گفتار در مسائل مربوط به قضاء نمازهاى فوت شده
قضاء نمازهاى يوميه ايكه در وقت خودش فوت شده واجب است چه اينكه آن راعمدا ترك كرده باشد و چه سهوا و چه بخاطر ندانستن حكم و چه بعلت خواب ماندن در تمام وقت و غير ذلك مگر نماز جمعه كه بعد از گذشتن وقتش تنهاتكليف خواندن نماز ظهر است واجب است قضاء نمازى كه به خاطر نداشتن شرطى و يا جزئى كه نبود آن نماز را باطل مى كند فاسد واقع شده باشد و قضاء نمازهائيكه كودك در ايام كودكيش و ديوانه در حال ديوانگى نخوانده و نيز نمازيكه در حال بيهوشى فوت شده واجب نيست البته بشرطيكه خودش خود را بيهوش نكرده باشد و گرنه احتياط آن است كه آن ها را قضاء كند و همچنين كافر اصلى يعنى كسى كه از طفوليت كافر بوده و نماز نخوانده بعد از اسلام آوردنش واجب نيست آن نمازها را قضاء كند.
و اما كافريكه قبلا مسلمان بوده و مرتد شده و سپس توبه كرده آنچه نماز كه در حال ارتدادش از او فوت شده بايد قضاء كند و نماز قضاء او صحيح است هرچند كه مرتد از فطرت باشد و نيز زن حائض و نفساء قضاء نمازهائيكه در همه وقت آن نمازها ناپاك بوده بر او واجب نيست .
مساءله 1 - كسى كه مذهبى غير از مذهب شيعه دوازده امامى داشته و بعدا به مذهب شيعه گرويده واجب است آن چه نماز را كه قبلا از او فوت شده و يا بر خلاف مذهب خودش خوانده قضاء كند و اما آنچه كه بر طبق مذهب آن روزش خوانده قضائش واجب نيست هرچند كه بنا بر مذهب ما آنچه خوانده باطل بوده است .
بله اگر در وقت نماز از مذهب قبلى عدول كرده واجب است در وقت نماز را طبق مذهب ما بياورد و اگر ترك كرد و يا بجا آورد ولى به نحوى كه بر حسب مذهب ما باطل بوده است واجب است آن را قضاء كند.
مساءله 2 - اگر كودك در وقت نماز بالغ شود و يا مجنون بهبودى يابد و يا بيهوشى بهوش آيد واجب است نمازش را بخواند هرچند كه از وقت باقى نمانده باشد مگر مقدار يك ركعت با طهارت هرچند كه آن يك ركعت را بخاطر عذرى تنها با تيمم مى توانسته بخواند و اگر نخوانده باشد قضائش بر نامبردگان واجب است و همچنين حكم زن حائض و نفسائيكه در وقت پاك شده باشد. همچنانكه اگر جنون يا بيهوشى يا حيض بعد از گذشتن مقدار بجا آوردن نماز مختار از اول وقت بحسب حال شخص از سفر و حضر و وضوء و تيمم عارض و نماز را نياورده باشد واجب است آن نماز را قضاء كند.
مساءله 3 - كسى كه دسترسى به آب براى غسل و يا وضوء و خاك براى تيمم بدل از آن دو ندارد واجب است نماز را قضاء كند و اقوى اين است كه نماز اداء از او ساقط است لكن ترك احتياط به اينكه در وقت نيز سزاوار نيست .
مساءله 4 - قضاء نمازهاى واجب غير يوميه كه در وقت از او فوت شده بجز نماز عيد فطر و عيد قربان و بعضى از صور نماز آيات واجب است حتى اگر نذر كرده كه در فلان وقت معين دو ركعت نماز و يا بيشتر بخواند در صورتى كه نخوانده باشد احتياط آن است كه بگوئيم واجب است در خارج آن وقت قضائش را بخواند.
مساءله 5 - انجام قضاء نمازهاى واجب در هر ساعتى از شب و روز جائز است و همچنين در سفر و حضر و مكلف مى تواند نمازى كه در حضر از او فوت شده يعنى 4 ركعتى فوت شده در سفر چهار ركعتى قضا كند و نمازى كه در سفر از او فوت شده در حضر دو ركعتى قضاء كند و اگر در اول وقت حاضر و يا در محل اقامت بوده و در آخر وقت مسافر شده و يا به عكس در اول وقت مسافر و در آخر وقت حاضر بوده و نماز آن روزش قضاء شده بنا بر نظريه صحيح تر معيار حال فوت (يعنى آخر وقت ) است .
بنابراين در صورت اول دو ركعتى قضاء مى كند و در صورت دوم چهار ركعتى لكن ترك احتياط به قضاء نمودن هر دو قسم سزاوار نيست و اگر در وضعى قرار گرفته كه وظيفه اش احتياط كردن به جمع بين قصر و اتمام بوده در قضاء نيز جمع نمايد يعنى هم دو ركعتى قضاء كند و هم چهار ركعتى .
مساءله 6 - اگر از مسافرى كه قصد اقامه ندارد در چهار مكان مقدسى كه مخير است بين قصر و اتمام يعنى مسجد الحرام و مسجد النبى صلى الله عليه وآله و مسجد كوفه و حائر حسينى عليه السلام نماز قضاء شود ظاهرا در قضاء آن نيز مخير است بين اينكه دو ركعتى بخواند و يا چهار ركعتى البته اين در صورتى است كه بخواهد در همان چهار مكان قضاء را بخواند و اما اگر بخواهد در غير آنجا قضاء كند تنها وظيفه اش اين است كه دو ركعتى بخواند.
مساءله 7 - مستحب است نمازهاى مستحبى را هم قضاء كند البته منظور نافله هاى يوميه است نه هر نماز مستحبى و ترك قضاء آن بخاطر اشتغال به جمع دنيا اكيدا مكروه است و اگر كسى از قضاء نافله ها عاجز باشد مستحب است به مقدار توانائيش صدقه دهد و كمترين مقدار آن صدقه دادن در برابر هر دو ركعتى يك چارك طعام است و اگر مقدورش نيست در برابر هر چهار ركعت يك چارك بدهد و اگر توانائى اين مقدار را هم ندارد يك چارك در برابر نافله هاى شبانه و يك چارك در برابر نافله هاى روزانه .
مساءله 8 - اگر نمازهاى واجب فوت شده متعدد باشد در صورتى كه علم داشته باشد باينكه چگونه فوت شده ، كدام جلوتر و كدام عقب تر فوت شده بنابراحتياط آن چه جلوتر فوت شده جلوتر و آن چه عقب فوت شده را عقب تر قضاء مى كند.
و اما نمازهائيكه در اداء آن ترتيب بين آن ها معتبر است نظير نماز ظهر و عصر و يا مغرب و عشاء از يك روز كه بايد ظهر قبل از عصر و مغرب قبل از عشاء خوانده شود در قضاء آن ها نيز رعايت ترتيب لازم است همه اينها در صورت اطلاع از كيفيت فوت شدن بود.
و اما اگر نمى داند كه بچه ترتيب فوت شده احتياط آن است باز هم ترتيب را رعايت كندهرچند با تكرار نماز لكن عدم وجوب ترتيب مطلقا (يعنى هر چند علم به ترتيب فوت شدن نمازها داشته باشد) خالى از قوت نيست مگر در نمازهائيكه در اداء آن ترتيب معتبر است .
مساءله 9 - اگر يقين داشته باشد باينكه يكى از نمازهاى پنجگانه اش فوت شده و نداند كدام است كافى است كه يك نماز صبح و يك نماز مغرب و يك چهار ركعتى به نيت مافى الذمه كه يا ظهر است و ياعصر و يا عشاء بخواند و در اين چهار ركعتى مخير است بين اينكه به جهر بخواند و يا به اخفاث و اگر دراين فرض مسافر بوده كافى است يك نماز مغرب قضاء كند و يك دو ركعتى كه مردد است بين صبح و ظهر و عصر و عشاء و اگر نمى داند در حضر فوت شده و يا سفر يك نماز مغرب قضاء مى كند و يك دو ركعتى مردد بين صبح و ظهرو عصر و عشاء و يك چهار ركعتى مردد بين ظهرو عصر و اگر مى داند كه از نمازهاى پنجگانه يك روزش دو نماز از او فوت شده و نمى داند كدام بوده يك نماز صبح قضاء مى كند و يك چهارركعتى مرد بين ظهر و عصر و يك سه ركعتى به نيت مغرب و در آخر يك چهارركعتى مردد بين عصرو عشاء.
و چنين كسى طورى ديگر نيز مى تواند نمازش را قضاء كند و آن اين است كه يك دو ركعتى به نيت قضاء نماز صبح بخواند و سپس يك چهار ركعتى مردد بين ظهر و عصر و عشاء بخواند و يك سه ركعتى به نيت مغرب و سپس يك چهار ركعتى به نيت عصرو عشاء و اگر مى داند كه آن دو نماز كه از او فوت شده در سفر فوت شده يك دو ركعتى مردد بين صبح و ظهر و عصر و عشاء مى خواند و يك سه ركعتى و سپس يك دو ركعتى مردد بين ظهرو عصر و عشاء و نيز مى تواند اين طور قضاء كند كه يك دو ركعتى مردد بين صبح و ظهر و عصر بخواند و سپس يك مغرب قضاء كند و آن گاه يك دو ركعتى مردد بين ظهر و عصر و عشاء.
و اگر نمى داند كه فوت در حضر بوده يا در سفر يك دو ركعتى نماز قضاء مى خواند مردد بين صبح و ظهر و عصر و عشاء و يك سه ركعتى و سپس ‍ يك دو ركعتى مردد بين ظهرو عصر و عشاء و يك چهار ركعتى مردد بين ظهر و عصر و عشاء و در آخر يك چهار ركعتى مردد بين عصرو عشاء.
و اگر يقين داشته باشد به اينكه سه نماز از نمازهاى پنج گانه يك روزش ‍ فوت شده اگر در حضر بوده پنج نماز را قضاء مى كند و اگر در سفر بوده يك دو ركعتى مى آورد مردد بين صبح و ظهر و عصر و يك دو ركعتى ديگر مى آورد مردد بين عصر و عشاء البته طرف ديگرى براى تخلص از وظيفه تصور دارد و ميزان در همه جا اين است كه طورى قضاء كند كه جامع همه محتملات باشد و يقين كند به اينكه آن دو نماز و يا سه نمازى كه فوت شده هر چه بوده با رعايت ترتيب بيت آن هائى كه در اداء آنها ترتيب معتبر است بجا آورده .
مساءله 10 - اگر بداند كه يك نماز معين مثلا نماز صبح چند بار از او فوت شده و نداند كه عدد آن چقدر است اقوى اين است كه مى تواند به آن مقدار اكتفاء كند كه يقين دارد از او فوت شده لكن به احتياط نزديك تر اين است كه آن قدر نماز صبح قضاء كند كه مظنه حاصل كند ديگر نمازقضائى بعهده اش
نمانده و از اين بهتر و به احتياط نزديك تر اين است كه آن قدر تكرار كند كه يقين حاصل كند باينكه ديگر ذمه اش مشغول نيست مخصوصا در جائى كه قبلا مى دانسته چقدر بوده و بعدا فراموش كرده .
و همچنين است در جائى كه نمازهاى چند روز از او فوت شده و نمى داند عدد آن ايام چند است .
مساءله 11 - قضاء كردن نمازهائيكه فوت شده فورى نيست بلكه مادام الحياء وقت دارد مگر آن كه تاءخير انداختن آن باعث سهل انگارى در اداء تكليف شود.
مساءله 12 - كسى كه نماز قضاء بر عهده دارد و بخاطر عذرى نمى تواند نماز را داراى همه اجزاء و شرائط و فاقد همه موانع بجا آورد احتياط آن است كه قضاء را تاءخير بيندازد تا زمان برطرف شدن عذر مگر آن كه يقين داشته باشد باينكه عذرش تا آخر عمر باقى خواهد ماند و يا بترسد از فرا رسيدن مرگ بخاطر آثار و نشانى هائى كه در خود احساس مى كند.
بله اگر از خصوص طهارت آبى معذور باشد و فعلا ناگزير است با تيمم نماز قضاء را بخواند جواز مبادرت و خواندن آن با تيمم - حتى در صورتى كه اميد برطرف شدن عذر را داشته باشد - داراى وجهى است كه خالى از اشكال نيست پس احتياط تاءخير آن تا دسترسى به آب است .
مساءله 13 - بر مكلف واجب نيست نماز قضاء را قبل از نماز اداء بخواند پس ‍ كسى كه نماز قضاءدارد جائز است به نماز حاضر و اداء مشغول شود هرچند كه نزديك تر به احتياط آن است كه اول نماز قضاء را بخواند خصوصا قضاى همان روزى مى خواهد اداء آن را بخواند حتى در صورتى هم كه شروع بخواندن نماز اداء نموده مستحب است نيت خود را به قضاء عدول دهد البته در صورتى كه از محل عدول نگذشته باشد بلكه احتياطى كه گفتيم سزاوار نيست ترك شود و رعايت آن همين است كه نيت خود را بقضاء عدول دهد.
مساءله 14 - اقوى آن است كه براى كسى كه نماز قضاء به گردن دارد جائز است نماز مستحبى بخواند همچنانكه جائز است بعد از داخل شدن وقت و قبل از خواندن نماز واجب نافله بخواند.
مساءله 15 - خواندن نماز قضاء بجماعت جائز است چه اينكه نماز امام هم قضاء باشد و يا آن كه او مشغول نماز اداء باشد بلكه علاوه بر اينكه جائز است مستحب هم هست و واجب نيست كه نماز امام و ماءموم متحد باشد كسى كه مى خواهد نماز ظهر را قضاء كند مى تواند به نماز عشاء امام اقتداء نمايد.
مساءله 16 - بر ولى ميت يعنى پسر بزرگتر او (( دردم مرگ )) واجب است نمازهائى كه بخاطر عذرى از قبيل خواب ماندن و از ياد بردن و امثال آن از پدرش فوت شده قضاء كند و اين حكم و نماز ما در اين حكم ملحق به نماز پدر نمى شود هرچند كه قضاء نمازهاى مادر نزديك تر به احتياط است و اقوى اين است كه فرقى ميانه ترك عمدى و غير عمدى نيست .
بله بعيد نيست بگوئيم نمازهائى كه پدر از در طغيان بر مولى جل جلاله ترك كرده اين حكم را ندارد هرچند كه قضاء كردن آنها نيز نزديك تر به احتياط براى فرزند بزرگتر است بلكه اين احتياط ترك نشود و ظاهرا نمازهائى هم كه پدر بطور فاسد خوانده يعنى آنچه كه در نماز معتبر است را رعايت نكرده قضائش واجب است .
قضاء نمازهائيكه از خود پدر فوت شده بر پسربزرگتر واجب است نه نمازهائى كه پدر از ديگران بعهده گرفته مثلا در خواندن آنها اجير شده و يا بعهده اش آمده مثل نمازهائيكه از پدر او فوت شده و بعد از مرگ پدر بعهده او آمده و او آن ها را قضاء نكرده و قضاء نمازهاى پدر تنها بگردن پسر بزرگتر است و بر دختران و نيز بر پسران ديگر و بر ساير اقارب هر چند اقارب مرد باشند مانند پدر، برادر، عمو و دائى واجب نيست هرچند كه قضاء نمازهاى او به وسيله مردان از اقارب باحتياط نزديك تر است .
و اگر پس از مرگ پدر پسر بزرگتر قبل از اين كه نمازهاى او را قضاء كند از دنيا برود بر پسرانى كه سن كمترى دارند يعنى برادران كوچك او واجب نيست نمازهاى پدر را قضاء كنند و در پسر بزرگتر كه ولى ميت است اين شرط معتبر نيست كه در زمان مرگ پدر بحد بلوغ رسيده باشد و يا در آن هنگام عاقل باشد بلكه كودك و يا ديوانه هم باشد وقتى او به حد بلوغ رسيد و اين از بيمارى جنون بهبودى يافت واجب است نمازهاى فوت شده پدر را قضاء كند همچنان كه معتبر نيست كه پسر بزرگتر وارث پدر باشد بلكه در صورتى هم كه به خاطر كشتن پدر و يا بخاطر كافر شدن و امثال آن از ارث پدر محروم شده واجب است نمازهاى فوت شده پدر را قضاء كند.
اگر فرزند بزرگتر پدر دو پسر همزاد و دو قلو باشند نمازها بطور مساوى بين آندو تقسيم مى شود و اگر بعد از تقسيم يك نماز باقى ماند واجب كفائى است كه يكى از آن دو يك نماز را بخواند.
بر ولى ميت واجب نيست خودش نمازهاى فوت شده پدر را قضاء كند بلكه مى تواند كسى را در خواندن آن استيجار نمايد و اجير نمازها را به قصد نيابت از ميت مى خواند نه به نيت صاحب پول كه ولى ميت است و اگر خود ولى و يا غير او خواست نماز ميت را قضاء كند بايد در احكام شك و سهو و بلكه در اجزاء و شرائط نماز به تكليف خود چه مجتهد باشد يا مقلد عمل كند نه به تكليف ميت همچنان كه در اصل مساءله وجوب قضاء نمازهاى پدر بر پسر بزرگتر و فروعات آن اگر فتواى مجتهد او با مجتهد پدر مختلف باشد بايد فتواى مجتهد خودش را رعايت كندمثلا اگر فتواى ميت يا مجتهد او اين باشد كه قضاء نماز آيات مربوط به زلزله اى كه مكلف از آن مطلع نشده واجب نيست واجب نيست لكن فتواى پسر بزرگتر يا مجتهد او وجوب آن است بايد به تكليف خودش عمل كند.
اجير كردن كسى براى خواندن نماز قضاء ميت همچنانكه جائز است اجير كردن براى انجام ساير عبادات (مثل حج و روزه ) و نيز نيابت از ميت تبرعا و بدون اجرت و نائب چه اجير باشد و چه متبرع بايستى با فعل خود نيابت و بدليت از ميت را قصد كند (يعنى درنيت قصد كند كه اين عبادت را بجاى او انجام مى دهم ) كه اگر چنين باشد ذمه ميت فارغ مى شود و باعث تقرب او به درگاه خدا مى گردد و ميت در برابر نمازى كه نائب او مى خواند ثواب داده مى شود.
در نماز استيجارى قصد اينكه اين نماز را به نيابت از فلانى و به منظور تقرب او به درگاه خدا مى خوانم معتبر است و نائب نبايد به قصد تقرب خودش ‍ بخواند و براى نائب تقرب حاصل نمى شود مگر آن كه از نائب شدن خود تقرب به خدا را قصد كند (( به طورى كه اگر مقصود درونيش شكافته شود اين معنا به دست آيد كه خدايا از طرف فلان ميت نماز مى خوانم و با اين عمل خود او را به درگاه تو نزديك مى كنم )) و از اين احسانى كه به او مى كنم هدفى ندارم جز اينكه به درگاه تو تقرب يابم كه در اين صورت او نيز مانند كسى كه تبرعا و بدون اجرت براى ميتى نماز خوانده تقرب مى يابد.
و اما اينكه در روايات آمده كه خداى تعالى به شخص اجير نيز پاداش ‍ مى دهد صرفا از باب تفضل است .
در اجير شدن براى انجام عبادت به نيت ميت واجب است در نيت خود شخص ميت منوب عنه را معين كند هرچند بطور اجمال باشد مثل اينكه نيت كند كه من از طرف صاحب اجرت دو ركعت نماز صبح مثلا مى خوانم .
بر كسى كه نماز و يا روزه قضاء به گردن دارد واجب است كه وصيت كند مگر آن كه داراى ولى يعنى پسر بزرگتر باشد و مكلف اطمينان داشته باشد به اينكه او عبادات فوت شده اش را قضاء مى كند و بر وصى - البته اگر وصيتى در كار باشد - واجب است اجرت نماز وروزه ميت را از ثلث اموال او خارج كند مگر آن كه ورثه اجازه دهند از اصل برداشته شود اين در خصوص نماز و روزه بود.
و اما در حج و واجبات مالى از قبيل زكات ، خمس ، مظالم ، كفارات و امثال آن از اصل مال برداشته مى شود چه اين كه ميت وصيت كرده باشد و چه نكرده باشد مگر آن كه خود او وصيت كرده باشد به اينكه واجبات مالى فوت شده از من را از ثلث اموالم برداريد كه در اين صورت مى توانند چنين كنند حال اگر در چنين فرضى ثلث مال كافى نبود براى اداء واجبات مالى مقدار زائد را از اصل مال برمى دارند و اگر وصيت كرده باشد به اينكه بعد از من فلان مقدار نماز و روزه برايم قضاء كنيد و بعد از مردنش مالى از او بجاى نمانده باشد بر وصى او واجب نيست وصيت او را به مباشرت خودش ويا پول دادن از مال خود و اجير گرفتن عمل كند و نزديك تر به احتياط براى فرزند ميت چه پسر و چه دختر اين است كه اگر پدر وصيتى به نماز و روزه كرده خودشان آن را عملى سازند البته اين احتياط در جائى است كه عمل به وصيت پدر حرجى نباشد و نيز اين درباره غير نمازهائى است كه از خود پدر فوت شده .
و اما نسبت به آنها گفتيم بر پسر بزرگتر واجب است يا خودش قضاء كند و يا با مال شخصى خودش كسى را براى انجام آن اجير نمايد هرچند كه پدر وصيتى در آن باب نكرده باشد.
مساءله 2 - اگر كسى خود را در خواندن نماز يا گرفتن روزه يا انجام حج ميتى اجير كند و قبل از آن كه عمل را انجام دهد از دنيا برود اگر چنانچه اجير كننده قيد كرده باشد كه حتما خود او عمل را انجام دهد اجاره نسبت به آنچه بر عهده او باقيمانده باطل مى شود اگر اجير همه اجرت را گرفته ذمه اش نسبت به آن مشغول است ورثه او بايد آن مبلغ را از اصل مال وى برداشته به ولى ميت برگردانند و اگر مباشرت خود او را شرط نكرده باشد بر ورثه اجير واجب مى شود كه از مال اجير براى صاحب مال استيجار كنند البته اين درصورتى است كه از اجير مالى باقى مانده باشد و گرنه بر ورثه واجب نيست از مال خود ميت را از زير بار اين بدهكارى درآورند همچنانكه واجب نيست از زير بار هر قرض بى محل ديگرى درآورند.
مساءله 3 - در اجير چند چيز شرط است : يكى اينكه نسبت به اجزاء و شرائط و منافيات نماز و احكام خلليكه احيانا در نماز اتفاق مى افتد و ساير مسائل نماز عارف باشد حال يا به اجتهاد و يا به تقليد صحيح .
بله بعيد نيست بگوئيم جائز است كسى را اجير كنند كه نه مجتهد است و نه مقلد بلكه در اعمال خودش همواره عمل به احتياط مى كند چنين كسى را وقتى جائز است اجير بگيرند كه عارف بكيفيت احتياط باشد.
مساءله 4 - در اجير شرط نيست كه عادل باشد بلكه همين كه امين تشخيص ‍ داده شود و اطمينان به اينكه عمل را بوجه صحيح انجام مى دهد حاصل شود كافى است .
و اما اينكه آيا بلوغ هم در اجير شرط است يا نه ، بعيد نيست بگوئيم شرط نيست و در نتيجه استيجار طفل مميز و نائب شدن او از ميت بشرط علم به اينكه عمل را بوجه صحيح انجام ميدهد جائز است هرچند كه نزديك تر به احتياط آن است كه بگوئيم بلوغ معتبر است .
مساءله 5 - براى ولى ميت جائز نيست با دسترسى به افراد سالم كسى را اجير بگيرد كه از انجام عمل واجد همه اجزاء و شرائط عاجز است مثلا نمى تواند به ايستد بلكه اگر فرد سالمى را اجير گرفته و او دچار عجز شده بايد صبر كند تا بعد از برطرف شدن عجز عمل را انجام دهد و اگر وقت تنگ است و اگر بخواهد صبر كند تا بهبودى يابد وقت عمل مى گذرد معامله خود بخود فسخ مى شود بلكه نزديكتر آن است كه بگوئيم جائز نيست كسى را براى نماز مثلا اجير كند كه وضوء را با جبيره مى گيرد و يا با تيمم نماز مى خواند.
مساءله 6 - اگر اجير گرفتار سهو و يا شك شد بر طبق اجتهاد خودش و يا فتواى مجتهد خودش به وظيفه سهو و شك عمل مى كند هرچند كه مخالف وظيفه ميت باشد همچنانكه واجب است بر او كه اصل نماز را بر طبق وظيفه اجتهادى و يا تقليدى خودش انجام دهد، اگر اجير شده بر آوردن عمل صحيح (( كه معنايش آوردن عمل صحيح باعتقاد خودش مى باشد)) او را اجير كنند در اينكه عمل را با كيفيتى خاص انجام دهد كه به اجتهاد و يا بفتواى مجتهد او نماز با آن كيفيت باطل است نزديك تر آن است كه چنين اجاره اى را نپذيرد و خود را براى چنان علمى اجير نكند.
مساءله 7 - هر يك از زن و مرد مى توانند اجير ديگرى شوند مثلا زن اجير شود به اينكه به نيابت از مردى كه از دنيا رفته نماز قضاء بخواند و بعكس و در مسئله جهر و اخفات (( آهسته يا بلند خواندن نماز)) و مسئله پوشاندن بدن و شرائط لباس نمازگزار رعايت حال خودش را بكند نه حال آن كسى كه عوض او عمل او را انجام مى دهد.
بنابراين اگر اجير مرد است نمازهاى جهرى را جهرى مى خواند و بدن را مانند زن نمى پوشاند هرچند كه نائب از زن باشد و زن در خواندن نمازهاى جهريه به جهر يا اخفات مخير است و واجب است همه بدن به سواى وجه و دو كف را بپوشاند هرچند كه نائب از مردى باشد.
مساءله 8 - در سابق توجه كرديد كه گفتيم واجب نبودن ترتيب در قضاء و مخصوصا در قضاء نمازهائى كه مكلف نمى داند بچه ترتيب فوت شده خالى از قوت نيست ، بنابراين جائز است كه چند نفر درزمان واحد اجير شوند براى قضاء نمازهاى يك ميت و واجب نيست بر ولى ميت كه براى آن چند اجير وقت معين كند و اجيرها مى توانند در يك زمان نمازهاى آن ميت را بخوانند مخصوصا در موردى كه يا ميت جاهل بوده به ترتيب بوده و يا ولى ميت اطلاعى از حال او ندارد.
مساءله 9 - جائز نيست براى اجير اينكه غير خود را براى عملى كه خودش ‍ اجيردر انجام آن شده اجير كند مگر آن كه ولى ميت اجازه داده باشد.
بله اگر كسى انجام قضاء نماز ميتى را به عهده بگيرد بدون اين كه خودش ‍ اجير شود مى تواند غير خود را در انجام آن اجير كندلكن بنابراحتياط جائز نيست آن غير را باجرتى كمتر از آن مقدار كه خود گرفته اجير كند مگر آن كه مقدارى از عمل مورد اجازه را خودش انجام داده باشد هرچند كه اندك باشد.
مساءله 10 - اگر براى اجير وقتى و مدتى معين شده باشد يعنى قيد كرده باشند از چه روزى شروع كند و تا چند مدت تمام كند و او همه عمل و يا قسمتى از آن را در آن مدت تمام نكرده باشد ديگر نمى تواند در خارج آن مدت همه و يا آن قسمت را كه نياورده بياورد مگر آن كه مستاءجر اجازه بدهد و اگر بياورد متبرع حساب مى شود و مستحق اجرتى نيست .
بله اگر چنانچه تعيين وقت جنبه شرط داشته باشد و او شرط را نياورده مستحق اجرت مسمى تعيين شده هست و صاحب مال به خاطر تخلف شرط اختيار فسخ دارد اگر فسخ كند مى تواند به اجير رجوع نموده اجرت تعيين شده را از او پس بگيرد او اجرت المثل را به او بدهد.
مساءله 11 - اگر بعد از عمل معلوم شود اجاره اى كه واقع شده باطل بوده اجير اجرت تعيين شده را مستحق نيست بلكه اجرت المثل را مستحق است و همچنين اگر خود اجير بخاطر مغبون شدن و يا مجوز شرعى ديگر اجازه را فسخ كرده باشد.
مساءله 12 - اگر از ناحيه مستاءجر كيفيت عمل از جهت آوردن مستحبات معين نشد و نيز از نظر عرف ذهن به كيفيت خاصى متوجه نشد يعنى وقتى سخن از آن عمل به ميان آيد ذهن شنوندگان منصرف به رو برهم واجبات و مستحبات آن نمى شود تنها بر اجير آن مستحباتى واجب است كه متعارف در بين عرف است مانند قنوت گرفتن و قبل از ركوع الله اكبر گفتن و امثال آن .
و اما آن مستحبات ديگر كه گفتيم ذهن عرف از شنيدن نماز منتقل به آن ها نمى شود بر اجير واجب نيست آن ها را بياورد.
گفتار درنماز جمعه
مساءله 1 - نماز جمعه در اين زمانها نيز واجب است چيزى كه هست وجوب آن تخييرى است به اين معنا كه مكلف درروز جمعه مخير است بين اينكه نماز جمعه بخواند ويا نماز ظهر و نماز جمعه فضيلت بيشترى دارد ولى نماز ظهر به احتياط نزديك تر است و از اين نزديك تر به احتياط آن است كه هم جمعه را بخواند و هم ظهر را پس كسى كه نماز جمعه خوانده نماز ظهر بنابراقوى از او ساقط مى شود چيزى كه هست خواندن نماز ظهر بعد از نماز جمعه به احتياط نزديك تر است و نماز جمعه مانند نماز صبح دو ركعت است .
مساءله 2 - كسى كه در روز جمعه و در نماز جمعه بامامى اقتداء مى كند جائز است نماز عصر را نيز به وى اقتداء كند لكن اگر بخواهد رعايت احتياط را بكند بعد از جمعه و عصر دوباره ظهر و عصر را اعاده مى كند مگر آن كه خود امام جمعه نيز بعد از نماز جمعه و قبل از نماز عصر احتياطا ظهر را هم خوانده باشد كه در اين صورت اگر ماءموم هم اين احتياط را كرده باشد مى تواند نماز عصر را به او اقتداء كند چون با همان ترتيب احتياط حاصل مى شود.
مساءله 3 - اقتداء كردن در ظهر احتياطى جائز است بنابراين اگر امام و ماءموم نماز جمعه را خوانده اند مى توانند ظهر احتياطى را نيز به جماعت بخوانند.
و اما كسى كه نماز جمعه رانخوانده نمى تواند به اقتداء به امامى كه جمعه را خوانده و ظهر را احتياطا مى خواند اكتفاء كند بلكه بر او واجب است دوباره خودش ظهر را بخواند.
گفتار در شرائط نماز جمعه
شرائط نماز جمعه چند چيز است :
اول اينكه عدد نماز گزاران به حد نصاب رسيده باشد و كمترين حد نصاب پنج نفر است كه يك نفر از آنان امام باشد پس اگر عدد نفرات كمتر از پنج نفر باشد نماز جمعه نمى شود و بعضى از فقهاء گفته اند كمترين عدد نفرات هفت است ولى آن چه ما گفتيم بنظر نزديكتر و قويتر است پس اگر هفت نفر ببالا جمعيت در نماز جمعه جمع شود فضيلت آن نماز جمعه بيشتر است .
دوم اينكه قبل از نماز دو نوبت به وسيله امام خطبه ايراد شود و اين دو خطبه مانند اصل نماز واجب است و نماز جمعه بدون اين دو خطبه منعقد نمى شود.
سوم از امورى كه در نماز جمعه معتبر است اين است كه بايد به جماعت خوانده شود پس نماز جمعه اى كه فرادى خوانده شود صحيح نيست .
چهارم اينكه در كنار محلى كه مكلفين نماز جمعه منعقد مى كنند در فاصله كمتر از سه ميل نماز جمعه ديگر برقرار نباشد پس اگر بين محل دو نماز جمعه سه ميل فاصله باشد هر دو نماز صحيح است و ميزان فاصله ودورى دو نماز جمعه از يكديگر است نه دو تا بودن محل و شهر و قريه اى كه نماز در آن دو منعقد مى شود.
بنابراين جائز است در شهرهاى بزرگى كه طول آن چند فرسخ است با رعايت فاصله مزبور چند نماز جمعه منعقد گردد.
مساءله 1 - اگر پنج نفر براى منعقد كردن نماز جمعه جمع شوند و چهار نفر آنان در بين خطبه و يا بعد از خطبه و قبل از نماز متفرق گردند و ديگر برنگردند و چهار نفر ديگر كه جاى آنها را پر كنند و يا عدد پنج را تكميل كنند نباشد بر همه باقيماندگان خواندن نماز ظهروجوب تعيينى پيدا مى كند (يعنى ديگر مخير بين جمعه و ظهر نيستند).
مساءله 2 - اگر نمازگزاران در بين خطبه متفرق شوند و دوباره برگردند اگر متفرق شدنشان بعد از تحقق مسماى واجب از خطبه باشد ديگر واجب نيست خطيب خطبه ها را اعاده كند هرچند كه فاصله زمانى طول كشيده باشد همچنانكه اگر بعد از خطبه چنين وضعى پيش بيايد يعنى متفرق شوند ودوباره برگردند همين حكم را دارد.
و اما اگر تفرقه قبل از تحقق مسماى واجب از خطبه باشد در صورتى كه علت متفرق شدن انصراف از اقامه جمع باشد احتياط آن است كه خطيب دوباره خطبه ها را از اول شروع كند چه اينكه فاصله زمانى متفرق شدن و جمع شدن زياد باشد و چه كم و اگر علت تفرقه آنان عذرى از قبيل باران و امثال آن باشد در صورتى از سر گرفتن خطبه ها بحسب ظاهر واجب مى شود كه فاصله زمانى آن قدر زياد باشد كه مضربه وحدت عرفيه انعقاد مجلس باشد يعنى عرفا بگويند اين انعقاد غير انقعاد قبلى است و اگر فاصله آن قدر نباشد خطيب بقيه خطيب بقيه خطبه را ادامه ميدهد و صحيح است .
مساءله 3 - اگر قبل از آن كه مسماى واجب از خطبه بعمل آيد بعضى از نمازگزاران از اقامه نماز جمعه منصرف شوند و بروند ولى بدون گذشتن فاصله طولانى برگردند اگر در اين مدت كوتاه كه او غايب بوده امام ساكت بوده بعد از برگشتن او از همانجا كه مانده ادامه مى دهد و اگر در غياب او ادامه مى داده و در نتيجه آن شخص و يا آن چند نفر قسمتى از خطبه را نشنيده اند امام خطبه را از آنجا كه اين عده نشنيده اند اعاده مى كند و اگر شخص و يا اشخاصى كه منصرف شدند برنگردند مگر بعد از آن كه مدتى طولانى كه عرفا مضر به وحدت است فاصله شده باشد امام همه آن خطبه را اعاده مى كند و اگر آن عده برنگردند ولى عده اى ديگر (( كه عدد پنج را تكميل مى كند)) بجاى آن ها بيايند واجب است خطبه را از نو شروع كند چه اينكه فاصله مضر به وحدت باشد و چه نباشد.
مساءله 4 - اگر عدد شركت كنندگان در نماز جمعه بيش از حد نصاب جمعه - پنج نفر - باشد جدا شدن بعضى از شركت كنندگان در صورتى كه باقيماندگان بحد نصاب باشند ضررى نمى رساند چه اينكه برگردند يا برنگردند با فاصله زياد يا با فاصله كم .
مساءله 5 - اگر امام داخل در نماز جمعه شود و ماءمومين قبل از آن كه تكبيرة الاحرام بگويند متفرق شوند و كسى جز امام بر جاى نماند ظاهر اين است كه نماز جمعه منعقد نمى شود حال آيا امام مى تواند نيت خود را بظهر عدول دهد و يا نماز او خود بخود ظهر مى شود و جائز است بدون عدول در نيت همان نماز را چهار ركعتى بخواند تا ظهر باشد؟
مسئله محل اشكال است و احتياط آن است كه عدول بظهر نموده آن را چهار ركعتى تمام كند و مجددا نماز ظهر را بخواند و از اين نزديك تر به احتياط آن است كه نماز را دو ركعتى و به نيت جمعه تمام كند و ظهر را هم بخواند و هر چند كه باطل بودن چنين جمعه اى بنظر نزديك تر است و بنابراين اصلا مى تواند آن را رها كند و از نو نماز را به نيت ظهر شروع كند.
مساءله 6 - اگر عدد معتبر را در نماز جمعه يعنى چهار نفر ماءموم با يك نفر امام نماز جمعه را منعقد كنند همين كه تكبيرة الاحرام را بگويند واجب است نماز جمعه را تمام كنند هر چند كه بعد از گفتن تكبير آن عده متفرق شوند و جز يك نفر باقى نماند اين نظريه معروف در بين فقها است ولكن آن چه بنظر ما نزديك تر است اين است كه اين نماز جمعه باطل است چه اينكه امام با بعضى كمتر از چهار نفر باقى بمانند و چه اينكه غير از امام كسى باقى نماند و چه اينكه امام برود و همه بمانند و يا امام برود و بعضى بمانند و چه اينكه يك ركعت را خوانده باشند و چه كمتر از آن را لكن اين احتياط ترك نشود كه باقيماندگان آن نماز را بعنوان جمعه تمام كنند و از نو نماز ظهر را بخوانند.
بله بعيد نيست بگوئيم در صورتى كه متفرق شدگان بعضى از ماءمومين باشند و در اواخر ركعت دوم و يا حتى بعد از ركوع ركعت دوم متفرق شده باشند نماز جمعه بقيه صحيح است ولى در اينجا نيز ترك احتياط بخواندن ظهر بعد از جمعه سزاوار نيست .
مساءله 7 - واجب است كه در هر خطبه نخست حمد خداى عز و جل و سپس ‍ بنابراحتياط واجب اثناى بر او گفته شود و نزديك تر به احتياط آن است كه اسم جلاله را در حمد خداى تعالى ببرد هر چند كه اقوى آن است كه بهر عبارتى كه عرفا حمد آن جناب شمرده شود جائز است و بعد از حمد و ثناى او واجب است بر خاتم النبيين محمد مصطفى صلى الله عليه وآله و بر آل او عليهم السلام صلوات بفرستد و وجوب اين عمل در خطبه اول بنابر احتياط است و در خطبه دوم بنابر اقوى است و سپس مردم را به تقوى الله - ترس از عذاب الهى - وصيت نمايد كه اين كار وجوبش در خطبه اول بنابر اقوى است و در خطبه بنابراحتياط است بعد از توصيه مردم يك سوره كوچك بخواند كه وجوب اينكار در خطبه اول بنا بر اقوى و در خطبه دوم بنا احتياط است و بهتر و به احتياط نزديك تر آن است كه در خطبه دوم جداى از صلوات بر رسول خدا صلى الله عليه وآله صلواتى بر امامان مسلمين عليهم السلام بفرستد و براى مؤ منين و مؤ منات استغفار كند و بهتر آن است كه يكى خطبه هاى اميرالمؤ منين سلام الله عليه و يا خطبه هائيكه از سائر ائمه اهل بيت عليهم السلام رسيده را انتخاب كند.
مساءله 8 - احتياط آن است كه حمد و صلوات در خطبه را به زبان عربى بگويد هر چند كه خطيب و شنوندگانش عرب نباشند و اما مواعظ و توصيه بتقواى خداى تعالى اقوى آن است كه بغير عربى نيز جائز است بلكه احتياط آن است كه بزبان شنوندگان باشد و آنان را به مصالحشان آشنا سازد و اگر شنوندگان مختلط از مردمى به زبانهاى مختلف باشند خطبه را به همه آن زبانها ايراد كند.
بله اگر عدد شنوندگان بيش از حد نصاب - يعنى چهار نفر - باشند جائز است اينكه اكتفاء به زبانهاى آن چهار نفر كند لكن نزديك تر به احتياط آن است كه سايرين را نيز با لغت خود آنان موعظه نمايد.
مساءله 9 - براى امام كه خطبه مى خواند سزاوار آن است كه در ضمن خطبه اش ‍ مسائلى كه مربوط به مصالح دينى و دنيائى مسلمين است و حوادث و احوال خوب و بد و مضر و نافعى كه در بلاد مسلمين رخ داده و آن چه مسلمانان در معاش و معادشان بآن نيازمندند و مسائل سياسى و اقتصادى كه در استقلال و كيان مسلمين دخالت دارد را تذكر دهد و نيز اينكه با ساير ملل چگونه بايد معامله و رفتار كنند گوشزد شنوندگان نموده آنان را از توطئه و دخالتهاى دول بيگانه و ستمكاران استعمارگر در امور سياسى و اقتصادى مسلمين كه سرانجام آن دخالتها استعمار و استثمار مسلمين است برحذر بدارد و خلاصه كلام اين است كه نماز جمعه و دو خطبه آن از مواقف بس عظيمى است براى مسلمانان نظير حج و مواقف آن و نظير عيد قربان و فطر و غير آنها كه از شرائع بسيار مهم اسلام است اما متاءسفانه دشمن جوامع اسلامى را از وظائف مهم سياسى نماز جمعه و ساير مواقف سياسى اسلام غافل و بيخبر نگه داشت (وتوانست مسلمانان را با داشتن چنين سرمايه اى استعمار كند).
آرى اسلام دين سياست است با همه شئون سياست و اين معنا براى كسى كه كمترين دقتى در احكام حكومتى و سياسى و اجتماعى و اقتصادى اسلام بكند بخوبى و روشنى ظاهر مى گردد، پس كسى كه خيال مى كند دين اسلام جداى از سياست است هم نسبت به معارف اسلام جاهل است و هم سياست را نمى داند.
مساءله 10 - امام جمعه مى تواند خطبه هاى نماز جمعه را قبل ظهر - نصف النهار - ايراد كند به طورى كه بعد از تمام شدن دو خطبه خورشيد به نصف النهار برسد ولى نزديك تر به احتياط آن است كه هنگام ظهر آن را ايراد كند.
مساءله 11 - واجب است كه دو خطبه قبل از نماز جمعه ايراد شود پس اگر اول نماز جمعه را بخواند و سپس دوخطبه را باطل است و بناچار بايد اگر وقت باقيمانده باشد بعد از آن دو خطبه دوباره نماز را بخواند و ظاهرا اعاده دو خطبه واجب نباشد البته اين در صورتى است كه يا جاهل بمسئله بوده و يا سهوا چنين كرده كه در اين صورت نماز را بعد از خطبه ها مى آورد و اگر كسى بگويد در اين صورت (كه از روى جهل يا سهو را مقدم داشت ) اعاده نماز هم واجب نيست گفتارش بى وجه نيست .
مساءله 12 - خطيب واجب است كه در حال ايراد خطبه ها ايستاده باشد و واجب است كه خطيب و امام يكنفر باشد (نه اينكه فردى امام و فردى ديگر خطيب شود) پس اگر خطيب نتواند موعظه ها را ايستاده ايراد كند شخص ديگر ايراد مى كند و همان شخص نيز امام مردم مى شود و اگر غير از همان شخص عاجز از قيام كسى نباشد كه بتواند ايراد خطبه نمايد ظاهرا وظيفه به نماز ظهر مبدل مى شود.
بله اگر چنانچه فتوى درباره نماز جمعه وجوب تعيينى باشد نه تخييرى ناگزير همان خطيب عاجز از قيام خطبه ها را نشسته ايراد مى كند و نزديك تر
به احتياط آن است كه بعد از نماز جمعه ظهر را هم بخوانند و بر خطيب واجب است كه بين دو خطبه لحظه اى بنشيند.
مساءله 13 - بنابر احتياط اگر نگوئيم اقوى واجب است خطبه ها را بصداى بلند ايراد كند به طورى كه همه چهار نفرى كه حد نصاب در عدد نمازگذاران جمعه است سخنان او را بشنوند بلكه ظاهرا آهسته خواندن خطبه ها جائز نباشد و بلكه جائز نيست آن قسمت از خطبه ها كه مشتمل بر وعظ و سفارش بتقوى است آهسته ايراد كند و سزاوار آن است كه صداى خود را آن قدر بلند كند كه همه حضار بشنوند نه تنها آن چهار نفر بلكه اين به احتياط نزديك تر است و يا اگر جمعيت بسيار است با بلند گو ايراد كند تا همه مردم از مواعظ او و ترغيب و ترهيب او و مسائل مهمى كه خاطرنشان مى سازد استفاده كنند.
مساءله 14 - گوش كردن مردم به خطبه ها مطابق احتياط بلكه واجب است بلكه احتياط سكوت و صحبت نكردن در بين خطبه است هرچند كه اقوى آن است كه اين كار مكروه است .
بله در صورتى كه سخن گفتن باعث آن شود كه صداى امام بگوشش نرسد و خلاصه نفهمد امام چه مى گويد ترك آن لازم است و نزديك تر به احتياط آن است كه مستمعين در حال ايراد خطبه روبروى امام بنشينند و از حدى كه در نماز جائز است روى خود را به اين طرف و آن طرف نگرداند و واجب است بر امام كه در حال ايراد خطبه از حدث و خبث ظاهر باشد يعنى هم بدن و لباسش پاك باشد و هم وضوء داشته باشد و همچنين بر مستمعين .
و نيز بهتر و نزديك تر به احتياط آن است كه امام بين خطبه حرف هاى معمولى كه مربوط به خطبه نباشد و اما بعد از دو خطبه و قبل از داخل شدن در نماز سخن گفتن عيبى ندارد و سزاوار آن است كه خطيب شخصى بليغ باشد يعنى مقتضيات احوال را بشناسد و سخنان خود را با عباراتى فصيح و شيوا و خالى از الفاظ و جملات ناماءنوس را ادا نمايد و باوضاع و احوالى كه بر مسلمانان ساير بلاد كه در اقطار عالمند و مخصوصا مسلمانان ساكن در شهرهاى اطراف او مى گذرد آشنا و به مصالح اسلام و مسلمين عالم باشد.
و نيز سزاوار آن است كه امام جمعه مردى شجاع باشد در راه خدا از ملامت ملامتگران باكى و پروائى نداشته باشد و در اظهار حق و ابطال باطل برحسب مقتضيات زمان و مكان صريح باشد و امورى كه در تاءثير كلامش ‍ مؤ ثر است را رعايت نمايد مثلا نسبت به اوقات نمازها مواظبت داشته باشد صالحان و اولياء خدا و سيماى آنان را داشته باشد و اينكه رفتارش ‍ درزندگى با مواعظ و ترغيب و ترهيبى كه براى مردم دارد مطابق باشد.
و نيز سزاوار است از گفتار و رفتارى كه مايه وهن و سبكى او و بى اثر شدن كلامش مى شود بپرهيزد مانند زياد حرف زدن و مزاح و كارها و سخنان بيفايده و همه اينها را بخاطر رضاى خداى تعالى و از باب اعراض از حب دنيا و حسب رياست مراعات كند كه حب دنيا و رياست ريشه و منشاء همه خطاها است و اگر خطيبى چنين باشد قهرا كلام او در دل شنوندگان تاءثيرى عظيم دارد.
و براى خطيب مستحب است - همه وقت چه تابستان و چه زمستان براى ايراد خطبه عمامه بگذارد و ردائى يمنى و يا عدنى بپوشد و ظاهر خود را بيارايد و نظيف ترين جامه اش را در تن كند و خود را معطر سازد و با وقار و سكينت با مردم روبرو شود و بمحضى كه در منبر قرار گرفت به مردم سلام كند و روى خود را بطرف مردم كند مردم نياز روبروى او بنشينند و از او روى برنگردانند و نيز مستحب است به كمان و يا عصا و يا شمشيرى تكيه كند و قبل از ايراد خطبه بنشيند تا مؤ ذن از اذان فارغ شود.
مساءله 15 - در سابق گذشت كه گفتيم فاصله بين دو نماز جمعه بايد كمتر از سه ميل (6) نباشد حال اگر دو نماز جمعه در كمتر از اين مقدار فاصله اقامه شود اگر انعقاد هر دو در يك لحظه باشد هر دو نماز باطل است و اگر يكى از آن دو قبل از ديگرى تشكيل شده باطل است شركت كنندگان در آن اطلاع داشته باشند كه لحظه اى قبل در فلان نقطه جمعه اى تشكيل شده يا نداشته باشند و جمعه اى هم كه لحظه اى قبل تشكيل شده و صحيح است فرق نيست بين اينكه شركت كنندگان بدانند كه لحظه اى بعد در جاى ديگر تشكيل مى شود يا نه و ميزان در صحت جلوتر تشكيل شدن جلوتر آغاز شدن نماز است نه جلوتر شروع شدن خطبه .
بنابراين اگر يكى از دو جمعه خطبه اش جلوتر آغاز شود و جمعه ديگر نمازش جلوتر آغاز شود آن كه نمازش عقب تر شروع شده باطل است .
مساءله 16 - احتياط آن است كه قبل از اقامه جمعه تحقيق شود كه در محلى ديگر كه فاصله اش كمتر از سه مايل باشد جمعه ديگرى قبل از اين جمعه و يا مقارن آن تشكيل مى شود يا نه هر چند كه صحيح و جائز است انعقاد جمعه با نداشتن اطلاع از انعقاد جمعه اى ديگر مقارن و يا جلوتر از آن بلكه ظاهر جائز است انعقاد نماز جمعه حتى در صورتى هم كه بدانند در كمتر از سه ميل نيز جمعه اى منعقد است ولى ندانند كه اين جمعه مقارن و يا جلوتر از اين آغاز مى شود.
مساءله 17 - اگر نمازگزاران بعد از تمام شدن يقين پيدا كنند به اينكه جمعه اى ديگر در فاصله اى كمتر از مقدار مجاز منعقد شده و هر دو جمعه شك داشته باشند در اينكه قبل از جمعه ديگر آغاز كرده اند و يا بعد از آن ظاهرا اعاده نماز بر هيچ يك واجب نيست نه اعاده جمعه و نه ظهر هرچند كه وجوب اعاده مطابق با احتياط است و اگر جمعيت ديگرى كه در هيچ يك از دو جمعه شركت نداشته اند بخواهند جمعه اى سوم منعقد سازند بايد باطل بودن هر دو جمعه را كه قبلا منعقد شده بوده احراز كنند و با احتمال صحت يكى از آن دو جائز نيست جمعه اى ديگر منعقد سازند.
گفتار در كسانى كه نماز جمعه بر آنان واجب است
مساءله 1 - در واجب شدن نماز جمعه چند شرط هست :
اول اينكه بحد تكليف رسيده باشد.
دوم اينكه از جنس مردان باشد.
سوم اينكه آزاد باشد.
چهارم در حضر بودن .
پنجم سلامتى از كورى و بيمارى كه بر افراد نابينا و بيمار واجب نيست .
ششم اينكه پيرمرد فرتوت نباشد.
هفتم اينكه بين او و بين محل اقامه جمعه بيش از دو فرسخ فاصله نباشد.
بنابراين بر كسى كه بحد تكليف نرسيده و بر زن و مرد و مسافر و نابينا و بيمار و پير فرتوت و كسى كه تا نماز جمعه بيش از دو فرسخ فاصله دارد رفتن به نماز جمعه واجب نيست و اينكه گفتيم براين هفت طائفه واجب نيست فرقى نمى كند اينكه بتوانند براحتى در نماز جمعه شركت كنند و يا اينكه شركت كردنشان دشوار و حرجى باشد.
مساءله 2 - همه اين هفت طائفه اگر از باب اتفاق و يا داوطلبانه در نماز جمعه شركت كردند و يا زحمت شركت را تحمل نمود نمازشان صحيح است و مجزى از نماز ظهر نيز هست يعنى ديگر لازم نيست نماز ظهر را نيز بخوانند و همچنين همه طوائفى كه بخاطر موانعى چون بارندگى و سرماى شديد و يا بى پائى و امثال آن حضور در نماز جمعه برايشان حرجى و دشوار است بدينجهت شرعا مجاز در ترك نماز جمعه هستند اگر آن دشواريها را تحمل كنند و در نماز جمعه حاضر شوند نمازشان صحيح و مجزى از ظهر است .
بله از كسى كه دچار جنون است صحيح نيست ولى از كودك صحيح است و اما كودك نمى تواند عدد نصاب را تكميل كند مثلا سه نفر بالغ و يك نفر امام وجود داشته باشد كودك نمى تواند پنجمى آنان باشد و همچنين نماز جمعه با كودكان بتنهائى (كه يكى امام و ديگران ماءموم باشند) منعقد نمى شود.
مساءله 3 - براى مسافر جائز است كه در نماز جمعه حاضر شود و نماز جمعه از او منعقد مى شود وكافى از نماز ظهر او هست لكن اگر جمعى از مسافرين بخواهند براى خود و بدون تبعيت حاضرين (يعنى كسانيكه مسافر نيستند) نماز جمعه تشكيل دهند از آنان منعقد نمى شود واجب است نماز ظهر بخوانند و اگر قصد اقامه ده روز كرده باشند مى توانند اقامه جمعه نمايند و جائز نيست مسافر كه تكميل كننده حد نصاب (يعنى عدد پنج ) در نماز جمعه باشد.
مساءله 4 - براى زن جائز است داخل در نماز جمعه شود و اگر داخل شد از او صحيح است و كافى از نماز ظهرش نيز هست بشرطى كه غير او پنج نفر مرد در آن نماز شركت كرده باشند يكى امام و چهار نفر ماءموم .
و اما اينكه زنان به تنهائى مى توانند تشكيل دهند و يا زن از جمله پنج نفر باشد جائز نيست و خلاصه انعقاد تنها به وسيله مردان صورت مى پذيرد نه زنان .
مساءله 5 - نماز جمعه همانطور كه بر مردم شهرها و شهرستانها واجب است بر مردم قراء و قصبات در صورتى كه شرائط جمع باشد واجب است و حتى بر چادرنشينان صحرا در صورتى كه آن محل وطنشان باشد واجب است .
مساءله 6 - نماز جمعه از خنثاى مشكل كه جانب و يا زن بودنش ترجيحى نداد جائز است لكن جائز نيست او را امام جمعه قرار دهند و يا يكى از پنج نفر بحساب آورند پس اگر غير از امام سه نفر مرد و يك خنثاى مشكل باشد نماز جمعه منعقد نمى شود و واجب است نماز ظهر بخوانند.