« وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ »
در مجمع البيان گفته است:” تاذن” به معناى اعلام است: و” آذن” و” تاذن” معنايشان يكى است، نظير” اوعد” و” توعد” «1».
جمله” وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ …”، عطف است بر جمله” إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ” و نسبتى كه آيه بعدى” قالَ مُوسى …”، با اين آيه دارد همان نسبتى است كه آيه” وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى …”، با آيه” كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ” دارد، (دقت بفرماييد) و تناسبى كه گفتيم، با سياق كلام سازگارتر از نسبتى است كه ديگر مفسران گفتهاند.
بعضى «2» از مفسرين گفته اند: آيه” وَ إِذْ تَأَذَّنَ”، كلام ابتدايى نبوده و همانند” إِذْ قالَ مُوسى” خطاب به رسول خدا (ص) نيست، بلكه بقيه كلام موسى بوده و عطف بر” نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ” است، و تقدير كلام چنين است كه موسى گفت:” به ياد آوريد نعمتى را كه خدا به شما ارزانى داشت، و به ياد آوريد زمانى را كه پروردگارتان اعلام داشت …”. ولى اين وجه، همانطور كه گفتيم، با سياق كلام مناسبت ندارد، زيرا اگر چنين بود، جا داشت به ملاحظه رعايت ترتيب، اول بفرمايد:” بياد آوريد زمانى را كه پروردگارتان شما را از شر فرعون كه چنين و چنانتان مىكرد نجات داد سپس بر شما انعام نمود و آن زمان كه پروردگارتان اعلام كرد كه …”.
بعضى «3» ديگر گفتهاند: جمله” وَ إِذْ تَأَذَّنَ …” عطف است بر جمله” إِذْ أَنْجاكُمْ” و معناى اين دو جمله، روى هم چنين است كه:” بياد آوريد نعمتى را كه خداوند بر شما انعام نمود، آن زمان كه پروردگارتان اعلام داشت كه …” زيرا همين اعلام داشتن هم خود نعمتى است از خدا، چون تشويق و ترهيب براى رسيدن به خير دنيا و آخرت است.
ليكن اين وجه هم صحيح نيست، زيرا اعلام مذكور، تنها براى شكرگزاران نعمت است، و اما براى كفران كنندگان، نقمت و عذاب است، و با اين حال، در رديف و دنباله ذكر نعمتهاى خدا آوردن مناسب و به جا نيست، چرا كه اگر كفران كنندگان را استثناء مىكرد، باز ممكن بود بگوئيم: اول آيه تتمه ذكر نعمتها است، و در آخر، كفران كنندگان بوسيله استثناء بيرون شدهاند. و چون استثنايى در كلام نيست مىفهميم كه اين آيه، دنباله كلام موسى (ع) نيست.
پس ظاهرا اين كلام كلامى ابتدايى است، علاوه بر اين، خداى تعالى در چند جاى از كلامش اين حقيقت را اعلام كرده كه شكر نعمت، كه خود در حقيقت استعمال نعمت است به نحوى كه احسان منعم را يادآورى و اظهار مىكند، و در مورد خداى تعالى برگشت به ايمان و تقوى مىشود) مايه زياد شدن نعمت، و كفران آن، باعث عذاب شديد است.
آرى اگر قبلا اين معنا سابقه نمىداشت، ممكن بود بگوييم خداوند بوسيله موسى (ع) آن را اعلام كرده، و حال آنكه سابقه داشته، مثلا از حضرت نوح حكايت مىكند كه گفته است:
” فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ” «4» و از لطايف كريمه خداى سبحان همان طور كه بعضى از مفسرين «5» بيان كردهاند- نكته باريكى است كه آن را در آيه مورد بحث بكار برده، و آن اين است كه وعده زياد كردن نعمت را بطور صريح (آن هم با نون تاكيد) آورده و فرموده:” لأزيدنكم:
حتما نعمت را برايتان زياد مىكنم” ولى در تهديد عليه كفران كنندگان، به صراحت نفرموده كه عذابتان مىكنم، بلكه بطور تعريض و اشاره فرموده:” عذاب من سخت است”، آرى اين، شيوه و روش كريمان است كه در وعده و وعيدشان غالبا تصريح به عذاب نمىكنند.
آيه شريفه مطلق است و دليلى نيست كه ما آن را به وعده و وعيدهاى دنيوى اختصاص دهيم و يا مختص آخرتش بنماييم، وانگهى از آيات كريمه قرآن كاملا استفاده مىشود كه ايمان و كفر، و تقوى و فسق، هم در شؤون زندگى دنيا تاثير دارند، و هم در زندگى آخرت.
بعضى «1» بر وجوب شكر منعم به اين آيه استدلال كردهاند، ولى حق اين است كه آيه شريفه، بيش از اين دلالت ندارد كه كافر از ناحيه كفر و كفرانش در خطر است، چون همانطور كه گفتيم خطر كفران را بطور صريح وعده نداده و بر فعليت و حتميت آن تصريح نكرده، بلكه فرموده اگر كفران كنيد عذاب من شديد است، آرى اگر مىفرمود در برابر هر كفر و كفرانى، عذاب من حتمى است، آن وقت ممكن بود بگوييم آيه شريفه، يكى از دليلهاى وجوب شكر منعم است.
________________
(1) مجمع البيان، ج 6، ص 304.
(2) تفسير فخر رازى، ج 19، ص 85.
(3) روح المعانى، ج 13، ص 190.
(4) پس گفتيم: از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد كه او بسيار خداى آمرزنده است تا باران آسمان را بر شما فراوان نازل كند، و شما را به مال بسيار و پسران متعدد مدد فرمايد. سوره نوح، آيات 10- 12.
(5) منهج الصادقين، ج 5، ص 125، و روح المعانى، ج 13، ص 191.
ترجمه تفسير الميزان، ج12، ص: 30
ثبت دیدگاه