گفتار در احكام نجاسات
مساءله 1 - شرط است در صحت نماز و طواف چه واجب آندو و چه مستحب آندو اين كه بدن و حتى موى بدن و ناخن و ساير قسمت هاى ديگر بدن كه تابع بدنند و نيز لباس چه اينكه ساتر باشد و چه نباشداينكه از نجاسات پاك باشد مگر آن نجاساتى كه استثناء شده و نيز شرط است كه از متنجس به نجاسات هم پاك باشد و اندك نجاسات حتى يك سر سوزن آن مانند بسيار آنست مگر نجاساتى كه اندك آن استثناء شده است .
و نيز شرط است در صحت نماز پاك بودن محلى كه پيشانى در حال سجده بر آن نهاده مى شود و اما محل و مواضعى كه اعضاء ديگر سجده بر آن نهاده مى شود نجس بودنش مانعى ندارد به شرطى كه آن نجاست به جائى از بدن يا لباس سرايت نكند و يا اگر سرايت مى كند به بيش از مقدارى كه عفو شده آندو را نجس نكند.
(حكم ديگر نجاسات اين استكه آلوده كردن مساجد به آن حرام است ) پس ‍ اگر مكلف ببيند كه مسجدى آلوده به نجاست شده واجب است آنرا ازاله كند و اين وظيفه مخصوص كف مسجد نيست بلكه شامل همه اجزاء آن از زمينش و ديوارها و سقفش و حتى بنابراحتياط شامل سمت بيرون ديوارهايش مى شود.
و ملحق است بمساجد مشاهد مشرفه و ضريح هاى مقدسه و هر چيز ديگرى كه علم داشته باشيم به اينكه خداى تعالى تعظيم و بزرگداشت آن را واجب كرده بر وجهى كه تنجيس منافى آن است مانند تربت حسين بن على عليه السلام و بلكه تربت رسول خدا صلى الله عليه وآله و تربت سائر ائمه عليهم السلام و قرآن كريم و حتى جلد و غلاف آن و بنابراحتياط كتب احاديث وارده از ائمه معصومين عليهم السلام نيز حكم مسجد را دارد و بلكه اگر تنجيس يكى از آنچه برشمرديم مستلزم هتك حرمت باشد و بلكه در بعضى از آنها بطور مطلق (چه مستلزم هتك باشد يا نباشد) حرام است .
وجوب تطهير آنچه گفته شد كفائى است و اين تكليف اختصاص به كسيكه آنها را نجس كرده ندارد همچنانكه اين تكليف در صورت امكان تطهير فورى است و اگر انجام اين وظيفه نيازمند به دادن مال باشد دادن مال نيز واجب است و مى تواند پولى را كه در اين راه خرج كرده از كسيكه آن محل را نجس ‍ كرده بگيرد.
و اگر تطهير مسجد مستلزم كندن آن و يا خراب كردن مقدارى از ساختمان آن باشد جائز و بلكه واجب است و شخصى كه آنرا نجس كرده ضامن خسارت تعمير ميباشد و اگر مكلف نجاستى را مثلا در مسجد ببيند و وقت نمازهم رسيده باشد واجب است قبل از نماز مسجد را تطهير كند البته اين صورتى استكه وقت نماز وسيع باشد و در اين صورت ترك تطهير و ايستادن به نماز با داشتن قدرت معصيت است هرچند كه نمازش صحيح است و اما در تنگى وقت واجب است اول نماز را بخواند و سپس به تطهير مسجد بپردازد.
مساءله 2 - بنابراحتياط حصير مسجد و فرش آن مانند خود مسجد است پس ‍ نجس كردن آنها نيز حرام است و اگر نجس شود برطرف كردنش واجب است هرچند مستلزم آن باشد كه قسمتى از حصير و يا فرش كه نجس شده بريده شود.
مساءله 3 - در مساجد فرقى بين آباد و خرابه و متروكه آن ها نيست بلكه احتياط واجب اين است كه در محلى هم كه قبلا مسجد بوده و فعلا عنوان ديگرى بخود گرفته مثلا غاصبى آنرا بصورت خانه يا كاروانسرا و يا دكان درآورده نجس نكنند و در صورت تنجيس تطهير كنند.
مساءله 4 - اگر مكلف بداند كه واقف قسمتى از بناى مسجد را از مسجد بودن استثناء كرده آن قسمت حكم مسجد را ندارد و اگر شك كند كه آيا فلان قسمت نيز بعنوان مسجد وقف شده يا نه باز حكم مسجد را ندارد مگر آن كه اماره و علامتى بر مسجد بودن آن در آن باشد كه در اين صورت نجس ‍ كردن آن جائز نيست .
مساءله 5 - همانطور كه نجس كردن قرآن حرام است نوشتن آن با مركب نجس ‍ نيز حرام است و اگر از روى جهل و يا عمداين كار را كرده بر او واجب است آن نوشته را اگر محو شدنى است محو كند و اگر محو نمى شود مانند مركب چاپ به اين كه مثلا نوشته را بشويد هرچند خطوط محو نگردد تطهير كند.
مساءله 6 - كسيكه عمدا با بدن و يا لباس نجس نماز بخواند نمازش باطل است و بر او واجب استكه آن را در وقت اعاده و درخارج وقت قضاء كند و كسى كه از در فراموشى چنين كرده حكم عامد را دارد واما اگر جاهل به نجاست لباس يا بدن بوده و نماز را خوانده بعد از نماز اطلاع يافته نه در وقت اعاده بر او واجب است و نه در خارج وقت قضاء هرچند كه اعاده آن در وقت به احتياط نزديكتر است .
و اما اگر در بين نماز متوجه نجاست بدن يا لباس خود شود اگر علم ندارد به اينكه اين نجاست قبل از نماز باو رسيده و احتمال مى دهد در بين نماز به او رسيده باشد و برايش امكان دارد كه در بين نماز آن رابرطرف سازد مثلا اگر لباس است از تن درآورد بطورى كه ساتر عورت داشته باشد و اگر بدن است و آب در نزديكى او است آن را تطهير كند بطورى كه از صورت نماز گذار خارج نشود چنين كند و بقيه نمازش را بخواند و اگر برايش امكان ندارد در صورت وسعت وقت نماز را از سربگيرد و اگر وقت تنگ است و مى تواند ساتر عورت را هم بيندازد و عريان نمازبخواند واجب است چنين كند و اگر امكان ندارد با همان نجاست نماز را تمام كند در صورتى هم كه علم به عروض نجاست در بين نماز دارد در همه فرضهاى گذشته در وسعت وقت نماز را از سر بگيرد چه بتواند در بين نماز تطهير كند يا نتواند.
مساءله 7 - اگر ساتر عورت مكلف منحصر در جامه اى نجس باشد اگر به خاطر سرماى شديد و موانعى مانند آن نميتواند حامه را از تن درآورد در صورتيكه وقت تنگ باشد و يا اگر وسعت دارد احتمال ميدهد كه در آخر وقت عذرش برطرف شود در همان جامه نماز مى خواند واعاده آن در وقت بر او واجب نيست و اگر مى تواند جامه را از تن درآورد اقوى آنستكه در تنگى وقت و بلكه در وسعت وقت نيز اگر احتمال زوال عذر نمى دهد نماز را عريانا بخواند و قضاء نماز بر او واجب نيست .
مساءله 8 - اگر مكلف دو جامه دارد و يقين دارد به اينكه يكى از آن دو نجس ‍ است ، لكن نمى داندكدام است و جامه ديگرى هم غيراز آندو ندارد بر او واجب است كه نماز را دو بار بخواند يكبار با يك جامه بار ديگر با جامه ديگر و اگر وقت گنجايش دوبارخواندن را ندارد احتياط واجب آنستكه اگر امكان دارد عريانا نماز بخواند و در خارج وقت قضائش را نيز با جامه پاك بخواند و اگر نمى تواند عريان شود بايك جامه يك نماز مى خواند و احتياط واجب آن است كه در خارج وقت نيز قضائش را درجامه اى ديگر بجا آورد در اين مسئله اگر جامه نجس به دو جامه و يا سه جامه طاهر مشتبه شد (و يا دوجامه نجس با دو جامه پاك مشتبه شد) آنقدرنماز را تكرار مى كند تا يقين كند يك نماز وى در لباس پاك واقع شده .
گفتار در اينكه چگونه چيزى نجس مى شود؟
مساءله 1 - در صورتى كه اشياء نجس كه قبلا نامبرده شد خشك باشد چيز خشك با ملاقات با آن ها نجس نمى شود در صورتى كه رطوبت داشته باشد ولى چيزى از رطوبت اين به آن منتقل نشود نجس نمى شود.
بله اگر يكى از آندو يعنى شى ء نجس و شى ء پاك بطورى تر باشد كه دربرخورد با يكدگرترى آن به ديگرى منتقل شود شى ء پاك نجس مى شود و صرف روان بودن بدون سرايت در نجس شدن كافى نيست مثلا ريبق - جيوه - روان است اما چيزى از آن به شى ء نجس نمى چسبد پس اگر جيوهه و بلكه طلا و نقره مذاب با نجسى برخورد كند متنجس نمى شود مگر آن كه رطوبتى از خارج باعث اتصال اين دو ملاقى گردد مثلا طلائى كه در بوته نجس ذوب شده در صورتى كه درطلا و يا در بوته رطوبتى نباشد طلا نجس نمى شود و بفرضى هم كه چنين رطوبتى وجود داشته باشد تنها ظاهر طلا نجس مى شود مانند هر جامد ديگر.
مساءله 2 - چيزى كه با يكى از نجاسات ملاقات مى كند با شك در وجود رطوبت سرايت كننده محكوم به طهارت است پس اگر مگسى بر روى نجاست نشست و سپس از آنجا برخسته بر جامه ما نشست حكم به نجاست جامه نمى شود و چون احتمال آن هست كه پاى حشره با چنان رطوبتى از نجس تر شده باشد كه بجامه نيز سرايت كرده باشد.
مساءله 3 - جز با يقين نه حكم به نجاست چيزى نمى شود و نه بطهارت چيزى كه نجاستش ثابت بوده و با نبود يقين جز دادن ذى اليد (يعنى كسيكه چيزى را در اختيار دارد و خبر دهد كه اين نجس است و يا اين چيزى كه نجس ‍ بوده پاك شده است ) و نيز با شهادت دو شاهد عادل ثابت نمى شود و كافى بودن يك شاهد محل اشكال است بنابراين هم در شهادت به نجاست و هم در شهادت به پاك بودن نجس احتياط ترك نشود.
و اما ظن مكلف در اين دو مقام حكم را ثابت نمى كند هرچند كه ظنى قوى باشد و همچنين با شك چيزى ثابت نمى شود مگر در آنچه كه بدون استبراء از مجراى بول خارج شود كه بيانش در مسئله چهارم از مسائل استبراء گذشت .
مساءله 4 - علم اجمالى به نجاست (يكى ازدو يا چند چيز) مانند علم تفضيلى است بنابراين اگر علم پيدا شود به اينكه يكى از دو چيز نجس شده بايد از هر دو اجتناب شود مگر آنكه قبل از حصول علم يكى از آندو از محل ابتلاء خارج شود (مثلا يقين اجمالى داشت به اينكه يا شلوارش با ترشح بول نجس شده و يا آن ظرف آبى كه در اينجا بود و شكست ) كه در اينجا اجتناب از شلوار واجب نيست البته در اين مسئله اشكالى هست لكن ارجح در نظر همانست كه گفتيم .
و درحكم اجمالى شهادت اجمالى است در صورتى كه بر موضوع واحدى واقع شود (مثل اين كه دو شاهد عادل شهادت دهندبه نجاست يكى از دو چيز و بدانيم كه شى ء نجس براى خود آنان مشخص بوده لكن شهادتين اجمالى بوده )) و اما اگر شهادت بر موضوع واحد واقع نشود (مثل اينكه يكى از دو عادل شهادت دهد فلان ظرف نجس است و ديگرى شهادت به نجاست ظرفى دهد بدهد) و يا شهادت به نجاست موضوع واحد باشد لكن بنحو اجمال باشد (مثل اين كه هر دو شهادت دهند به اين كه يا اين ظرف نجس است و يا آن بطورى كه نجس براى خود آنان نيز مشخص نبوده باشد در اين صورت احتياط ترك نشود.
مساءله 5 - اگر دو شاهد شهادت دهند بر اينكه فلان شى ء در سابق نجس بوده و مكلف شك كند در اين كه نجاست آن زايل شده يا نه واجب است از آن شى ء اجتناب كند.
مساءله 6 - منظور از ذى اليه در مسئله سوم هر كسى است كه بر شى ءى مستولى باشد و آن را در اختيار داشته باشدحال چه اينكه مالك آن هم باشد و يا آن را اجاره يا عاريه يا امانت گرفته باشد بلكه حتى اگر آن را غصب كرده باشد بنابراين اگر همسر و يا خادمه و يا برده كسى خبر دهد كه فلان شى ء كه در اختيار او است مثلا لباس شوهر يا مولى و يا فلان طرف خانه نجس است در حكم به نجاست كفايت مى كند بلكه آنجا هم كه مربيه طفل خبر دهد كه طفل و يا لباس او نجس است كافى است .
بله از اين مطلب كلى يك مورد استثناء شده و آن قول مولى نسبت به عبد يا كنيزش است زيرا معتبر بودن كلام او به اينكه بدن و يا لباسى كه برده من در اختيار دارد نجس است اشكال هست بلكه معتبر بودن آن خالى از قوت نيست خصوصا در صورتيكه خود برده خبر بطهارت آن بدهد كه اعتبار قول برده و بى اعتبارى قول مولى اقوى است .
مساءله 7 - اگر يك چيز در اختيار دو نفر مثلا دو شريك باشد هريك از آندو خبردهد كه اين شى ء نجس است قولش قبول مى شود و اما اگر يكى بگويد پاك است و ديگرى بگويد نجس است به هيچيك اعتنا نمى شود همچنان اگر دو نفر شهادت دهند به پاكى و دو نفر ديگر شهادت دهند به نجاست هر دو شهادت از اعتبار مى افتد.
و اگر بين شهادت دو نفر و خبر ذى اليه تعارض شد قول دو شاهد مقدم مى شود بر قول ذى اليه و آنچه گذشت از بى اعتبارى بخاطر تعارض در صورتى است كه قول هر دو شريك و يا هر دو بينه مستند به وجدان و حس ‍ باشد نه به اصالة الطهارة و اصلى ديگر نظير آن و اما اگر كلام يكى مستند به حس و ديگرى به اصل باشد قول آن طرفى مقدم است كه مستند به حس و وجدان است و مثلا يك شريك و يا دو شاهد مى گويند فلان چيز را ديديم كه سگ به آن دهن زد و شريك ديگر و يا دو شاهد ديگر مى گويند: پاك است و ما مى دانيم كه شهادتشان مستند به اصالة الطهاره و يا استصحاب است كه در اينجا قول طائفه اول كه به حس شهادت مى دهند قبول نمى شود)) در آنجا هم گفتيم قول دو شاهد مقدم بر قول ذى اليه است در صورتى است كه دو شاهد از حس خبر دهند.
مساءله 8 - در ذى اليه فرقى نيست بين اين كه عادل باشد و يا فاسق و در اعتبار قول ذى اليدى كه كافر است اشكال هست هرچند كه معتبر بودن آن نيز اقوى است و اعتبار قول كودك البته اگر به نزديكيهاى بلوغ رسيده باشد بعيد نيست بلكه درباره قول كودكى هم كه مميز هست ولى به نزديكى بلوغ نرسيده احتياط مراعات شود (( اگر گفت فلان چيزنجس است از آن اجتناب شود)) .
مساءله 9 - چيزى كه نجس شده اگر با چيز پاكى برخورد كند آن را نيز نجس ‍ مى كند و همچنين آن شى ء نجس شده دوم اگر با شى ء پاكى برخورد كند آن را نجس مى كند لكن اين سرايت نجاست در آنجا كه واسطه يكى و دو تا و سه تا باشد يقينى است و اما اگر واسطه بسيار شد اجتناب از متنجس مازاد برسد احتياطى است هرچند كه با بسيارى واسطه ها متنجس نشدن بنظر اقوى است و نيز بنابراحتياط واجب احكام نجاسات درباره ملاقى آن اجراء مى شود مثلا چيزى ككه با بول برخورد كرده و متنجس شده بايد دوباره شسته شود چيزى هم كه با آن برخورده دوباره شسته مى شود و يا ظرفى كه با لعاب دهان سگ برخورده بايد قبل از شستن خاك مال شود ظرفى هم كه با آن اين ظرف برخورده خاك مال شود مخصوصا اگر آب ظرف اول در ظرف دوم ريخته شود كه خاك مالى آن بنابراحتياط واجب است .
مساءله 10 - آنچه در باطن بدن آدمى با نجاست باطنى ملاقات كند نجس ‍ نمى شود مثلا داخل بينى اگر خونين باشد ولى آب بينى كه بيرون آيد و با خون همراه نباشد پاك است .
بله اگر چيزى از خارج داخل بدن شود و در آنجا با نجاست باطن برخورد كند اجتناب از آن به احتياط نزديك تر است هرچند كه لازم نبودن اجتناب اقوى است .
گفتار در نجاستى كه در نماز از آن عفو شده
م 1 - نجاساتيكه در نماز مورد عفو قرار گرفته يعنى با آنها مى توان نماز خواند چند چيز است :
اول - خون زخم و دمل است چه اينكه خون در بدن باشد و چه در لباس كه گفته اند مادام كه زخم التيام نيافته مى توان با آن نماز خواند ولى احتياط در برطرف كردن نجاست و يا عوض كردن لباس است درصورتى كه اين كار نوعا داراى مشقت نباشد و اگر زحمت اين كار براى نوع مشقت آورنيست ولى براى شخص مكلف حرجى و دشوار است بمقدارى كه از حرج درآيد واجب نيست پس معيار در عفو از خون زخم يكى از دو امر است يا اينكه تطهير بدن و تعويض لباس براى نوع مشقت داشته باشد كه در اين صورت تطهير و تبديل لازم نيست هرچند كه براى خود او حرج نداشته باشد و يا اينكه برشخص مكلف دشوار باشد هرچند كه بر نوع مردم مشقت نداشته باشد كه در اينجا بمقدارى واجب است كه گرفتار مشقت نگردد و بودن خون بواسير از قبيل خون زخم و كورك با اينكه در بيرون بدن نه زخمى هست و نه كوركى و همچنين هر زخم باطنى ديگر كه خون آن بيرون آيد خالى از قوت نيست .
دوم خونى است كه در بدن يا لباس نماز گذار باشد و كمتر از يك درهم بغلى از بدن يا لباس را فراگرفته باشد و خون حيض و نفاس و استحاضه و خون حيوان نجس العين و مردار نباشد البته استثناء خون استحاضه و حيوان نجس العين و مردار بنابراحتياط است هرچند عفو از خون حيوان نجس ‍ العين و مردار خالى از وجه نيست بلكه اجتناب از خون هرحيوان حرام گوشت بهتر است و چون مساحت در هم بغلى معلوم نيست بمقدار يقينى آن اكتفاء مى شود و آن عبارتست از بند انگشت سبابه .
مساءله 2 - اگر خون بصورت قطره هائى به بدن يا لباس پاچيده شود حال رو بر هم آنها در نظر گرفته مى شود اگر رو بر هم آن ها بقدر سر انگشت سبابه نباشد ميتوان با آن نماز خواند و اگر بيشتر باشد بايد از آن اجتناب شود ولكن عفو از خون پاچيده شده بطور مطلق اقوى است .
و اگر خون از يك طرف لباس بطرف ديگر رسيده باشد يك خون حساب مى شود هرچند كه در جامه كلفت سزاوار نيست احتياط ترك شود و اما در مثل آستر و رويه و لباس لايه داريكه چند لايه دارد اگر خون از رويه به آستر به لايه ها برسد متعدد حساب مى شود.
مساءله 3 - اگر مكلف در خونيكه كمتر از درهم بغلى است شك كند آيا از خونهاى غير معفو (عفو نشده ) مانند حيض و نفاس و غيره است يا نه محكوم به عفو است تا اينكه يقين كند كه از آن ها است و اگر با آن نماز خواند و بعدا معلوم شد كه از آن خونها بوده چنين مكلفى مانند جاهل به نجاست است و صحت نمازش خالى از وجه نيست هرچند كه اشكال هم دارد و اگر بداند كه خون پاچيده به بدن يا لباسش از آن سه خون نيست و شك دارد كه آيا كمتر از يك درهم است يا نه عفو از آن اقوى است مگر اينكه قبلا بيشتر از مقدار عفو بوده شك كند آيا بمقدار عفو شده كم گرديده يا نه .
مساءله 4 - چيزيكه با خون متنجس شده حكم خود خون را در عفو ندارد كه كمتر از يك درهمش معفو باشد لكن خون كمتر از يك درهم اگر عين آن زايل شو حكم عفو باقى است يعنى باز هم مى توان با آن نماز خواند.
سومين چيزيكه در عين نجس بودن مى توان با آن نماز خواند هرقطعه لباسى است كه به تنهائى ساتر عورت نباشد و نمى شود با آن به تنهائى نماز خواند نظير بند شلوار و جوراب و امثال آن كه اگر نجس شود مى توان با آن نماز خواند هرچند كه به نجاست حيوان حرام گوشت آلوده شده باشد بله با قطع جامه ايكه از نجس درست شده باشد مثلا بند شلوار از پوسته ميته و يا موى سگ و خوك و يا كافر بافته شده باشد نمى توان نماز خواند.
چهارمين آن نجاستى است كه جزء باطن و توافع بدن شمرده شود مثل اينكه مكلف متيه اى را خورده يا شرابى نوشيده باشد يا شرابى يا خونى درزير پوست خود وارد كند يا نخ نجسى كه با آن پوست بدن خود را دوخته باشد كه همه اينها بخاطر اينكه يا داخل باطن او شده و يا تابع بدن او گشته در عين اين كه نجسند با آنها مى توان نماز خواند و اما با خود داشتن شى ء و مخصوصا ميته اجتناب آن در نماز بنابراحتياط لازم است و همچنين با خود داشتن چيز متنجس كه مى توان در آن نماز خواند مثل اينكه نمازگذار لنگى يا دستمال متنجس را در جيب خود داشته باشد و اما دستمال كوچكى كه نتوان با آن ستر عورت كرد و يا چاقو و پول متنجس اقوى اين است كه نماز با آنها صحيح است .
پنجم جامه زنيكه مربيه طفل باشد حال چه اينكه مادر آن طفل باشد و يا نباشد زيرا اگر اين زن جامه اش به بول آن طفل آلوده شود مى تواند با آن جامه نماز بخواند وواجب است بنابراحتياط بلكه خالى از وجه نيست كه روزى يك بار بعد از اولين باريكه لباسش به نجاست آلوده شد آنرا بشويد و يك نماز را با جامه پاك بخواند و بعد از آن اگر ساير نمازهايش در جامه نجس واقع شد اشكال ندارد.
حكم بالا تنها مربوط به نجاست بول كودك است و شامل نجاست ديگر نمى شود و نيز تنها مخصوص جامه است نه بدن و نيز مربوط به زن مربيه است و شامل مرد مربى نمى شود و نيز تنها خاص زنى است كه بيش از يك جامه نداشته باشد و اما زنيكه چند دست لباس دارد و به پوشيدن همه آن ها با هم نيازمند نيست مشمول اين حكم نيست و اما اگر بپوشيدن همه آنها با هم نياز دارد مثل كسى است كه تنها يك جامه دارد.
فصل در چيزهائيكه نجس را پاك مى كند
چيزهائيكه نجس را پاك مى كند يازده است :
اول آنها آب است كه با آن هر نجس شده اى پاك مى شود و بيانش در فصل آبها گذشت و نيزكيفيت تطهير آب نجس بوسيله آب درآنجا گذشت واما كيفيت پاك كردن غير آب بوسيله آب اين استكه در آب باران كافى است كه بعد از برطرف كردن عين نجاست آب باران بر آن مستولى شود - و همه جاى آن را فرا بگيرد - و طرفى كه بادهان سگ برخورد كرده بعد از خاك مال شدن آب باران آنرا فراگيرد و همچنين است آب كروجارى الا اينكه در چيزهائيكه احتياط فشار دادن ويا كارى مانندفشار دادن است كه آب داخل آن بيرون آيد از قبيل ماليدن يا به تندى حركت دادن .
در آنچه گذشت كه گفتيم آب باران و كر و جارى پاك كننده اند فرقى ميان اينكه نجس چه باشد و يا متنجس با چه چيز نجس شده باشد نيست مگر در ظرفها كه اگر با برخورد با دهان سگ يا خوك و يا با مردن موش صحرائى در آن نجس شده باشد احتياط واجب آنستكه حتى درآب كر و جارى آن تعددى كه در آب قليل معتبر است رعايت شود بلكه نزديكتراز اين به احتياط و بهتر آنست كه بطور كلى ظرفهاى نجس شده را در آب كر و جارى مانند تطهير در آب قليل تطهير كنند هرچند كه كافى بودن يك بار در ظرفها نيزرجحان دارد و اما غير ظرفها اگر چيزيست كه آب و نجاست در آنها نفوذ نمى كند بعد از زوال عين نجاست به صرف فرو بردن در آب كر و يا جارى پاك مى شود البته اين وقتى استكه مانعى اگر درآن هست برطرف گردد و اگر چيزى است كه آب درآن نفوذ ميكند اگر مانند كوزه و چوب و صابون و امثال آنها فشارپذير نباشد ظاهرش با فرو بردن در آب كر و يا جارى پاك مى شود و اگربخواهند باطنش نيز پاك شود بايد آنقدر در اين دو آب بگذارندد و آنقدر اين دو آب در آنها نفوذ كند كه عرفا گفته شود باطن آن ها نيزشسته شده و اماصرف نفوذ رطوبت در آن كافى نيست و تحقق چنين چيزى در نهايت اشكال است بلكه ظاهرا نشدنى است مگر به ندرت و اگر مكلف شك كند آيا آب كر يا جارى اينطور در آنها نفوذ كرد كه باطن آنها نيز شسته شده باشد باطن آن چيزمحكوم بنجاست است بله اگر مكلف يقين كند به اين كه آب و نه رطوبت در آن چيز نفوذ كرده و يا يقين كند باطن آن شسته شده لكن شك كند در اينكه آن مقدار آبيكه داخل در باطن آن شده آب مطلق بوده يا مضاف باطن آن چيز محكوم بطهارت است تا اينجا مختصرى درباره كيفيت تطهير با آب كر و يا جارى گفته شدمطالب ديگرى نيز هست كه در طى مسائلى كه مى آيد گفته مى شود.
و اما كيفيت تطهير با آب قليل در صورتيكه متنجس ظرف نباشد و نجاست هم بول باشد دو بار شستن معتبر است و نزديكتر به احتياط آن است كه اين دو بار شستن علاوه بر شستن براى برطرف كردن نجاست باشد و اما نجس ‍ شده بغير بول اگر ظرف نباشد بعد از برطرف كردن عين نجاست يكبار شستن كافى است و به شستن اول كه بمنظور برطرف كردن عين صورت مى گيرد اكتفاء نمى شود بله اگر ريختن آب بمنظور ازاله را بعد از ازاله نيز ادامه دهد كافى است و در تطهير جدا كردن غساله لازم و معتبر است بنابراين در مثل جامه كه آب در آن نفوذ مى كند و فشار مى پذيرد بايد بعد از ازاله نجاست آنرا فشار داد و يا كارى نظير آن كرد تا غساله جدا شود و در چيزيكه آب در آن نفوذ نمى كند و يا اگر مى كند قابل فشار دادن نيست مثل صابون و حبوبات اگر آب قليل بر آن بريزند ظاهرش پاك مى شود و باقى ماندن نجاست در باطن آنها جلو پاك شدن ظاهر را نمى گيرد و باطن به تبع ظاهر پاك نمى شود.
و اما ظرفها اگر با ولوغ (( زبان زدن )) سگ به آب يا چيز ديگرى كه در آنست و صدق ولوغ مى كند نجس شده باشد بايد سه بار شسته شود كه بار اولش ‍ خاك مال كردن است و دو بار ديگرش با آب شسته مى شود و احتياط آن است كه آن خاك نجس نباشد و غير از خاك چيز ديگرى جاى خاك را نمى گيرد هرچند كه دسترسى به خاك نباشد و نزديك تر به احتياط آن است كه نخست خاك خالص و خشك بآن بمالند و سپس خاك را اندكى رطوبت دهند بطوريكه باز خاك بآن گفته شود نه گل و با آن خاك مرطوب بظرف بمالند آنگاه دوبار با آب قليل بشويند و احتياط ترك نشود و باينكه دستور خاك ماليدن در مطلق تماس پيدا كردن دهان سگ با ظرف آب يا غذا و ليسيدن و در شرب بدون ولوغ و نيزدر برخورد كردن آب دهان سگ با ظرف بدون ولوغ رعايت شود و اقوى آن است كه برخورد ساير اعضاء سگ حكم ولوغ را ندارد هرچند كه رعايت احتياط خوب است .
مساءله 1 - اگر ظرفيكه سگ بآن زبان زده طورى است كه ممكن نيست داخل آن را بطور متعارف خاك مال كرد مثلا دهنه آن تنگ است حكم خاكمال در آن ساقط نمى شود و بايد بهر طريقيكه ممكن است خاكمال شود مثلا پارچه اى بر سر چوبى بسته در داخل ظرف كنند و ظرف را بشدت تكان دهند تا همه جاى ظرف با خاك تماس يافته تعفير حاصل شود و در اينكه خاك را در ظرف بريزند و بشدت تكان دهند تعفير صادق است يا به مسئله مورد تاءمل است و هرجا مكلف شك كند در اينكه آيا تعفير حاصل شد و ظرف پاك شد يا نه حكم به نجاست ظرف ميكند پس اگر ظرف طورى است كه اصلا تعفير آن ممكن نيست آن ظرف براى هميشه نجس مى ماند و حكم تعفير با شستن با آب كر و جارى و باران ساقط نمى شود و در مورد ظرفيكه خاكمال شده احتياط ترك نشود به اينكه در غير آب باران چون كر و جارى آنرا دوباره بشويند و در باران احتياج به تعدد نيست .
مساءله 2 -ظرفى كه موش صحرائى در آن مرده باشد و يا خوك از آن آب خورده باشد بايد هفت بار با آب شسته شود و خاك مالى لازم نيست هرچند كه در دومى قبل از شستن به احتياط نزديك تر است در ظرفى هم كه موش معمولى در آن مرده باشد و يا به شراب كشمش و بلكه مطلق مست كننده آلوده شده باشد و يا سگ با آن تماس پيدا كرده باشد سزاوار آنست كه هفت بار شسته شود هرچند كه واجب نيست و واجب تنها سه بار شستن آنست با آب قليل مانند ساير نجاسات .
مساءله 3 - تطهير ظرف هاى كوچك و بزرگى كه دهانه اى تنگ و يا فراخ دارد بوسيله آب كر وجارى واضح است و آن به اين است كه ظرف را در آب قرار مى دهند بطوريكه آب همه جاى آنرا فرا گيرد و احتياط كردن به اينكه سه بار اين كار را تكرار كنند تركش سزاوار نيست .
و اما طريقه تطهير آن با آب قليل اين است كه در مثل طغار سه نوبت آب را به همه اطراف ظرف مى ريزند و سپس آنرا خالى مى كنند و يا در مثل كوزه سه نوبت آبرا در آن مى ريزند و در آن مى چرخانند بطورى كه همه جاى آن را بگيرد و سپس خالى مى كنند و نزديك تر به احتياط آن است كه بعد از ريختن آب بفوريت آن را در ظرف بچرخانند و خالى كنند و اين طريقه مربوط بظرف هاى كوچك و بزرگى است كه چرخاندن آب در آن و خالى كردن آن ممكن باشد واما ظرف هاى بزرگ چون پاتيل و حوضچه هائى كه كار گذاشته شده تطهيرش باين است كه آب را اطراف آن بنحوى مى ريزند كه از همه اطراف آن عبور كند و در ته ظرف جمع شود و آنگاه آب جمع شده را با ظرفى ديگر خارج مى كنند و در اينجا فوريت بين چرخاندن آب و خارج كردنش معتبر نيست و نزديك تر به احتياط آن است كه اگر با ظرفى ديگر غساله را بيرون مى آورند در هر دفعه كه ميخواهند آن را در ظرف فرو ببرند تطهير كنند و اگر هنگام بيرون كشيدن آب قطراتى از ظرف كوچك به اطراف ظرف بزرگ بريزد ضرر ندارد هرچند كه جلوگيرى از چكيدن آن به احتياط نزديك تر است .
مساءله 4 - اگر تنور نجس شود آب را به نقطه ايكه نجس شده بطورى مى ريزند كه از بالا بپائين جارى شود و احتياج به سه بار شستن ندارد اگر با بول نجس ‍ شده يكبار كافى است .
مساءله 5 - اگر ظاهر برنج و ماش و نخود و لوبيا و امثال آن نجس شود كافى است آن را در ظرفى (( از قبيل كيسه و امثال آن )) ريخته در آب كر و يا جارى فرو ببرند و همچنين به اين طريق هم پاك مى شود كه آب قليل از آن عبور دهند و اما اگر رطوبت نجس در باطن آن نفوذ كرده باشد تطهيرش با آب قليل و همچنين با كر و جارى امكان ندارد هرچند كه بعيد نيست كوزه اى كه با گل نجس درست شده با فرو بردنش در آب كر و يا جارى بطوريكه آب در اعماق آن نفوذ كند پاك شود و احتياج به آن نيست كه آن را خشك كند ولى اگر مكلف شك كند در اينكه آب بطورى باعماق و يا باطن آن فرو رفته كه شستن بر آن صادق باشد يانه بايد حكم به بقاء نجاست كند.
مساءله 6 - گوشتى كه با آن نجس پخته شده تطهيرش باين طريق ممكن است كه آنرا در آب كر و يا جارى بگذارند و يا آب قليل روى آن بريزند به مقدارى كه در آن نفوذ كند بهمان اندازه كه آب نجس در آن نفوذ كرده البته بشرطيكه آب نفوذ كرده در باطن گوشت باطلاق خود باقيمانده باشد و غساله آن خارج شود و اگر شك كند كه آيا آب نجس در گوشت نفوذ كرده يا نه تطهير كردن ظاهر گوشت كافى است .
مساءله 7 - اگر مكلف جامه متنجس را بشويد و بعد از شستن مقدارى اشنان - چوبك - و امثال آن در جامه مشاهده كند اگر يقين دارد به اينكه مانع از رسيدن آب به جامه نشده اشكالى ندارد و احتمال مانع نبودن كافى نيست بلكه درحكم كردن بطهارت خود اشنان بايد علم پيدا كند به اينكه آن نيز آب كشيده شده و احتياط آن است كه به احتمال اينكه شسته شده اكتفاء نكند.
مساءله 8 - اگر مكلف طعام نجسى را بخورد آنچه در بين دندان هاى او باقى مانده به نجاستش باقى است ، بله با گرفتن آب در دهان و مضمضه كردن با مراعات شرائط تطهير پاك مى شود و اما اگر طعام پاك باشد و خون از بين دندانهاترشح شود اگر با غذاى لاى دندان برخورد نكند پاك است هرچند كه غذاى باقيمانده با آب دهان كه با خون برخورد كرده ملاقات نمايد و اگر مستقيما به غذاى لاى دندان برخورد كند حكم كردن به نجاست آن احوط است .
دوم از پاك كننده ها زمين است كه كف پاى نجس با راه رفتن بر زمين و يا كشيدن بزمين بنحوى كه اگر عين نجاست ميداشت زايل مى شد پاك مى شود و همچنين است پاافزار از قبيل دمپائى و كفش و چكمه و اگر فرض ‍ شود كه عين نجاست قبل از راه رفتن برطرف شده در تطهير آن كافى است كه با زمين تماس پيدا كند هرچند كه اين معنا خالى از اشكال هم نيست واحتياط آن است كه حداقل مسماى مسح يا راه رفتن بعمل آيد همچنانكه احتياط آن است كه حكم نامبرده را منحصر در نجاستى بدانيم كه با راه رفتن در زمين نجس آلوده شده باشد.
و در اين حكم فرقى نيست بين اين كه زمين خاكى باشد يا ماسه و يا سنگى و نيز فرقى نيست بين اينكه خاك و ماسه و سنگ آن اصلى باشد و يا زمين با آن ها فرش شده باشد زمينى هم كه با آجر و گچ فرش شده بنابراقوى همين حكم را دارد.
و اما زمينى كه اسفالت و يا قيرمالى شده و يا با تخته فرش شده باشد نجاست كف پا و كف كفش را پاك نمى كند و بنابراقوى شرط است در زمين كه خشك و پاك باشد.
سوم آفتاب است كه زمين و هرچيز غيرمنقول و ثابت در زمين از قبيل چوب و درب و عتبه آن و ميخ كه جزء ساختمان شده است را پاك مى كند نه هر چيزيكه در ديوار قرار دارد و جزء ساختمان نيست كه در مورد آنها احتياط اجتناب كردن است و همچنين آفتاب درختان و ميوه هائى كه بردرختان است و گياهان و سبزى جات را اگر نجس شده باشد پاك مى كند هرچند كه موقع چيدن آنها رسيده باشد و همچنين غيرآنچه كه ذكر شد هرچيز ثابت در زمين و حتى ظرفهائى كه در زمين كار گذاشته شده و نيز كشتى هابوسيله آفتاب پاك مى شوند لكن مسئله در مورد درختان و ميوه ها و گياهان و سبزى جات و ظروف كار گذاشته شده و كشتى ها محل اشكال است هرچند كه پاك شدن آنها خالى از قوت نيست و در چرخ ‌هاى طوافى و باربرى كه آن را با دست حركت مى دهند و نيز گارى و امثال آن كه با چهارپايان حركتش ‍ مى دهند احتياط ترك نشود و اقوى اين آن است كه انواع حصيرهاى ساخته شده از نى و از غير نى بوسيله آفتاب پاك مى شود و در همه موارد ذكر شده و نظائر آن شرط است كه عين نجاست قبلا برطرف شده باشد و ديگر اينكه داراى رطوبتى باشد كه اگر دست به آن بزنند دست تر نشود و شرط ديگر اين است كه برطرف شدن رطوبت با تابش مستقيم و بدون واسطه خورشيد باشد (بنابراين تابش از پشت شيشه كافى نيست ) و بعيد نيست بگوئيم بايد بهمين كيفيت خشك هم بشود و رطوبتى از آن باقى نماند.
و اگر ظاهر و باطن چيزى نجس باشد و با تابش خورشيد بظاهر و باطنش ‍ خشك شود ظاهر و باطن آن هر دو پاك مى شود البته رعايت احتياط اقتضاء مى كند حكم را مختص موردى بدانيم كه باطن آن متصل به ظاهرش باشد پس اگر تنها باطن نجس شده باشد و يا چيز پاكى بين ظاهر و باطن حائل شده باشد باطن به نجاست خود باقى مى ماند و اما چند چيز متعدد متصل بهم با تابش خورشيد و خشكاندن همه آنها تنها آن قسمت كه بدون واسطه با تابش خشك شده پاك مى شود.
مساءله 9 - اگر زمين نجس خشك باشد و بخواهند آنرا بوسيله تابش خورشيد پاك كنند بايد آبى چه طاهر و چه نجس روى آن بريزند تاتر شود و با خشكيدنش بوسيله تابش خورشيد پاك شود.
مساءله 10 - ريگ و خاك و گل و سنگهائى كه همواره روى زمين افتاده و عرفا جزئى از زمين شمرده مى شود حكم زمين را دارد و اما اگر يكى از آن سنگها برداشته شود و از جزئيت زمين خارج گردد از منقولات مى شود و در صورت نجس شدن با تابش خورشيد پاك نمى شود و آلات داخل ساختمان از قبيل سر تيرهائيكه بيرون مانده و ميخها حكم بنا را دارد و اما اگر از آنجا بيرون شود ديگر حكم بنا را نداشته جزء منقولات مى شود واگر دوباره در جاى اولش نصب شود بحكم اولش بر مى گردد و همچنين هرچيز ديگريكه شبيه به آن باشد.
چهارم از پاك كننده ها استحاله است يعنى جسمى برگردد و جسمى ديگر شود بنابراين آنچه بوسيله آتش يا غير آتش خاكستر و يا دود و يا بخار شود چه آنكه عين نجس باشد و يا متنجس باشد پاك مى شود.
و اما چوب نجسى كه زغال شده و يا گل نجسى كه سفال و يا آجر و آهك شده استحاله در آن ها صورت نگرفته و بنجاست خود باقى است و هر حيوانيكه از نجس و يا متنجس تكون يابد مثلا مردارى و يا نجاستى و يا آب متنجسى كرم شود آن كرم پاك است و يا شراب مست كننده بخودى خود و يا بوسيله اى كه در آن بيندازند سركه شود پاك مى گردد چه اينكه آن وسيله و جسم در سركه مستهلك بشود يا نشود، بله اگر شراب غير از نجاست خودش بنجاستى ديگر برخورد و پس از آن سركه شود بنابراحتياط پاك نمى شود.
پنجم از چيزهائيكه نجس را پاك مى كند تبخير شدن دو سوم آب انگورى كه به وسيله آتش و يا حرارت خورشيد جوش آمده باشد (است كه اگر از سه كيلو آب انگور دو كيلوى آن تبخير شود يك كيلوى باقيمانده پاك مى شود) البته اين براساس قولى است كه آب انگور با جوشيدن نجس مى شود و اما بنابر اينكه نجس نباشد كه همين احتمال بنظر ما اقوى است ديگر يكسوم شدن آن تاءثيرى جز حلال كردن آن ندارد و اما اگر بخودى خود بجوش آيد اگر بدست آورديم كه در آن حال مست كننده باشد قهرا نجس خواهد بود ديگر با يك سوم شدن پاك نمى شود بلكه تنها راه پاك شدنش اين است كه سركه شود با شك در اينكه مست كننده شده يا نه محكوم به طهارت است .
ششم از پاك كننده ها انتقال است كه باعث مى شود نجسيكه بچير ديگرى منتقل شده و جزء آن گشته پاك شود مثل انتقال خون انسان و هر حيوان ديگريكه خون جهنده دارد به بدن پشه و هر جنبنده ايكه خون جهنده ندارد بطوريكه جزء بدن آن حيوان شود و همچنين هر نجس ديگرى غير از خون كه منتقل بچيزى غير حيوان شود مثلا منتقل به گياهان گردد و اگر حشره اى مانند زالو يا پشه خون انسانرا بكند چنانچه بداند كه جزء بدن آن حيوان نشده و يا در آن شك كند كه آيا در شك حيوان قرار گرفته وجزء آن شده يا نه آن خون بنجاست قبلى خود باقى است .
هفتم از چيزهائيكه نجس را پاك مى كند اسلام است كه پاك كننده كافراست حال چه اينكه كافراصلى باشد و يا مرتد يعنى پس از اسلام كافر شده باشد كه چنانچه مسلمان شود پاك مى شود چه مرتد فطرى باشد يا ملى مرد باشد يا زن و با پاك شدن بدن كافر همه چيز او حتى موى بدنش و ناخنش و آب دهان و بينيش و ساير فضلات متصل به او پاك مى شود.
هشتم تبعيت است و منظور از آن اين است كه وقتى كافرى مسلمان شد به تبع او فرزند بالغش نيز پاك مى شود حال چه اينكه فرزند بلافصل باشد يا با فصل (فرزند خودش باشد و يا نوه اش ) و چه اينكه شخص مسلمان شده پدر فرزند باشد و يا مادرش و اما طفليكه بدست مسلمانى اسير شده در حالى كه پدر يا مادر او به تبع اسير كننده اش پاك نمى شود.
و همچنين ميت بعد از آن كه غسل داده شد به تبع پاك شدنش وسائل غسل دادن او از قبيل پارچه اى كه روى او انداخته اند و جامه ايكه در آن جامه ميت را غسل داده اند و دست غسل دهنده و دستكش كه هنگام غسل دادن در دست داشته و كيسه حمامى كه با آن بدن ميت را شسته پاك ميشود اما اگر در حين غسل ساير قسمت هاى بدن غسال يا بدنش نجس شده باشد پاك شدن آن بخاطر تبعيت محل اشكال است و بنا بر احتياط پاك نمى شود بلكه بهتر آن است كه از غير دستهاى غسال احتياط نمود.
نهم برطرف شدن عين نجاست از بدن هر حيوان و نيز از باطن حيوان است مثلا اگر مرغى كه منقار خود را به نجاست زده بود همينكه عين نجاست از منقارش برطرف شده باشد و رطوبت نجس از آن خشك شده باشد پاك مى شود و همچنين پاك مى شود بدن حيوان مجروح و دهان خون آلود گربه و نوزاد حيوان كه هنگام ولادتش آلوده به خون بوده يا بمجرد زوال نجاست از آن ها و نيز پاك ميشود دهان انسان با فرو بردن چيز نجس يا متنجس كه خورده .
دهم - غايب شدن است كه خود پاك كننده بدن و جامه و فرش و ظروف و ساير توابع شخص غايب است و با آن معامله طهارت مى شود مگر در صورتى كه علم داشته باشيم به باقى بودن نجاست و بعيد نيست بگوئيم هيچ شرطى در اين حكم معتبر نيست در نتيجه اين حكم جارى مى شود حتى درصورتى كه شخص غائب اطلاعى از نجس شدن آنها نداشته باشد و يا آنچه به وى و يا به جامه اش رسيده را نجس نداند و يا اينكه شخص بى مبالات در دين باشد و در هر حال احتياط خوبست .
يازدهم - استبراء حيوان نجاستخوار يعنى بستن آن حيوان و منعش از خوردن نجس بمقدارى كه عرفا بآن نجاستخوار نگويند كه در اين صورت بول و فضله اش پاك مى شود ولى اين احتياط ترك نشود كه علاوه بر صادق نبودن عنوان نجاستخوار بآن حيوان اگر شتر است چهل روز استبرائش كنند و اگر مرغ خانگى است سه روز بلكه اين حكم در حيوانات نامبرده خالى از قوت نيست و در غير آنها همان زوال عنوان نجاستخوار كافى است .
گفتار در احكام مربوط به ظرفها
مساءله 1 - ظروف كفار مانند ظروف غير كفار مادام كه يقين به ملاقات با آن با نجاست داراى رطوبت مسرى نداشته باشيم محكوم به طهارت است همچنين غير ظروف از لباس و فرش و غير آنها كه دردست كفار است اما چيزى كه از جنس پوست باشد و بدانيم از پوست حيوانى درست شده كه خون جهنده دارد و نيز بدانيم كه آن حيوان طبق مراسم اسلام ذبح نشده و بدانيم كه قبلا آن شى ء در دست مسلمانى بوده محكوم به نجاست است و غير پوست يعنى گوشت و بيهى كه در دست آنان است و بلكه در بازار ايشان است با شرائطى كه گذشت محكوم به نجاست است .
مساءله 2 - حرام است بكار بستن ظروف طلا و نقره درخوردن و نوشيدن و ساير استعمالات مانند تطهير از حدث و خبث و غير آن و آنچه در اين باب حرام است خوردن و نوشيدن از آن ظروف است و يا در آنست نه اينكه خوردنى و نوشيدنى را از داخل آن براى غير خوردن بردارند و نه خود آن شى ء خوردنى و نوشيدنى و بنابراين اگر در روز ماه رمضان از آن ظرف غذائى مباح سر بكشد و يا شربتى حلال بنوشد افطارش افطار بحرام نيست هرچند كه بخاطر خوردن و نوشيدن از آن ظرف عمل حرامى مرتكب شده است همه اينها درباره خوردن و نوشيدن بود.
و اما در غير اين دو عمل تنها استعمال ظرف طلا و نقره حرام است پس اگر با دست آب از آن ظرف بردارد و وضوء بگيرد تنها آب برداشتن حرام است نه وضوئش و آيا برداشتن غذا و ميوه در اين گونه ظروف براى خوردن بدان جهت كه مقدمه حرام است نيز استعمال است تا از باب حرمت مطلق استعمال حرام باشد و در نتيجه برداشتن آن بعنوان استعمال يك حرام و خوردنش حرامى ديگر باشد يا نه ؟ مورد تاءمل و اشكال است هرچند كه حرام نبودن دومى خالى از قوت نيست .
و اما استعمال اينگونه ظروف در نهادن آن ها در طاقچه و روى ميز براى صرف زينت حرام نيست هرچند كه نزديك تر به احتياطخوددارى از آن است .
زينت نكردن مساجد و مشاهد مشرفه با طلا و نقره بهتر و به احتياط نزديك تر است و اما نگهدارى ظروف طلا بدون اينكه آنرا استعمال كنند حرام نيست واحتياط آن است كه از ظرف هائى كه قاب آن طلا و نقره است بطورى كه اگر ظرف اصلى را از قاب جدا كنند قاب به تنهائى نيز ظرفى مستقل شمرده شود اجتناب شود و اما در موردى كه قاب جداى از ظرف خودش ظرف نيست اين احتياط واجب نيست و همچنين در ظرفى كه آب طلا و يا آب نقره دارد و يا با طلا يا نقره زينت شده است و ظرف ساخته شده از ممزوج از طلا و نقره بحكم ظرف طلا و نقره است هرچند كه بآن ظرف طلا بگويند و نه نقره و اما اگر طلا يا نقره با فلزى ديگر ممزوج شود و از آن ظرفى بسازند اگر بآن طلا يا نقره صادق باشد حكمش حرمت استعمال است و گرنه نه .
مساءله 3 - ظاهرا منظور از ظروف در مورد بحث تنها ظروفى است كه كاربردش در خصوص خوردن و نوشيدن و طبخ و شستشو كردن و خمير كردنست نظير كاسه و كوزه و پياله و ديگ و پاتيل و قدح و طشت و سماور و قورى و فنجان بلكه و كوزه قليان و نعلبكى و بنابراحتياط قاشق نيز و بنابر استعمال مثل سرقليان و سرچپق و غلاف شمشير و خنجر و كارد و صندوق و قاب دعا و قاب ساعت و قنديل و خلخال حرام نيست هرچند كه توخالى باشد و در اينكه آيا شامل هاون و مجمر عود و ظرف مخصوص بخور دادن و ظرف غاليه و معجون و ترياك و امثال اينها مى شود يا نه ترديد و اشكال هست و بهمين جهت احتياط ترك نشود.
مساءله 4 - همانطور كه خوردن و نوشيدن از ظروف طلائى و نقره اى و گرفتن آن به لب و گرفتن لقمه از آن حرام است همچنين خالى كردن غذاى داخل آن در ظرفى ديگر و براى خوردن و نوشيدن از ظرف دوم نيزحرام است بله اگر منظور از اين كار رهائى از ارتكاب حرام باشد عيبى ندارد بلكه نه تنها اين مقدار استعمال عيبى ندارد خوردن و نوشيدن از ظرف دوم نيز حرام نيست بلكه بعيد نيست كه در صورت اول هم بگوئيم آنچه حرام است صرف خالى كردن غذا و برداشتن آن و ريختن در ظرف ديگر است اما بعد از ريختن در ظرف دوم ديگر حرمتى ندارد و بنابراين اگر آن كسى كه غذا را از ظرف طلائى يا نقره اى بظرف ديگر مى ريزد و نزد اشخاص مى گذارد غير خورنده غذاست (مثلا ميزبان و يا خادم او است ) تنها او عمل حرام را مرتكب شده نه آنهائى كه آن غذا و يا نوشيدنى را مصرف مى كنند.
بله اگر پذيرائى كننده به دستور خورنده غذا را ازظرف طلائى و نقره اى بردارد بعيد نيست بگوئيم هردو مرتكب حرام شده اند پذيرائى كننده اين حرام را مرتكب شده كه ظرف طلائى يا نقره اى را استعمال كرده و آمر مرتكب اين حرام شده كه او را امر به منكر كرده بنابراين گناهكار بودن آمر مبنى بر فتوى است كه امر به منكر نيز مانند خود منكر حرام باشد همچنانكه بعيد نيست چنين باشد.
مساءله 5 - ظاهرا وضو گرفتن از ظرفهاى طلا و نقره مثل وضوء گرفتن از ظروف غصبى باشد يعنى وضوء با ارتماس در آن باطل و با برداشتن آب از آن در صورت انحصار آب در آن آب نيز باطل و با بودن آبى ديگر وضوء با آن ظرف صحيح است .