، الان هم تذكر مى‏دهيم. مى‏دانيد كه جنابت جنب آنى است كه حدث جنابت را دارد. چونكه جنابت آنى است، اگر دخول است كه تمام شده است، انزالش هم تمام شده است. آن جنابت كه عبارت از موجب است، آن موجب بقاء ندارد. اينكه امام عليه السلام مى‏فرمايد الجنب، يعنى آنى كه حدث جنب را دارد. چونكه حائض را مقترن كرده است به جنب كه در جنب حكم حدث است. و حائض را مقترن با او كرده است اين قرينه است كه اين احكام مال حدث است. حدث الحيض است. بدان جهت تا مادامى كه غسل نكرده است، حدث الحيض را دارد و اين احكام باقى مى‏ماند. مثلا در اين روايتى كه هست، در صحيحه زراره جلد اول در صحيحه زراره باب پانزده، از ابواب جنابت. آنجا اينجور بود، امام عليه السلام در روايت دهمى كه صدوق در علل عن ابيه عن سعد ابن عبد الله عن يعقوب ابن يزيد كاتب عن حماد ابن عيسى عن حريض، عن زراره عن محمد ابن مسلم عن ابى جعفر عليه السلام قالا قلنا له الحائض و الجنب يدخلان المسجدان ام لا؟ قال الحائض و الجنب لا يدخلان المسجد الاّ مجتهازين ان الله تبارك و تعالى يقول و لا جنبا. اگر يادتان بوده باشد از اين صحيحه استفاده كرديم كه امام عليه السلام فرقى ما بين حدث الحيض و حدث الجنابت نمى‏بيند. اينها در احكام شريك هستند. بدان جهت به آيه جنب بر حائض هم استدلال مى‏كند. آخر آيه جنب چه ربطى به استدلال دارد؟ حكم مال حدث است. مى‏فرمايد الحائض و الجنب لا يدخلان المسجد الاّ مجتهازين ان الله تبارك و تعالى و يقول و لا جنبا الاّ... صقيل كه يعنى اجتياز بوده باشد.
و هكذا امام عليه السلام در روايات ديگر اينجور فرمود در صحيحه عبد الله ابن سنان در باب هفده كه جنب حرام بود در حال جنابت چيزى را در مسجد بگذارد. يعنى در حال الحدث. آنجا در روايت اولى بود، در باب هفده. محمد ابن يعقوب، عن ابى داود عن الحسين ابن سعيد. اين ابى داود آن سليمان است از اجلا است. اين محمد ابن يعقوب از اين بلا واسطه نقل مى‏كند كلامى هست كه اينجا واسطه حذف شده است و واسطه هم يك وقتى اگر فرصت شد بايد مفصل نقل كنم. چونكه نقل مى‏كند عن ابى داود عن الحسين ابن سعيد. محمد ابن يعقوب نمى‏تواند به يك واسطه از حسين ابن سعيد نقل كند. به دو واسطه اقلش نقل مى‏كند. اين واسطه ما بين ابى داود و محمد ابن يعقوب محجوف است. منحصر به اين روايت هم نيست. در كافى رواياتى دارد كه اين همان مسترق است كه شاعر بوده است و شخص جليلى است. اين او است. بعله، كلينى از او نقل مى‏كند بواسطه نقل مى‏كند. واسطه‏اش هم محمد ابن يحيى است. يا شخص ديگر يا احمد ابن محمد عاصمى است. واسطه دارد. واسطه‏اش الان تعيينا در ذهنم نيست. بدان جهت در ما نحن فيه اين ضررى به صحت اين روايت نمى‏زند. عن محمد ابن داود عن الحسين ابن سعيد عن فضالة ابن ايوب عن عبد الله ابن سنان قال سألت ابا عبد الله عليه السلام ان الجنب و الحائض يتناولان من المسجد المطى يكول فيه؟ قال نعم، ولكن لا يذعان فى المسجد شيئا. در آن روايت دومى كه صحيحه محمد ابن مسلم است الحائض و الجنب لا يدخلان مسجد الاّ مجتهازين الى ان قال و يأخذان من المسجد و لا يضعان فيه شيئا. قال له زراره يأخذان من و لا يضعان فيه، قال لانهما يقدران على اخذهما فيه الاّ من. باز در قرائت هست كه، الحائض و الجنب هل يقرآن من القرآن شيئا؟ قال نعم ماشاء الاّ سجده و غير ذالك. اين روايات كثيره خصوصا به ملاحظه استدلال امام عليه السلام به آيه مباركه بر حكم حائض ظاهر اينها اين است كه اين احكام مال حدث الحيض است. كه حدث الجناب. و بما انه اينها مال حدث الحيض است قرينه مى‏شود، رفعيت مى‏كنيم از آن چيزى كه سابقا ذكر كرديم و او اين است كه حائض منصرف است به ذات الدم. آن مرئه‏اى كه طهرش، ايام دمش منتهى نشده است بواسطه اين روايات. به قرينه اينها رفعيت مى‏كنيم. اينكه مراد از حائض ذات الدم باشد ولو محدث است، آن داخل بشود به مسجد الحرام اين متفاها نيست از اين روايات. بدان جهت متفاها از اين روايات اين است كه حكم مال حدث الحيض است كه حدث الجنابه بدان جهت اين احكام ثابت مى‏شود.
بعد صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف شروع مى‏كند آن مسئله مهمه‏اى را كه مى‏دانيد چه اهميتى دارد. او را به اين عنوان شروع مى‏كند كه، سؤال؟ حدث الحيض به اين معنا است كه داخل شدن به مسجدش حرام است. عرض مى‏كنم موضوع در حرمت الدخول حدث الحيض است. آن وقتى كه دم داشت، حدث الحيض داشت، چونكه حدث الحيض داشت نمى‏توانست داخل بشود. بدان جهت دم اگر منقضى شد ايام طهرش رسيد چونكه حدث الحيض قبل الغسل باقى است نمى‏تواند داخل بشود. و اما نسبت به، سؤال؟ حدث حيض داشت. مرد در وقتى كه منى‏اش را مى‏ريزد جنب است. اين هم كه دم را مى‏ريخت حدث حيض داشت. بدان جهت نمى‏تواند داخل بشود. الان كه آن منى را ريخت تمام شد اما حدث جنابتش باقى است نمى‏تواند داخل شود. اين هم دمش تمام شد، نمى‏تواند داخل بشود چونكه غسل نكرده است، حدث حيضش باقى است. اين ديگر مشكله‏اى ندارد.
عرض مى‏كنم بر اينكه در ما نحن فيه ايشان مسئله مهمه را شروع مى‏كند، آن مسئله مهمه اين است كه غير از غسل الجناب ساير الاغسال احتياج به وضو دارد يا احتياج به وضو ندارد؟ اين مسئله را شروع مى‏كنيم انشاء الله و منقح مى‏كنيم. ايشان به اين عنوان شروع مى‏كند كه از چيزهايى كه بر زن حائض واجب مى‏شود عبارت از غسل است. وقتى كه ايام نقاحض حاصل شد واجب مى‏شود غسل كردنش، غسل حيض واجب مى‏شود براى با آن واجباتى كه مشروط به طهارت هستند و آن واجبات واجب هستند. نسبت به آنها واجب مى‏شود. مثل نماز يوميه، نسبت به آنها بايد غسل كند. غسلش واجب مى‏شود. و اگر نه، عملى باشد كه طهارت در آنها مستحب بشود. مثل فرض كنيد قرآن خواندن. حيضش كه تمام شد مى‏خواهد قرآن بخواند، غير سور عظائم. ساير قرآن را بخواند بايد غسل بكند مستحب است. با طهارت بخواند. اما نماز مستحبى مى‏خواهد بخواند، وجوب ندارد غسل كردن است، ولكن اين شرط است. اگر بخواهد نمازش صحيح بشود بايد غسل بكند. غسل يا واجب مى‏شود، يا مستحب مى‏شود يا فقط شرطيت دارد. اگر اعمال مشروطه بالطهاره واجب است غسلش واجب مى‏شود. اگراعمال مستحب است كه با طهارت موجود بشود، طهارت شرط جواز نيست، مثل قرائت قرآن در غير عظائم. مستحب مى‏شود غسل كردن و اما افعالى است كه آنها نه مستحب هستند نه واجب ولكن شرط آنها طهارت است. مثل مسّ كتابت قرآن. بخواهد حائض مسّ كتابت قرآن بكند بايد غسل كند. فقط شرط است. اين را مى‏دانيد كه واجب شدن در آن اولى، مستحب شدن در دومى اين منوط بر اين است كه مقدمه واجب، واجب بشود. و الاّ اگر مقدمه واجب، واجب نشود وجوبى ندارد. فقط شرطيت دارد. ولكن اين معنا فراموش نشود چه جورى كه در محدث بالاصغر اينجور ذكر كرديم كه محدث بالاصغر وضو مستحب نفسى است بر او، چونكه وضو طهارت است. ان لله يحب المتطهرين در غسل حيض و جنابت هم ملتزم شديم. جنب غسل كردنش، ولو نمازى واجب نيست. چونكه مقدمه واجب را واجب نمى‏دانستيم. ولكن غسل كردنش مستحب است جنب، قبل وقت الصلاة بعد وقت الصلاة. استحباب نفسى دارد. غسل حيض هم همين جور است. چرا؟ چونكه غسل حيض طهارت است وقتى كه طهارت شد، مقتضاى آيه مباركه ان الله يحب المتطهرين استحباب اين غسل است. اين حرف ما است.
بعضى‏ها به استحباب نفسى غسل به وجه آخرى استدلال كرده‏اند. و آن وجه آخر اين است، اين جور استدلال كرده‏اند بر اينكه بلا اشكال در صحت غسل حيض مثل صحت غسل جنابت قصد قربت معتبر است. در تيمم وضو و غسل اينها قصد قربت معتبر است، عبادات است و فرموده‏اند بما اينكه امرغيرى فعل را عبادت نمى‏كند متعلقش را عبادت نمى‏كند چونكه امر غيرى كما بيّن فى الاصول اگر باشد توسلى است غرض اتيان ذات المقدمه است پس اينكه شارع در اينها قصد قربت معتبر كرده است صلاة را بخواهيم بايد با غسل قصد قربت بخوانيم اين كاشف مى‏شود كه امر نفسى به اينها متعلق است. امر نفسى عبادى به اينها متعلق است و بدين جهت اينها استحباب نفسى پيدا مى‏كنند. يعنى ايشان استحباب نفسى را به طريق اين استفاده فرموده است. فرموده است رضوان الله عليه، چونكه قصد قربت معتبر است قصد قربت كاشف مى‏شود از مطلوبيت ذاتيه كه متعلق به اين است، منتهى مطلوبيت ذاتيه بايد استحبابى باشد. مطلوبيت ذاتيه‏اى كه همان استحباب نفسى است به نحو العبادت. اين كلام در نظر قاصر ما درست نيست. تفسيرش را در بحث اصول ذكر كرديم. عرض كرديم در طهارات الثلاث ممكن است شارع اينها را به نحو العباده قيد بر صلاة و غير الصلاة قرار بدهد بدون اينكه اينها امر نفسى داشته باشند خودشان ولو استحبابى. و شاهدش را ذكر كرديم كه شايد فتوى المشهور است. با وجود اينكه مشهور ملتزم هستند بعضى از اين طهارات، مثل تيمم استحباب نفسى ندارد و بعضى‏ها در استحباب نفسى كل طهارات اشكال كرده‏اند مع ذالك مى‏گويند در اتيان اينها قصد قربت معتبر است. پس معلوم مى‏شود كه اين اعتبار قصد قربت معلوم مى‏شود تأييد مى‏آورد. حرف اينها دليل ما نيست. تأييد مى‏آوريم كه ما تنها نيستيم. ممكن است در طهارات قصد قربت معتبر باشد، بدون اينكه به اينها امر نفسى متعلق شده باشد و ذالك.
براى اينكه در باب مقدمه اينجور ذكر كرده‏ايم كه اتيان به مقدمه، غير از ما هم ديگران هم، همه ذكر كرده‏اند خود اتيان به مقدمه به قصد اينكه انسان آن واجب نفسى را اتيان كند فى ما بعد، خود اين تقرب است. خود اتيان كه انسان فرض كنيد خود انسان كه خارج مى‏شود به سفر تا حج را در موسم اتيان كند خود اين مشى‏ء، مشى‏ء تقربى است. تقصد توسل الى ذى المقدمه عند اتيان المقدمه، مقدمه را قربى مى‏كند. اين مقدمه كه قربى شد بما انّه شروع الانتصال يا اينكه خودش قربى مى‏شود اين بماند. اينجا دخيل نيست. اين را همه قبول دارند كانّ اتيان به مقدمه به قصد توسل الى ذى المقدمه اين مقدمه را قربى مى‏كند. خوب اگر شارع ديد كه مقدمه كه خودش ملاك نفسى ندارد. در ملاك ذى المقدمه دخيل است مثل وضو است، ستر عورتين و امثال ذالك تطهير الثوب، خودشان كه مصلحت ملزمه ندارند. در مصلحت صلاتى مدخليت دارند. مقدمه هستند. شارع اگر در حكمتش اينجور پيدا كرد كه آن وضوئى كه، يعنى غسل و اليدينى كه و مسح الرأس و الرجلينى كه لتوسل الى الصلاة اتيان مى‏شود اين دخيل است در ملاك صلاتى. ملاك را صلاة را ملاك دار مى‏كند. وقتى كه اينجور كرد، صلاة را امر مى‏كند به صلاتى كه مقيد است به وضو قربى. و اين تمام مى‏شود. چونكه وضوء قربى امر نمى‏خواهد. همين كه انسان وضو را مى‏گيرد به جهت اينكه من صلاة اتيان بكنم اين وضو قربى است. اين قياس به واجب نفسى نمى‏شود. در واجب نفسى يا در مستحب نفسى چونكه امرش نفسى است بايد امر داشته باشد، امر نفسى. چونكه ملاكش نفسى است، امر نفسى بايد داشته باشد. ولكن مقدمه ملاك نفسى ندارد. در ملاك ذى المقدمه دخيل است كه ذى المقدمه را ذى المصلحه مى‏كند. وقتى كه شارع به آن علم لا يزالش اين را مى‏داند كه اين صلاة عبادت است، و اگر كسى غسل الوجه و اليدين و مسح الرأس و الرجلين را به نحو قربى اتيان كرد اين عبادت مطلوبه من مى‏شود. خوب امر مى‏كند به صلاة را به وضوئى كه در او قصد توسل است. اين مسئله كه قصد قربت را در مطعلق امر نمى‏شود اخذ كرد، اين مال امر نفسى است. در ما نحن فيه مقدمه ولو گفتيم اصلا وجوب غيرى ندارد. اصلا امر ندارد. نه نفسى، نه غيرى. شارع مى‏تواند قصد قربت را اخذ كند. بدان جهت شارع وقتى كه گفت غسلى را، اگر شارع مى‏گفت من صلاتى را ميخواهم كه موقع تطهير ثوب و بدنت قصد قربت داشته باشى. اين تطهير ثوب و بدن استحباب نفسى پيدا مى‏كرد. ولكن نه، مقدمه مى‏شد. انسان بخواهد نماز بخواند ثوب و بدنش را بايد به قصد قربت بشود.
بدان جهت در ما نحن فيه تسالم بر اينكه قصد قربت معتبر است در عبادات از اين كشف نمى‏شود كه استحباب نفسى دارد. بلكه استحباب نفسى اينها بواسطه آيه مباركه است كه ان الله يحب المتطهرين. غسل تطهر است. غسل تطهر است كما اينكه خواهيم گفت در آيه مباركه و ان كنتم جنبا فطهروا. سابقا هم گفتيم. ان الله يحب المتطهرين، تطهر منطبق به خود غسل است فعل است. و اذا فعل ذالك فقد فعل احد الطهورين. طهور و طهارت و تطهر خود اينها هستند. خود وضو و غسل و تيمم هستند استحبابش نفسى مى‏شود. اين را گذشتيم. برسيم به آن مسئله‏اى كه گفتيم او محل بحث است در ما نحن فيه. ايشان مى‏فرمايد غسل حيض هم مثل غسل جنابت است كيفيتش. چه جور غسل جنابت دو جور بود، ارتماسى بود، ترتيبى بود. غسل حيض هم همين جور است، ارتماسى است، ترتيبى است. يمين و يسار ترتيب كسى معتبر دانست در جنابت، در غسل حيض هم معتبر است. كسى آنجا معتبر ندانست در حيض هم معتبر نيست. چرا؟ چونكه غسل الحيض امام عليه السلام فرمود غسل الحيض و غسل الجنابت يك شى‏ء واحد هستند. آنجا داشت در جلد دوم در باب بيست و سه از ابواب الحيض، ان غسل الحيض كاغسل الجناب و انهما يتداخلان. آنجا روايت اولى محمد ابن الحسن باسناده عن على ابن حسن فضال، سندش گفتيم معتبر است. عن محمد ابن عبد الله زراره و عن محمد ابن ابى عمير. عن حماد ابن عثمان عن عبيد الله على الحلبى، عن ابى عبد الله. قال غسل الجنابت و الحيض واحد. اينها يكى هستند. هر چه آن در غسل جنابت گفتيم در غسل حيض هم مى‏آيد.
در اين سند محمد ابن ابى عمير است عن حماد ابن عثمان. بدان جهت اين روايت من حيث السند صحيحه است. چونكه شيخ قدس الله نفسه الشريف به جميع روايات و كتب ابن ابى عمير محمد ابن ابى عمير سند ديگرى دارد كه آن سند ديگر صحيح است اين از آن موارد تبديل السند است، روايت من حيث السند صحيحه مى‏شود. اين هذا كله بنا بر مسلكى كه سابقا در باب غسل جنابت گذشت كه ما ملتزم بشويم چه جور صلاة الظهر و صلاة العصر شكلا يك جور هستند، چهار ركعت هستند. يك جور اتيان مى‏شوند، ولكن دو حقيقت هستند، عنوان قصدى هستند به قصد صلاة ظهر، ظهر مى‏شوند به قصد صلاة العصر، عصر مى‏شود. بدان جهت كسى اگر به قصد صلاة العصر قبل العصر شروع به صلاة العصر كرد صلاتش باطل است. چرا؟ چونكه صلاة العصر شرطش اين است كه بعد از ظهر واقع بشود. نمى‏شود گفت صلاة ظهر بشود. نمى‏شود. چونكه ظهر و عصر عنوان قصدى است. دو تا حقيقت هستند. جماعتى و لعل المشهور ملتزم شده‏اند كما اينكه در باب غسل جنابت گفتيم اين اغسال تبايع مختلفه هستند. غسل جنابت، غسل حيض، غسل مسّ ميت، غسل جمعه اينها تبايع هستند. شكلا يكى هستند ولكن به قصد دو تا مى‏شود. دو نوع مى‏شود. اين مسلك مشهور بود. اگر كسى اين مسلك را ملتزم شد اين روايت احتياج دارد به او. ان غسل الجمعة و الحيض واحد يعنى يك جور است. فقط در نيست قصدشان است. كيفيتشان در خارج يك جور است منتهى با قصد مى‏شود اختلافشان و اما بناء على ما سلكنا كه گفتيم چه جورى كه انسان بعد از بول وضو بگيرد، بعد النوم وضو بگيرد، دو تا وضو دو تا حقيقت نيست. يك حقيقت دارد. اينها اختلاف در موجباتشان است. ما ملتزم شديم و از ادله استظهار كرده‏ايم كه تفسيرش در اغسال مسنونه انشاء الله خواهد آمد. غسل هم يك حقيقت دارد. غسل مثل وضو است، يك حقيقت دارد. چونكه يك حقيقت دارد موجباتش مختلف است. مس ميت كردى، غسل واجب است. زن حيض شد طهرش آمد همان غسل واجب است. جنب شد، همان غسل واجب است. غسل يك حقيقت دارد. بناء بر اين ذكرنا اصلا انسان وقتى كه موجبات موجود شده است قصد كند كه من غسل مى‏كنم كافى است، لازم نيست غسل جنابت، غسل حيض قصد كند. چه جور كه لازم نيست بگويد كه مستراح رفته‏ام وضو مى‏گيرم. قصد او را كه لازم نيست بكند. اگر گفتيم اين اختلاف در ناحيه موجبات است بعله در آن صورت احتياج به قصد ندارد. چونكه وحدت، وحدت حقيقى است. يك حقيقت است تمام الاغسال اختلاف در موجباتش است.
سؤال؟ نخواهد داشت، ما هم همين جور گفتيم.
روى اين حسابى كه هست انسان ولو يك غسلى بكند به خيال اينكه جمعه است غسل جمعه مى‏كند به خيال اينكه جنب نيست. بعد معلوم شد كه جنب هم بوده است، جنابتش هم رفته است. چونكه همان يك حقيقت را اتيان كرده است. عرض مى‏كنم اين را استفاده از ادله كرديم سابقا بحث مفصل كرديم در اغسال مسنونه هم اعاده مى‏كنيم. انما الكلام در ما نحن فيه اين است كه صاحب العروه مى‏گويد كه غسل الحيض مثل غسل جنابت است يك فرق دارد. آن فرقش اين است كه غسل جنابت وضو ندارد نه قبلش، نه بعدش. ولكن در غسل الحيض زن باشد قبل، يا بعد يا در اثناء وقتيكه غسل را ترتيبى مى‏كند. سرش را شسته است، قبل از اينكه بدنش را بشويد، شروع مى‏كند سرش را خشك مى‏كند وضو مى‏گيرد. وضو را بگيردم يادم نرود بقيه غسل را بعدا اتيان مى‏كنم. عيبى ندارد. اين كه مى‏گويد ترتيبى است، چونكه ارتماس بشود اثناء متصور نيست. يا قبل يا بعد يا در اثناء در جايى كه ترتيبى باشد بايد غسل كند. مى‏گويد و الافضل ان يكون الوضو فى تمام الاغسال قبل الغسل. افضل اين است كه اين وضو كه در ساير اغسال لازم است در غسل جنابت لازم نيست، در مسلك ايشان اين است كه در ساير اغسال وضو لازم است. افضل اين است كه آن وضوء لازم را قبل از غسل اتيان بكند. كلام انشاء الله واقع مى‏شود در اين مسئله مهمه به حول و قوه الهى انشاء الله.