جلسه 859

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:859
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1372
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف اينجور فرمود، فرمود غسل الحيضى كه براى زن واجب مى‏شود بعد حصول النقاع مثل غسل الجنابت است كه جنب آن غسل را اتيان مى‏كند. فرق ما بين غسل الجنابت و غسل الحيض فرقش در حكم است. كه غسل الجناب فى نفسه كافى است در طهارتى كه در صلاة معتبر است. ولكن در غسل الحيض براى صلاة غير از غسل بايد وضو هم اتيان بكند زن. قبل الغسل او بعد الغسل او اثناء الغسل. اگر غسلش ترتيبى بشود. ولكن در آخر كلامش فرمود و الافضل فى كل الاغسال يعنى غير از غسل جنابت. در ساير الاغسال هم چه واجبى بوده باشد چه مستحبى اين وضو را قبل الغسل اتيان كند شخصى كه مى‏خواهد غسل اتيان بكند. كه از اين معنا تعبير مى‏شود در لسان الفقها به عدم اغناء الغسل عن الوضو. در صلاة كه طهارت معتبر است، مجرد الغسل كافى نيست غير غسل الجنابت. ساير الاغسال كافى نيست در طهارت صلاتى. بلكه بايد با غسل وضو هم اتيان بشود. و در مقابل اين قول، قولى هست كه تمام الاغسال تمام الاغسال مغنى هستند دم الوضو. چه جورى كه در غسل جنابت وضو معتبر نيست قبلا او بعدا، او فى الاثناء ساير اغسال هم همين جور است. انما الفرق ما بين غسل الجنابت و ساير الاغسال اين است، در غسل الجناب شخص جنب اگر قبل از غسل او بعد الغسل وضو بگيرد بدعت است. و نهى شده است از آن وضو. ولكن به خلاف ساير الاغسال در ساير الاغسال وضو گرفتن يا احتياط است، احتياط مستحبى يا مستحب است على ما سيعطى. عرض مى‏كنم اما مسئله غسل الجنابت فقد تقدم الكلام فيه در باب جنابت.
عرض كرديم مستفاد از آيه مباركه كه اذا قمت من الصلاة فغسلوا وجوهكم و ايديكم من المرافق تا اينكه مى‏فرمايد و ان كنتم جنبا فاطهروا مستفاد از اين آيه مباركه به ضميمه آن موثقه‏اى كه در تفسيرش وارد شده بود كه هر كسى كه از نواقض الوضو قيام به صلاة بكند، با وجود اينكه ناقض الوضو و موجب الوضو را مرتكب شده است از اين نواقض الوضو، چونكه نوم ذكر شده بود، نوم به باب المثال به نواقض بود. كسى كه قيام مى‏كند از ناقض الوضو الى الصلاة، اين شخص به دو قسم تقسيم شده است در آيه. اين شخص جنب نيست. و اخرى اين شخص جنب هم هست. آيه مباركه دلالت مى‏كند هر كسى كه ناقض الوضو دارد به صلاة بلند شد، بايد وضو بگيرد. و ان كنتم جنبا، اذا قمت من الصلاة و ان كنتم جنبا يعنى اين ناقضين وضو، كه آنها كه ناقض وضو دارند. جنب بوده باشند فطهروا. آنها غسل كنند. تقسم فرموده است ذات بارى تعالى در اين آيه مباركه آن كسانى كه ناقض وضو دارند به دو قسم. البته به ضميمه تفسير، روايت مفسره. يك قسمشان اين است كه بر آنها وضو واجب است آنى است كه جنب نباشد و ان كنتم جنبا فطهروا اين قرينه مى‏شود كه آن صدر مال آن ناقض الوضوئى است كه جنب نباشد و ذيل مال آن كسى مى‏شود كه ناقض الوضو دارد و جنب است. آن هم وظيفه‏اش غسل است. يعنى اذا قمت من الصلاة. در صلاة فقط غسل شرط است. آن ناقض الوضو كه مى‏خواهد جنب است، غسل فقط مى‏خواهد. آن ديگر آيه مباركه نفى مى‏كند، آنى را نفى مى‏كند اعتبار وضو را در آن كسى كه ناقض الوضو دارد ولكن جنب است. او بايد غسل كند. آن وقت هم در صدرش آن كسى كه ناقض الوضو دارد و جنب نيست، آن هم بايد وضو بگيرد. مى‏گويند تفسير در ناقض الوضو قاطع شركت است. ديگر جنبى‏
نمى‏شود كه هم غسل كند و هم وضو بگيرد يا غير جنبى نمى‏شود كه فرض كنيد هم غسل جنابت كند هم وضو بگيرد. تقسيم كرده است. تقسيم قاطع شركت است.
روى اين حساب در باب غسل مسلم است بر اينكه غسل جنابت، غسل جنابت وضو نمى‏خواهد. علاوه بر اينكه خود آيه مباركه دلالت به اين معنا مى‏كند، رواياتى هم هست كه غسل الجناب و وضو در غسل الجنابت بدعت است ليس فيه وضوء و قبل و لا بعد، اين وضو بدعت است در اين. حتى در بعضى روايات دارد كه نقل مى‏كنند به امام عليه السلام نقل كرد در آن روايت محمد ابن مسلم است كه نقل بر اينكه يابن رسول الله مردم مى‏گويند كه حضرت على عليه السلام فرموده بود كه قبل از غسل جنابت وضو كنيد. امام عليه السلام در جواب فرمود كذبوا على علىٍ ان الله تعالى يقول و ان كنتم جنبا فطهروا. خود اين استدلال هم در اين روايت مؤيد بر اين است. مؤيد گفتم به اعتبار اينكه در سندش مناقشه است. دلالتش تام است. دليل بر اين است كه آيه مباركه براى جنب فقط غسل را تشريع كرده است. هذه كله نسبت به جنب. انما الكلام در ما نحن فيه در غير الجنب است.
سؤال؟ آنها وضوئات مستحبه است. ما در وضوء صلاتى بحثمان است. كسى كه مى‏خواهد جنبى كه مكلف است به صلاة بايد غسل كند صلاة بخواند. با اين غسل وضو بدعت است. كلام ما اين است و اما نه جنب مى‏خواهد بخوابد يا مى‏خواهد شام بخورد، مستحب است وضو بگيرد بخورد آنها وضوئات مستحبه است، آنها طهارت نيستند. سابقا در غسل جنابت در بحث جنابت گفتيم. كلام در طهارت صلاتى است.
در ما نحن فيه اينجور مى‏شود انما الكلام كل الكلام در آن ساير الاغسال است ساير اغسال واجب، مثل الحيض و النفاس و الاستحاضة و هكذا غسل مسّ الميت كه اينها غسلهاى واجبى هستند. اينها را اگر اين شخص اين موجبات را داشت غسل حيض كرد يا غسل مسّ ميت كرد، وضو معتبر است يا معتبر نيست؟ كلام در ما نحن فيه در دو مقام واقع مى‏شود. طهارتا كلام ما قطع نظر از روايات خاصه است كه اگر روايات خاصه‏اى كه وارد شده است در ساير الاغسال وضو لازم است يا لازم نيست؟ از آن روايات قطع نظر بكنيم، مقتضى القاعده چه بود؟ آن قاعده‏اى كه از آيه مباركه استفاده شد به ضميمه روايات. اينجور فرموده‏اند آنهايى كه فرموده‏اند رضوان الله عليه. فرموده است بر اينكه در ما نحن فيه مقتضى القاعده تفسير است و آن اين است كه اگر كسى كه موجب ساير الغسل را دارد، مثل كسى كه مسّ ميت كرده بود ولكن بعد از اينكه غسل مسّ ميت كرده است از او موجب الوضو صادر نشده است قبلا هم موجب الوضو صادر نشده بود. وضو گرفته بود از خانه درآمد ديد همسايه جيغ و داد مى‏رود رفت ديد پدرشان مرحوم شده است. دستش خورد به بدن آن ميت كه وضو داشت بعد هم كه درآمد موجب الوضو از او صادر نشده است. فرموده‏اند مقتضى القاعده اين است كه اين غسل مسّ ميت بكند مى‏تواند نماز بخواند. احتياج به وضو ندارد. مقتضى القاعدة اوليه اين است. چرا؟ چونكه در آيه مباركه فرمود بر اينكه، كسانى كه ناقض الوضو دارند بايد وضو بكنند. ناقض الوضو دارند و جنب نبوده باشد. در ما نحن فيه آن آيه نمى‏گويد كه اين وضو بگيرد. چونكه اين ناقض الوضو نداشت. رواياتى كه وارد شده است در حصر النواقض كه لا ينقض الوضو الاّ ما خرج من طرفيك اسفليك، الذين انعم الله بهما عليك و رواياتى كه دلالت مى‏كند به اين حصر نواقض، مقتضاى اينها اين است كه غير اينها نقض وضو را نمى‏كند. لا ينقض الوضو الاّ اينها. غير اينها نقض وضو را نمى‏كند. پس اين شخص وضو دارد. منتهى ثابت شده است به روايات چونكه من مسّ ميتا فاليغتسل. بايد غسل بكند. ثابت شده است يعنى فاليغتسل لصلاة. چونكه مرتكض كما اينكه انشاء الله در غسل مسّ ميت خواهد آمد اينها براى صلاة است. اين فالمن مسّ ميتا فاليغتسل مى‏گويد غسل هم بكند. خوب وضو دارد، غسل هم كرد، خوب تمام شد. اين ديگر وضو نمى‏خواهد.
و هكذا زنى كه فرض كنيد بر اينكه زاييد. يك ده دقيقه دم نفاس ديد بعد خونش خشك شد. ما بين اين ده دقيقه و ما بين خشك شدن دم نفاس موجب الوضو صادر نشده است از آن زن. قبلا هم كه مى‏بردند به مريضخانه كه بزايد وضو هم گرفته بود. زن متدينه‏اى بود. اين ده دقيقه خونش قطع شد همين غسل نفاس را مى‏كند نماز مى‏خواند. احتياج به وضو ندارد. چرا؟ چونكه اين در ما نحن فيه خون ناقض وضو نيست. دم نفاس ناقض وضو نيست كما اينكه ادله نواقض وضو مى‏گويد اين وضو دارد. منتهى غايت الامر دليل گفته است كه بعد نقاع از نفاس بايد غسل كند. غسل مى‏كند ديگر، وضو دارد. غسل مى‏كند نماز مى‏خواند. منتهى در باب حيض چونكه حيض طولانى است، سه روز اقلش طول مى‏كشد قهرا نواقض الوضو موجود مى‏شود. بدان جهت زن حائض وقتى كه غسل كرد بايد وضو بگيرد. چونكه نواقض الوضو را دارد قبل از غسل كردن. اين فرمايش ايشان است و اما آن كسى كه نقاض الوضو را دارد، او بايد وضو بگيرد. چرا؟ چونكه آيه مباركه اينجور دلالت كرد كسى ناقض الوضو را دارد و جنب نيست بايد وضو بگيرد. كسى كه مسّ ميت كرده است جنب نيست، ناقض الوضو را دارد، مفروض اين است كه وضو نداشت. ناقض وضو مثلا داشت، اين بايد وضو بگيرد، آيه دلالت مى‏كند بايد وضو بگيرد. روايت گفته است غسل هم بايد بكند. خيلى خوب غسل هم بكند وضو هم بگيرد.
پس ما بوديم و مقتضى الادله‏اى كه تا به حال بحث كرده‏ايم قطع نظر از روايات خاصه مقتضاى آنها تغسيل است ما بين زنى كه قبل از اغتسال من الحيض، قبل الاغتسال من النفاس، قبل از اغتسال من مسّ الميت ناقض الوضو دارد او بايد وضو دارد او بايد وضو بگيرد. و اما آن كسى كه ناقض الوضو ندارد قبل الاغتسال، او فقط غسل بكند كافى است. اين فرموده‏اند مقتضى القاعده است و كما در ما نحن فيه سابقا هم در باب الحيض ذكر كرديم اين كلام پيش ما به نظر قاصر ما درست نيست. ما بوديم و مقتضى القاعده اين است كه مكلف بايد هم غسل كند، هم وضو بگيرد. چرا؟ براى اين كه اگر يادتان بوده باشد در رواياتى كه نواقض الوضو را بيان مى‏كند روايت صحيحه‏اى هست كه دلالت كرد هر چيزى كه بر مكلف حدث بياورد ناقض الوضو است ولو آيه مباركه اين است كه هر كسى كه ناقض الوضو دارد قيام به صلاة مى‏كند، بايد وضو بگيرد. ولكن يك صحيحه‏اى هست در باب النواقض، دلالت مى‏كند هر چيزى كه حدث حساب بشود، حيض حدث است، نفاس حدث است بدان جهت حائض نمى‏تواند مسّ كتابت قرآن را بكند. گذشتيم ديگر. نمى‏تواند داخل مسجد الحرام بشود. آن كسى كه مس الميت است نمى‏تواند مس كتابت قرآن را بكند. اينها حدث هستند. وقتى كه حدث شدند صحيحه دلالت كرد هر حدثى ناقض الوضو است. يعنى وضوئين قبلى را باطل مى‏كند. و ناقض الوضو مى‏شود. بدان جهت هر كسى كه موجب غسل در او محقق شد او بخواهد غسل بكند نماز بخواند مقتضاى قاعده اوليه اين است كه بايد وضو هم بگيرد. چونكه آيه مباركه در آن كسانى كه محدث هستند و جنب نيستند وضو واجب كرده است. اين كسى كه مس ميت كرده است محدث است. مسّ ميت حدث است و جنب نيست بايد وضو بگيرد. روايات هم دلالت كرده است، چونكه مسّ ميت كرده است وضو هم بكند. خوب هر دو تا با هم تنافى ندارد. هم بايد وضو بگيرد، هم بايد غسل كند. مقتضى القاعده اين است. آن كدام روايت صحيحه است؟ اين صحيحه اسحاق ابن اشعرى است رضوان الله عليه. در باب سوم از ابواب نواقض الوضو جلد اول وسايل است، روايت چهارمى است، آنجا دارد بر اينكه شيخ نقل مى‏كند قدس الله نفسه الشريف. عن المفيد. مفيد هم نقل مى‏كند عن جعفر ابن محمد قولويه. صاحب كتاب كامل الزيارات. جعفر ابن محمد قولويه كه در عراق مدفون است يا در بغداد. نقل مى‏كند عن ابيه كه محمد ابن قولويه كه همين جا مدفون است. اينها نقل مى‏كنند عن سعد. چونكه محمد ابن قولويه از تلاميذ سعد ابن عبد الله اشعرى است. اينها نقل مى‏كنند از سعد ابن عبد الله اشعرى عن احمد ابن محمد. احمد ابن محمد ابن عيسى است سعد نقل مى‏كند. اين سعد ابن عبد الله معاصر با كلينى بوده است. ولو كلينى بعضى رواياتى را از سعد ابن عبد الله دارد ولكن كانّ معاصر با محمد ابن يحيى بوده است اين سعد ابن عبد الله. از احمد ابن محمد ابن عيسى نقل مى‏كند، عن ابن ابى عمير عن اسحاق ابن عبد الله اشعرى. جليل عن جليل. اين روايت من حيث السند. عن ابى عبد الله عليه السلام، قال لا ينقض الوضو الاّ حدثٌ، حدث ناقض وضو است و النوم حدثٌ. نوم را هم تصديق فرمود كه حدث است. اين وقتى كه مسّ ميت همه دارند كه حدث است. چونكه با او نمى‏شود نماز خواند، نمى‏شود با او مسّ كتابت قرآن كرد. حيض، نفاس، حدث است. نمى‏شود مسّ كتابت قرآن بكند. نمى‏تواند حتى داخل مسجد بشود كه ديروز گفتيم حدث هستند. اينها ناقض الوضو هستند. پس كسى كه موجبات وضو را دارد، موجبات وضو نه اغسال مستحبه، اغسال واجبه كه موجبات غسل را دارد اين محدث است. ناقض الوضو دارد. چونكه ناقض الوضو دارد آيه مباركه مى‏گويد جنب نيست بايد وضو بگيرد. روايات هم مى‏گويد غسل بكند، مقتضاى قاعده اوليه دم ما بين وضو و غسل است.
اما الكلام به حسب الروايات كه جهت ثانيه مى‏شود. نظر بالروايات مى‏شود. كه اگر ما نظر به روايات بكنيم، مقتضايش اجزا هست يا نه؟ عرض مى‏كنم اما به حسب الروايات بعضى رواياتى هست كه از آنها استفاده مى‏شود، از آن روايات استفاده مى‏شود، هر غسلى را انسان بكند احتياج به وضو ندارد نماز خواندنش. آن غسل خودش كافى است. از اين رواياتى كه در ما نحن فيه دلالت به اين معنا مى‏كند، دو روايت را كه من حيث السند جاى مناقشه نيست نقل مى‏كنم. باب سى و سه از ابواب الجنابت. آن جلد اول است. محمد ابن الحسن، عن المفيد. شيخ از شيخش كه مفيد عليه الرحمه است نقل مى‏كند. عن احمد ابن محمد، اين مفيد هم نقل مى‏كند عن احمد ابن محمد. احمد ابن محمد ابن حسن وليد است. عن ابيه عن محمد حسن وليد نقل مى‏كند. عن سعد ابن عبد الله كه محمد ابن حسن وليد هم از تلاميذه سعد ابن عبد الله اشعرى بود. عن احمد ابن محمد عن حسين ابن سعيد و محمد ابن خالد. احمد ابن محمد ابن عيسى هم از حسين ابن سعيد و محمد خالد برقى نقل مى‏كند. اين دو تا عن عبد الحميد اهواز كه از اجلا است، عن محمد ابن مسلم، عن ابى جعفر عليه السلام. قال الغسل يجزى عن الوضو امام باقر سلام الله عليه فرمود الغسل يجزى عن الوضو. غسل كافى مى‏شود از وضو و اىّ وضوء اطهر من الغسل؟ كدام وضو است كه طهارتش قوى‏تر از طهارت غسل بوده باشد؟ يعنى هر جا كه طهارت معتبر است در صلاة، مسّ كتابت القرآن كه طهارت معتبر است، در طواف كه طهارت معتبراست، غسل كافى است. اىّ وضوء اطهر من الغسل، طبيعى الغسل، چه غسل جنابت باشد، چه غسل غير جنابت بوده باشد. طبيعى الغسل. اين يكى.
ديگرى هم موثقه عمار ثاباتى است، روايت سومى است در اين باب. محمد ابن الحسن باسناده عن سعد ابن عبد الله، نقل مى‏كند از پسر حسن ابن فضال عن احمد ابن حسن ابن على ابن فضال كه برادر على است. عن عمر سعيد، عن مصدق ابن صدقه، روايت رواتش ثقات هستند ولكن فتحى هستند گفتيم موثقه است. عن عمار ساباتى، قال سأل ابو عبد الله عليه السلام نفس روايت را ملاحظه كنيد. سأل ابو عبد الله عليه السلام عن الرجل اذا اغتسل من جنابته او يوم جمعة. اين غسل مستحبى است يوم الجمعه. او يوم عيد، غسل مستحبى است. هل عليه الوضو قبل ذالك او بعده، قبل از وضو يا قبل الغسل يا بعد الغسل وضو لازم است يا نه؟ فقال ليس عليه. وضو بر گردن او نيست. نه قبل است، نه بعد و قد اجزئه الغسل غسل كفايت مى‏كند و المرئة مثل ذالك. زن هم همين جور است. رجل نمى‏خواهد. اذا الغسلت او حيض من غير ذالك فليس عليه الوضو. وضو بر او لازم نيست لا بعد و لا قبل و قد اجزئه الغسل. غسل كفايت مى‏كند او را. خوب اين روايت، دو تا روايت مى‏بينيد كه اين‏ها دلالت مى‏كنند بر اينكه مغنى است.
شيخ قدس الله نفسه الشريف در تهذيب اين دو تا روايت را نقل كرده است. و فرموده است بر اينكه اين دو تا روايت محمول مى‏شوند به آنجايى كه اما اولى، اولى اين بود كه الغسل، روايت اولى كه صحيحه بود. الغسل مجزى عن الوضو، يعنى غسل جنابت. ربطى به ساير اغسال ندارد و دومى هم حمل مى‏شود به آنجايى كه شخصى كه ساير اغسال را اتيان مى‏كند جنب هم باشد. روز جمعه است، غسل مى‏كند جنب هم هست. اين اگر غسل جمعه كرد وضو نمى‏خواهد. چونكه آن غسل جمعه، غسل جنابت است. و هكذا زنى كه فرض بفرمايى غسل حيض مى‏كند ولكن سابقا جنب بود قبل الحيض، همان غسل حيض بكند كافى است. ديگر وضو نمى‏خواهد. اين روايت ثانيه را هم حمل مى‏كنيم به آنجايى كه اينجور بوده باشد. جنب باشد. قرينه‏اش چيست بر اين حرف؟ گفته است قرينه‏اش اين روايت است كه نقل مى‏كند. شيخ قدس الله نفسه الشريف حمل به اين معنا كرده است، به قرينه روايتى كه در باب سى و پنج روايت اولى است. محمد ابن يعقوب عن محمد ابن يحيى و غيره عن محمد ابن احمد يعنى احمد ابن يحيى الاشعرى صاحب نوادر الحكمت. عن يعقوب ابن يزيد كاتب رضوان الله عليه عن ابن ابى عمير عن رجل، عن ابى عبد الله عليه السلام كل غسل قبله وضو، الاّ غسل الجناب. هر غسلى قبل از او وضو معتبر است الاّ غسل الجنابت. اين يك روايت. روايت دومى هم اينجور است كه، يك روايت ديگرى هم نقل كرده است. عن محمد ابن حسن صفار، عن يعقوب ابن يزيد عن ابن ابى عمير، عن حماد ابن عثمانه او غيره عن ابى عبد الله عليه السلام. فى كل غسل وضوء الاّ الجناب. در هر غسلى وضو هست الاّ الجنابت. در آن مرسله قبل از غسل بود اينجا نه، وضو هست. قبل يا بعد. بدان جهت شيخ قدس الله نفسه الشريف مى‏دانيد شيخ آن شيخى است كه فرموده است انّ ابى عمير و احمد ابن محمد بزنتى اينها لا يربون و لا يرسلون الاّ عن ثقة. اينها شيخ را فرموده است، اين كلام شيخ است لا يربون و لا يرسلون عن ثقة. اين مرسله ابن ابى عمير حجت است، فقيه است پيش شيخ و هكذا ابن ابى عمير عن حماد ابن عثمان باز ابن ابى عمير است. اين دو تا روايت من حيث السند پيش شيخ تمام است بدان جهت اين دو تا روايت قرينه مى‏شود كه آن روايت مخالف را اى وضو انقاع من الغسل، يعنى الاّ الجناب. يعنى غسل جنابت. اين الاّ دارد اين دو تا روايت. آنى كه روز جمعه جنب است، غسل مى‏كند. غسل جمعه مى‏كند يا حائض است، آن هم جنب بوده باشد. اين حرفى است، اين جمعى است كه صاحب العروه و غير صاحب العروه اين را راضى شده‏اند به اين حرف و ملتزم شده‏اند بدان جهت گفته‏اند بر اينكه كسى كه ساير اغسال را اتيان مى‏كند بايد وضو اتيان بكند. مگر اين كه جنب بوده باشد. اين فرمايش ايشان است.
ولكن شما مى‏دانيد اين فرمايش از دو جهت اشكال دارد. اشكال اولى اين است اصل اين روايت ثانيه كه موثقه عمار بود، قابل حمل بر جنب نيست. قابل حمل بر جنب نيست. يك دفعه ديگر مى‏خوانم، دارد بر اينكه سأل ابو عبد الله عليه السلام عن الرجل، اذا الاغتسل من جنابت او يوم الجمعه. او است. اگر واو بود و يوم الجمعه يعنى هم جنب است هم روز جمعه است. اين او يوم الجمعه معنايش اين است كه جنب نيست، روز جمعه مى‏خواهد غسل بكند. آنجا او يوم العيد عطف به او است. عطف به او معنايش اين است كه موجب جنابت ندارد. مى‏خواهد غسل حيض بكند. و هكذا در زن هم همين جور است، اذا اغتسلت من حيض او غير ذالك. حيض كه با استحاضه جمع نمى‏شود. اين او است. بدان جهت اين روايت مباركه را ولو شيخ جليل است، حقى در گردن همه دارد با اين تهذيبين كه اگر اينها نبودند خدا مى‏داند حال علما شيعه در اين زمان چه بود. با اين خدمتى كه كرده است در دين اينها درست. ولكن ايشان از كثرت اشتغال، از بس كه مشغول بود به كتابت اصل مجاز تأمل و نظر جديد در روايات نداشت. بدان جهت در ما نحن فيهى كه هست خصوصا كه تهذيب را نوشته است، غرضش اين است كه تنافى ما بين روايات را از بين بردارد. خودش فرموده است در اول تهذيب. بدان جهت در ما نحن فيه بايد خصوصيت روايت را ملاحظه بفرماييد. خصوصيت اين روايت عارى از حمل بر جنب است. روايت اولى مطلق است. الغسل او ممكن است كسى بگويد كه منصرف به غسل جنابت است آن هم وجه ندارد. چونكه مى‏گويد اىّ وضو انقاع من الغسل. يعنى طبيعى الغسل. آنجا ممكن است كسى بگويد كه خوب خلاف ظاهر مرتكب مى‏شويم. ولكن دومى قابل اين حمل نيست. روايت دومى قابل اين حمل نيست بدان جهت يك اشكالى كه در كلام شيخ است. اما اشكال ثانى، اشكال ثانى اين است كه ما عرض كرديم اين كه لا يربون و لا يرسلون الاّ عن ثقة اين اجتهاد شيخ است. اين درست نيست. اصل اين كلام در ما نحن فيه يك بحثى بحث كرده‏ايم در باب الفقه. اصل اين كلام قول كشى است. كه اجمعة اصاب على تصحيح ما يصح عن جماعة. شيخ از اين فهميده است كه ادعاى اجماع كرده است. هر روايتى كه به ما مى‏رسد تا اين اشخاص صحيح بشود، تا ابن ابى عمير صحيح بشود، آن روايت تا آخر صحيح است. يعنى تا امام عليه السلام صحيح است. يعنى اين شخص از كه نقل مى‏كند، به سفيد و سياهش نگاه نمى‏شود. آن روايت صحيح است. شيخ اين را فهميده است و لازمه اين، اين است كه لا يربون و لا يرسلون الاّ عن ثقة بايد اينجور بشود به لازمه‏اش ملتزم شده است.
خودش هم شيخ در عده دارد اين احمد ابن بزنتى، صفوان، ابن ابى عمير و غيره، غيره همان هيجده نفر است كه در طبقه اولى و ثانيه و ثالثه اجمعة الاصابه است. والاّ اشخاص غيرهم معهود نيست. اشخاص ديگر بودند ذكر مى‏كرد آنها را. غيرهم يعنى معهود است اينها را. اينها اين هيجده نفر است و كلام كشى است. وقتى كه اينجور شد در كلام كشى گفتيم كه اين معنايش اين جور نيست كه اين روايت تا آخر صحيح است. كلام كشى اين است كه روايت تا اين اشخاص اگر صحيح بود از صحت نمى‏افتد بواسطه اين اشخاص. اجماعى است. يعنى مناقشاتى كه در بعضى روايت مى‏شود به بعضى رواياتى كه در قدح زراره وارد شده است و امثال زراره وارد شده است به آن روايت اعتنا نمى‏شود. چه جورى كه روايات،از من داشته باشيد چه جور كه روايتى در احكام بشود كه اصحاب همه از او اعراض كرده‏اند. هيچ كس به مضمونش فتوا نداده است. ما از آن روايت صرف نظر مى‏كنيم، روايتى كه در باب روات از ائمه نقل شده است، اگر كسى به آن روايات در حق شخصى عمل نكند آن روايت اعتبارى ندارد. اين اجمعة الاصابت على تصحيح ما يصح عن هولاء اين به جهت اين است كه ثقه بودن اينها و صحيح بودن و معتبر بودن خبر اينها جاى خدشه نيست. حتى اگر روايت هم بر خلاف اينها وارد بشود در قدح اينها، به آنها اعتنا نمى‏شود. اين گفتيم معناى كلام كشى اين است. نه اينكه اينها از كسى نقل كرده‏اند كه آن كس ضعيف بود مثل على ابن حمزه بطائنى بود كه ابن ابى عمير نقل مى‏كند و اشخاص ديگر، منتهى كم است ضعافى كه نقل مى‏كند ابن ابى عمير از آنها يا مرسلا نقل مى‏كند ما نمى‏دانيم كيست. آنها معتبر بوده باشند كلام كشى به اين معنا دلالتى ندارد. بدان جهت اين دو روايت من حيث السند ضعيف هستند.
اما اولى كه ابن ابى عمير عن رجل مى‏گويد نمى‏دانيم آن كيست؟ شايد از آن ضعفا باشد كه خبرش معتبر نيست. و اما دومى حماد ابن عثمان او غيره. خوب نمى‏گويد كه راوى حماد ابن عثمان است، محمد ابن ابى عمير. مى‏گويد دارد بر اينكه عن حماد ابن عثمان او غيره. غيره كيست؟اين روايت اعتبارى ندارد. خود شيخ الطايفه هم در بعضى موارد تهذيب دارد كه مثلا السماعه و غيره. مى‏گويد چونكه و غيره هست اين روايت معتبر نيست. چونكه معلوم نيست آن غيره كيست. اين هم از آنها است كه خود شيخ هم اشكال مى‏كند. بدان جهت اين رواياتى مانع نمى‏شود بقيه‏اش بماند.